جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

مشرف و غول چراغ جادو


مشرف و غول چراغ جادو
آغاز بهار ۱۳۸۶، پاکستان کشوری نسبتاً امن و باثبات به شمار می رفت که دست کم از زمانی که پرویز مشرف با کودتایی در سال ۱۹۹۹ قدرت را در این کشور به دست گرفته بود، نه رنگ تنش های سیاسی مرسوم در ایام پیشین و انگ و تهمت های رهبران سیاسی را به خود دیده بود و نه به رغم همجواری با مرکز جنبش طالبان و دیگر حرکت های رادیکال اسلامی، تلفات سنگینی را در حملات تروریستی و از این دست متحمل شده بود. اما تحولات یک سال گذشته وضعیت پاکستان را به گونه یی دگرگون کرد که امروز گذاشتن صفت «باثبات» در کنار نام پاکستان عجیب و نادرست می نماید ولو در توصیف وضعیتی که دیگر مدت هاست وجود ندارد.
آغاز درگیری های پاکستان را می توان از ماه مارس و عزل قاضی افتخار محمد چودری رئیس دیوان عالی این کشور توسط مشرف پیگیری کرد. هرچند عزل قاضی چودری به اوایل ماه مارس سال گذشته (اواسط اسفند ۱۳۸۵) بازمی گردد اما اعتراضات و درگیری های مربوط به آن از اواخر مارس (اوایل فروردین ۱۳۸۶) آغاز شد و در اوج آن در ماه مه (اردیبهشت) منجر به کشته شدن ۴۲ نفر در کراچی شد. این درگیری ها در حقیقت آغازگر آشوب هایی از نوع اول بودند که طی آن خواسته های مدنی شهروندان پاکستانی که در هشت سال حکومت مشرف نادیده گرفته شده و سرکوب شده بودند در برابر نظام حاکم قرار گرفتند. اما کمتر از دو ماه پس از درگیری های خونین کراچی، هیولایی در اسلام آباد پایتخت پاکستان سر بلند کرد. طلبه های تندرو لال مسجد اسلام آباد (مسجد سرخ) با حمله به نیروهای پلیس غائله جدیدی را در پایتخت آغاز کردند که پس از محاصره هفت روزه مسجد، چاره یی جز حمله برای نیروهای دولتی باقی نگذاشت.مسجد لال (در فارسی لعل هم نوشته می شود) اسلام آباد و دو مدرسه نزدیک به آن که یکی برای طلاب مرد و دیگری برای طلاب زن ساخته شده بودند در سال های اخیر و درست زیر گوش مشرف به یکی از فعال ترین مراکز آموزش نیروهای افراطی و بنیادگرای اسلامی تبدیل شده بود.مولانا عبدالعزیز و عبدالرشید غازی که رهبری این مسجد را به عهده داشتند اوایل سال جاری حکم به اجرای احکام شریعت در سراسر پاکستان دادند. طلبه ها در روزهای بعد به کتابخانه های کودکان حمله کرده و کنترل آنها را به دست گرفتند، چندین زن تبعه چین را که در کلینیک طب سوزنی کار می کردند به اتهام فساد اخلاقی ربودند، فروشگاه های نوارهای ویدئویی و موسیقی را به آتش کشیدند، به نیروهای پلیس که در محدوده تحت کنترل آنها وارد شده بودند حمله کرده و بعد از ضرب و شتم تعدادی از آنها چهار نفرشان را ربودند و تمام این کارها را در منطقه یی انجام دادند که چسبیده به پارلمان پاکستان و در فاصله یی نزدیک به دفتر مرکزی «آی اس آی» یکی از مخوف ترین سازمان های جاسوسی و اطلاعاتی جهان بود. حمله نیروهای دولتی به این مسجد در پی محاصره هفت روزه آن موجب کشته شدن بیش از ۱۷۰ تن از جمله عبدالرشید غازی شد. مولانا عبدالعزیز برادر او که رهبر اصلی مسجد سرخ به شمار می رفت هنگام فرار در لباس و پوشیه زنانه به دام نیروهای پلیس افتاد و زنده ماند. از مدرسه چندین قبضه اسلحه کلاشنیکوف، مین ضدتانک، نارنجک، و آر پی جی کشف شد. در پی حملات دولت به این مدرسه جنبش های اسلامی تندرو در شمال پاکستان به ویژه در استان های وزیرستان و استان شمال غرب به خونخواهی عبدالرشید غازی و طلبه هایش به مبارزه با نیروهای دولتی برخاستند. در شهرهای بزرگ مانند کراچی و اسلام آباد نیز مدارس مذهبی که تعدادشان بیشمار است و قدرت قابل توجهی دارند به مرکز مقاومت و مخالفت علیه مشرف تبدیل شدند. به این ترتیب نوع دوم خشونت ها با رودررویی حرکت های مذهبی و دولت شکل گرفت؛ حرکت هایی مذهبی که به گفته پروفسور پرویز هودبیهوی استاد دانشگاه قائد اعظم اسلام آباد «حرکتی سرکوبگر و دانش ستیز است که کاملاً با طرز تفکر مدرن بیگانه است.» پس از مرگ او چنین به نظر می رسد که جنبش های رادیکال اسلامی و کسانی مانند مولانا فضل الله و اخیراً بیت الله محسود که تازه در راس حرکت طالبان در پاکستان قرار گرفته است درصدد برآورده کردن آخرین آرزوی عبدالرشید غازی هستند. در حقیقت مشرف با حمله به مسجد لال به چراغ جادویی دست کشید و هیولایی از آن خارج شد؛ هیولایی که قریب سی سال در این چراغ رشد کرده و قدرت گرفته است و اکنون
بر خلاف قصه علاءالدین، کمر بسته است تا هر چه آرزوی مشرف نیست، انجام دهد. این غول دیگر به چراغ خود بازنخواهد گشت.
● ژنرال، وارث نگون بخت ژنرال
بعد از پایان غائله مسجد سرخ، استفن هادلی یکی از مشاوران امنیت ملی ایالات متحده در توصیف این رویداد گفت؛ «این غواقعهف پدیده یی بود که طی چند دهه شکل گرفته بود.» اظهارنظر هادلی یکی از درست ترین توصیف هایی بود که در آن روزها منتشر شد و شاید به این خاطر که امریکایی ها نیز به اندازه سایرین در پدید آمدن چنین جنبش هایی مقصر بوده اند. سال ۱۹۷۹ آبستن تحولات خوب و بد، آمیخته به هم، در سطح بین المللی و به خصوص در این ناحیه از جهان بود؛ در حالی که ایران با انقلاب سعی می کرد به نظام جمهوری دست پیدا کند پاکستان در پی کودتای ژنرال محمد ضیاء الحق به ورطه دیکتاتوری سقوط می کرد. ضیاء الحق در حقیقت کسی است که پاکستان را به مهد یکی از هولناک ترین پدیده های تاریخ معاصر یعنی گروه های شبه نظامی اسلامگرای افراطی تبدیل کرد. او پس از کودتای ۱۹۷۷ کوشید سیاست های ذوالفقار علی بوتو نخست وزیر مخلوع را خنثی کند و سعی کرد به امریکا نزدیک شود.سازمان سیا درست در سال ۱۹۷۹ در گزارشی محرمانه به جیمی کارتر رئیس جمهور وقت ایالات متحده، حمایت مخفی از مجاهدین مسلمان را که در افغانستان علیه نیروهای شوروی می جنگیدند به عنوان سیاست جدید در برابر گسترش کمونیسم مطرح کرد. ضیاء الحق که خود در ظاهر مسلمانی دوآتشه بود در راستای حمایت از این سیاست که کمک های نظامی امریکا را از او در پی داشت به حمایت و گسترش جنبش های افراطی اسلامی و مسلح کردن آنها دست زد و در مدت کوتاهی شمار زیادی از مدارس مذهبی در سراسر پاکستان پدید آمدند. مساله دیگری که به گسترش مدارس مذهبی تندرو در پاکستان کمک زیادی کرد انقلاب اسلامی ایران بود. کشورهایی مانند عربستان سعودی و عراق که در آن زمان از افزایش نفوذ ایران در منطقه بیمناک بودند بخش قابل توجهی از مازاد درآمدهایشان از محل فروش نفت را به پاکستان سرازیر کردند تا در تقویت سازمان های مذهبی تندرو سنی ها در پاکستان سهیم شوند. در نظر آنها پاکستانی با دیدگاه های رادیکال سنی می توانست عنصر خوبی در مهار کردن تهدید ایران به عنوان حکومتی با ایدئولوژی شیعه باشد. در همین راستا ضیاء الحق موفق شد سازمان های خیریه سعودی را متقاعد کند تا صدها مدرسه آموزش و حفظ قرآن در حاشیه مرز این کشور با افغانستان احداث کنند؛ پایگاهی که اکنون مرکز تروریست ها و گروه های شبه نظامی است که منطقه وزیرستان را به آشوب کشانده اند و به نیروهای طالبان در عملیات شان در خاک افغانستان کمک می کنند. در دوران ضیاء الحق برای اولین بار در تاریخ پاکستان حکومت به حمایت مالی از توسعه آموزش های مذهبی دست زد و حتی پرداخت زکات در طول دوران حکومت ضیاء الحق برای تامین هزینه مدارس مذهبی برای شهروندان پاکستانی اجباری شد. این بخش از کمک های مالی به ویژه در توسعه مدارس دیوبندی ها که شاخه یی بومی از سنی ها هستند، به کار گرفته شد. این شاخه از سنی ها که ریشه هایشان از مدرسه یی مذهبی در هند به همین نام (دیوبندی) می آید پیرو فقه ابوحنیفه هستند و دیدگاه های بسیار نزدیکی به وهابی های عربستان دارند. امروزه مدارس مذهبی دیوبندی ها و بریلوی ها که شاخه بومی دیگری از سنی های جنوب آسیا هستند، در کنار مدارس مذهبی اهل حدیث (وهابی ها) و حتی شیعیان در سراسر پاکستان پراکنده هستند. مدارس مذهبی پاکستان به عنوان پایگاه اصلی اسلامگرایی افراطی در سال ۱۹۷۰ تعدادشان انگشت شمار بود اما در سال ۱۹۸۸ و در زمان سقوط ضیاء الحق تعداد آنها به ۸ هزار مدرسه ثبت شده و ۲۵ هزار مدرسه ثبت نشده رسید و هم اکنون بر اساس آمار دولتی ۱۳ هزار مدرسه مذهبی در پاکستان وجود دارد که علاوه بر ایفای نقشی کلیدی در تشکیل هسته حرکت های رادیکال مسلحانه در پاکستان امروز، طی دهه های گذشته در چچن، بوسنی و دیگر نقاط جهان نیز فعالیت کرده اند. بر اساس گزارشی که اخیراً از سوی موسسه بین المللی بحران(ICG) در بروکسل بلژیک منتشر شده تنها در سال ۲۰۰۳ ، ۷/۱ میلیون طلبه در این مدارس ثبت نام کرده اند. اکثر این طلاب بین ۵ تا ۱۸ سال دارند و از فرزندان خانواده های فقیر پاکستانی هستند. همچنین به خاطر فقدان سیستم قانونی ناظر بر فعالیت یتیم خانه ها سالانه هزاران تن از کودکان بی سرپرست نیز از این مدارس سر درمی آورند. به این ترتیب مشرف که خود با اتکا به نیروی ارتش به عنوان یکی از قدرتمندترین و صاحب نفوذترین نهادهای قدرت در پاکستان رهبری این کشور را به دست گرفته اکنون با دو جریان مخالف روبه رو است؛ یکی جریان مدنی که با عزل قاضی چودری آغاز شده و پس از اشتباهات مکرر مشرف به ویژه در اعلام وضعیت فوق العاده در ماه نوامبر به اوج قدرت خود رسیده است اما با این حال جنبشی چندان ریشه دار و قدرتمند در پاکستان محسوب نمی شود و دیگری جریان ضدمدنی اسلامگرایی افراطی که از طریق مدارس مذهبی در عمق بافت اجتماعی و گستره جغرافیایی این کشور ریشه دوانده و به نهادی بی نهایت قدرتمند تبدیل شده است.
جریان سیاسی مدنی پاکستان هنوز ساخت دوران فئودالی خود را حفظ کرده در حالی که بنیادهای قدرت فئودالی در این کشور از بین رفته و تاثیرات و نفوذ آنها رفته رفته محو می شوند. علاوه بر این حاکمیت اصول مدنی نیز هرگز به لطف کودتاهای مکرر نظامی در تاریخ ۶۰ ساله پاکستان آن چنان نهادینه نشده اند.از سویی دیگر ارتش نیز پس از جنگی فرسایشی در شمال پاکستان و شکست های پی در پی به ویژه در نیمه دوم سال و پس از محول شدن رهبری طالبان به محسود روحیه خود را از دست داده است. این وضعیت به گونه یی بود که اخباری درباره تسلیم داوطلبانه ارتشی ها به نیروهای افراطی در این ناحیه شنیده می شد. اکنون این پرسش باقی می ماند که جریان مدنی پس از سرنگونی مشرف که به ویژه از چند هفته مانده به انتخابات پارلمانی ۱۸ فوریه به شعار اول جریان تبدیل شده، با اتکا به ارتشی تضعیف شده که شاید به جریان مدنی نیز وفادار نماند، به تنهایی توان ایستادگی در برابر جریان ضدمدنی و قدرتمند اسلامگرایی افراطی را در پاکستان دارد؟
آرش مومنیان
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید