شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

حکم بی حس کردن اعضاء هنگام اجرای کیفرهای جسمانی


حکم بی حس کردن اعضاء هنگام اجرای کیفرهای جسمانی

در باب پانزدهم از ابواب حد قذف, روایات پرشماری دلالتبر آن دارند که در حدزنا, ضربه ها شدیدتر از حد شرابخواری و در حد شرابخواری شدیدتر از حد قذف و درحد قذف, شدیدتر از تعزیر باید باشد

آیا هنگام اجرای حد یا قصاص، بی‏حس کردن عضوی کهمی‏خواهند آن را قطع کنند یا بی‏حس کردن بدن شخصی که محکوم به تازیانه یا رجم شده، جایز است؟ این پرسشی است که امروزه در پرتو پیشرفتهای علم طب و فنون جدید جراحی خودنمایی می‏کند. پیشرفت دانش پزشکی و فنون جدید جراحی این امکان را فراهم آورده است که با بی‏حس کردن بدن یا عضوی از آن، درد ناشی از ضرب و زخم احساس نشود. بی‏شک اگر این کار نسبت به شخصی که محکوم به حد یا تعزیر یا قصاص شده است جایز بوده و حق او شمرده شود، حتما آن را مطالبه خواهد کرد چرا که درد او را بسیار سبک می‏کند.

این مساله از مسائل مستحدثه است، از این رو نزد فقهایپیشین مطرح نبوده است و اساسا در زمانهای گذشته امکان چنین کاری نبوده تا فقها از حکم آن بحث کنند.بنابراین، باید باب بحث و استنباط حکم این مساله نیز همانند دیگر مسائل‏مستحدثه، امروز گشوده شود.

از آنجا که این مساله هم در باب حدود و تعزیرات و هم درباب قصاص مطرح است و ماهیت و ملاک‏های این دو باب با هم متفاوت است ضروری است که این بحث را در دو مساله ط‏رح کنیم: یکی حکم بی‏حس کردن اعضا به هنگام اجرای حدود و تعزیرات و دیگری حکم بی‏حس کردن اعضا به هنگام اجرای قصاص.

● مساله نخست:

بی‏حس کردن اعضا هنگام اجرای حد یا تعزیربرای به دست آوردن حکم این مساله بایدادله حدود وتعزیرات را بررسی کرد که آیا از این ادله استفاده می‏شود که دردناک بودن کیفر حد یا تعزیر به اندازه‏ای‏که طبیعت آن کیفر اقتضا می‏کند شرطی لازم بوده و بخشی از کیفر است‏یا چنین‏نیست؟ اگر از این ادله به دست نیاوردیم که دردناک‏بودن کیفر در اجرای حدود وتعزیرات شرط است، مقتضای اصل، جواز بی‏حس کردن محکوم است. بلکه شاید بتوان گفت:در صورتی که محکوم، خواهان بی‏حس کردن خود بوده و امکان آن نیز فراهم باشد،اجرای حد بر او بدون بی‏حس کردن او حرام است زیرا آزار رساندن به شخص مسلمان جزدر موارد کیفرهای مقرر شرعی، حرام است و مفروض نیز آن است که دردناک بودن کیفرو ایجاد درد در محکوم، جزو اصل کیفر نیست.

اما آنچه از ادله حدود و تعزیرات به دست می‏آید این استکه دردناک بودن کیفربه مقدار متعارف آن، شرطی لازم بوده و جزو اصل کیفر قرار داده شده است. درنتیجه، بی‏حس کردن محکوم هنگام اجرای کیفر به گونه‏ای که درد تازیانه یا قطع عضورا احساس نکند، جایز نیست. رای صحیح همین است و به چند بیان می‏توان آن راتقریب کرد.

▪ تقریب اول، استدلال به آیات

حدودبیشتر آیات شریفه‏ای که متعرض بیان حدود شده‏اند، بر این نکته دلالت دارند که‏دردناک بودن کیفر و آزردن محکوم، شرط کیفرهای مقرر بوده و جزو مفهوم آنها است. در آیات مربوط به حد زنا و فحشا، تعبیر عذاب و ایذا آمده است:

الزانیه والزانی فاجلدوا کل واحد منهما ماهٔ جلدهٔ ولاتاخذکم‏بهما رافهٔ فی دین الله ان کنتم تومنون بالله والیوم الاخرولیشهد عذابهما طائفهٔ من المومنین. زن و مرد زناکار را هر یک،صد تازیانه بزنید و در اجرای احکام دین خدا نسبت به آنان رحم نورزید اگر به‏خدا و آخرت ایمان دارید، و باید گروهی از مومنان شاهد عذاب کشید آنان باشند.«۱»

ممکن است گفته شود که عنوان جلد (تازیانه) دلالتصریحی بر شرطیت دردناک‏بودن وآزار داشتن ندارد. در پاسخ باید گفت: ذیل آیه صریحا عذاب کشیدن را بیان کرده‏است، بلکه صدر آیه نیز به قرینه ولاتاخذکم بهما رافه دلالت بر عذاب دارد.

در آیه مربوط به لعان آمده است:ویدروا عنها العذاب ان تشهد اربع شهادات بالله انه لمن الکاذبین. یعنی اگر چهار شاهد سوگند به اسم الله یاد کردند که شوهر دروغ می‏گوید، عذاب از زن برداشته می‏شود.«۲»

در مورد حد کنیزان آمده است:فعلیهن نصف ما علی المحصنات من العذاب. یعنی عذاب کنیزان نصف‏عذاب زنان آزاد شوهردار است.«۳»

در مورد لواط و زنا آمده است:واللذان یاتیانها منکم فادوهما فان تابا واصلحا فاعرضواعنهما ان الله کان توابا رحیما. یعنی: آن دو نفری را از شما که مرتکب‏لواط و زنا شدند، آزار رسانید، پس اگر توبه کردند و اصلاح شدند با آنان کاری‏نداشته باشید، همانا خداوند توبه‏پذیر و مهربان است.«۴»

در آیه مربوط به حد قذف آمده است:ان الذین یرمون المحصنات الغافلات المومنات لعنوا فی الدنیاوالاخرهٔ ولهم عذاب عظیم. یعنی: کسانی که به زنان شوهردار با ایمان‏بی‏خبر، تهمت می‏زنند، در دنیا و آخرت لعنت‏شده‏اند و عذاب سهمگینی دارند.«۵» استدلال به این آیه مبتنی بر آن است که مراد از لهم عذاب عظیم هم عذاب در دنیا-یعنی حد قذف- و عذاب در آخرت باشد.

در بیان حد سرقت آمده است:والسارق والسارقهٔ فاقطعوا ایدیهما جزا بما کسبا نکالا من الله‏والله عزیز حکیم. یعنی: دست مرد و زنی را که دزدی کرده‏اند قطع کنید، این‏سزای کار آنان و عذابی از جانب خداوند است و خداوند عزیز و حکیم است.«۶» آیه‏ای که حد محاربه را بیان کرد، نیز دلالت بر شدید بودن کیفر آن دارد،کیفرهایی مانند کشتن و به صلیب کشیدن و بریدن دست و پا در این آیه همه به‏صیغه تفعیل آمده است که دلالت بر تشدید فعل دارد و آنچه از آن فهمیده می‏شود شدید کردن کیفر است.

از بررسی آیات حدود که ریشه تشریع این حدود هستندچنین به دست می‏آید که منظوراز تشریع حد، عذاب دادن و آزردن مرتکب است تا بدین وسیله او و بلکه دیگران را از ارتکاب جرم باز دارد. به همین جهت در بعضی از حدود، واجب است که مجازات درحضور گروهی از مومنان صورت گیرد و ایشان شاهد اجرای حد باشند.

ممکن است ادعا شود که اجرای حد خصوصا در مواردیمثل قطع عضو، حتی اگر محکوم رابی‏حس نیز کنند، همواره مرتبه‏ای از عذاب و آزار را به همراه دارد ولو به لحاظ‏آثار بعد از اجرا باشد. بر این اساس، مراد از درد و عذابی که در آیات یاد شده‏بدان اشاره شده است، همین مقدار ازعذاب است و آیات مذکور دلالتی بر شرطیت عذاب‏و آزار، بیش از این مقدار ندارد.

این ادعا را نمی‏پذیریم، زیرا خلاف ظهور آیات است. ظاهرآیات یاد شده این است‏که نفس حد تازیانه یا قطع عضو، عذاب و آزار است‏یعنی عذاب دادن و آزردن محکوم،با خود حد حاصل می‏شود نه با آثار و پیامدهای بعدی آن از قبیل ننگ و بدنامی.

بلکه می‏توان گفت: فهم عرفی و ارتکاز عقلایی در بابکیفرهایی مثل زدن و قطع عضو،آن است که در این کیفرها، همان جنبه دردناک بودن و آزار جسمانی آنها موردنظر است تا از این طریق، مجرمان تادیب شده و دیگر مرتکب جرم نشوند و نیز تادیب‏آنان مایه تنبه دیگران شود، چنانکه در مورد وعده عذاب و کیفرهای اخروی و یاآزار و شکنجه‏هایی که طاغوت‏ها و زورمداران پیوسته اعمال می‏کنند نیز همین غرض‏مورد نظر است. این فهم عرفی به آن معنا است که در اینجا قرینه عقلی ارتکازی‏وجود دارد که ادله کیفرهایی مانند تازیانه و رجم را به این نکته منصرف می‏کندکه مراد از این‏گونه کیفرها، آزردن و عذاب دادن محکوم است و صرف شکل و صورت‏کیفر مراد نیست. بر این اساس، حتی اگر در آیات شریفه، تعبیر عذاب و ایذاء هم‏نیامده بود بلکه تعبیرهایی مانند جکلد و قطع و ضرب آمده بود نیز ما به مقتضای‏همین قرینه نوعی و فهم ارتکازی، از آنها استفاده می‏کردیم که در مقام کیفر دهی،عذاب داشتن و دردناک بودن کیفر، شرط است. بنابراین به مقتضای طبیعت این‏گونه‏کیفرها، دردناک بودن و آزار داشتن به اندازه متعارف، جزء مفهوم عرفی وارتکازی آنها است و در این نکته جای هیچ تردیدی نیست.

▪ تقریب دوم، استدلال به روایات

در بسیاری از روایاتی که به بیان کیفیت بعضی از حدود وتعزیرات پرداخته‏اند،تعبیرهایی هست که دلالت بر اشتراط درد و عذاب در کیفرهای جسمانی دارد:

در معتبره ابوالعباس این تعبیر آمده است:عذاب الدنیا اهون من عذاب الآخره. یعنی عذاب دنیا آسان‏تر از عذاب آخرت است.«۷»

در روایت مرسله صفوان آمده است:المرجوم یفر من الحفیره فیطلب؟ قال: لا ولا یعرض له ان کان اصابه حجر واحدلم‏یطلب، فان هرب قبل ان تصیبه الحجاره رد حتی یصیبه الم العذاب. یعنی: از امام(ع) پرسیده شد: اگر محکوم به رجم از گودال فرار کرد، آیا باید برگردانده شود؟ امام(ع) فرمود: نه و اگر حتی یک سنگ هم به او اصابت کرده باشد، برگردانده‏نمی‏شود. اگر قبل از اصابت‏سنگ فرار کرد، باید برگردانده شود تا درد عذاب رابچشد.«۸»

در تعبیر دیگری آمده است:وان لم‏یکن اصابه الم الحجاره رد. یعنی اگر درد سنگ را نچشید باید برگردانده‏شود.«۹»

در باب پانزدهم از ابواب حد قذف، روایات پرشماری دلالتبر آن دارند که در حدزنا، ضربه‏ها شدیدتر از حد شرابخواری و در حد شرابخواری شدیدتر از حد قذف و درحد قذف، شدیدتر از تعزیر باید باشد. واضح است که منظور از شدت ضربه چیزی نیست‏جز شدیدتر کردن درد و آزار. در روایت معتبر حسین‏بن علاء در مورد کسی که در خواب با مادر شخص دیگری محتلم‏شده و سپس خبر احتلام خود را به گوش آن شخص رسانده بود، آمده است:

قال امیرالمومنین(ع): ان فی العدل ان شئت جلدت ظله فانالحلم انما هو مثل‏الظل و لکنا سنوجعه ضربا و جیعا حتی لایوذی المسلمین، فضربه ضربا وجیعا. یعنی:حضرت امیر فرمود: عدالت آن است که اگر بخواهی می‏توانی سایه او را شلاق بزنی،زیرا احتلام مثل سایه است ولی ما او را تنبیه دردناکی خواهیم کرد تا از این پس‏مسلمانان را نیازارد. سپس او را به طور دردناکی زد.«۱۰»

در روایت صحیح محمدبن مسلم آمده است:قال: سالته عن الشارب، فقال: اما رجل کانت منه زله فانی معزره واما آخر یدمن‏فانی کنت منهکه عقوبه لانه یستحل المحرمات کلها ولو ترک الناس وذلک لفسدوا. یعنی: از امام صادق درباره شرابخوار پرسیدم، فرمود: کسی که لغزشی از او سرزده باشد او را تعزیر می‏کنم، اما کسی که بر این کار مداومت داشته باشد، او رابه سختی کیفر خواهم داد، زیرا او همه محرمات را حلال شمرده است. اگر مردم دراین کار به حال خود رها شوند، تباه خواهند شد.«۱۱»

در روایت ابوبصیر آمده است:سالته عن السکران والزانی، قال: یجلدان بالسیاط مجردین بین الکتفین، فاما الحدفی القذف فیجلد علی ما به ضربا بین الضربین. یعنی: از امام (ع) درباره مست وزناکار پرسیدم، فرمود: آنان را لخت کرده و با تازیانه میان شانه‏هایشان می‏زنند،اما در حد قذف، ضربات متوسط است.«۱۲»

در روایت علی‏بن جعفر آمده است:عن ابیه عن علی(ع) انه سئل عن راکب البهیمه، فقال: لارجم علیه ولا حد ولکن‏یعاقب عقوبه موجعه. یعنی: علی‏بن جعفر می‏گوید: پدرم فرمود: از علی(ع) درباره‏با چهارپای پرسیدند، فرمود: نه سنگسار می‏شود و نه حدی بر او جاری می‏شود، ولی‏به طور دردناکی کیفر خواهد شد.«۱۳» استدلال به این روایات همانند استدلال به آیات گذشته است و نیازی به تکرار آن‏نیست.

▪ تقریب سوم، استشهاد به آراء فقها

فقها در باب حد شرابخواری می‏گویند که در حال مستی حدبر شرابخوار جاری نمی‏شود،بلکه باید مهلت دهند تا هشیار شده سپس حد زده شود.

شیخ طوسی در نهایه:مست در حال مستی حد زده نمی‏شود، بلکه مهلت داده می‏شود تا هشیار شده سپس حد زده‏می‏شود.«۱۴»

سلار در مراسم:شرابخواران در حال مستی تازیانه زده نمی‏شوند.....«۱۵»

قاضی ابن براج در مهذب:تا وقتی که شرابخوار، مست است، حد بر او زده نمی‏شود، پس از هوشیاری او را حدمی‏زنند.«۱۶»

محقق در شرایع:شرابخوار را لخت کرده و بر پشت و شانه‏اش می‏زنند و بر صورت و عورت او تازیانه‏زده نمی‏شود. بر شرابخوار حد زده نمی‏شود مگر پس از هشیاری.«۱۷»

علامه حلی در قواعد:بر شرابخوار درحال مستی حد زده نمی‏شود، بلکه تا زمانی که هشیار شود، حد به‏تاخیر می‏افتد.«۱۸»

صاحب جواهر ضمن شرح عبارت شرایع می‏گوید:اختلافی در این مساله نیست که حد بر مست جاری نمی‏شود تا زمانی که هشیار گردد. تا اینکه فایده حد که همان بازداشتن از ارتکاب دوباره جرم است، حاصل شود.«۱۹»

هرگاه نظر فقها نسبت به حالت مستی و ناهشیاری این چنیناست، نظر ایشان نسبت به‏حالت بی‏حسی عمومی و عدم احساس ضرب و درد چگونه خواهد بود؟ حتما به طریق اولی‏باید اقامه حد دراین حالت درست نباشد.

اگر چه آراء فقها فی نفسه دلیل و مستند شرعی در اینمساله نیست، چنانکه تعلیل‏صاحب جواهر نیز بیشتر به بیان حکمت احکام شبیه است و علت اصطلاحی نیست اما بااین همه، از این‏گونه عبارات فقها می‏توان همان استظهاری را که در دو تقریب‏گذشته بیان کردیم به دست آورد. آنچه از این گونه سخنان فقها بر می‏آید این است‏که اولا، در حدود و تعزیرات، مقدار متعارفی از درد و شکنجه که مقتضای طبیعی‏کیفرهای جسمانی است، شرط شده است. ثانیا، شرطیت این مقدار از درد و شکنجه درکیفرها، از ادله حدود و تعزیرات به دست آمده است. ثالثا، حدود و تعزیرات، کیفرهای جسمانی هستند که هدف از آنها بازداشتن مجرم و دیگران از ارتکاب جرائم‏است. بر این اساس، فهم فقها، شاهدی است برای ما بر صحت استظهار یاد شده.

شیخ طوسی در کتاب مبسوط درباره کیفیت اجرای حدودمطالبی را به تفصیل آورده‏است که به خوبی گویای نکات مذکوراست: وقتی مقرر شد کیفری با تازیانه اجرا شود، سه نکته جای بحث دارد: -تازیانه چگونه باشد؟ -نحوه زدن چگونه باشد؟ -محکوم در چه حالتی باشد؟

اما تازیانه باید متوسط باشد نه چندان نو که بدن را مجروحکند و نه چندان کهنه‏و پوسیده که ایجاد درد نکند. از زیدبن اسلم روایت‏شده که مردی نزد پیامبر،اعتراف به زنا کرد. پیامبر تازیانه‏ای خواست، تازیانه‏ای شکسته و فرسوده آوردند،فرمود: تازیانه‏ای دیگر بیاورید. تازیانه‏ای نو که هنوز از آن استفاده نشده بودآوردند، فرمود: تازیانه‏ای میان این دو تازیانه بیاورید. تازیانه آوردند که‏مستعمل و نرم شده بود. آن‏گاه پیامبر فرمان داد و آن شخص را با آن تازیانه زدند.

سید محمود هاشمی

پی نوشت ها :

۱. نور آیه ۲.

۲. نور، آیه ۸ .

۳. نساء ، وآیه ۲۵.

۴.نساء، آیه ۱۶.

۵. نور، آیه ۲۳.

۶. مائده، آیه ۳۸.

۷. وسائل الشیعه، ج‏۱۸، ص‏۳۷۶، باب ۱۵ از ابواب حد زنا، حدیث ۲.

۸. همان، ص‏۳۷۷، حدیث ۳.

۹. همان، حدیث ۵.

۱۰. همان، ص‏۴۵۸، باب ۲۴ حد قذف، حدیث ۱.

۱۱. همان، ص‏۴۷۰، باب ۴ حد مسکر، حدیث ۶.

۱۲. همان، ص‏۴۷۴، باب ۸ حد مسکر، حدیث ۱. در باب ۱۱ از ابواب حد زنا نیز روایات‏دیگری همانند این روایت آمده است.

۱۳. همان، ج‏۱۸، ص‏۵۷۳، نکاح البهائم، باب ۱، حدیث ۱۱.

۱۴. نهایه، ص‏۷۱۲.

۱۵. مراسم، ص‏۲۵۷.

۱۶. مهذب، ج‏۲، ص‏۵۳۶.

۱۷. شرایع، ج‏۴، ص‏۹۵۰.

۱۸. قواعد الاحکام، ج‏۲، ص‏۲۶۳.

۱۹. جواهر، ج‏۴، ص‏۴۶۱.

۲۰. المبسوط فی فقه الامامیه، ج‏۸، ص‏۶۹ ۶۸.

۲۱. بقره، آیه ۱۹۴، هرکس به شما تعدی کرد همان‏گونه به او تعدی کنید.

۲۲. وسائل، ج‏۱۹، ص‏۹۵، باب ۶۲ از ابواب قصاص النفس.

۲۳. همان، ص‏۹۶.

۲۴. مقاله پیوند عضو پس از قصاص از نویسنده محترم که در شماره‏های آینده‏همین مجله به چاپ خواهد رسید.

‏۲۵ . شوری، آیه ۴۰.

۲۶. نحل، آیه ۱۲۶.

۲۷. اسراء، آیه ۳۳.

۲۸. وسائل، ج‏۱۹، ص‏۹۵ باب ۶۲ از ابواب قصاص النفس.

۲۹. بقره، آیه ۱۷۸.

۳۰. مائده، آیه ۴۵.

۳۱. وسائل، ج‏۱۹، ص‏۳۹، باب ۱۹ از ابواب قصاص النفس.

۳۲. همان، ص‏۱۳۸. باب ۲۰ ابواب قصاص الطرف.

مجله اهل بیت فارسی - شماره ۱۵ ص ۳


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید