جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

تلاقی الهیات سیاسی و اخلاق سیاسی


تلاقی الهیات سیاسی و اخلاق سیاسی
فریدولین اوتز مهم ترین پرسش ها در الهیات سیاسی کارل اشمیت را به دو گروه اصلی تقسیم می کند؛ نخست آنکه معنای یکتا پرستی در اخلاق سیاسی چیست و دوم اینکه اهمیت شباهت میان کلیسای کاتولیک و دولت در اخلاق سیاسی چیست. پاسخ سوال اول در اصول نظم جهانی و اصطلاح خیر مشترک تحلیل می شود. پرسش دوم از جنبه همگنی دولت، در مقایسه با کلیسای رومی بررسی می شود. او وجدان را اساسی ترین شرط در شکل دهی دولت می داند. این مساله باید از جنبه قدرت تصمیم گیری هم بررسی شود.ولفگانگ اوکنفلس الهیات سیاسی کارل اشمیت را همچون دانش الهیات مطالعه می کند و آن را در مفهوم آخرت شناسی درمی یابد، که تاکید اصلی آن بر ترکیب درست ایمان و عقل (الهیات و فلسفه، یا جامعه شناسی) است. در نظر اوکنفلس مساله اصلی الهیات سیاسی در معمای پیام ایمان نیست، بلکه مساله شکل اندیشه آن، روش هرمنوتیک و پیش شرط های جهان بینی آن است، که قادرند پیام محتوای با اهمیت ایمان را انتقال دهند. الهیات سیاسی متافیزیک را رد می کند و سعی در ایجاد الهیاتی غیرمتافیزیکی دارد. مساله این است که آیا واقعیتی که به روش غیرمتافیزیکی درک شده است می تواند از طریق الهیات به هدف خود برسد یا خیر. تاکید دکترین اجتماعی کاتولیک بر قانون طبیعی غیرمتافیزیکی است؛ به همین سبب واقعیت فراطبیعی «نظم خدا و خالق در سیاست» را به کار می برد.
● پیدایش شرایط تئوکراتیک در فضای الحادی
موضوعات حیاتی جاری همچون صلح، زنان، محیط زیست و بیکاری، ایمان ما را به پیشرفت متزلزل می کنند. به همین دلیل است که سمبل ها و طریقت های مذهبی در جهان امروز رخنه می کنند و شرایط تئوکراتیک پیدا می شود. مساله خدا را نمی توان به سادگی از تئوری سیاسی مستثنی کرد، زیرا همان طور که اشمیت می گوید، «همه اصطلاحات موثر دکترین دولت مدرن، اصطلاحات وابسته به علوم الهی هستند که سکولار شده اند.»همان طور که اشمیت اذعان دارد، او به دنبال کشف نزدیکی کلیسا به شکل سیاسی خاصی نیست، بلکه «طرفدار شکل منحصر به فرد کلیسای رومی است».
در کلیسای رومی، انشعاب میان حقیقت، زیبایی و خیر روی نداده است. این وحدت با قانون کلیسایی، زیبایی شناسی هنر و تحقق قدرت مسجل می شود. کلیسای کاتولیک «ناقل شکل الهیات خاصی است که به هیچ واحد سیاسی تمایل ندارد»، زیرا دارای الهیاتی است که «دستورالعمل» و انفعالی در آن نیست. «از زمانی که وجود داشته است الهام بخش خلاقیت اعضای خود و همه مردم با حسن نیت، در خلق اشکال سیاسی بوده است»؛ سنگری در برابر «تفکر اقتصادی» قدرتمند و رو به گسترش است، یک ناقل واقعی روح قانون و جانشین واقعی حقوق رومی است.
● الهیات سیاسی کارل اشمیت
به بیان اشمیت تعریف دقیق نقش های کلیسا و دولت، به طور روزافزونی مبهم می شوند. به نظر می رسد هیچ دولتی کاملاً «سیاسی» نیست و هیچ الهیاتی کاملاً «الهی» نیست. این درک از واقعیت در ابتدا در الهیات دانان پروتستان و بعدها در کاتولیک ها بحرانی برانگیخت.الهیات تنها در دوران میان آمدن نخستین و دوم مسیح قابل تصور است و به نظر می رسد سخن گفتن از الهیات سیاسی مسیحی بی معنا است. با این حال اشمیت برای این کار پیشقدم شد. اشمیت توهم جدایی دین و سیاست را فقط در لیبرالیسم قرن نوزدهمی مقدور می دید، که در آن هنگام دین موضوع کلیسا و موضوعی خصوصی شد، و سیاست مساله دولت شد. این تا زمانی پابرجای ماند که «دولت انحصار خود را در سطح سیاسی از دست داد و دیگری این انحصار دولت را قابل بحث و مشاجره دانست». به نظر اشمیت سیاست و الهیات همپوشانی دارند. علاقه به مباحث الهیات کاهش نمی یابد، بلکه به عکس، تغییری که روی می دهد، تمایل به سیاست است.
● ارزیابی الهیات سیاسی کارل اشمیت زیر عنوان علم الهیات
به هر حال الهیات سیاسی با پارادایم پسا- ایده آلیستی خود از تزهای الهیات مدرسی مدرن و ایده آلیستی استعلایی جدا می شود و تلاش برحق خود را برای ترکیب ایمان و عقل، الهیات و فلسفه (یا جامعه شناسی) نشان می دهد.
مشکل اصلی الهیات سیاسی این است که آیا روش اندیشه و هرمنوتیک و پیش شرط های جهان بینی آن قادر به رساندن محتوای ایمان هستند یا خیر. عدم پذیرش متافیزیک توسط الهیات سیاسی سبب رد معرفت متافیزیکی درباره ساختار جهان می شود و این ناکارایی قطعی الهیات سیاسی است، که شاید نظیر همان آموزه کلیسای مصلح درباره سقوط انسان است که پس از آن فرض امکان بازماندن نظم در جهان باطل است. در اینجا سیاست بیان ساده قانون طبیعی بالقوه نیست بلکه جلوگیری از انتشار بیشتر بی قانونی طبیعی موجود است. اوکنفلس مهم ترین تفاوت میان دکترین اجتماعی کاتولیک و الهیات سیاسی را در این می داند که دکترین اجتماعی کاتولیک طرفدار قانون طبیعی متافیزیکی است، «حقیقت خدا و نظم او را در سیاست به کار می برد.» در دیگر سو، الهیات سیاسی «درباره خدا و نویدهای مربوط به آخرت و هشدارهای خدا در مقولات تاریخی- فلسفی سخن می گوید که همگی حاوی پیام تحول در جهان هستند.»
● دیدگاه اوتز درباره الهیات سیاسی اشمیت
اوتز الهیات سیاسی اشمیت را به عنوان علمی سیاسی ارزیابی می کند. او با خوانش متن اشمیت می گوید که اصطلاحات سکولار الهیات فقط به دلایل تاریخی انتخاب نشده اند، بلکه دلایل ساختاری سیستمی در ظهور آنها نقش دارند. همچنین مهم است که نقش کاربرد جامعه شناختی این اصطلاحات را هم بدانیم. ایده دولت حقوقی مدرن، همزمان وادار به خداپرستی می شود. دولت در راستای الهیات و متافیزیک، برخوردی مبتنی بر عدم پذیرش نشان می دهد و حتی برای آن اقدامات انتظامی در نظر می گیرد. نگاهی مبتنی بر خداپرستی بدون اعتقاد به مذهب دارد، خدایی که وجود دارد و جهان را خلق کرده است، اما به آن توجهی ندارد و در آن دخالت نمی کند. مداخله مستقیم پادشاه در نظم قانونی نهادینه شده پذیرفته نمی شود و با توجه به شرایط مربوط به الهیات سکولار مستثنی می شود. عقل گرایی دوران روشنگری سبب رد حضور هر نوع پادشاهی شد. اشمیت در نتیجه گیری از این اندیشه کوتاه و محکم فکر می کند که اعتقادات مذهبی نویسندگان محافظه کار ضدانقلاب می تواند به انگیزه تلاش آنها برای ایجاد همانندی با الهیات خداپرستانه برگردد، تا بتوانند به صورت ایدئولوژیک از پادشاه دفاع کنند. اشمیت احتمالاً این افراد را بانیان الهیات سیاسی می داند و از حضور در میان آنها مفتخر است.
اوتز ادامه می دهد که الهیات سیاسی باید حداقل بر الهیات خدایی بنا شود، زیرا بدون مفهوم خدا امکان ندارد قوانینی پیشینی را شرح دهیم. او اعتقاد دارد که می تواند سرچشمه قدرت دولت را با قانون طبیعت اثبات کند. در اینجا کارل اشمیت از طبیعت منحرف می شود و قیاس هایی از کلیسای کاتولیک می آورد که به وسیله آنها گرفتار تئوری دولت اقتدارگرای همگن و نژادی می شود.کارل اشمیت عقلانیت نهادینه شده در کاتولیسیسم را می ستاید. این عقلانیت اساساً قانونمدار است و در دفتر اداری کشیشان تجلی می یابد. پاپ پیامبر نیست، اما جانشین مسیح است. کشیش شأنی می یابد که کاملاً از شخص او جدا است. به هر حال، به رغم این، لقب او غیرشخصی هم نیست، اما به رسالت فردی و شخص مسیح ربط دارد. کارل اشمیت در اینجا تضادی شگفت انگیز می بیند. او قدرت خلاق عقلانی و همزمان، انسان گرایی کاتولیسیسم را مشاهده می کند.اوتز به ر غم نگاه انتقادی به اشمیت کمک او را به اخلاق سیاسی نادیده نمی گیرد. یکتاپرستی قادر است بالاترین نظم قانونی را ایجاد کند. وحدت قانون طبیعی به عنوان نظم قدسی اجازه جدا کردن قانون و اخلاق را نمی دهد. «قیاس میان کلیسای کاتولیک رومی و دولت می تواند برای سیاست تا آنجایی کارآمد باشد که به وسیله آن اهمیت وحدت معنوی اعضای جامعه و تنجیز تصمیم گیری نهایی روشن شود.»
آلزبتا دوفرآ
ترجمه؛ زهرا قیاسی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید