پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

فیلمنامه نویس ستاره


فیلمنامه نویس ستاره

در چند دهه گذشته با نگاه به بالا رفتن سطح کیفی کارگردانی, فیلمبرداری, تدوین, ساخت موسیقی متن, استفاده از صدای سر صحنه و حتی رفتن به سوی بهره گیری از جلوه های ویژه دیداری مطابق با حداقل استانداردهای روز و نیز مهم شدن موضوع بازیگری در سینمای ما, این ادعا و باور بسیاری از کارشناسان و منتقدان که دلیل مهم نرسیدن سینما و تلویزیون ایران به سطح استانداردهای جهانی همواره ضعف در فیلمنامه بوده و هست روز به روز رنگ و بویی جدی تر به خود می گیرد ا

در چند دهه گذشته با نگاه به بالا رفتن سطح کیفی کارگردانی، فیلمبرداری، تدوین، ساخت موسیقی متن، استفاده از صدای سر صحنه و حتی رفتن به سوی بهره گیری از جلوه های ویژه دیداری مطابق با حداقل استانداردهای روز و نیز مهم شدن موضوع بازیگری در سینمای ما، این ادعا و باور بسیاری از کارشناسان و منتقدان که "دلیل مهم نرسیدن سینما و تلویزیون ایران به سطح استانداردهای جهانی همواره ضعف در فیلمنامه بوده و هست" روز به روز رنگ و بویی جدی تر به خود می گیرد. اگر آثار سینمای تجاری را در برهه های زمانی گوناگون کنار بگذاریم، متاسفانه می بینیم که بسیاری از فیلمهای مهم و شاخص سینمای ایران، با فیلمنامه ای از خود کارگردانانشان جلوی دوربین رفته اند که این به درک نادرست بسیاری از همان فیلمسازان از "نگره مولف" بازمی گردد. با این وجود در یکی دو دهه اخیر فیلمنامه نویسان مستقل و حرفه ای کم کم توانسته اند جایگاه فن/ هنر فیلمنامه نویسی را در سینما و حتی تلویزیون ایران جا بیندازند; هرچند که هنوز بانیان تولید فیلم و سریال در ایران به فیلمنامه به چشم یک کودک سر راهی و عنصر نه چندان مهم نگاه می کنند و دستمزدی هم که برای آن می پردازند، گاه رقمی در حد شوخی است. اما اگر بخواهیم اندک فیلمنامه نویسان موفق سینما و تلویزیون کشورمان را در یکی دو دهه اخیر معرفی کنیم، بدون تردید پیمان قاسمخانی یکی از گزینه های اصلی است. در نیمه نخست دهه هفتاد خورشیدی کمتر کسی از پیگیران و کارشناسان سینمای ایران گمان می کرد که فیلمنامه نویس کارهای آن دوره ابوالحسن داوودی همانند "من زمین را دوست دارم" (۱۳۷۲) و "بوی خوش زندگی" (۱۳۷۳)، یک دهه بعد به چهره شناخته شده این عرصه تبدیل شود; به گونه ای که خیلی از سینماروهای ایرانی دوست داشته باشند برای کارهایی که از روی فیلمنامه های او ساخته می شوند، در گیشه پول بپردازند و به سالن های سینما بروند.

هم "بوی خوش زندگی" و هم "من زمین را دوست دارم" که در ردیف دیگر کارهای فانتزی/ کمیک داوودی در آن سالها ("سفر جادویی" و "جیب برها به بهشت نمی روند") قرار می گرفتند، فیلم هایی نبودند که قاسمخانی را به عنوان یک فیلمنامه نویس بااستعداد معرفی کنند. هرچند که می شد ردپای شیطنت های همیشگی قاسمخانی در استفاده از موقعیت های ناب و ویژه کمیک/ فانتزی را در برخی جزییات داستانی این دو اثر سینمایی پیدا کرد. پیمان قاسمخانی پس از یک تجربه بازیگری نه چندان موفق در "عاشقانه" (علیرضا داوودنژاد، ۱۳۷۴) با نگارش فیلمنامه "دختری با کفش های کتانی" (رسول صدر عاملی، ۱۳۷۷) جایگاه خود را به عنوان یک فیلمنامه نویس حرفه ای تثبیت کرد. با اینکه در مرحله نگارش فیلمنامه "دختری با کفشهای کتانی" صدرعاملی از فریدون فرهودی خواست که نسخه ای جدید بر فیلمنامه قاسمخانی بنویسد و بخش هایی را به داستان بیفزاید، اما نتیجه کم و بیش کاری یک دست از آب درآمد که برای زمان خودش فیلمی جسورانه به شمار می رفت و البته الگویی برای سازندگان فیلم های تین ایجری شد که در ظاهر داعیه اجتماعی بودن داشتند، اما هدفشان بیشتر فتح گیشه بود.

"نان و عشق و موتور هزار" (ابوالحسن داوودی، ۱۳۸۰)، به عنوان یکی از موفق ترین کمدی های یک دهه گذشته، نشان داد که فیلمنامه های قاسمخانی جدا از رعایت حداقل استانداردهای ژانر کمدی و دوری از لودگی های معمول، می تواند عامه مخاطبان را نیز به سینماها بکشاند. "نان و عشق و موتور هزار" با بهره گیری از مولفه های حاکم بر فیلم فارسی ها، خود فیلم فارسی ها را دست می انداخت و جدا از آن نگاهی تازه و بسیار کمیک نسبت به رویدادهای سیاسی و اجتماعی دوران خودش داشت; نگاهی بسیار دلنشین تر از فیلم های جدی ساخته شده در آن برهه که سازندگانشان گمان می کردند با آنها دارند برگی جدید در سینمای سیاسی کشورمان ورق می زنند. "مارمولک" (کمال تبریزی، ۱۳۸۲)، که بی شک یکی از فیلمهای جنجالی دهه هشتاد خورشیدی بود، قاسمخانی را تا جایگاه یک ستاره در میان فیلمنامه نویسان مستقل سینمای ایران بالا برد. در زمان اکران "مارمولک" جنجال هایی قابل پیش بینی پیرامونش پدید آمد; زیرا بسیاری فیلم و شوخی هایش را گذری جسورانه از خط قرمزها می پنداشتند.

اما اکنون که ده سال از زمان ساخت فیلم گذشته و از آن هیاهوها دور شده ایم، می توان ادعا کرد که "مارمولک" در خدمت همان نگاه سفارشی حاکم ساخته شد و اتفاقا برخلاف آن ادعاها لحن و پایانی محافظه کارانه داشت و پا را از دایره موضوعه ای ممنوع فراتر نگذاشته بود. با این وجود دلیل موفقیت فیلم تبریزی نزد عامه تماشاگران نخست به نقش آفرینی درخشان پرویز پرستویی بازمی گشت و سپس ریشه در فیلمنامه قاسم خانی داشت که به خوبی مولفه های کمدی کلام را با کمدی موقعیت در هم آمیخته بود. هرچند که فیلمنامه از دید حجم بالای رویدادهای تصادفی و نیز برقراری یک منطق علی و معلولی میان برخی موقعیت هایش کاستی هایی نیز داشت. "پوکر" نخستین فیلمنامه جدی پیمان قاسمخانی بود که بسیاری آن را بهترین فیلمنامه تاریخ سینمای ایران می دانستند. اما این فیلمنامه پس از چند بار دست به دست شدن میان کارگردان های نام آشنای سینما، به کاظم راست گفتار رسید و او نیز با تغییراتی فراوان آن را با نام "نقاب" جلوی دوربین برد و روانه اکران کرد. با اینکه فیلم در همان سر و شکل تغییر یافته فیلمنامه اش با کاستی هایی روایی همراه بود، اما همچنان داستانی مخاطب پسند و جاندار داشت. هرچند که خود قاسمخانی هنوز هم از به هدر رفتن آن فیلمنامه سخن می گوید.

"سنپترزبورگ" (بهروز افخمی، ۱۳۸۸) و "ورود آقایان ممنوع" (رامبد جوان، ۱۳۸۹) دیگر فیلمنامه های قاسمخانی در نیمه دوم دهه هشتاد خورشیدی بودند که سطح کیفی خوبشان باز هم ثابت کرد که او بهترین گزینه برای نوشتن فیلمنامه هایی کمدی در بدنه سینمای ایران است. پیمان قاسمخانی که فیلمنامه "سنپترزبورگ" را با همکاری برادرش، محراب، نوشته بود، در این فیلم بار دیگر به طبع آزمایی در زمینه بازیگری دست زد و در کنار محسن تنابنده قرار گرفت. آن دو در کنار هم مکمل خوبی شدند و یکی از بهترین زوج های مردانه سینمای ایران در این سال ها را تشکیل دادند. "سنپترزبورگ" از آن ایده های قاسمخانی وار داشت (نوه تزار از کار درآمدن یک دزد آسمان جل) که البته در اجرا نتوانسته بود تمام قابلیت های دراماتیک و ایده های بامزه فیلمنامه قاسمخانی را به خوبی پیاده کند. "ورود آقایان ممنوع" به مدد فیلمنامه قاسمخانی که از همان الگوی کلیشه ای اما همیشه جذاب رویارویی دو شخصیت متضاد با هم در یک مکان بهره گرفته، به کاری قابل قبول و البته نه بدون ایراد در زمینه سینمای کمدی از کار درآمده و می تواند نمونه ای باشد در برابر به اصطلاح کمدی های سخیفی که این روزها پرده سینماها را اشغال کرده اند. به همین دلیل بسیاری، از هم اکنون سومین تجربه سینمایی رامبد جوان را از بخت های نخست رسیدن به صدر جدول فروش اکران امسال می دانند.

البته قاسمخانی به جز "ورود آقایان ممنوع" فیلم دیگری را هم در جدول اکران سال جاری خواهد داشت و آن "شش و بش"، نخستین کار سینمایی بهمن گودرزی است که فیلمنامه اش را محمدرضا گلزار نوشته و قاسمخانی آن را بازنویسی کرده و باز روی این فیلم نیز مانور تبلیغاتی خوبی برای کسب بالاهای جدول فروش امسال شده است. این روزها نیز خبر می رسد که پیمان قاسمخانی مشغول نگارش فیلمنامه "سنپترزبورگ ۲" است که با این حساب باید گفت او پرکارترین دوران حرفه ای خود را در دو سال گذشته تجربه کرده است.اما دامنه موفقیت های قاسمخانی تنها به بدنه سینما محدود نمی شود. او در تلویزیون نیز به همان اندازه موفق بوده است. پیمان قاسمخانی پس از نگارش چند قسمت از مجموعه "هتل" (مرضیه برومند، ۱۳۷۷) با نوشتن فیلمنامه "خانه ما" (مسعود کرامتی، ۱۳۷۹) بود که توانست در میان مجموعه سازان تلویزیون نیز خودی نشان دهد و به عنوان فیلمنامه نویسی پر از ایده های خوب و مخاطب پسند شناخته شود. اما بدون شک آشنایی او با مهران مدیری، یکی از بزرگترین اتفاق های عرصه مجموعه سازی کمدی در تلویزیون ایران بود. قاسمخانی با همراهی یک تیم موفق که برادرش نیز در آن حضور داشت، آدم های غریب اما دوستداشتنی مجموعه "پاورچین" (۱۳۸۰) را پدید آورد که بدون اغراق هنوز هم بهترین مجموعه کمدی تلویزیون در چند دهه گذشته است. تیپ/ کاراکترهای معرکه این مجموعه که چند نفرشان از ناکجاآبادی به نام "برره" آمده بودند، چکیده ای از بیشتر خصلت ها و رفتارهای ناپسند ایرانی ها بودند که به دلیل قرار گرفتن در موقعیت هایی ملموس اما تا آن زمان کار نشده، همدلی مخاطب را به شدت برمی انگیختند; به گونه ای که عنوان "تولد یک ملت" را که یکی از نشریه های سینمایی شناخته شده به "پاورچین" داد، شاید بتوان بهترین نام برای این مجموعه درخشان دانست که بخشی مهم از موفقیت اش را مدیون متنهای قاسمخانی و گروه نویسنده اش بود. پس از آن هر زمان که مدیری، با پیمان قاسمخانی کار نکرد و یا قاسمخانی به سراغ دیگر مجموعه سازان عرصه کمدی تلویزیونی رفت، نتیجه چندان چنگی به دل نزد. برای نمونه می توان به مجموعه "نقطه چین" (۱۳۸۳) و "قهوه تلخ" (۱۳۸۹- ۹۰) اشاره کرد که قاسمخانی نقشی در نگارش متنهای آن نداشت و یا باید از مجموعه های "کمربندها را ببندیم" (مهدی مظلومی، ۱۳۸۳) و "مسافران" (رامبد جوان، ۱۳۸۸) یاد کرد که نتوانستند اعتباری برای قاسمخانی به شمار بیایند. اما برای نمونه ترکیب مدیری/ قاسمخانی در "شبهای برره" یکی دیگر از تجربه های درخشان کارنامه هر دو آنها شد که با وجود الگو گرفتن از کاراکترها و گویشهای بدیع "پاورچین" توانست از زیر سایه موفقیت آن مجموعه بیرون بیاید و به کاری ممتاز تبدیل شود.

"باغ مظفر" (۱۳۸۵) که به راستی یکی از کمدی های آوانگارد تلویزیونی بود، با وجود اینکه در میانه های راه تولیدش از پخش بازماند، اما توانست مخاطبان ویژه خودش را هم پیدا کند. "مرد هزار چهره" (۱۳۸۷) با تکیه بر همفکری درست مدیری/ قاسمخانی در تیپ سازی و البته این بار قصه گویی به شکلی کلاسیک و جذاب و نه به آن شکل آیتمی اش، موفق شد با انبوه مخاطبان تلویزیون یک پیوند تنگاتنگ ذهنی برقرار کند و حتی بسیاری از منتقدان را که با برخی جلوه های آماتوری کارهای پیشین مدیری مشکل داشتند، به ستایش وادارد. "مرد دو هزار چهره" (۱۳۸۸) نیز در ادامه موفقیت قسمت پیشین با فیلمنامه ای از گروه نویسندگان پیمان قاسمخانی ساخته و پخش شد که البته نتوانست انتظارها را آنچنان که باید برآورده کند و به یک دنباله سازی موفق همانند "پاورچین"/ "شبهای برره" تبدیل شود.

فیلمنامه هایی که پیمان قاسمخانی نوشته، همانند هر فیلمنامه و اثری هنری، هیچکدام بدون ایراد نیستند و گاه از سطح انتظارهای پدید آمده از او نیز پایین تر بوده اند. اما مرور کلی کارنامه پیمان قاسمخانی و میزان استقبالی که از کارهایش شده، ثابت می کند که او به عنوان یکی از اندک فیلمنامه نویسان مستقل سینمای ایران بیش از دیگر همتایان خود نزد تولیدکنندگان فیلم ها و مجموعه ها محبوب است و البته در میان عامه مخاطبان فیلم بین ایرانی نیز به عنوان چهره ای با ذوق شناخته می شود. بدون آن که توانایی های فیلمنامه نویسان موفق یکی دو دهه اخیر زیر سوال برود، می توان ادعا کرد که بهترین فیلمنامه های پیمان قاسمخانی که در ژانر کمدی طبقه بندی می شود، یک "آن" ویژه دارند که مخاطب را دنبال خود می کشاند و در هوشمندی او برای بازی با رفتارها، هنجارها و مناسبات حاکم بر جامعه ایرانی ریشه دارد. با این وضعیت اگر بگوییم قاسمخانی یک ستاره در عرصه فیلمنامه نویسی است، اغراق نکرده ایم.

نویسنده : امیررضا نوری پرتو