یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

علل اجتماعی، پیدایش پدیده هائی چون بدبینی و نومیدی در میان گروه هائی ازروشنفکران ما


علل اجتماعی، پیدایش پدیده هائی چون بدبینی و نومیدی در میان گروه هائی ازروشنفکران ما
هدف از این سیاهه بهیجوجه یك تحلیل تاریخی از موقعیت روشنفكران كشور ما نیست، البته این كار برای دادن سمت وسوی جدی به نقش روشنفكران در حركت اجتماعی، و دادن شتابی تازه به جنبش مردمی ایران، یكی از مهم ترین ضرورت های روز است.
علاوه بر آن، باید تاكید كرد كه هدف این بحث تنها بررسی علل اجتماعی پدیده ائی چون بد بینی و نومیدی است و تحلیل ریشه های این پدیده را، از دیدگاه روانشناسی و روانكاوی، به حق، به متخصصان این عرصه واگذار میكنم.
علل پیدایش بد بینی و نومیدی در گروهی از روشنفكران ما عبارتند از:
فعالیت، بطور غالب، فكری. پدیده ای كه منطقی است، اما بدون تطبیق آن با پراتیك اجتماعی، بدون اثبات درستی و یا عدم درستی اندیشه در تنور سوزان تجربه ی روزانه ی زندگی؛ بزرگان ما بیهوده علم بی عمل را درخت بی ثمر، نسروده اند.
انتظارات بیجا، از حاكمیت، مثلا اهدای آزادی، برابری حقوق و عدالت اجتماعی و غیره، غافل از درك این واقعیت كه این پدیده نه در جوهرفكری حاكمان فعلی ایرانست و نه خاستگاه طبقاتی غالب آنان این اجازه را میدهد. این درست مثل اینست كه ما انتظار داشته باشیم درخت گز كویر برای ما میوه ی گیلاس به بار نشاند. و هنگامی كه چنین نشد زانوی غم به آغوش كشیده، موها به پریشانی كشیم و با شعری كه باید تریاك را از پیكرش تراشید به بیغوله ای همی نشینیم، و بجای استواری و پویائی در اندیشه و عمل، روح هستی را در وافوری منبت كاری شده بدمیم؛ حجاب خجلت بدریم و زمین و زمان به استنطاق همی كشیم؛ و سخن یاغیانه به عصیان گیریم كه: این آدم های" بد" چرا بما آزادی نمیدهند.
رسیدن بدین دستاوردها به سادگی قابل كسب نیست. حاكمیت ایران نیز در طی سه دهه ثابت كرده است كه قادر نیست، این خواسته ها را، بصورت بسته ای به ما كادو كند. رسیدن بدین آمالها احتیاج به اندیشه ای منسجم و آزموده و كار و سازماندهی خستگی ناپذیر دارد، و تجربیات تاریخ نشان میدهند كه سازماندهی تنها راه رسیدن بدین اهداف است.
فعالیت به شكل فردی. پدیده ای منطقی است، اما مشكلات هنگامی خود را نشان میدهد كه فرد، دارای اعتقاد و آگاهی به شركت فعال درجمعی سازمان یافته، نیست. تنها شكل اجتماعی فعالیت است كه، بصورت قاعده، میتواند اجتماعی را دچار تحولی جدی و همه جانبه كند.
عدم اطلاع از جنبش جهانی، در دوره ی پویای جهانی شدن. ایران ما، بویژه بخاطر اینكه در خلق اندیشه های جهانشمول پیشتاز بوده است نمی تواند بصورت، جزیره ای جدا از هستی، در ارتباط با جنبش مردمی جهانی نباشد. از آنها نیاموزد و از پیروزی آنان نیز، كه بعضا پیروزی اوست به وجدو شادی ننشیند.
عدم اطلاع از فداكاریهای نسل های گذشته، در نتیجه عدم شناخت كافی از تاریخ ایران و نقش روشنفكران در آن، و در نتیجه كشف خود همانند یك پدیده ی استثنائی در تاریخ كشور و آه و ناله از اینكه دیگران از درك ارزشهای من قاصرند. این چنین نیست، عزیز من!، میهن ما در تاریخ خویش لحظه ای از پای نایستاده است.
تك تك جنبشها و اندیشمندان ایران به حدی خود را فدای این سر زمین كرده اند كه ما را از خویشتن خویش سر افكنده میكنند. با تمام اینكه بخش اعظم زحمات و اندیشه های آنان بخاك و خون كشیده شده است، با آثار كمی كه از آنان باقی مانده ، ما را به ابعاد بینهایت قدرت اندیشه خویش آگاه میكنند. این، نظر تنها نویسنده ی این سطور، نیست، كافی است به نظریات بزرگترین اندیشمندان و محققان جهانی در باره ی اندیشمندان میهن خود مراجعه كنیم. اطلاعات در باره تاریخ ما بیشتر در خارج از ایران موجود است كه در ایران. سیستم های حاكم در ایران، در بهترین شكل خویش، همیشه شخصیتهای تاریخی را از جنبش ها جداكرده اند، مانی ها و حلاج ها و عین القضات ها و ارانی ها را به مسلخ برده اند و اگر از بزرگانی چون فردوسی و حسن صباح و خیام و ابوعلی سینا و ناصر خسرو قبادیانی و صد های دیگر سخنی گفته اند، از آنان تحلیلی و تجلیلی آبستره داده و بد تر آنكه آنان را از جنبش های فكری و مردمی زمان خویش جدا كرده اند، تا ما رااز گذشته ی پر شور خویش جدا سازند. این وظیفه ی خطیر محققان میهندوست ماست كه به جوانان عزیز كشور ما بشناسانند كه ما بر دوش چه غولهای اندیشه ای جای گرفته ایم.
عدم حضور آلترناتیو زنده، پویا ومطمئن در سطح جنبش. این پدیده ایست كه در هنگام فروكش جنبش امری عادی است. اما اكنون كه جنبش در حال اوجگیری است، رهبران جنبش، آنها كه حد اقل ۳۰ سال عمر خویش را در مبارزه آرمانخواهانه گذرانده اند، وظیفه دارند از گفتار و پندارو رفتارهای ناپخته دست بر داشته و زمینه های ذهنی وحدت و اتحاد نیروهای میهن دوست و دمكرات را فراهم سازند و از این راه امید را در دل و جان جوانان عزیزمان كشت كنند؛
افسوس دیگران را خوردن و بدین عقیده راه یافتن كه" مردم ما نمی فهمند" . من می توانم در تائید ناآگاهی توده های ایران، در مواردی، با شما موافق باشم، اما آیا این ضعف ها ناشی از كمكاری روشنفكران ما، اقلا درسه دهه ی اخیر نیست؟ آیا هدف از محكومیت دیگران، اثبات خود و توجیح كمكاری خویش نیست؟ اگر كشورهای دیگر گوی سبقت از ما ربوده اند، اگر مردم ما در چاهی بدنبال یك ناجی میگردند، مقصر آنانند و یا بعلت اینست كه روشنفكران دهه های اخیر ایران قادر نبوده اند مشكلات آنان را جوابگو باشند. نمونه ی این كم كاری ها، روشنفكران اصلاح طلب در پیروزی جنبش خرداد می باشند، به رهبری سید محمد خاتمی با بیش از ۷۰ % رای اعتماد مردم. نتیجه چه شد؟ ما با حضور یك رهبری نا توان، از نظر سیاسی، بزرگترین فرصت تاریخی را از دست دادیم. ضربه ای كه این" رهبری علیل"، به جنیش ایران زد، جبران آن، بعلت سرخوردگی توده ها، كار ساده ای نیست. عدم دید طبقاتی در حركت اجتماعی، عواقبی بسیار خطر ناك بدنبال دارد.
رهبران سیاسی بدون دید روشن از حوادث، بازیچه ی امواج اجتماعی میگردند و توده ها را همانند گله ای بدون مسیح در بیابان برهوت رها میكنند. خاتمی با ظاهری آراسته و اطمینان بخش، اما تهی از دانش اقتصادی و پروژه و تجربه رهبری سیاسی یك جنبش، توانست بدبینی و بی اعتمادی توده ها نسبت به روشنفكران روحانیت ارتجاعی را تخفیف دهد و این امید واهی و شبهه را در مردم و بخشی از زحمتكشان ما ایجاد كند كه "اینان نیز می توانند آدم بشوند". خاتمی مهره ای بود كه رفسنجانی براحتی توانست در پشت او پنهان شود و خود را از سقوط در دره ای سهمگین نجات دهد، و بزرگترین منافع اقتصادی خود را حفظ و امكانات قدرت سیاسی خود را كه در حال از هم پاشیدن بود، دو باره ترمیم كند. این اولین بار نیست كه در تاریخ مردی با ظاهری آراسته بر اسب توده ها می تازد و در پایان از توده ها رو بر می گرداند. لوتر، در جنبش پروتستان ها، بر دوش دهقانان سوار شد و در پایان هنگامی از منافع توده ها سر باز زد، توده های دهقانی از او روی برتافتند و او گفت: مغز این دهقانان از كاه ساخته شده است. نقش بازدارنده ی سید محمد خاتمی، همانند یك روشنفكر روحانی، در جنبش پیشرو ی ایران قابل بخشش نیست. توده ها از این تجربه درس زیرین را آموختند: در پس لباسی آراسته، لبخند ی آراسته، سخنانی آراسته، طبقه ای آراسته با منافعی آراسته خفته است. تمامی تحولات آگاهانه ی صد ساله ی اخیر مرهون و مدیون همین كشف ساده است.
● وظیفه ی اصلی روشنفكران ارگانیك كارگران و زحمتكشان ایران در لحظات فعلی
روشنفكران ارگانیك كارگران و زحمتكشان ایران، در مراحل مشكل جنبش، جائی كه در جامعه روحیه ی فردی و به گفته ای:"هر كسی كار خودش، بار خودش، آتش به انبار خودش" جا می افتد، در جامعه ای كه برادر، بوی برادر نمی دهد، جامعه ای كه در آن حتی گدائی پر مكنت تر، زیبائی عصای خویش را به رخ گدائی دیگر میكشد، جامعه ای كه در آن بوی تریاك از پیكر حاكمیت گرفته، تا جوانان جمع شده در مخروبه ها را در غباری مه آلود، پیچانده است. جامعه ای كه در آن عده ای همانند دكتر حاتم قادری - در مقاله ی "روشنفكری، دانشجو و جامعه ایران" میگویند: " اینكه آیا لزوما روشنفكران باید اثر گذار باشند، من خیلی موافق نیستم". – كه سخنان"داهیانه" شان برای جوانان ما، تاثیری كمتر از تریاك ندارد، وظیفه ای بسیار سختی را به عهده دارند.
این روشنفكران ارگانیك زحمتكشان باید، شبانه روز، به كار تبلیغی و سازماندهی كارگران و زحمتكشان، پر نشاط و پر امید ادامه دهند، اینان باید هشیارانه و قاطعانه به تحلیل تك تك شخصیت های سیاسی فعال پرداخته، ضعفها و نقاط قدرت آنان را برای توده ها موشكافانه و شجاعانه افشاء كنند، تا آنها نتوانند بر دوش زحمتكشان ما سوار شوند. بدینگونه این روشنفكران ارگانیك، باید بتوانند برای جوانان عزیز میهن ما نمونه ای باشند، تا بتوانند سرطان تخدیر و نومیدی و بدبینی را از پیكر این خاك جراحی كنند. این وظیفه بیان شده، از طرف جوانان ما، در حال انجام است و هیچگاه در این سی سال قطع نشده است، اما اكنون شتاب بیشتری لازم است. جنبش كارگری ایران، سندكالیست های ما كه متعلق به خانواده های زحمتكش ایرانند، ما هر روز شاهد مبارزات ورنجها و شكنجه های آنانیم، معلمان ما، كه شجاعت و آگاهی خویش را به جهانیان نشان دادند. جنبش زنان ما كه اینبار بسیار تنومند تر از گذشته است.
جوانان ما، دختران و پسران بسیار جوان ما، با چه شورو عشقی، در همه ی عرصه ها پویا هستند و لختی از پای نمی ایستند و هنگامی كه نویسنده ی این سطور، مقالات، تحلیل های تیزبینانه و اشعار لطیف و پر طنین آنان را می خواند از شادی و ذوق چون مولانا مستانه در خودو بر خود می چرخد. هنگامی كه به فیلم های آنان نگاه میكنم تاثیرات زیباشناسانه ای كه موروثه ای طولانی از تاریخ ماست، امید ی بی پایانی در من می آفریند. هنگامی كه به نوازنده ها و خواننده های جوان و اجراهای آنان گوش میدهم می بینم كه بزرگانی چون باربد و مانی و رودكی و یحیی و شهناز و حسین یاحقی و قمرالملوك و بنان و دیگران بیهوده بر این خاك پای نگذاشته اند، و چه بر خاك و چه در خاك به پرورش عاشقانه ی شاگردان خویش ادامه میدهند.
● راه حل عملی
روشنفكران میهن ما، صرف نظر از اینكه به چه گروهی تعلق صنفی و یا طبقاتی داشته باشند( كارگران و زحمتكشان، معلمان، هنرمندان، روحانیان، مهندسان و تكنیسین ها، پزشكان و غیره) باید در نكات زیرین به توافق برسند:
رشد و پیشرفت همگون یك جامعه انسانی، زمانی ممكن است كه گروههای مختلف اجتماعی با هم و همگام بسوی هدفهای تعیین شده حركت كنند، با هم جوش خورده وجامعه را عمیقا از آن خود بدانند. حضور دره ای عمیق بین گروهها و طبقات مختلف اجتماعی از نظر اقتصادی، و عدالت اجتماعی و محدودیتها در بخش آزادیها، دارای عواقب خطر ناك برای استقلال و تمامیت ارضی كشور، و تمامی گروهها و طبقاتی است كه به میهن ما تعلق دارند. هیچ كس حق حذف ملیت افراد یك كشود را ندارد.
روشنفكران جامعه ی ما باید بدین آگاه باشند كه تاریخ میهن ما پر از حوادث خونین حذف گروههای مخالف است و این روش، راهی را برای آینده ای ایران هموارنخواهد ساخت. روشنفكران ما باید بدانند كه حذف فكری و فیزیكی حریف نه تنها باعث عقب افتادگی فكری، زبانی، فرهنگی، سیمائی، تكنیكی و روحی .. گروه غالب و مسلط میگردد، بلكه ریشه های طبقه ی مسلط را تضعیف میكند و سر انجام او را نیز دیر یا زود از پای در می آورد. درك این پدیده ساده از دید هیچ كس پنهان نیست. از اینجا نتیجه می شود كه روشنفكران ما با تعلق طبقاتی مختلف می توانند پلاتفرمی را كه شامل چندین هدف مشترك است، و باید بر روی آن توافق شود، بامضاء مشترك رسانند. پلاتفرمی كه آزادی اندیشه باید در سر لوحه ی آن قرار گیرد. این عمل ساده می تواند به رشد نهادهائی كه معرف منافع مشترك روشنفكران هستند، یاری رساند، و در نتیجه راه را برای جامعه ای انسانی تر بازكند و مزرعه ی امید را سر سبز سازد.
مهندس سهراب مژده
منبع : صدای مردم


همچنین مشاهده کنید