پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

مجموعه شعر شهادت امام حسن عسکری (ع)


شاعران آیینی ایران در عرض ارادت به ساحت امام یازدهم شیعیان شعرهای بسیاری به مناسبت شهادت امام حسن عسکری (ع) سروده اند. امام حسن بن علی الزکی العسکری علیه السلام تنها 28 سال عمر کردند، در هشتم ربیع الاول سال 260 هجری قمری پس از تحمل رنج‌های بسیار، به دست مزدوران معتمد عباسی شهید و در کنار مرقد امام ‌هادی (ع) به خاک سپرده شدند. گلچین اشعار درباره شهادت امام حسن عسکری را در وب بخوانید.


	مجموعه شعر شهادت امام حسن عسکری (ع) | وب


اشعار مناسبتی شهادت امام حسن عسکری (ع)


رسانده زهر جفا تا به چرخ آه مرا

گرفته است زکف معتمد رفاه مرا

به زندگانی من نیز زهر خاتمه داد

به دست و پیکر لرزان ببین گواه مرا

رسیده بر لب بام آفتاب زندگیم

بخوان غلام من از پشت پرده ماه مرا

بیا امید دلم مهدیم دگر مگذار

تو بیش از این به رهت منتظر نگاه مرا

بیا و آب بنوشان تو بر پدر دم مرگ

که نیست تاب و توان جسم همچو کاه مرا

تو در برم بنشین تا مگر که بنشانی

ز اشک دم به دم خود شرار آه مرا

به غربت تو و مظلومی تو می‌سوزم

چو گیرد اتش بیداد جایگاه مرا

سیدرضا مؤید

***

سوخت از زهر ز پا تا به سرم آب گردیده خدایا جگرم

پسرم مهدی موعود کجاست؟ تا ببیند که چه آمد به سرم

دشمنانم همه شادند ولی گرد غم ریخت به روی پسرم

پسرم گرید و گوید همه دم پدرم ای پدرم ای پدرم

یاد تنهایی مهدی هر دم می‌رود خون ز دو چشمان ترم

طوطی باغ جنانم اما ریخت یا رب به جهان بال و پرم

از پس ماه صفر زهر جفا کرد با ختم رسل همسفرم

پیکرم شمع صفت آب شده قاصد مرگ نشسته به برم

آب آرید برایم یاران که به دل سخت فتاده شررم

ای خدا یاد لب خشک حسین، سوزد از زهر جفا بیشترم...

غلامرضا رستگار


***

امروز عسکرى ز جهان دیده بسته است

قلب جهان و قطب زمان، دل شکسته است

آن حجت خداى ز بیداد معتصم

پیوند زندگانیش از هم گسسته است

صاحب عزاست صاحب عصر، اندرین عزا

روحش به چارسالگى از کینه خسته است

بر چهره امام زمان، آن دُر یتیم

از باد ظلم گرد یتیمى نشسته است

در خانه اى که مرکز اندوه و ماتم است

دشمن کمر به غارت آن خانه بسته است

از لطف آن که ناز کند بَرد بر خلیل

صاحب زمان ز آتش بیداد رسته است

اندر بقیع و سامره و کربلا و طوس

گل‌های فاطمه بنگر دسته دسته است

***

یازده بار جهان گوشه زندان کم نیست

کنج زندان بلا گریه باران کم نیست

سامرائی شده ام ، راه گدایی بلدم

لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست

قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند

بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست

یازده بار به جای تو به مشهد رفتم

بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست

زخم دندان تو و جام پر از خون آبه

ماجرائی است که در ایل تو چندان کم نیست

بوسهء جام به لب‌های تو یعنی این بار

خیزران نیست ولی روضه دندان کم نیست

از همان دم پسر کوچکتان باران شد

تا همین لحظه که خون گریه باران کم نیست

در بقیع حرمت با دل خون می‌گفتم

که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست

سیدحمیدرضا برقعی


	مجموعه شعر شهادت امام حسن عسکری (ع) | وب


مثل بغض از وسط حنجره برخاسته ایم

همچو اشک از غم یک خاطره برخاسته ایم

با دو صد حاجت و درد و گره برخاسته ایم

به هواى حرم سامره برخاسته ایم


روضه غربت تو حال عجیبى دارد

هرکه نامش حسن است ارث غریبى دارد


جان به قربان دلت جان به فداى سر او

فرق‌ها داشت نگاه تو و چشم تر او

که تفاوت بکند، همسر تو... همسر او

طعنه بسیار شنیده دل غم پرور او


حسن سامره صحن حرمت محترم است

حسنى بین بقیع است که او بى حرم است


یا حسن، آه تو پرداختنى می‌خواهد

یا حسن، داغ تو بر سرزدنى می‌خواهد

یا حسن، نام تو دور از وطنى می‌خواهد

یا حسن، روضه تو سوختنى می‌خواهد


دل تو تنگ مدینه است که دلگیر شدى

مادرى هستى عزیزم تو اگر پیر شدى


خانه کوچک تو هیچ کم از زندان نیست

خالى از آمدن و رفتن زندانبان نیست

بین یک مشت نگهبان که بوى ایمان نیست

زندگى با زن و بچه بخدا آسان نیست


خانه ات امنیت از دست نگهبانان داشت؟

واقعا ایمنى از حمله نااهلان داشت؟


اصلا این غصه به پیمانه تو ریخته اند؟

اصلا آقا سر پروانه تو ریخته اند؟

شعله بر دامن کاشانه تو ریخته اند؟

چل نفر در وسط خانه تو ریخته اند؟


راه ناموس ترا بسته کسى در کوچه؟

همسرت را زده پیوسته کسى در کوچه؟


کوچه اى بود مدینه، که زنى خورد زمین

ناگهان مادرتان با زدنى خورد زمین

فاطمه با لگد بد دهنى خورد زمین

حسن عسکرى ، آنجا حسنى خورد زمین


قسمت این بود که او درد و محن جمع کند

گوشوار از وسط کوچه حسن جمع کند


قسمت این بود از این داغ تو را هم دادند

به تو هم موى سپیدى و قدى خم دادند

در جوانى پسر فاطمه را سَم دادند

به لب خشک تو از جام محرم دادند


عطش پیکر مسموم تو می‌گفت حسین

نفس تشنه حلقوم تو می‌گفت حسین


پسرى داشتى و آب به لب‌هاى تو ریخت

لحظه تشنگى‌ات گریه به غم‌هاى تو ریخت

اشک بالاى سر پیکر تنهاى تو ریخت

خاک‌ها بر سرش از ماتم عظماى تو ریخت


روى زانوى پسر بودى و عطشان نشدى

حسن فاطمه صد شکر که عریان نشدى


پسرى داشتى و زود کفن کرد ترا

کفن فاخر و شایسته به تن کرد ترا

درخور شان تو تشییع بدن کرد ترا

تیرباران چه کسى مثل حسن کرد ترا؟


نیتم بود حسین و ز کفن می‌گفتم

ناخودآگاه همش یاد حسن می‌افتم


خواهرى داشتى و حرمت او حفظ شده

احترام دل بى طاقت او حفظ شده

بعد تو روسرىِ عصمت او حفظ شده

دست بسته نشده عزت او حفظ شده


خواهرت بزم شراب و سر بازار نرفت

به اسیرى وسط مجلس اغیار نرفت

محمد جواد پرچمی

***

ریشه کرده مهرت از روز ازل در جان ما

هست ما از آن تو عشق تو هم از ان ما

کار و بار شاعران با لطف تو رونق گرفت

نام زیبای تو حسن مطلع دیوان ما

نور چشمان تو تدوین کتاب الله کرد

آیه آیه سوره سوره زینت قرآن ما

خط به خط روزی سه وعده بوسه بارانت کنیم

نور و قدر و کوثر و یاسین و الرحمان ما

از خودت تنها خودت را در دوعالم خواستیم

دردمندیم و نگاه رحمتت درمان ما

منفعت یعنی همینی که گدایت میشویم

ازکرامت‌های تو پر میشود دامان ما

خادمان خانه ات روزی رسان عالم اند

بی گمان پیوند خورده با تو آب و نان ما

ارتباط مستقیمی دارد این زانو زدن

روی فرش روضه با تقویت ایمان ما

مینویسدنام زیبای تو را بر سینه‌ها

در میان دسته‌های سینه زن دستان ما

سجده بر خاک حرم کردیم و نورانی شدیم

صحن روشن گشته از پیشانی تابان ما

روی کاشی حرم با خون خود حک می‌کنیم

خط نخواهد خورد هرگز بعد از این پیمان ما

در دفاع, از حریم تو جوانی می‌دهیم

دیدنی تر میشود با خون حنابندان ما

من کفن پوشیده ام پای ضریح چوبی‌ات

مثل من بسیار دارد جان به کف ایران ما

مادرت بین قنوت خود دعامان می‌کند

حضرت زهرای مرضیه ست پشتیبان ما

قیمتش بالاست اشکی که برایت جمع شد

بیش از اینها هم می‌ارزد لؤلؤ و مرجان ما

جای ارباب مصیبت...جای مهدی خالی است

درمیان روضه‌های خیمةالاحزان ما

این هم از آثار عمری داغ حصر سامراست

حبس گشته ناله‌ها در سینه سوزان ما

یک دل سیری نشد آبی بنوشی عاقبت

کربلایی شد دل و اندوه شد مهمان ما

رو به قبله ذکر یا جداه گفتی زیر لب

روضه‌هایت ابتدای حزن بی پایان ما

علیرضا خاکساری

***

ربیع اول آمده شور عزا بپا شده

به روز هشتمین آن،سامره کربلا شده

خانه عسکری بود،غرق عزا به هجر او

امام شیعه در ره خدای خود فدا شده

باز دگر امامی وزهر جفای دشمنان

دوباره خونجگر کسی زنسل مرتضی شده

وقت رحیل بوده او به موسم جوانیش

زجور ظالم زمان به مرگ خود رها شده

به وقت مردنش بسی، مهدی خود صدا زده

ابن رضا شهادتش چوجد خود رضا(ع) شده

رفته کنار پرده غیبت صاحب الزمان

نماز میت پدر با پسرش ادا شده

روز شهادتش رود کفتر دل به سامرا

همره صاحب الزمان گرم غم و عزا شده

اسماعیل تقوایی


	مجموعه شعر شهادت امام حسن عسکری (ع) | وب


باز هم یک حسن و زهر و شرر بر پیکر

باز از نسل علی گشته یکی،پاره جگر

باز هم غربت وتنهایی اولاد نبی

زآسمان علوی باز غروب اختر

سامرا غم زده از قتل امامی مظلوم

باز راس پدری بر سر زانوی پسر

عسکری گشته جوانمرگ وبگرید عالم

در غم یازدهم گنج ولا را گوهر

مهدی اش آمده از پرده غیبت به برش

تا که گیرد همه اسرار امامت ز پدر

اشک‌هایش بچکد بر رخ بابای جوان

آن یتیمی که بود عرش وزمین را زیور

تاکه روح از تن مولا حسن آمد به برون

صاحب عصر وزمان گشت عزادار پدر

سامرا گشت سیه پوش غم مولایش

بر دل جمله محبان غم او شد آذر

مهدیش بهر پدر خواند نماز میت

کرد اثبات که باشد به خلایق رهبر

رفت آغاز کند غیبت کبرای خودش

ای خوشا روزظهوری که نماید منظر

اسماعیل تقوایی

***

سامرا، از غم تو، جامه‌دران است هنوز

چشم «نرگس» به جمالت، نگران است هنوز

دل شهزاده‌ی روم، آینه‌ی دلبری‌ت

تاک‌ها مست تو و این لقب عسکری‌ت

پسر حضرت ‌هادی! به فدایت پدرم

پدر حضرت مهدی! به فدایت پسرم

حج نرفتی تو، ولی قبله‌ حاجات شدی

تو خودت، عین صفا، مشعر و میقات شدی

کعبه، یک چاردهم، بی تو صفا کم دارد

بی تو، یک چاردهم، عطر خدا کم دارد

ماه زیبا! حسنِ دوم زهرا! برخیز

مهدی‌ت دل نگرانت شده، بابا! برخیز

باز هم جانِ جهان را، تو در آغوش بگیر

صاحب عصر و زمان را، تو در آغوش بگیر

روی زانو بنشان آینه‌ طاها را

تو ببوس از طرف ما، پسر زهرا را

غم پرپر شدنِ چون تو کریمی، سخت است

به رقیه قسم! آقا! که یتیمی سخت است

قاسم صرافان

***

اى آفتاب مهر تو روشنگر وجود

در پیشگاه حکم تو ذرات در سجود

اى میر عسکرى لقب اى فاطمى نسب

آن را که نیست مهر تو از زندگى چه سود

علمت محیط بر همه ذرات کاینات

فیضت نصیب، بر همه در غیب و در شهود

تاریخ تابناک حیاتت، گر اندک است

بر دفتر مفاخر اسلامیان فزود

عیسى دمى و پرتو رأى منیر تو

زنگار کفر از دل نصرانیان زدود

این افتخار گشته نصیبت که از شرف

در خانه تو مصلح کل دیده برگشود

اى قبله مراد که در برکة السّباع

شیران به پیش پاى تو آرند سر فرود

قربان دیده اى که به بزم تو فاش دید

جاى قدوم عیسى و موسى و شیث و هود

قرآن ناطقى تو و قرآن پاک را

الحق مفسّرى، ز تو شایسته‌تر نبود

دشمن بدین کلام ستاید ترا که نیست

در روزگار، چون تو به فضل و کمال و جود

شادى به نزد مردم غمدیده نارواست

جان‌ها فداى لعل لبت کاین سخن سرود

مدح شما، ز عهده مردم برون بود

اى خاندان پاک که یزدانتان ستود

از نعمت ولاى شما خاندان وحى

منّت نهاد بر همگان، خالق و دود

اى پورهادى، اى حسن العسکرى ز لطف

بپذیر، از «مؤید» دلخسته این درود

سیدرضا مؤید

***

پدری در دم مرگ است و به بالین پسرش

پسری اشک فشان است به حال پدرش

پدری جام شهادت به لبش بوسه زده

پسری سوخته از داغ مصیبت جگرش

پسری را که بود نبض دو عالم در دست

شاهد داغ پدر آه و دل و چشم ترش

حسن العسکری از زهر جفا می‌سوزد

حجةابن الحسن از غم شده گریان به برش

چار ساله پسری مانده و صد‌ها دشمن

که خداوند نگه دارد و از هر خطرش

دشمن افکنده زپا نخل امامت را باز

کند اندیشه به نابودی یکتا ثمرش

خانه را که عدو دست به غارت زده است

اتش ظلم بر افروخته از بام و درش

آه از آن روز که شد غیبت مهدی آغاز

غیبتی را که بود خون شهیدان اثرش

آنکه امروز جهان زنده و قائم از اوست

بار الها که مؤید نفتد از نظرش

سیدرضا مؤید


	مجموعه شعر شهادت امام حسن عسکری (ع) | وب


نوحه شهادت امام حسن عسکری (ع)


سامرا شد بیت الاحزان

چشم زھرا گشته گریان

گوید ای نورِ دو دیده

ای حسن جانم حسن جان

یا ابا المظلوم

آمده مھدی دل خون

با دلی غمگین و محزون

از وداعِ آخرینش

عرشیان گردیده مجنون

یا ابا المظلوم

وقت ھجران حسن شد

کودکش غرقِ محن شد

شیعه چون صاحب زمانم

رخت ماتم را به تن شد

یا ابا المظلوم

***

نشسته بالا سرت فاطمه با دل خون

دل زهرا واسه جگرت می‌سوزه می‌سوزه می‌سوزه

ناله کم کن دل پسرت می‌سوزه می‌سوزه می‌سوزه

نرو! مهدی غریبه

روز و شب غم نصیبه

نباشی بی شکیبه

غریب عالم حسن

گرچه با درد جگر تو دست و پا می‌زدی

ولی به پهلوی تو نخورده هیچ لگدی

تو جوونی گرچه از نفس افتادی افتادی افتادی

ولی آروم توی بسترت جون دادی جون دادی جون دادی

ولی آقای مضطر

ندید هیچ کس تا آخر

روی حلق تو خنجر

غریب عالم حسن

محسن طالبی پور

***

می‌خوام امشب دلم و رها کنم

دل و همراهِ کبوترا کنم

اون و با غصه‌ها آشنا کنم

دلم و عازم سامرا کنم

به سرم زده هوای دیگری

تا بشم زائرِ کوی عسکری


گروه فرهنگ و هنر وب