جمعه, ۱۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 7 February, 2025
مجله ویستا

از غربتی به غربت دیگر



      از غربتی به غربت دیگر
علی دینی
مهاجرت و زوال فزاینده‌ی سرمایه‌ی اجتماعی در ایران


1. موج دیگری از مهاجرت به غربت، کوچ از وطن و نظاره‌گر تحولات آن از دوردست بودن، از چند سال پیش آغاز شده است. بسیاری رفته‌اند و بسیاری که ناتوان از عبور از هفت‌خان اخذ ویزای کانادا، امریکا، کشورهای اروپایی و استرالیا بوده‌اند هنوز سودای رفتن به هرقیمتی را در سر دارند؛ برخی دل به دریا می‌زنند؛ بهای گران عبور غیرقانونی از مرزهای مختلف را به جان می‌خرند و درنهایت جان‌شان را دراین راه می‌گذارند و معصومانه قربانی آب‌های استرالیا و بوسنی و... می‌شوند و یا ناچار از زندگی در مرزهای کشورهای مختلف و یا در فرودگاه‌ها با شرایط اسفناکی به امید گشایشی و صدور ویزایی می‌شوند ( چنان‌که بارها در اخبار آمده است). برخی دیگر که چنین ریسکی را نمی‌پذیرند پی‌درپی در ایران به سفارتخانه‌های کشورهای اروپایی و استرالیا، و یا درترکیه، امارات و قبرس و سوریه به سفارتخانه‌ها و کنسولگری‌‌های امریکا و کانادا مراجعه می‌کنند و از بامدادان هر روز کاری به انتظار می‌نشینند تا شاید فرجی حاصل شود و اجازه‌ی ورودشان به این سرزمین‌های ناآشنای آشنا صادر شود. 
ابعاد این موج مهاجرت چنان است که درسطح اقتصاد خرد به بازار موسوم به «خدمات مشاوره‌ی مهاجرت و اخذ ویزا» گرمی و رونق خاصی بخشیده است. ظهور کارگزاری‌های مختلفی که بعضاً یک پای‌شان در ایران است و یک پای‌شان در این کشورها، به علاوه‌ی افزایش نرخ چنین خدماتی ریشه درافزایش تقاضا برای مهاجرت دارد. صرف نظر از آمار و ارقام، کافی است به افزایش مدت زمان مورد انتظار برای رسیدگی به پرونده‌های مهاجرتی کانادا توجه کرد که، به رغم رشد قابل توجه تعداد کارگزاری‌های خدمات مشاوره‌ی مهاجرتی، از دو الی سه ماه در اوایل دهه‌ی 1370 به پنج الی هفت سال طی سال‌های اخیر افزایش یافته است. این موج مهاجرت واقعیتی انکارناپذیر است؛ حتی اگر نبود گزارش اخیر صندوق بین المللی پول مبنی بر صدرنشینی ایران در زمینه‌ی صدور مغزها، با نگاهی به شاخص‌های ذکرشده می‌توان ابعاد آن را در مقیاس جهانی دریافت.
میزان مهاجرت به آنچه دیده و در آمار و ارقام منعکس می‌شود محدود نیست. اگر مهاجرت ذهنی را در نظر بگیریم به‌جرات می‌توان گفت که نیمی از مردم ایران و دست کم 60 تا 70 درصد جوانان مهاجر هستند. فرض کنید کشورهای مذکور اعلام کنند که هیچ مشکل و قیدی برای مهاجرت ایرانیان به این کشورها وجود ندارد. در این صورت، بسیاری که در عمل به دلایل مالی و محدودیت‌های موجود فعال نیستند در صحنه حاضر خواهند شد. آمار ایرانیانی که در برنامه‌ی سالانه‌ی قرعه‌کشی ویزای آمریکا شرکت می‌کنند شاخص مناسبی برای برآورد میزان تمایل جامعه‌‌ی ایرانی به مهاجرت است. در کشورهای دیگر نیز مهاجرت وجود دارد با دو وجه تمایز مهم. اول اینکه ارتباط مهاجران به‌ویژه نیروهای متخصص با سرزمین مادری‌شان قطع نمی‌شود و به همین دلیل همین مهاجران به سرپل‌های ارتباطی مهمی میان کشورشان و کشورهای پیشرفته تبدیل می‌شوند؛ جایگاهی در مراکز علمی و دانشگاهی و فنی پیدا می‌کنند و می‌کوشند پیوندهایی را با مراکز ذکر شده در سرزمین مادری بر قرار کنند. به این اعتبار شاید هزینه‌های فرار مغزها با چنین پیوندهایی حداقل شود. دوم اینکه، اگر فرض مذکور پیش روی شهروندان برخی از کشورهای مهاجرفرست گذاشته شود بعید است که میزان تمایل آنها در سطح جوامعی چون ایران باشد.

2. اگر برخی از همکاران اقتصاددان ما کاربرد رویکرد نهادی در تحلیل و تبیین چنین مسایلی را سوء تعبیر نکنند، می توان گفت که پدیده‌ی مهاجرت و فرار مغزها در ایران که به تهی‌شدن سرمایه‌ی انسانی بدون هیچ دستاوردی چون ایجاد پیوندها و سرپل‌های ارتباطی منتهی می‌شود، هم شاخص برجسته‌ای از ضعف‌های نهادی در جامعه‌ی ماست و هم علت اصلی آن در چنین ضعف‌هایی قابل جست‌وجوست. چنین شاخصی خود به‌تنهایی مبین این نکته‌ی مهم است که در اقتصاد ایران مجموعه ی عوامل شکل‌دهنده‌ی نظام انگیزش‌ها به گونه ای عمل می‌کند که نیروهای شایسته انگیزه‌ای برای ماندن ندارند. در چنین شرایطی اقدامات انجام شده در مورد جذب سرمایه‌ی خارجی و یا ارتقای بهره‌وری عوامل تولید ره به جایی نمی‌برد. سرمایه‌ی خارجی زمانی می‌تواند بر تحولات اقتصادی اثرگذار باشد که مغزهایی برای اقتباس و بومی‌سازی دانش علمی و فنی سرمایه‌ی خارجی در داخل وجود داشته باشد. سرمایه‌ی خارجی ممکن است شرط لازم برای دسترسی به دانش پیشرو و همین‌طور به کانال‌های بازاریابی جهانی باشد اما این به‌تنهایی برای ارتقای سطح دانش علمی وفنی اقتصاد کفایت نمی‌کند. سرمایه‌ی انسانی و فیزیکی بومی و داخلی در واقع حکم کاتالیزور سرمایه‌ی خارجی را دارد که در صورت نبود آن اتفاق خاصی نمی‌افتد. بهره‌وری عوامل تولید نیز ارتباط تنگاتنگ و مستقیمی با سرمایه‌ی انسانی دارد. چگونه می‌توان امید به ارتقای بهروری عوامل تولید و افزایش سهم آن در تغییرات رشد اقتصادی در طول زمان را داشت در حالی که بهترین فارغ التحصیلان دانشگاه هایی چون شریف و تهران و امیرکبیر و جز آن در رشته‌های مختلف از دانشگاه‌های خارجی بورس های تحصیلی دریافت می‌کنند و سپس جذب همان مراکز علمی و دانشگاهی می‌شوند؛ چطور می‌توان انتظار اقتباس و جذب دانش علمی و فنی سرمایه‌ی خارجی در فعالیت‌های مختلف را داشت در حالی که افراد فنی با سابقه‌ی طولانی در چنین حوزه هایی ترک دیار کرده‌اند و می‌کنند.

3. متاسفانه شرایط سیاسی کشور و نبود روابط مبتنی بر عقلانیت انتقادی با آمریکا موجب شده که مهاجرت و فرار مغزها همراه با خروج سرمایه‌ی فیزیکی ولو به میزان اندک باشد. منظورم از سرمایهی فیزیکی در اینجا فقط ارزهایی است که بخاطر دریافت ویزا توسط متقاضیان در کشورهای امارات، ترکیه و قبرس هزینه می‌شود (هزینه‌ی توهین‌ها و تحقیرها به کنار). این هزینه اگر تنها به هزینه‌ی تقاصا برای ویزا محدود شود ـ با فرض ثبات تعداد متقاضیان ـ بسیار کم‌تر از زمانی است که هزینه‌ی مسافرت به کشورهای مذکور را نیز در بر می‌گیرد. ضرورت حضور متقاضیان در کشورهایی دیگر به دلیل نبود روابط مناسب شاخصی از مسایل و ضعف‌های نهادی است که هم هزینه‌های مادی و زمانی اخذ ویزا را افزایش می‌دهد و هم توضیحی است بر ابعاد مهاجرت و هم توضیحی است بر ناتوانی اقتصاد ایران در جذب سرمایه‌ی خارجی و خروج شدید سرمایه‌ی فیزیکی!

 4. همانگونه که ذکر شد علت یا علل این موج مهاجرت را نیز باید در ضعف‌های نهادی جست‌وجو کرد. درباره‌ی مهاجرت به طور کلی و فرار مغزها به طور خاص نظریه‌ها والگوهای مختلفی در متون اقتصادی وجود دارد. نظریه‌ی «مرکز- پیرامون» مهاجرت و فرار مغزها را ناشی از وجود سازوکارهای درونی در ساخت نابرابر اقتصادی میان کشورهای پیشرفته و توسعه‌نیافته می‌داند که همچون مکنده‌ای قوی منابع، چه فیزیکی و چه انسانی، را به سوی مراکز اصلی اقتصاد جهانی جذب می‌کند. درچارچوب این رویکرد، رشد و توسعه‌ی مرکز از یک‌سو دارای آثار خارجی مثبت و یا رخنه به پایین اندک و ضعیف برای مناطق توسعه‌نیافته است، و از سوی دیگر دارای آثار بازدارنده‌ی قوی در برابر رشد و توسعه‌ی پیرامون است؛ از جمله کارکردهای بازدارنده‌ی قوی رشد مرکز درساختی نابرابر جذب سرمایه‌های فیزیکی و انسانی پیرامون است.
درسوی دیگر نظریه‌هایی وجود دارند که این پدیده رابه مسأله ی بالا بودن هزینه‌ی فرصت زمانی اقامت در موطن (هزینه‌ی ازدست‌رفته‌ی آن‌چه درمکانی دیگر می‌توان به دست آورد در مقایسه با آنچه در شرایط جاری به دست می‌آید) نسبت می‌دهند.
هرچند الگوی «مرکز ـ پیرامون» درسطح بسیار کلان حاوی حقایقی در این‌باره است، اما قدرت تبیین تفاوت‌های بین کشوری در مورد فرارمغزها را ندارد. دراین جا، الگوی دوم کارآیی تبیینی بیشتری دارد. از این منظر، آنچه جامعه‌ی ایران را از نظر صدور مغزها درصدر کشورهای جهان قرار می‌دهد، بالا بودن هزینه‌ی فرصت زمانی اقامت و زندگی درایران است و آنچه این هزینه‌ی فرصت را افزایش می‌دهد نه امکانات درآمدی و رفاهی موجود در کشورهای دیگر، بلکه دریک کلام آرامش و انگیزه‌های از دست رفته‌ی قابل دستیابی درآن جوامع است. هستند مهاجران ایرانی که از نظر موقعیت کاری، درآمدی و رفاهی در ایران شرایط مطلوب‌تری نسبت به کشورهای پیشرفته دارند، با وجود این فرار را بر قرار ترجیح داده‌اند. این فرار یا به تعبیر البرت هیرشمن «خروج» را می‌توان به حساب «اعتراض» نسبت به شرایط داخلی مذکور تعبیر کرد.
به دیگر سخن، چنانچه شاخص هزینه‌ی زندگی دردو حالت بدون متغیر آرامش و با وجود آن محاسبه شود به احتمال زیاد دو نتیجه‌ی مختلف حاصل می‌شود. درحالت اول، شاخص هزینه‌ی زندگی درکشورهای اروپایی و کانادا و استرالیا و آمریکا بیشتر خواهد بود و با فرض یکسان بودن سبد کالاهای مصرفی و درآمدهای حاصله انگیزه‌ای برای مهاجرت وجود نخواهد داشت. اما، با لحاظ متغیر آرامش و این فرض که آرامش درایران کم‌تر و درآن جوامع بسیار بیشتراست، نتیجه تغییر می‌کند. در این حالت شاخص هزینه‌ی زندگی در ایران بیشتر می‌شود و انگیزه برای مهاجرت توجیه پیدا می‌کند. این نکته را می‌توان در مطالعات تفصیلی و با استناد به داده های میدانی آزمود؛ آنچه در این جا به اختصار و اجمال ذکر می‌شود تنها حکم فرضیه‌ای سامان‌بخش برای چنین مطالعاتی را دارد.
نکته‌ی دیگر این که، افزایش شاخص هزینهی زندگی بر اثر دغدغه‌ها و اضطراب‌های درونی را می‌توان درچارچوب مفهوم و نظریه‌ی سرمایه‌ی اجتماعی بهتر توضیح داد. این قلم پیش از این در دو یادداشت کوتاه با عناوین«افول سرمایه‌ی اجتماعی» (روزنامه‌ی بنیان، 25 فروردین1381) و «دور فزاینده‌ی افول سرمایه‌ی اجتماعی و گرایش به فساد اقتصادی» (مجله‌ی اقتصادی، شماره‌ی 2، آذر1380) بر این نکته تأکید داشت که ریشه‌ی فساد در جامعه ایران را باید در افول فضیلت‌های اخلاقی جامعه به‌مثابه منبع سرمایه‌ی اجتماعی جست‌وجو کرد. در این‌جا نیز همین باور رواست. نبود اعتماد (مهم‌ترین شاخص سرمایه‌ی اجتماعی) در روابط و مناسبات فردی، گروهی و اجتماعی که ناشی از کاهش موجودی فضیلت‌های اخلاقی است چنان هزینه‌های روانی زندگی در ایران را افزایش داده که برای بسیاری رفتن برماندن توجیه پیدا می‌کند؛ رشد ضد‌ارزش هایی چون زدوبند و پشت هم‌اندازی، تضییع حقوق دیگران، دورزدن قوانین و ضوابط، رشد جرایم اجتماعی، نبود شایسته‌سالاری و نقش «بند پ» در شغل‌یابی و ارتقای جایگاه افراد و همین‌طور زیر ذره‌بین بودن رفتارهای افراد، حتی در جزییات آن، شاخص های مختلفی از این بحث است.

5. موج های مهاجرت فراگیر پدیده‌ی نوینی نیستند؛ تا آن جا که جوامع گوناگونی با عملکردهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مختلف و گاه مغایر و متضاد وجود داشته، انگیزه برای ترک دیار آشنا و عزیمت به سوی غربت همیشه وجود داشته است. چنان‌که حکایت یکی از این کوچ‌ها و فرجام آن را استاد سخن سعدی شیرازی درحکایت ششم از باب اول «گلستان» به زیبایی نقل کرده است.

مقاله مشترک سایت تحلیلی البرز و سایت انسان شناسی و فرهنگ