سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا
چشمانداز
از حمام كه آمدم بیرون، دیدم دراز كشیده روی تخت و دارد به سقف نگاه میكند.
گفتم:«تو هم پاشو دوش بگیر.»
پلك زد اما تكان نخورد و همانطور خیره ماند به سقف. از توی چمدان سشوارسفریام را برداشتم.
موهایم را كه خشك میكردم، چیزی گفت كه نشنیدم.
گفتم:«چی گفتی؟»
گفت:«پس چرا زنگ نمیزنه؟»
توی كمد را گشتم، نبود، توی چمدان هم نبود. گفتم:«تو كیف منو ندیدی؟» انگشتهایش را تو هم قلاب كرد و دستهایش را انداخت پشت سرش. گفت:«مگه سپرده بودی به من؟» وسط اتاق ایستادم. دستهایم را به كمرم زدم و دورتادور اتاق نگاهی انداختم. با انگشت چوبلباسی را نشان داد و گفت:«زیر مانتوته.»
بُرُسم را از توی كیف درآوردم و گفتم:«چهقدرحواسپرت شدهم؟»
گفت:«تا حالا كه نبودی!»
لوازم آرایشم را كه میچیدم روی میز قوطیِ كِرم از دستم افتاد، قل خورد و رفت كنار تخت.
گفت:«دستت گیر نداره، نه؟»
نشتم جلو میزتوالت و گفتم:«میخوای بگم باشه یه روز دیگه؟» شانهاش را بالا انداخت. از كنار تخت مجلهای برداشت، باز كرد و گرفت جلو صورتش.
گفت:«چند وقته ندیدهایش؟»
ازتوی آینه نگاهی بهش انداختم و گفتم:«یه یهسالونیمی میشه.» از بالای مجله من را میپایید. گفت:«نه بابا.» دستم لرزید و فرچهٔ ریمل خورد بالای پلكم. گفتم:«لعنتی!» از تو آینه نگاهم كرد و قاهقاه خندید. دستمال كاغذی را تا كردم و گفتم:«روی یخ بخندی.»
صدای خندهاش كه قطع شد دزدكی نگاهش كردم هنوز مجله دستش بود. برگشتم طرفش و گفتم:«چهطور شدهم؟» صورتش را پشت مجله پنهان كرد و گفت:«توپِ توپ.»
رفتم كنارش روی تخت نشستم. مجله را ازش گرفتم و دستم را دور گردنش حلقه كردم. گفتم:«تو كه نگاه نكردی؟» ابروهاش را داد بالا، دستم را از دورگردنش باز كرد و گفت:«یه چایی میزنی؟»
گفتم:«نگفتی؟»
گفت:«گیر نده، خُب.»
گوشی تلفن را كه برداشت گفتم:«میخوای بذار رفتنی همون پایین توی لابی میخوریم.» بسته سیگار را از روی میز برداشت و گفت:«رفتنی؟» تلفنهمراهم كه زنگ خورد، رفت كنار پنجره ایستاد. گفتم:«جواب بده!» دود سیگارش را بیرون داد و با دست چپش روی جام پنجره ضرب گرفت.
شهاب پشت خط بود.
گفت:«الان کجایین؟»
گفتم:«بروجردیم، هتل استقلال.»
گفت:«من نیمساعت دیگه میزنم بیرون. پاتوق همیشگیمون میبینمتون.»
قطع كردم. امیر پشتش به من بود، گفتم:«این هم از قرارمون.» برگشت به مانتوهام اشاره كرد و گفت:«كدومو میخوای بپوشی؟» چشمم به مانتوی گلبهیام بود. بلوزطوسیاش را از جارختی برداشت دگمههای بلوزش را انداخت و نشست روی صندلی. مجله را توی دست راستش لوله كرده بود و میكوبید كف دست چپش. زل زده بود بهم و لباس پوشیدنم را تماشا میكرد. كشدار گفت:«خفن تیپ زدهای ها؟» گفتم:«تیشرت لیموییت رو بپوش.» یك پایش را انداخت روی پای دیگرش و تكانتکانش داد. گفت:«چه فرقی داره؟»
گفتم:«این توراه تنت بوده، هم كثیفه هم چروك.»
از حركت پایش صدای قژقژ صندلی بلند شده بود. گفتم:«نكن!» پاشو گذاشت زمین و شروع كرد به سوت زدن. به ساعتم نگاه كردم، ده دقیقه وقت داشتیم. گفتم:«سوت نزن!» گفت:«میخوای بلندشم برم گوشه اتاق وایسم، دو دست و یه پامم بگیرم بالا؟» نشستم و سرم را تكیه دادم به پشتی صندلی و چشمهایم را بستم. صدای ساعت توی گوشم پیچیده بود. قلبم تندتند میزد و نفسم تنگ شده بود.
شنیدم كه از روی صندلیاش بلند شد. صدای خشخش پاكت سیگار و بعد چقچق فندكش را شنیدم. داشت توی اتاق قدم میزد. صدای قدمهایش نزدیكتر شد. نفسش پشت گردنم خورد. حركت انگشتهایش را روی گونهام حس كردم. سرم را به طرف دستش خم كردم و گفتم:«چی شده؟ محبتت گل كرده؟»
گفت:«پاشو بریم یه چایی بزنیم.»
با دست زدم روی باسنش و گفتم:«پس فسفس نكن. یهكم تكونش بده.» خیره شد تو صورتم و گفت:«راستی، این رُژی كه الان زدهای قبلاً ندیده بودم؟»
گفتم:«همونیه كه فردای عقدمون زده بودم یادت رفته؟»
گفت:«راستی؟!»
توی راهرو كسی نبود، گفت:«تماس بگیر بگو ما چند دقیقه دیرتر میآییم.» كلید را توی قفل در چرخاند. گفتم:«ببین مجبور نیستیم بریم ها. اگه تو بخوای همین الان برای همیشه فراموشش میكنم.» کیفِ پولش را گذاشت توی جیبش و گفت:«من خودم خواستم باهاش آشنا بشم.»
از پلهها كه آمدیم پایین، یك سیگار دیگر روشن كرد و گفت:«باید قدم بزنم.»
گفتم:«چایی؟»
گفت:«وقتی برگشتیم.»
از هتل كه آمدیم بیرون نفس عمیقی كشیدم، با دستم آخر بلوار را نشان دادم و گفتم:«ما همیشه میدون تختی قرار میذاشتیم و اكیپی میرفتیم تپهچُغا.» چند بار سرش را تكان داد و زیر لب گفت:«تپهچُغا!» بعد با صدای بلند گفت:«همینه كه بابام به مهسا اجازه نداد شهرستانا رو بزنه، وگرنه اونم دانشگاه قبول میشد.»
تا آمدم چیزی بگویم، پایم رفت توی یک چالهٔ وسط پیادهرو و سكندری خوردم. حس كردم چیزی تو گلویم گیر كرده و خون زیادی تو صورتم دویده. سیگارش را انداخت زمین، دستهاش را كرد توی جیب كتش و زل زد به آخر بلوار.
زبانم را كشیدم روی لبهایم، مزه رُژ دهانم را تلخ كرد. با پشتِ دست لبهایم را پاك كردم. كف دستم عرق كرده بود گفتم:«چهقدر هوا خوبه!» یه سیگار دیگه روشن کرد و گفت:«هیچوقت ازت خواستگاری نكرد؟» چند قدم از من جلو افتاده بود. برگشت نگاهم كرد. سرم را انداختم پایین و گفتم:«تا اونجا که من میدونم از هیچ دختری خواستگاری نكرد.»
با دستمال عرق پیشانیاش را پاك كرد و گفت:«تو از كجا میدونی؟»
گفتم:«لااقل از بر و بچههای ما که نبوده.»
نزدیك میدان رسیده بودیم. چشمچشم كردم شاید ببینمش.
زیرچشمی نگاهم كرد و گفت:«اگه... اگه ازت خواستگاری میكرد؟» اشاره كردم كه بشینیم.
گفت:«قبول میکردی؟»
گفتم:«تا حالا بهش فكر نكرده بودم، اما حالا كه تو میخوای، باشه، بهش فكر میكنم.»
سیگارش را روی لبهٔ نیمکت خاموش کرد.
گفتم:«خاموش شده ها!»
ته سیگار را از دستش گرفتم و پرت کردم طرف میدان.
گفت:«نگاه كن توروخدا تو میدون کاکتوس کاشتهن!»
زل زده بودم به فوارهها که دوربین را از دستم گرفت و گفت:«اصلاً بیخیال. بذار یكی رو گیر بیارم ازمون عكس بندازه.»
با یك پسر جوان برگشت. آمد نشست كنارم و من را محكم چسباند به خودش.
پسره گفت:«حاضر؟»
همزمان گفتیم:«حاضر.»
دوربین را گرفت و گفت:«پاشو قدم بزنیم.» ماشین شهاب را توی خیابان روبهرو دیدم و گفتم:«اوناهاش، داره میآد.» سرك كشید، رد دست من را گرفت و گفت:«كدومه؟»
گفتم:«اون پژو مشكیه.»
گفت:«رانندگی میكنه؟ مگه نگفتی دستش قطع شده؟»
مانتوم را تكاندم و گفتم:«من جلو بشینم یا عقب؟»
گفت:«هر جا عشقت كشید.»
او هم ما را دیده بود. از ماشین پیاده شد.
دست امیر را كشیدم و گفتم:«راستی، با دست چپ باهاش دست بده ها.»
شهاب از آنطرف خیابان برایمان سر تكان داد.
لبخند محوی گوشهٔ لبهای امیر نشسته بود.
عاطفه آقایی
منبع : پایگاه اطلاعرسانی دیباچه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست