یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


فرانو؛ راهی‌ به‌ رهایی‌ از بحران‌ شعر


فرانو؛ راهی‌ به‌ رهایی‌ از بحران‌ شعر
امروز
هیچ‌ چیز جهان‌
عادی‌ نیست‌
این‌ است‌
نخستین‌ بامداد
(ایزو می‌شی‌ كی‌یو) شاعر ژاپنی‌
آنچه‌ معلوم‌ است‌ شعر امروز ما به‌ بن‌بست‌ رسیده‌ و حتی‌ شاعران‌ بزرگتر به‌ ته‌اندیشه‌ها و كاوش‌ها رسیده‌اند و نسخه‌های‌ كلینیكی‌ و احیانا زیراكسی‌ و باسمه‌یی‌ هم‌ نمی‌تواند طبیعت‌ نزولی‌ این‌ فرآیند را جلودار باشد و خوانندگان‌ فرصت‌ مواجهه‌ را روزبه‌روز از دست‌ می‌دهند. حتی‌ در گردهمایی‌ها عدم‌ تفاهم‌ و گاه‌ نفرت‌ سرنوشت‌محتوم‌ و شرم‌آور و مصیبت‌ باری‌ به‌ همراه‌ می‌آورد و دفاتر شعر شاعران‌ نامدار چون‌ كالای‌ بنجل‌ و بی‌مصرف‌ روی‌ دست‌ ناشران‌ و كتابفروشی‌ها كپك‌ می‌زند.
براستی‌ چرا چنین‌ شده‌ است؟
آیا دوران‌ شعر پایان‌ یافته‌؟
آیا دیگر در اذهان‌ مردم‌ و قشر روشنفكر برای‌ شعر جایگاهی‌ نیست؟
آیا پدیده‌ تازه‌ و پرتوانی‌ ظهور كرده‌ كه‌ شعر امروز از هماهنگی‌ با آن‌ عاجز مانده‌ است‌؟
به‌ نظر بی‌اعتنایی‌ وسیع‌ مردم‌ و حتی‌ شعردوستان‌ زیاد هم‌ تاسف‌بار نیست‌، چون‌ این‌ خود اعتراض‌ و درگیری‌ با نوع‌ امروز شعر است‌. سالها از شعر ملتزم‌ یا شعر سیاسی‌ و حتی‌ شعر ذهنی‌ می‌گذرد.
و موج‌های‌ گوناگون‌ و حركت‌ها و اشكال‌، هراسان‌ از تراوش‌ این‌ پنجره‌ و فصل‌ گذر كرده‌اند و ما در دوره‌یی‌ ایستاده‌ایم‌ كه‌ بر تكثرگرایی‌ به‌ شیوه‌های‌ ملتزم‌ ژان‌ پل‌ سارتر خط‌ بطلان‌ می‌كشد و حتی‌ زبان‌ پرطمطراق‌ و غنایی‌ را هم‌ به‌ سخره‌ می‌گیرد و زبان‌ محاوره‌ نیز كاربرد چندانی‌ نمی‌یابد. در این‌ راستا باید بین‌ فهم‌ شعر و درك‌ شعر تفاوت‌ اساسی‌ قایل‌ شد.
هستند بسیاری‌ كه‌ یك‌ شعر را نمی‌ فهمند ولی‌ قادر به‌ درك‌ آن‌ هستند. هنوز حد بین‌ شاعر و شعر دوست‌ در جامعه‌ مشخص نیست‌ و هركس‌ كه‌ قلمی‌ دارد و فراغتی‌، به‌ كار شعر روی‌ می‌آورد و همین‌ امر نیز به‌ ضعف‌ و بی‌محتوایی‌ و بی‌مقداری‌ شعر امروز ما دامن‌ می‌زند، حتی‌ می‌بینیم‌ شاعرانی‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ به‌ هر دری‌ زده‌اند و نومید بازگشته‌اند، به‌ تقلید كارهای‌ دستمالی‌ شده‌ گذشته‌ می‌پردازند. به‌ هرحال‌ شعر اگر از آن‌ مردم‌ و برای‌ مردم‌ باشد خود به‌ نیكی‌ از آنچنان‌ قدرت‌ و توانی‌ برخوردار است‌ كه‌ قادر است‌ بزودی‌ جای‌ خود را در میان‌ مردم‌ بگشاید و هیچ‌گونه‌ شارلاتانیسم‌ و كاربرد شیوه‌هایی‌ از آن‌ قبیل‌ را نیاز ندارد. اگر شعر زمانه‌ ما اصالت‌ و توان‌ نفوذ در قشرهای‌ اجتماعی‌ و عبور از میان‌ مردم‌ تا عمیق‌ترین‌ زوایای‌ آن‌ را داشته‌ باشد، عملا خود موج‌ نو و مدرنیزه‌ و... بوده‌ و نیازی‌ به‌ نامگذاری‌ و گردآوردن‌ گروهی‌ وامانده‌ یا واله‌ و مجذوب‌ كم‌ مایه‌ را به‌ دور خود ندارد.
اگر شعر شناسنامه‌ و اصالت‌ داشته‌ باشد و مربوط‌ به‌ زمان‌ خود باشد و از زمانه‌ و نیازهای‌ این‌ عصر مایه‌ گرفته‌ باشد به‌ تنهایی‌ واقعه‌یی‌ دلپذیر است‌ كه‌ با زندگی‌ مردم‌ در می‌آمیزد. آنان‌ را به‌ شوق‌ تجهیز می‌كند و به‌ حركت‌شان‌ وا می‌دارد و در مجموع‌ قادر است‌ به‌ مثابه‌ یكی‌ از مصالح‌ اصلی‌ ساخت‌ و پرداخت‌ امروز و فردا به‌ كار آید، آنچه‌ شعر را توان‌ می‌بخشد و قدرت‌ همه‌گیری‌ را به‌ آن‌ می‌دهد، محتوا و پیام‌ آن‌ است‌، فرم‌ و محتوا در شعر دقیقا خصوصیت‌ ظرف‌ و مظروف‌ را دارند.
ظرف‌ خالی‌ از مظروف‌ حداكثر به‌ یك‌ شی‌ء تزیینی‌ بدل‌ می‌شود كه‌ تنها صاحبان‌ مال‌ و جاه‌ می‌توانند خواهان‌ آن‌ باشند و از آن‌ برای‌ تزیین‌ فانتزیك‌ گوشه‌های‌ دلسرد سالن‌های‌ خود بهره‌ ببرند. شاعران‌ اگر می‌خواهند سازنده‌ زمانه‌ خود باشند باید فرزند زمان‌ باشند. مخاطب‌ گریزی‌ گناه‌ مردم‌ نیست‌، بلكه‌ گناه‌ شاعران‌ است‌ كه‌ از جامعه‌ فاصله‌ گرفته‌اند و خود را موجوداتی‌ برتر و والاتر پنداشته‌اند. برخی‌ شاعران‌ خود را شاعر آینده‌ می‌پندارند، غافل‌ از اینكه‌ آینده‌، شاعران‌ خویش‌ را خواهد آفرید.
به‌ قول‌ نیما: ادبیات‌ ما باید از هر حیث‌ عوض‌ شود. موضوع‌ تازه‌ كافی‌ نیست‌ و نه‌ این‌ كافی‌است‌ كه‌ مضمونی‌ را بسط‌ داده‌ به‌ طرز تازه‌ بیان‌ كنیم‌ و نیز می‌گوید: از الفاظ‌ بازاری‌ و طبقه‌ سوم‌ نمی‌توانیم‌ كمك‌ بگیریم‌ كلمات‌ آركاییك‌ را نمی‌توانیم‌ با صفا و استحكام‌ استیل‌ و فرم‌، قابل‌ استعمال‌ كنیم‌.
و در جایی‌ دیگر می‌گوید: چه‌ بسیار آدم‌های‌ ناشی‌ كه‌ ماله‌ به‌ دست‌ به‌ راه‌ می‌روند، اما بنا نیستند...
و در گوشه‌یی‌ جاودانه‌ می‌گوید: «آنچه‌ دایمی‌ است‌ همین‌ حركت‌ است‌»
به‌ هرحال‌ نمی‌توان‌ كمال‌ بشری‌ را با كمال‌ فنی‌ جمع‌ كرد... اگر یكی‌ از این‌ دو را می‌خواهیم‌ بایست‌ دیگری‌ را فدا كنیم‌.
و در این‌ تقارن‌ است‌ كه‌ شاعر نوگرا باید بتواند همگرایی‌ درونی‌ یا به‌ قول‌ استادم‌ اكبر اكسیر نخ‌ نامریی‌ را چون‌ رشته‌ تسبیح‌ معیار قراردهد، اما آنچه‌ در ادبیات‌ شعر حاكم‌ است‌ فراتر از این‌ مقوله‌ها به‌ نظر می‌رسد. چون‌ با توجه‌ به‌ تهاجم‌ آشكار اشعار ترجمه‌ محتوای‌ شعری‌ ما به‌ نهیلیسم‌ گراییده‌ و فاقد طراوت‌ و ایدئولوژی‌ قانع‌كننده‌یی‌ برای‌ مخاطبان‌ است‌. با توجه‌ به‌ روند فعلی‌ نباید دنبال‌ گناهكار باشیم‌.
با هوچیگری‌ و هیاهو هم‌ نمی‌توان‌ نامی‌ شد... شاعر اكنون‌ باید واژه‌ها را در میان‌ مردم‌ صیقل‌ دهد نه‌ در كارخانه‌ رادیكال‌ باسمه‌یی‌ قراردادهای‌ فاخر.
مردم‌ هیچ‌گاه‌ از معرفت‌ و راستگویی‌ و عشق‌ و عاطفه‌ نخواهند گریخت‌. مردم‌ از تكرار و تشخص‌جویی‌ و حرافی‌ و هرج‌ و مرج‌ بیزارند.ما در عرصه‌ امروز به‌ جای‌ حاشیه‌ لم‌ دادن‌ وانگی‌ شدن‌ باید شعر بنویسیم‌ و به‌ قول‌ فاكنر نقد را بگذاریم‌ برای‌ نقادان‌...
به‌ قولی‌ راه‌ ما راهی‌ است‌ كه‌ نه‌ در درون‌ خود به‌ آن‌ اطمینان‌ داریم‌ و نه‌ از برون‌ و رواج‌ بدبینی‌ و بخصوص‌ رواج‌ بدبینی‌ نسبت‌ به‌ فرهنگ‌ و شعر می‌تواند، چون‌ بیزاری‌ در مقابل‌ آنچه‌ در حال‌ تكوین‌ است‌ تلقی‌ شود.
به‌ هرحال‌، انسان‌ ناخودآگاه‌ به‌ سوی‌ تصویرهای‌ زیباتر گرایش‌ می‌یابد و فرانو در این‌ راستا قوت‌ قلبی‌ است‌ كه‌ به‌ شاعر، شوك‌ شهودی‌ می‌بخشد، تا بتواند شعر را از گزافه‌گویی‌ بدیعی‌ پرآب‌ و تاب‌ تمییز دهد.
صد البته‌ منصفانه‌ نیست‌ كه‌ تمام‌ شاعران‌ را، بدون‌ استثنا خالق‌ زبان‌ معیار بدانیم‌. همچنین‌ ناموجه‌ است‌ اگر آنها را مسوول‌ به‌ وجود آمدن‌ وضعیت‌ فعلی‌ (زبان) بدانیم‌. این‌ سخن‌ نه‌ به‌ معنای‌ نفی‌ توانایی‌ شعر كه‌ به‌ عنوان‌ داده‌یی‌ برای‌ توصیف‌ علمی‌ هنجارهای‌ زبان‌ معیار است‌ و به‌ مفهوم‌ ندیدن‌ این‌ واقعیت‌ نیست‌ كه‌ تحول‌ هنجار زبان‌ معیار تاحدی‌ از شعر، متاثر است‌.
به‌ هرحال‌، گریز از هنجار زبان‌ معیار در جوهر شعر است؛ بنابراین‌ ناموجه‌ است‌ اگر ما از زبان‌ شعر انتظار داشته‌ باشیم‌ كه‌ براین‌ هنجار گردن‌ نهد. فردیناند برونو این‌ امر را سال‌ها پیش‌ در سال‌ ۱۹۱۳ به‌ این‌ شكل‌ صورت‌بندی‌ می‌كند: هنر نو كه‌ اساساً فردگرا است‌، نمی‌تواند همیشه‌ و در همه‌ جا فقط‌ به‌ زبان‌ معیار بسنده‌ كند. قوانین‌ حاكم‌ بر پیوندهای‌ متعارف‌ اندیشه‌ نباید بطور قاطع‌ بر شاعر حكمفرما باشد، زیرا شاعر فراتر از هنجارهای‌ پذیرفته‌ زمان‌ می‌تواند به‌ بیان‌ شخصی‌ و شهودی‌ خویش‌ دست‌ یابد. این‌ حق‌ شاعر است‌ كه‌ زبان‌ را متناسب‌ با خلاقیت‌ شهودی‌ خود به‌ كار برد و جز الهام‌ خود و مهندسی‌ واژگان‌ تابع‌ هیچ‌ محدودیتی‌ نباشد.
شعر امروز گرفتار سطحی‌گرایی‌ و ساده‌گیری‌... انواع‌ تشبث‌ و تقلید بوده‌ و ژورنالیزم‌ برهمه‌ این‌ اوهام‌ حكم‌ تایید می‌گذارد؛ و تبلیع‌ به‌ نوعی‌ جای‌ خالی‌ تفهیم‌ را گرفته‌ و شعر از ویژگی‌ اصلی‌ و وجوه‌ ماهوی‌ تهی‌ مانده‌ است‌.
شعر از نظر وظیفه‌ و هدف‌ دارای‌ هدف‌ عام‌ تمام‌ هنرهاست‌، هدفی‌ كه‌ دانته‌ آن‌ را به‌ روشن‌ترین‌ شكل‌ می‌گوید:
همان‌ نغمه‌یی‌ كه‌ روح‌ را برآن‌ می‌دارد
كه‌ به‌ خویشتن‌ در شود
اگر اصطلاحات‌ اسپینوزا را به‌ وام‌ گیریم‌ می‌توانیم‌، بگوییم‌ كه‌ وظیفه‌ هنر، رها ساختن‌ عقل‌ از سلطه‌ ستمگرانه‌ تاثیرها است‌ یا اگر بخواهیم‌ بر اصطلاحاتی‌ تكیه‌ كنیم‌ كه‌ نه‌ فنی‌اند و نه‌ متافیزیكی‌، می‌توانیم‌ بگوییم‌ وظیفه‌ هنر آن‌ است‌ كه‌ قوای‌ مشاهده‌یی‌ را تقویت‌ كند و آنها را از قید رها سازد؛ از قیدهایی‌ نظیر خلقیات‌ ثابت‌ افكار ثابت‌ و قراردادها...
به‌ هرحال‌ زمان‌ عدول‌ از زبان‌ معیار برای‌ شاعران‌ با استعداد و پیشرو و جوان‌ فرا رسیده‌ است‌، اما به‌ قول‌ استادم‌ كریم‌ رجب‌زاده‌ به‌ شرط‌ آنكه‌ به‌ قداست‌ شعر لطمه‌یی‌ وارد نشود و این‌ كشتگاه‌ خشكیده‌ را باری‌ دیگر شخم‌ بزنیم‌ برای‌ خوشه‌ می‌آیند.
البته‌ با تمام‌ تجارب‌ گذشته‌ و ابزارهای‌ مورد مطالعه‌ شاعر نه‌ در وادی‌ رادیكالیسم‌ و سطحی‌گرایی‌ و عینی‌گرایی‌ محض‌...
رای‌ نهایی‌ را افكار عمومی‌ صادر خواهد كرد.

منابع‌ و مراجع‌
۱. نیما یوشیج‌ ستاره‌یی‌ در زمین‌
۲. شعر و سیاست‌: ناصر پورقمی‌
۳. حرف‌های‌ همسایه‌: نیما یوشیج‌
۴. كتاب‌ شعر ۲: محمود نیكبخت‌
۵. عبور از خط‌: ارنست‌ یونگر
۶. زنبورهای‌ شیشه‌یی‌: ارنست‌ یونگر
۷. نظرات‌ شفاهی‌ دوست‌ عزیزم‌ دكتر فرشاد آزرمی‌
شهرام‌ پوررستم‌
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید