چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

دموکراسی در قبال آزادی


دموکراسی در قبال آزادی
دموكراسی به معنای آزادی نیست. در واقع دموكراسی به عنوان توجیهی برای نابودی آزادی به كار گرفته می‌شود.برای داشتن دنیایی سرشار از صلح و آزادی باید به حفظ آزادی‌های فردی پرداخت نه استقرار دموكراسی و این مسأله‌ای است كه بوش نباید آن را فراموش كند.
جیمز مدیسون، چهارمین رئیس جمهور آمریكا و موسس قانون اساسی این كشور عقیده دارد، استقرار دموكراسی همواره با اغتشاش و جنگ همراه بوده و همیشه با حقوق و امنیت فردی مغایرت داشته است. به عقیده وی عمر دموكراسی كوتاه و نابودی آن با خشونت همراه است. سیاستمداران و رسانه‌ها سعی دارند چنین القا كنند كه مردم تحت سلطه و سركوب شده در آرزوی دستیابی به دموكراسی هستند و تنها در صورت استقرار دموكراسی در جهان، دنیا روی آزادی و صلح را به خود خواهد دید. براساس همین اظهارات اشتباه است كه بوش ادعا می‌كند قصد دارد آزادی و دموكراسی را در جهان مستقر كند.
اما باید پرسید آیا آزادی و دموكراسی هم معنا هستند؟ آیا دموكراسی كه با توسل به زور ایجاد شده باشد، قادر است استمرار صلح را در جهان تضمین كند؟
دموكراسی، جمع‌گرایی و فردگرایی، سه مفهوم مهم سیاسی هستند كه می‌توان آنها را به شرح زیر تعریف كرد.
۱. دموكراسی: به نوعی از دولت یا حكومت گفته می‌شود كه قدرت حاكم آن را به طور كلی در اختیار مردم قرار می‌دهد. دموكراسی یا به طور مستقیم از سوی مردم و یا از سوی نمایندگان منتخب آنها به اجرا درمی‌آید.
۲. جمع‌گرایی: به نظام سیاسی و اقتصادی گفته می‌شود كه در آن روش‌های تولید و بخش كالاها و خدمات از سوی جمع، جامعه یا كشور، كنترل می‌شوند (به عنوان مثال می‌توان به نازیسم آلمان یا كمونیسم چین اشاره كرد).
۳. فردگرایی: به نظریه‌ای در علم جامعه‌شناسی گفته می‌شود كه تنها به آزادی و عملكرد فردی معتقد است و با روش‌های جمع‌گرایی و دخالت دولت در امور مخالف می‌باشد.
با توجه به تعاریف بالا می‌توان گفت، در واقع دموكراسی بیش از فردگرایی به جمع‌گرایی شباهت دارد. دموكراسی، همانند جمع‌گرایی، قدرت سیاسی را در اختیار جمع و گروه قرار می‌دهد و فرد در این جامعه از اهمیت چندانی برخوردار نیست. به عبارت دیگر تمایلات و آزادی‌های فردی فدای خواسته‌های جمع یا قدرت حاكم می‌شود. بنابراین می‌توان گفت دموكراسی با آزادی در تغایر است.
●دموكراسی چیست؟
در سراسر جهان از دموكراسی به جای حفظ آزادی، بیشتر به عنوان عاملی برای پنهان كردن ظلم و ستم استفاده می‌شود. اكثر كشورهایی كه ادعای پیروی از دموكراسی را دارند و انتخابات قانونی اجرا می‌كنند، در واقع به تضییع حقوق ملت و سركوب آنها مشغولند.
به عنوان مثال كره شمالی كه از اصول استالین پیروی می‌كند، خود را جمهوری دموكراتیك خلق كره می‌نامد و جامعه كمونیسم چین نیز خود را جمهوری خلق چین می‌خواند. این دو كشور همانند شوروی سابق نمایندگان و قانونگذاران خود را از طریق اجرای انتخابات قانونی برمی‌گزینند.
اما تمام این ادعاها فریب و حقه‌بازی است. رای‌گیری و انتخابات تحت نظارت دولت انجام می‌گیرد. و تنها حزب كمونیسم حق دارد نامزدهای خود را در انتخابات شركت دهد. نمایندگان مجلس آلت دستی بیش نیستند و اوامر مقامات ارشد حزب را به اجرا در می‌آورند. هر كسی كه قصد مخالفت با حزب حاكم یا تاسیس حزب جدیدی را داشته باشد با دو سرنوشت روبروست: مرگ و یا حبس در ارودگاه كار اجباری.
در آفریقا، آسیا و آمریكای لاتین هم اكنون كشورهای فراوانی وجود دارند كه مدعی برقراری دموكراسی هستند، اما در این كشورها آزادی فردی دیده نمی‌شود. تقلب در رای‌گیری، قتل مخالفان حزب حاكم به دست عوامل دولتی و به دست گرفتن قدرت از سوی تعداد اندكی از نخبگان سیاسی بیانگر عدم وجود آزادی در این كشورهای به اصطلاح دموكرات است. مردم این كشورها از آزادی‌های فردی برخوردار نیتسند و در عوض از فقر شدید رنج می‌برند.
این وضع كشورهای غربی نیز دیده می‌شود. در كشورهای دموكرات غرب نیز فساد، تقلب و دستكاری در انتخابات به وفور یافت می‌شود.
در آمریكا نیز بارها و بارها مردم از تقلب در انتخابات شكایت كرده‌اند. اجرای انتخابات به روش الكترونیكی تقلب را آسان و پیگیری قانونی را غیر ممكن ساخته است. در این كشور به جز احزاب دموكرات و جمهوریخواه، دیگر احزاب، همانند لیبرال‌ها و گروه‌های سبز با موانع دشواری از جمله عدم دستیابی به برگه‌های رای‌گیری و كمبود بودجه برای تبلیغات انتخاباتی مواجه هستند. تنها نامزدی‌های احزاب دموكرات و جمهوریخواه می‌توانند در میزگردهای تلویزیونی شركت كنند. رسانه‌ها حتا نتایج آراء احزاب سوم را نیز منعكس نمی‌كنند.
با توجه به حقایق فوق می‌توان گفت، دموكراسی با آزادی در تغایر است. همانگونه كه آلكیسس دو توكویل، فیلسوف قرن ۱۹ فرانسه عقیده دارد، گاهی اوقات دموكراسی می‌توانند همانند دیكتاتوری به اشاعه ظلم و ستم بپردازد، چرا كه دموكراسی بر مبنای انتخاباتی پایه‌ریزی می‌شود كه به میزان قدرت مالی و سیاسی احزاب بستگی دارد.
دموكراسی تعیین می‌كند چه كسی می‌تواند بر مردم حكومت كند و تعیین كننده اصول اخلاقی قدرت حاكم نیست. به عبارت بهتر می‌توان گفت: دموكراسی به معنای آن است كه دولت از حمایت عموم برخوردار می‌باشد. اما حمایت عموم از دولت به معنای حمایت دولت از آزادی‌های فردی نیست.
در دموكراسی اگر اكثر شركت كنندگان در انتخابات رسمی دولت از آزادی بیان، نشریات، مذهب، مشاركت و تجارت حمایت كنند، دولت منتخب نیز ممكن است به چنین آزادی‌هایی احترام بگذارد. اما اگر مردم و رأی دهندگان از رفاه تحمیلی دولت، مالیات‌های كلان، سانسور، توقیف منتقدان، كنترل دارایی، شكنجه زندانیان و استخدام جوانان ارتش و اعزام آنها به جنگ حمایت كنند، دولت دموكرات و منتخب نیز چنین خواسته‌هایی را برآورده می‌سازد.
بنیانگزاران قانون اساسی آمریكا به خوبی از خطرات دموكراسی محض آگاه بودند و قانون اساسی را به گونه‌ای بنا نهادند تا از حقوق فردی مردم به طور كامل حمایت شود.
در قانون اساسی آمریكا نه بر دموكراسی بلكه بر جمهوریت تأكید شده است. فرق بین جمهوری مشروطه با دموكراسی همانند فرق بین آزادی و اسارت است. همانگونه كه ایرا گلاسر، رهبر سابق اتحادیه آزادی‌های فردی آمریكا عقیده دارد، حتّا در دموكراسی نیز اكثریت مردم باید برای تضمین حقوق و استقلال فردی محدودیت‌هایی را تحمیل كنند.
اگر سیاه‌پوستان از حق رأی كمتری برخوردارند، اما باید حقوق قانونی آنها رعایت شود. اگر قدرت سیاسی زنان از قدرت سیاسی مردان بیشتر است، نمی‌توان حقوق فردی زنان را نادیده انگاشت. پیروزی در انتخابات نباید باعث این شود كه قدرت حاكم از قدرت خود برای نقض حقوق و آزادی‌های احزاب شكست خورده استفاده كنند.
برای فهم بهتر این حقیقت كه دموكراسی آزادی را تضمین نمی‌كند، شناخت فرق بین حقوق انتخاباتی و حقوق ذاتی و واقعی راه گشای است.
حقوق انتخاباتی به معنای توانایی مردم در انتخاب برخی مقامات دولتی است و این حقوق به مردم تا حدی اجازه می‌دهد در انتخاب قدرت حاكم دخالت داشته باشند. اما این حقوق به هیچ عنوان تضمین كننده این نیست كه مقامات منتخب مردم، به آزادی‌های آنها احترام بگذارند.
اما حقوق ذاتی و اصلی انسان‌ها شامل موارد زیر است:
۱. حق زندگی، داشتن آزادی و دارایی
۲. آزادی بیان و مطبوعات
۳. حق محاكمه توسط هیئت منصفه
۴. آزادی سفر
۵. آزادی مذهب
۶. آزادی فراهم كردن امكانات تحصیلی برای فرزندان طبق صلاحدید والدین
۷. آزادی داشتن شغل
۸. آزادی دفاع از خود
۹. عدم جاسوسی و دخالت دولت در زندگی خصوصی
در اعلامیه استقلال آمده است:
ما این حقایق را به عنوان حقایقی مسلم قلمداد می‌كنیم؛ تمام زنان و مردان برابر آفریده شده‌اند و خالق انسان‌ها به آنها حقوقی عطا كرده كه هیچكس نمی‌تواند این حقوق را سلب كند، آزادی و شادی از جمله‌ی این حقوق مسلم هستند...
همانگونه كه دموكراسی ضامن حفظ آزادی نیست، ضامن حفظ صلح هم نمی‌باشد.هر چند كشورهای دموكرات كمتر با یكدیگر جنگ می‌كنند، اما همین كشورها به كشورهای ضعیف و غیردموكرات حمله می‌كنند و آنها را مورد تهاجم قرار می‌دهند.
همانگونه كه ایوان ایلاند در مقاله خود تحت عنوان امپریالیسم لباسی ندارد، اظهار می‌دارد هر سه قدرت امپریالیستی جهان در قرن‌های ۱۹ و ۲۰ (فرانسه، انگلیس و آمریكا) دموكرات بودند.
در قرن ۲۰، آمریكا بیش از هر كشور دیگری به كشورهای جهان حمله كرد و دیگر كشورها را مورد تهاجم قرار داد. آمریكا از اواخر جنگ جهانی دوم تاكنون در بیش از ۲۰۰ جنگ مسلحانه شركت داشته و باعث مرگ صدها هزار انسان بیگناه شده است.
آمریكا با كشورهایی چون كره، ویتنام، پاناما، گرانادا، كلمبیا، هائیتی، عراق، افغانستان، صربستان و بوسنی كه كوچكترین تهدید و خطری برای این كشور نداشته‌اند، وارد جنگ شده و مردم بیگناه این كشورها را به خاك و خون كشیده است.
بنابراین از تاریخ كشورهایی چون انگلیس، فرانسه، آلمان و آمریكا به وضوح می‌توان فهمید كه دموكراسی ضامن برقراری و حفظ صلح نیست.
در تاریخ بشر، جوامع متعددی وجود داشته‌اند كه به رغم عدم اجرای انتخابات و عدم وجود مجلس و نمایندگان قانونی در این جوامع، از حقوق مردم به شدت محافظت می‌شده است.
به عنوان مثال می‌توان به كشورهای آندورا، موناكو و كانتون‌های سوئیس اشاره كرد.در واقع كشورهای جهان در گذشته، سالیان سال بدون اجرای انتخابات قانونی و انتخاب نمایندگان مجلس، نظم و قانون را در جوامع خود پیاده می‌كردند.
در واقع قانون در این جوامع از سوی قضاتی كه به شهرهای مختلف سفر می‌كردند و كلانترهای محلی اجرا می‌شد. این نظام قانونی غیر انتخاباتی سر منشأ پیدایش نظام قانونی كنونی در سراسر جهان است. پس می‌توان گفت برای حفظ آزادی و حقوق جامعه به دموكراسی نیازی نیست.
در سراسر جهان قدرتمندان ظالم و زورگو كه گاهی از طریق انتخابات قانونی به قدرت رسیده‌اند و گاهی بدون چنین انتخاباتی، همواره از دموكراسی و آزادی دم زده‌اند. در حالی كه نه تنها برای حفظ و برقراری آزادی و دموكراسی اقدامی نكرده‌اند، بلكه از قدرت خود فقط و فقط برای از بین بردن آنها استفاده كرده‌اند.برای داشتن جهانی مملو از آزادی و صلح باید به فكر ایجاد جوامعی باشیم كه در آنها از حقوق مسلم و فردی انسان‌ها دفاع و قدرت مقامات دولتی تا حد ممكن محدود شود.
برای داشتن چنین جهانی باید مسایلی چون مصادره غیرقانونی اموال، دستگیری‌های پنهانی، زندانی كردن افراد بیگناه، و شكنجه زندانیان منسوخ شود. این بدان معناست كه قانون در مورد عوامل دولتی نیز به اجرا در آید و آنها را در صورت ارتكاب به آدم‌ربایی، دزدی، شكنجه و قتل تحت پیگرد قرار دهد. به عبارت دیگر باید مصونیت قانونی دولت‌ها و حكومت‌ها از بین برود.
بوش باید بداند این مسأله بدان معناست كه هیئت‌های منصفه واقعی تشكیل و مقامات فاسد و تبهكار دولتی را تحت پیگرد قانونی قرار دهند.
باز هم بوش باید بداند این بدان معناست كه دولت‌ها از جاسوسی علیه مردم كشور خود دست بردارند و همچنین سعی نكنند با دخالت در امور داخلی دیگران، دموكراسی را با توسل به زور در دیگر كشورها اجرا كنند.
دموكراسی به معنای آزادی نیست. در واقع دموكراسی به عنوان توجیهی برای نابودی آزادی به كار گرفته می‌شود.
برای داشتن دنیایی سرشار از صلح و آزادی باید به حفظ آزادی‌های فردی پرداخت نه استقرار دموكراسی و این مسأله‌ای است كه بوش نباید آن را فراموش كند.
نویسنده: جرت ولستین
منبع: FFF News
منبع:سایت عملیات روانی
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید