سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

نگاهی به استقلال سیاسی از منظر قرآن


نگاهی به استقلال سیاسی از منظر قرآن
یكی از مهمترین موضوعاتی كه در نظام بین الملل در عرصه حاكمیت سیاسی از دیرباز مطرح بوده مقوله استقلال یا وابستگی سیاسی حاكمیتها و دولتها است. تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و تشكیل دولت اسلامی یعنی در دوران جنگ سرد و نظام دو قطبی هیچ قدرت سیاسی نبود كه مدعی باشد از استقلال سیاسی برخوردار است.
زیرا دولتها ناگزیر بودند یا به بلوك شرق و یا به بلوك غرب وابسته باشند تا حق حیات سیاسی و حاكمیت داشته باشند یكی از جلوه های عظمت انقلاب اسلامی و تشكیل نظام اسلامی همین بود كه با اقتدار كامل شعار نه شرقی و نه غربی را سر می داد و الگوی نظام حكومتی خود را بدون اتكا و تقلید از آموزه های غربی و شرقی و با تكیه بر مبانی و ارزشهای دینی و ملی بومی طراحی نمود. نگارنده مطالب حاضر به تشریح جایگاه، نقش و چگونگی تحقق استقلال سیاسی از نگاه قرآن پرداخته و ریشه ها و مبانی این نوع اندیشه و رویكرد الهی و انسانی را از زوایای مختلف تبیین می كند. اینك با هم آن را از نظر می گذرانیم.
● زمینه های سلطه طلبی
گرایش به سلطه جویی در سرشت انسان نهفته است؛ زیرا گرایش به استخدام و بهره برداری و بهره كشی از دیگران جزو ذاتیات و یا لوازم ذات و ماهیت انسانی است؛ (نگاه كنید به المیزان، علامه طباطبایی(ره) برخلاف دیگر مفسران و اندیشمندان علوم اجتماعی كه قایل به اجتماعی و مدنی بالطبع بودن انسان هستند براین باور است كه انسان در طبیعت خود موجودی است كه می كوشد دیگران را به استخدام خود درآورد.
از این رو گرایش وی به اجتماع و جامعه امری ذاتی و از لوازم ذات و ماهیت نیست تا گفته شود كه انسان موجودی اجتماعی در طبیعت و ذات خود است. گرایش به اجتماع از آن رو در انسان وجود دارد كه انسان می كوشد برای به استخدام درآوردن دیگران در اجتماع زندگی كند بنابراین گرایش انسان به اجتماع جزو لوازم مستخدم بودن انسان است) این گرایش انسانی در دولت ها به خوبی تجلی می یابد. در حقیقت اوج سلطه جویی سرشت انسانی در نهادی نمایان می شود كه دولت نامیده می شود.
از این رو، دولت ها به طور طبیعی با بهره گیری از قدرت مشروع و یا نامشروع خود، می كوشند تا دیگران را به اطاعت و التزام وادار سازند. در حقیقت قوانین بشری بیش از آن كه حافظ منافع مردم باشد حافظ منافع دولت و دولتمردان در الزام دیگران به اطاعت است. در مقابل هرگاه در جوامع امروزی سخن از آزادی به میان آید، به معنای آزادی از قوانین سفت و سختی است كه منافع دولت را در برابر منافع فردی و اجتماعی مردم (در برابر دولت) به خطر می اندازد. بنابراین هرچه دولت ها قوی تر و قدرتمندتر شوند و تمركز قدرت افزایش یابد، به همان اندازه از آزادی كاسته می شود و مردم با محدودیت های بیشتری رو به رو می شوند.
برخی بر پایه این استدلال بر این باورند كه در گذشته به جهت عدم تمركز قدرت و فقدان دولت های قدرتمند، آزادی به مفهوم جدید آن، مسئله مردم و جوامع بشری نبود؛ زیرا دولت ها از ابزارهای كافی ولازم برای چیرگی بر جامعه و مردم برخوردار نبود. دولت های متمركز وقدرتمند شاهنشاهی و امپراتوری نهایت توان و سلطه و چیرگی شان این بود كه بر امیران محلی و رؤسای قبایل حكم رانی كنند و فرمان دهند و اطاعت بخواهند. آن چه مسئله جوامع دیروز یعنی پیش از پدیداری دولت های جدید بود، مسئله آزادی به معنای بردگی و رقیت بود كه تن ایشان رابه بند می كشید. در دولت های مدرن و جدید مسئله آزادی به مفهوم رهایی از سلطه ای كه به طور مشروع و قانونی افكار و اندیشه ها و رفتار فردی را تحت كنترل درآورده است و فرد را از همه لحاظ به زنجیر كشیده و برده و بنده كرده است.
در بردگی و بندگی نوین، آن چه از افراد جامعه و ملت ها گرفته می شود آزادی افكار و اندیشه و رفتار فردی است به گونه ای كه تن ها نیز به تبعیت گرفتار رقیت و بندگی و بردگی می گردد. از این رو، آن چه مسئله مردم در زمان حاضر است، آزادی به معنای غیر از آزادی در معنای دیروز است. بنابراین نمی توان و نمی بایست در گذشته در پی ردگیری وشناسایی پیشینه تاریخی مباحث آزادی و آزادی خواهی به معنای امروزین بود.
هرچند واژگان همان واژگان دیروز است ولی مفهوم غیر از آن چیزی است كه در گذشته می فهمیدند و می جستند.
استقلال در معنا و مفهوم امروزین آن نیز چنین داستانی دارد. اگر در گذشته از استقلال دولت ها و جوامع و ملت ها سخن به میان می آمد، غیر مفهومی است كه امروز ما آن را می فهمیم و در پی آن هستیم.
● استقلال، ارزشی انسانی
استقلال از ارزش های انسانی است. هیچ كسی دوست ندارد كه تحت سیطره و سلطه دیگری باشد. هركسی می كوشد تا خود دیگری را به استخدام خود در آورد نه آن كه تحت استخدام دیگری باشد و دیگری بر او چیره و سلطه و سیادت داشته باشد. از این رو، برای هر انسانی استقلال همانند آزادی امری ارزشی است. استقلال همانند آزادی مسئله اجتماع و جامعه است و اگر به فرد ارتباط می یابد به اعتبار ارتباط اجتماعی فرد است.
از این رو، استقلال چه در حوزه مرتبط با افراد جامعه و چه مرتبط با دولت نسبت به دولت های دیگر از ارزش های مهم و حساس و عامل عزت و سربلندی است. هركس به جهت نفس استخدام خواهی و استخدام گریزی می كوشد تا مستقل باشد و وابستگی خود را نسبت به دیگری كاهش و از میان بردارد. به این معنا كه بتواند تقدیر سرنوشت فردی (دربرابر جامعه) و جمعی (در برابر دولت های دیگر) خود را در اختیار داشته باشد و تحت استخدام و سلطه دیگری نباشد. بنابراین برای هر فرد انسانی و یا جامعه انسانی استقلال به عنوان یك ارزش مطرح است و از آن پاسداری می كند و برای كسب آن تلاش می نماید.
تضادهایی كه به جهت روحیه استقلال خواهی انسان و یا جامعه در برابر روحیه و ماهیت استخدام جویی انسان پدیدار می گردد موجب می شود تا انسان به گونه ای با خرد فردی و جمعی خود با این تضاد كنار آید. راهكارهایی كه انسان برای جمع میان این دو انگیزه و عامل اصلی یافته است این است كه تا آن اندازه ای كه توان دارد از استقلال خود و جامعه وابسته به آن، پاسداری نماید و كوتاه نیاید.
بنابر این در حد ضرورت و اضطرار برخی از منافع را برای كسب منافع عالی و بلندتر فدا می كند. اگر از آزادی خود كوتاه می آید و یا در جامعه به گونه ای استخدام دیگری را می پذیرد از این روست. با این همه می كوشد تا از حد ضرورت و اضطرار فراتر نرود. مصلحت سنجی انسان این گونه است كه اطاعت و استخدام و زور و چیرگی و وابستگی را د رحد ضرورت بپذیرد و در بیشتر آن مبارزه و مخالفت نماید. بنابر این وقتی سخن از ارزش استقلال و یا آزادی و دیگر مسایلی از این دست می گویند مراد از آن نسبی است نه مطلق.
به این معنا كه می كوشد تا به طور نسبی و در حد توان از استقلال و آزادی خود دفاع نماید و از آن پاسداری نماید. انسان برای آن كه در جامعه زندگی كند ناچار است كه چنین واكنشی از خود نشان دهد و درحد امكان كوتاه بیاید. از این روست كه وقتی این اضطرار كاهش می یابد و یا فرصت برای اقتدار و چیرگی و برتری فراهم می آید به سرعت انسان و فرد به سوی افزایش آزادی و استقلال حركت می كند و به سخنی به سوی آن لیز می خورد بدون آن كه عاملی بیرونی او را تحت فشار قرار دهد؛ زیرا عامل درونی و ماهوی و ذاتی برای این حركت و لیز خوردن به اندازه كافی قوی و تواناست. این فطرت استقلال خواهی و آزادی جویی انسان است كه وی را از پای بندی به قوانینی باز می دارد كه خود و یا دیگری به مصلحت و ضرورت وضع و جعل كرده است.
از این جاست كه اندیشمندان علوم روان شناسی و اجتماعی بر این باورند كه فقدان استقلال فردی و یا جمعی نشانه ای از ذلت و زبونی است و وجود آن عامل عزت و سربلندی انسان ها و جوامع می باشد. (اندیشه های فقه سیاسی امام خمینی ص (۴۸۳)
به هر حال گرایش طبعی انسان به استخدام دیگری از سویی و گریز از بردگی از طرف دیگر موجب می شود كه میل به استقلال در فطرت آنان وجود داشته باشد. همین امر فطری در گستره وسیع تری (دولت و جوامع) نیز خود را نشان می دهد. انسان و جوامع انسانی خواهان استقلال می باشند؛ زیرا از نظر ایشان استقلال یك ارزش انسانی است كه می بایست از آن پاسداری كرد. یعنی امری است كه در انسان وجود دارد و دیگری و دیگران (جوامع دیگر) می كوشند آن را از انسان سلب كنند بنابر این تلاش انسان تنها در راستای حفظ و پاسداری امر و ارزشی است كه آن را دارا می باشد.
در نظر انسان و جوامع فقدان و از دست دادن استقلال فردی و یا جمعی به معنای وابستگی و از دست دادن اقتدار و سلطه انسان بر خود و یاجامعه خودی است. اگر فرد و یا جامعه ای استقلال خود را از دست دهد پذیرفته است كه بخشی از وجودش (مستخدم بودن) و نیز منافع خود را از دست بدهد و در اختیار دیگران بگذارد بدون آن كه به منفعت و یا منافع عالی تر و یا برتری دست یابد. انسان چنان كه گفته شد در یك صورت حاضر است تا از برخی از آن چه داراست چشم پوشی كند كه به منافع و مصالح بالاتری دسترسی یابد، چنان كه با پذیرش اجتماع و همكاری با دیگران (نفی بخشی از استقلال و آزادی و قدرت استخدام دیگری) می كوشد تا به منافعی كه از همكاری و اجتماع عاید او می شود، دست یابد.● حوزه معنایی و گستره مفهومی استقلال
از مطالب پیش گفته دانسته شد كه واژه استقلال در معانی چند و مفاهیم گسترده ای به كار رفته است. بنابر این نمی توان آن را محدود به مباحث مرتبط به دولت ها دانست. با این همه آن چه در این جا مدنظر ماست تنها بخشی از مفهوم و معنای چند و گسترده آن است. به این معنا كه تنها به بخشی كه مرتبط به علوم سیاسی و دانش های مرتبط با آن و مباحث دولت هاست پرداخته خواهد شد.
استقلال در واژه شناسی به معنای اندك شمردن وحمل كردن آمده است. كاربرد دیگری كه برای این واژه یافت می شود و مهم و اساسی است، معنایی است كه در مجمع البحرین (ج ۳ ص ۱۵۱۰) آمده است. در آن جا بیان شده است كه پرداختن به كاری بدون مشاركت دیگران یكی از معانی واژه استقلال است.
در اصطلاح دانش سیاسی با توجه به این كاربرد اخیر این واژه در معنایی به كار می رود كه در حقیقت همین مفهوم را به صورت كار ویژه دولتها نشان می دهد. از این رو در كاربرد علوم سیاسی، استقلال را به جدا بودن حاكمیت یك كشور از دیگر كشورها از نوع سلطه و سیادت خارجی تعریف كرده اند. (فرهنگ علوم سیاسی، آقا بخشی، ص ۱۵۴) برخی دیگر با توجه به مساله آزادی در تعریف استقلال گفته اند: استقلال، همان آزادی اراده ملی برای اداره امور داخلی و خارجی خود از دست دیگران است كه از خلال سازمان سیاسی دولت پدیدار می شود. (فرهنگ علوم سیاسی، علی بابایی ج ۲ ص ۴۵ و ۴۶)
به نظر می رسد كه تعریف نخست كه استقلال را درجدایی حاكمیت از غیر دانسته است، توجه به اصل حاكمیت مهم جلوه كرده است و سه مولفه جدایی و حاكمیت و دیگر به عنوان مولفه های اصلی شناسایی شده اند. در مفهوم حاكمیت، مولفه های اصلی و اساسی ای كه ذكر می شود، اقتدار مشروع، انحصار قدرت برتر و مرزهای جغرافیایی و قانون و شناسایی از سوی دیگران است كه می تواند تاكیدی بر مساله استخدام باشد. جدایی نیز مفهوم، گریز از سلطه غیر را می رساند كه یكی از مولفه های طبیعی استقلال ردگیری شده بود. دیگری نیز بیان دیگری از هر فرد و جمعی است كه می كوشد تا این اقتدار و استقلال و استخدام را از میان بردارد و یا خدشه دار سازد. بنابراین همه مولفه هایی كه برای مفهوم استقلال گفته شده در این تعریف نیز به عنوان مولفه استقلال سیاسی مدنظر گرفته شده است.
در تعریف دوم، مولفه های چهارگانه ای چون آزادی و اراده ملی و اداره و دیگری مطرح شده است. آزادی اراده جمعی جامعه از نفوذ دیگری برای اداره امور خود چیزی است كه در این تعریف مدنظر قرار گرفته است. در این تعریف آن چه مهم دیده شده است آزادی از دیگری است. به این معنا كه استقلال چیزی است كه آزادی اراده جمعی را به همراه دارد. این نیز تعریفی در خور توجه است و با مولفه هایی كه ما درباره استقلال بیان داشته ایم نوعی هماهنگی دارد. با این تفاوت كه در این جا استقلال با آزادی به گونه ای یكی دانسته شده است؛ با این تفاوت كه آزادی در این جا درباره اراده جمعی برای اداره جامعه است و در آزادی فردی مرتبط به اراده فرد در برابر دیگری و جامعه است. در حقیقت در استقلال و آزادی آن چه اهمیت می یابد اراده آزاد فرد و یا جامعه (دولت) در برابر اراده دیگری (فرد یا جامعه و دولت) است. بنابراین تفاوت میان آزادی و استقلال دیده نشده است.
● نگاه قرآن به استقلال سیاسی
استقلال جنبه های مختلف و متعددی دارد؛ زیرا اراده دیگری می تواند در حوزه های فكری و فرهنگی و اقتصادی و نظامی و مانند انسان و یا دولت تاثیرگذار باشد و آن را محدود سازد. از این رو در مقابل فرد و دولت می كوشد در همه زمینه ها به استقلال ولو نسبی آن دست یابد.
آیات بسیاری مسلمانان را به عنوان یك امت از وابستگی به دیگری (امت و ملت های دیگر) باز داشته است. البته در مفهوم قرآن چون مرزبندی برپایه اعتقادات و عقیده می باشد ما با مفهوم دولت قومی و یا ملی مواجه نیستم.
بنابراین آن چه از استقلال سیاسی دولت اسلامی گفته می شود برپایه مرزهای اعتقادی است. دولت اسلامی شامل هر جایی است كه امت در آن به سر می برند و دارای حاكمیت و اقتدار سیاسی هستند. بنابراین میان امت و دولت عموم و خصوص مطلق است. به این معنا، ممكن است كه امت در جایی حضور داشته باشد كه دولت اسلامی حضور ندارد؛ ولی هر جایی كه دولت اسلامی حضور دارد امت اسلام وجود دارد و صاحب اقتدار و حاكمیت است.
آیاتی كه امت و دولت را به استقلال و گریز از وابستگی می خواند، آیاتی هستند كه درباره ویژگی های امت نمونه بیان شده است. به این معنا كه قرآن به صراحت سخن از استقلال سیاسی به میان نیاورده است ولی آیات بسیاری به ویژگی هایی برای امت شاهد و نمونه اشاره می كند كه بیانگر معنا و مفهوم استقلال سیاسی به معنا و مفهومی است كه اكنون در علوم سیاسی از آن سخن به میان می آید.
از جمله این واژگان و مفاهیم و ویژگی های آیات می توان به مساله عزت مسلمانان (نساء آیه ۱۳۹ و فاطر آیه ۱۰ و منافقون آیه ۸) نفی سبیل كافران (نساء آیه ۱۴۱) نپذیرفتن سلطه و سرپرستی كافران (مائده آیه ۵۱ و ۵۲) عدم گرایش و اعتماد به كافران (هود آیه ۱۱۳) پیروی نكردن از اهل كتاب و مشركان (آل عمران آیه ۱۴۹ و مائده آیه ۴۹) و روی پای خود ایستادن (فتح آیه ۲۹) نداشتن دوستی و ارتباط صمیمی با مشركان (آل عمران آیه ۱۱۸ و مائده آیه ۵۷) و دیگر آیات مشابه اشاره كرد. (بقره آیه ۱۰۵ و ۱۰۹ و آل عمران آیه ۱۱۸ تا ۱۲۰ و نیز توبه آیه ۸).
استقلال سیاسی به معنای این است كه دولت دیگری بر دولت اسلامی سلطه و چیرگی نداشته و نتواند اراده خود را بر امت و دولت اسلامی تحمیل نماید. به ویژه این كه در نگره قرآن هیچ انسانی بر انسان دیگری حق ولایت و سلطه سرپرستی ندارد و تنها خداوند به عنوان مالك و خالق و رب انسان از چنین حقی برخوردار می باشد. (شورا آیه ۹ و نیز انعام آیه ۶۲) اگر برای انسانی حاكمیتی به عنوان حاكمیت طولی بیان شده است تنها در ارتباط با افرادی است كه به حكم صریح و روشن سلطه داده شده و اطاعت و پیروی از آنان لازم شمرده شده است. (نساء آیه ۵۹ و ۶۴) از این رو قرآن ولایت های غیرالهی را مردود دانسته و از آن به ولایت طاغوت یاد كرده است.
روش هایی كه قرآن برای حفظ و پاسداری استقلال دولت و امت اسلامی بیان می كند عبارتند از: پذیرش انحصاری مدیریت دولت اسلامی (آل عمران آیه ۲۸ و نیز توبه آیه ۲۳)؛ مشروط كردن پیمان با كافران (نساء آیه ۱۴۱ و انفال آیه ۶۱ و توبه آیه ۴ و نیز ممتحنه آیه ۸) هوشیاری در برابر توطئه های دشمنان (آل عمران آیه ۱۲۰ و نیز نساء آیه ۸۹) و نیز هوشیاری در برابر مساله پیمان شكنی (ممتحنه آیه ۱ و ۲ و نیز توبه آیه ۸)البته می توان آیات بسیار دیگری را به توجه به مضامین و مفاهیم مرتبط یافت كه روش های دیگری را نیز بیان می دارد كه در حوصله این نوشتار نیست.
خلیل جواهری
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید