سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


نویسنده جهان وطن


نویسنده جهان وطن
من رمان بیابان را سال ۱۳۷۷ هنگامی که ترم چهارم (کارشناسی زبان و ادبیات فرانسه دانشگاه تهران) بودم و هر روز ساعت‌ها در کتابخانه دانشکده می‌گشتم، پیدا کردم. انگار کشف بزرگی کرده بودم. آنقدر رمان را خواندم که سطر به سطر آن را در ذهن داشتم و سال ۷۹ آن را به کردی ترجمه کردم (نشر احسان تهران سال ۱۳۸۰)، یک سال بعد «موندو و داستان‌های دیگر» را نیز به کردی ترجمه کردم (انتشارات سه‌رده م سلیمانیه- کردستان عراق ۲۰۰۳). و امروز که نام لوکلزیو را در سایت‌های خبری به‌عنوان برنده نوبل ادبی ۲۰۰۸ دیدم خاطره آن روزهایی که با بیابان شب و روز سر می‌کردم دوباره زنده شد و خوشحالم که دو کتاب از مشهورترین کتاب‌های لوکلزیو را به کتابخانه کردی اهدا کرده‌ام.
● جوینده طلا (۱۹۸۵)
الکسیس شخصیت اصلی جوینده طلا در آرزوی به دست آوردن گنجی افسانه‌ای است. سال‌ها بیهوده می‌گردد و عاقبت پی می‌برد که اشتباه کرده است و راهی را که «اوما» زن جوانی که طلا به نظرش بی‌ارزش است، پیش پایش می‌گذارد، پی می‌گیرد و درمی‌یابد که ارزش‌های واقعی در درون خودش است و عشق به این زندگی دنیوی و فناپذیر گنجی غیرقابل ارزیابی است.
● بیابان (۱۹۸۰)
در بیابان لوکلزیو دو داستان مستقل را نقل می‌کند:
۱) داستان «نور» و چادرنشینان بیابان: ماجرای چادرنشینان صحرا که ارتش فرانسه آنها را قتل عام می‌کند. (سال‌های ۱۹۱۲-۱۹۰۹) نور پسر جوانی است که شاهد این ماجراست.
۲) داستان «لالا»: در همان منطقه جغرافیایی اتفاق می‌افتد اما در سال‌های (۱۹۷۰-۱۹۶۰) لالا دختر جوانی است که در بیابان، در حلبی‌آبادی در حاشیه شهر بزرگی در مراکش به‌دنیا آمده است. در جوانی مجبور به فرار می‌شود و به مارسی می‌رود. آنجا گرسنگی و بدبختی را تجربه می‌کند و در پایان ماه‌ها سرگردانی به کشور خودش برمی‌گردد و دوباره خوشبختی و زندگی را باز می‌یابد. درونمایه‌های «بیابان» پنج دسته‌اند:
۱) کودکی و خوشبختی
۲) تهدید و جنگ و گریز
۳) متهم کردن غرب
۴) در جست‌وجوی زندگی جدید
۵) بیابان و عوامل طبیعی و همچنین بیابان سه محور اصلی دارد:
▪ بعد تاریخی: داستان نور و صحرانشینان با صراحت از استعمار غربی سخن می‌گوید.
▪ بعد ایدئولوژیک: لوکلزیو دو تمدن و دو شیوه زندگی کاملا متفاوت را به چالش می‌کشد. زندگی صحرانشینان، مردان آزادی که در بیابان به‌دنیا آمده‌اند و زندگی غریبان، برده‌های توسعه و زندانیان شهرهای بی‌رحم و سنگدل. رمان به زندگی ساده صحرانشینان ارزش می‌دهد.
▪‌ بعد سمبلیک: برای لوکلزیو بیابان فقط یک مکان جغرافیایی نیست بلکه سمبل سادگی و محرومیت است. مکانی که انسان در آنجا متوجه یگانگی‌اش می‌شود. در ۱۹۶۰ با دختر جوانی اهل ورشو ازدواج می‌کند. هنگامی که به فرانسه برمی‌گردد تحصیلاتش را ادامه می‌دهد. پایان‌نامه کارشناسی ارشدش در مورد آثار «هنری میشو» و تز دکترایش درباره «لوتر آمون» است. در همان زمان رمان اولش «صورتحساب» رمان منتشر می‌کنند که موفقیت خوبی برای او به همراه می‌آورد، از جمله جایزه رنودو را در سال ۱۹۶۳ از آن خود می‌کند. نویسنده جوان تدریس در دانشگاه را رها می کند و به نوشتن می‌پردازد. مسافرت و نوشتن جزء اصلی زندگی‌اش می‌شود. در ۱۹۶۶ برای خدمت سربازی به تایلند اعزام می‌شود. دو سال بعد به مکزیک می‌رود و پس از آن به آمریکا. از سال ۱۹۶۹ رمان‌نویس جوان مسافرت‌های طولانی‌‌اش را به آمریکای‌مرکزی شروع می‌کند و چند سال با سرخپوست‌های «آمپرا»ی پاناما زندگی می‌کند و بعد در مکزیک می‌ماند. این تجربه در شیوه زندگی و نوشتنش تاثیر زیادی می‌گذارد. در سال ۱۹۷۱ نویسنده خودش را سرخپوست می‌نامد: من نمی‌دانم چگونه ممکن است اما من یک سرخپوست هستم. (هایی ۱۹۷۱) او عقل‌گرایی تنگ غربی را افشا می‌کند و جامعه مصرفی که از انسان یک برده می‌سازد را رد می‌کند. ارتباط با سرخپوست‌ها و کشف زبان و فرهنگ و رسوم آنها از او انسان دیگری می‌سازد. او که دنیای غرب اغفالش کرده بود، زندگی‌اش را تغییر می‌دهد و از نو متولد می‌شود. لوکلزیو همچنین مدتی را در روستایی در پای آتشفشان «پاریکوتن» می‌گذراند و آنجا معصومیت، سادگی و آرامشی را پیدا می‌کند که به او کمک می‌کند تا خشونت دنیای مدرن را فراموش کند. آثار لوکلزیو امروزه حدود ۳۷ کتاب شامل مقاله داستان کوتاه، حکایت، ترجمه و قوم‌شناسی است. نویسنده نگاهی اغلب سرزنش‌آمیز نسبت به خشونت و بیرحمی دنیای مدرن دارد. شخصیت، رمان‌هایش اغلب در گریزند و در دنیایی که هر لحظه در آشفتگی و دیوانگی نابود می‌شود متحول می‌شوند و به آرامش می‌رسند. او نیز به آرامش می‌رسد. او نویسنده آرامش، خوشبختی و آزادگی است.
● صورتحساب (۱۹۶۳)
در این رمان نویسنده ما را به دنیای دیوانگی، دنیای سرگردانی و خشونت می‌برد. «آدام پولو» شخصیت مرکزی داستان موجود عجیبی است: خودش نمی‌داند که از یک آسایشگاه روانی فرار کرده است یا سربازی فراری است. در خانه‌ای متروکه پناه گرفته و تنها و دور از شهر زندگی می‌کند. با این وجود گاه برای پرسه زدن‌هایی طولانی یا تعقیب سگی ولگرد یا همچون پیام‌آوری که می‌باید برای جمعی سخنرانی کند، از آنجا بیرون می‌آید. آدام پولو موجود خشنی است: در جریان رمان بدون دلیل موشی را با توپ بیلیارد می‌کشد و بی‌آنکه از عاقبت کارش خبر داشته باشد به دوستش میشل تجاوز می‌کند. همشهریانش او را دستگیر و دادگاهی می‌کنند و عاقبت در آسایشگاهی روانی زندانی می‌شود.
● موندو و داستان‌های دیگر (۱۹۷۸)
مجموعه داستانی‌هایی که انگار در دنیای خواب و خیال به دنیا آمده‌اند و از دنیای ما می‌گویند «موندو» پسری که می‌رود، «لولایی» مهاجر، «ژوبا»ی دانا، دانیال سندباد که هرگز دریا را ندیده بود. «آلیا» صلیب کوچولو و بقیه که همه از جایی دیگر آمده‌اند، فرشته‌هایی هستند که انگار رسالت دارند ما را راهنمایی کنند و در میان تاریکی غم‌انگیز دنیایی که امید در آن مرده است ما را نجات دهند.
ژان ماری گوستاو لوکلزیو در ۱۳ آوریل ۱۹۴۰ از پدری انگلیسی و مادری فرانسوی متولد شد. پدرش اصالتا اهل بروتون بود. لوکلزیو نام روستایی در موربیهان است. در اواخر قرن ۱۸ فرانسوا لوکلزیو با زن و دخترش به جزیره فرانس می‌روند و چند سال بعد در ۱۸۱۰ در جریان جنگ‌های ناپلئون انگلیسی‌ها جزیره موریس را به اشغال خود در می‌آورند و اجداد لوکلزیو به ملیت انگلیسی درمی‌آیند. (کلزیو در «کتاب گریزها ۱۹۶۹» زندگی آنها را به تصویر کشیده است). بدین ترتیب داستان جدش همچون افسانه‌ای در ذهنش شکل می‌گیرد. قهرمانی که در دریا گم شده و کشتی‌های انگلیسی تهدیدش می‌کنند. راهزنان در تعقیب اویند در حالی‌که توفان دریا هر لحظه او را به طرفی می‌کشد.
او بعدها به راز گریختن اجدادش پی می‌برد: به امید زندگی جدیدی در جایی دیگر. پدربزرگ پدری نویسنده هم وارد افسانه‌اش می‌شود: صاحب منصبی که در جزیره موریس زندگی مرفهی دارد خانواده و ثروت و مقامش را در جست‌وجوی گنجی فرضی رها می‌کند و روانه جزیره «رودربگ» می‌شود و سال‌ها بیهوده به‌دنبال طلای یک دزد دریایی ناشناخته می‌گردد. این ماجرای افسانه‌ای کلزیوی کوچک را مجذوب می‌کند و زندگی پدربزرگش همچون رابینسون کروزوئه در ذهنش شکل می‌گیرد. وقتی به سن نوجوانی می‌رسد پی می‌برد که پدربزرگش در آن ماجراجویی در واقع در جست‌وجوی شناختن خودش بوده است. دوران بچگی کلزیو دور از پدر که در نیجریه پزشک بود با مادر و برادر بزرگ‌ترش در «روکوبیلیر» نزد پدربزرگ و مادربزرگش سپری شد. او در سال ۱۹۴۷ با مادرش به نیجریه نزد پردش می‌رود و در سال ۱۹۵۰به «نیس» برمی‌گردد و تحصیلاتش را ادامه می‌دهد. او به ادبیات و نقاشی علاقه داشت. در ۱۹۵۸ در رشته ادبیات وارد دانشگاه می‌شود. اما یک سال بعد دانشگاه را ناتمام رها می‌کند و در «آتکلوتر» به تدریس مشغول می‌شود.
کافیه جوانرودی
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید