پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


کودکی


کودکی
مفهوم کودکی از منظر جامعه شناختی اساسا محصول دوران مدرنیزم است. پس ازانقلاب صنعتی و رشد سرمایه داری با وجودیکه در متون بسیاری از فلاسفه اجتماعی، جامعه شناسان، نظریه پردازان اجتماعی و سیاسی، به حقوق کودک توجه شده و از بهره کشی آنان سخن به میان آمده است، ولیکن کودکی و کودکان بعنوان آنچه که امروزه بعنوان کانون توجه جامعه شناسان، روزنامه نگاران، فعالان اجتماعی، جنبش های فمینیستی و حقوق بشری فرار گرفته، امری نوپدید است. ویلیام کورسارو یکی از محققان جامعه شناسی کودکی، می نویسد: تا ۱۸ سال پیش جای مطالعات مربوط به کودکی و کودکان در جامعه شناسی خالی بود. اما اینک این موضوع بشدت مورد توجه بسیاری از جامعه شناسان قرار گرفته است ( کورسارو، ۲۰۰۵، ص۵).
جین کورتروپ می نویسد : کودکان به همان اندازه ای که مورد غفلت بوده اند، به حاشیه نیز رانده شده بودند. در واقع کودکان در نظریه و مفهوم پردازی های جامعه شناختی به دلیل موقعیت تابع و تحت سلطه کودکان همواره در حاشیه توجه بوده اند. بدین معنا که کودکان بعنوان بزرگسالان آینده ای نگریسته می شدند که می بایست نقشی را که آنان می خواهند ایفا نمایند و کمتر بعنوان آنچه که هستند مورد توجه قرار می گرفتند. درواقع نیازها و علایق کودکان همواره بعنوان علامت خطری برای بزرگسالان و بعنوان مسئله اجتماعی تلقی می شد که می بایست چاره جویی شود (کورتروپ، ۱۹۹۳).
اگر به قوانین تحول و رشد جامعه و چگونه گی پرورش اجتماعی انسان خوب توجه کنیم خواهیم دید که در انسان دو جنبه کاملاً متفاوت قابل مطالعه است. یکی، خصوصیتهای جسمی و بدنی انسان؛ دیگر، خصوصیتهای اجتماعی او.
تردیدی نیست که تمام خصوصیتهای جسمی انسان از عوامل محیط طبیعی و خصوصیتهای ارثی او ناشی میشود، چون میبینیم که فرزندان از لحاظ شکل ظاهری مثلاً رنگ پوست و مو و مردمک چشم و یا اندازه قد به والدین شان شباهت دارند در حالی که از لحاظ خصوصیتهای رفتاری و اجتماعی شباهت چندانی ندارند و به همین دلیل است که میگوییم چگونه گی رفتار کودک به شرایط پرورشی و چگونه گی محیط اجتماعی او بسته گی دارد و حتی باید قبول کرد که مشابهت رفتار کودکان با دوستان، همسالان و همبازیهاشان خیلی بیشتر از مشابهت رفتار آنان با والدین شان است. یعنی باید پذیرفت که انسان از لحاظ زیستی مخلق محیط طبیعی و از لحاظ اجتماعی پرورده شرایط محیط اجتماعی خود میباشد. بهترین دلیلش هم این است که هر قومی خصوصیتهای رفتاری خاص خود را دارد که وسیله شناخت آن قوم از دیگر اقوام است. مثلا رفتار انگلیسی خونسرد و مقرراتی و یا ایتالیایی بذله گو و بی قید و بند از یک دیگر متفاوت و قابل شناخت است. برای شناخت چگونه گی جامعه پذیری انسان بهتر است ابتدا به تأثیر عوامل طبیعی و بعد اجتماعی در خصوصیتها، رفتار و کردار انسان اشاره نمود.
● تأثیر عوامل طبیعی و ارثی در جامعه پذیری
قبلاً توضیح دادیم که انسان طی میلیونها سال تغییرهای بیولوژیکی، فرهنگی و اجتماعی یافته تا به صورت انسان امروزی درآمده است. در این جا این سوال مطرح است که آیا خصوصیتهای خلقی و رفتاری والدین هم به صورت خصوصیتهای ارثی قابل انتقال است یا تحت تأثیر عوامل اجتماعی دیگری قرار میگیرد؟ انتقال خصوصیتهای جسمی و ظاهری انسان از طریق وارث به صورت کامل صورت میپذیرد البته اگر انتقال به صورت ژن بارز باشد نه مستور . در این صورت شکل ظاهری بدن ما به والدین مان شباهت پیدا خواهد کرد، در حالی که رفتار اجتماعی ما به شرایط فرهنگی، پرورشی و اجتماعی بسته گی دارد و در انسان ابتدایی و ناآگاه تا حدودی به غرایز آن ها مربوط میشده، هرقدر از گذشته به عصر حاضر نزدیکتر شویم تفاوت در رفتار و معیارهای ارزش والدین و فرزندان بیشتر میشود چون مسؤولیت آموزش و پرورش به مؤسسه هایی غیر از خانواده سپرده میشود، در حالی که در گذشته خصوصیتهای پرورشی انسان در خانواده شکل میگرفت و انجام میپذیرفت. شباهت رفتار والدین و فرزندان به نسبت و میزان ارتباط و تماس مستقیم آن ها بسته گی دارد. چون در عصر حاضر تماس بین آن ها بعد از پنجساله گی کمتر است شباهت رفتاری آن ها نیز کمتر خواهد بود. بعضی غریزه را در نوع رفتار انسان مؤثر دانسته اند و گفته اند، غریزه عامل یا میکانیزم ثابت و تغییرناپذیریست که در زنده گی اجتماعی انسان و حیوانهایی چون زنبورعسل، مورچه گان و گوزنهای قطبی و اسبهای وحشی به آسانی دیده میشود؛ مثلاً، شکل لانه سازی زنبورعسل هزاران سال است که ثابت بوده و تغییری نکرده است در حالی که در انسان غریزه یا انگیزش، طی میلیونها سال ضعیف شده و تغییر کرده است.
نسبت این تغییر با گسترش نظام تربیتی در جوامع بسته گی دارد. بدین معنی که هرقدر تربیت پیشرفت کرده از اهمیت غریزه در انسان کاسته شده است و ما این تغییر را در دگرگونی اندیشه و تفکر انسان، نوع سازگاری او با محیط طبیعی و اجتماعی، وضع خانه سازی و سکونت او و حتی روابط زناشویی ملاحظه میکنیم. بنابراین غریزه به عنوان عامل ثابت و قابل آموزش در تشکیل اجتماع انسانی و هم چنین عاملی برای بیان چگونه گی رفتار اجتماعی انسان نمیباشد چون انسان از لحظه تولد تا دم مرگ در رفتار و کردارش تغییر حاصل میشود و نوع تغییر به نوع جامعه و تحول پذیری آن بسته دارد. هرقدر جامعه پویاتر باشد نسبت تغییرپذیری در انسان بیشتر است و هرقدر ایستاتر باشد نسبت تغییرپذیریش کمتر است.
انسان در لحظه تولد فرد است، ولی بعد از تولد با گذشت زمان در اثر برخورد با اعضای خانواده و افراد خارج از خانواده برای خود در اجتماع موقعیتی کسب میکند و امکانهایی به دست می آورد که نوع این موقعیت و امکانها در خانواده و اجتماع یک سان نیست و این تأثیرپذیری از خانواده و محیط اجتماعی در تشکیل شخصیت اجتماعی فرد تأثیر مستقیم دارد.
بنابراین میتوان چنین نتیجه گرفت که تشکیل شخصیت اجتماعی انسان به خصوصیتهای فردی، غریزی و زیستی او بسته گی ندارد و تنها خصوصیتهای جسمی او چون (اندازه قد، رنگ پوست و مو و چشمان، نوع صدا و امثال آن است) که از طریق ژنها از والدین به کودکان منتقل میشود. در حالی که خصوصیتهای اجتماعی چون اکتسابیست مانند خصوصیتهای جسمی از طریق غرایز و یا ژن قابل انتقال نمیباشد پس باید گفت خصوصیتهای اجتماعی هر فرد نتیجه محیط پرورشی و سازمانهای اجتماع ایست که فرد به آن وابسته میباشد.
کودکان و نوزادان سالم در آغاز تولد هیچ گونه تفاوت رفتاری باهم ندارند و اگر از نظر تغذیه در دوران جنینی مشابه هم باشند باز هم اگر در جامعه های متفاوت پرورش یابند تغییر رفتار خواهند داد. محیط پرورشی کودکان در میزان به کاربُردن هوس آن ها یعنی قدرت و توانایی سازگاری شان با محیط مؤثر خواهند بود، پس عامل ژن و یا غرایز گویای دگرگونی رفتارها نیست و علت تفاوت رفتار افراد در این است که بچه ها در شرایط اجتماعی متفاوت و پایگاههای اقتصادی مختلف به دنیا آمده اند و عوامل پرورشی نامساعد مثل مؤسسات آموزشی متفاوت و برخوردها و سیره های والدین با یک دیگر و با فرزندان و هم چنین شرایط اقتصادی و اجتماعی زنده گی آن ها بسته گی دارد.
● تأثیر خصوصیتهای نژادی و محیط طبیعی در چگونه گی رفتار انسان
عامل نژادی تأثیر مستقیم در رفتار افراد ندارد و اختلاف نژادی نمیتواند دلیلی برای پیشرفتهای یک گروه، یا اختلاف و تفاوتهای اجتماعی و تجاوز به حقوق گروه دیگر باشد. البته محیط طبیعی در خصوصیتهای جسمی مؤثر است زیرا انسانها و جانوران برای ادامه زنده گی ناچار اند با طبیعت سازگار باشند. تیره گی رنگ و تنگ بودن منافذ بدن در انسانهای استوایی و تفاوتی که خرسهای قطبی و استوایی دارند بر اثر سازگاری با محیط طبیعیست، هرقدر جامعه ابتدایی تر باشد تسلط طبیعت بر این جوامع بیشتر است ولی در جوامع متمدن، جامعه با وجود همبسته گی با محیط طبیعی تقریباً از آن مستقل است زیرا افراد بشر قادر اند خود را دور از تأثیر مستقیم شرایط محیط طبیعی نگهدارند. در عصر حاضر تسلط انسان مجهز به سلاح علم بر طبیعت روز به روز بیشتر میگردد.
تحقیقات علمی ثابت کرده است که میتوان خصوصیتهای جسمی را بر اثر ترکیب نژادی تغییر داد. مثلاً، خصوصیتهای جسمی فرزند نسل چهارم که از ازدواج با افرادی غیر از نژاد خودشان در طی چهار نسل به وجود می آید با نسل اول کاملاً تفاوت دارد در حالی که میتوان خصوصیتهای جسمی را تغییر داد. پس چگونه میتوان گفت، نمیتوان رفتارهای اجتماعی را عوض کرد؟ بدیهیست که شرایط محیط اجتماعی، فرهنگی و از همه مهمتر اخلاقی در تغییر رفتار اثر دارد اگر برخی از جامعه شناسان بورژوا معتقد اند رفتار سرخپوستان و یا سیاه پوستان خوب نیست این گونه نابه هنجاری در رفتار آن ها به شرایط زیستی بسته گی ندارد. بل که به علل و شرایط اجتماعی زنده گی آن ها بسته گی دارد زیرا افراد این گروهها از حقوق اجتماعی و آموزش یک سان برخوردار نمیشوند. امکانهای تربیتی و پرورشی آن ها در مقام مقایسه با دیگر طبقات اجتماعی مساعد و مطلوب نیست.
اختلاف نژادی نمیتواند دلیلی برای اختلافهای فکری، ذهنی، رفتاری و حتی پیشرفتهای اجتماعی مردم باشد تعصب نژادی در مورد برخی گروهها درست نبوده و هیچ گونه بنیاد علمی ندارد زیرا چگونه گی سازمان بدنی افراد گویای چگونه گی رفتار آن ها نیست. پیشرفت و یا عدم پیشرفت مردم به شرایط اجتماعی، اقتصادی و آموزشی آن ها بسته گی دارد و خصوصیتهای جسمانی دلیلی بر پیشرفت و یا عدم پیشرفت نیست. چون در عصر حاضر شاهد پیشرفت مردم سرزمینهای آسیایی و افریقایی بوده و خواهیم بود. مگر نه این است که این گونه مردمان در حال حاضر توانسته اند با آموزشهای صحیح، عالیترین مراحل علمی را طی نموده و حتی کُرسیهای دانشگاهی و مراکز تحقیقی را حتی در جوامع نژادگرا بر عهده گیرند و به نحوی عالی اداره نمایند. بنابراین عوامل اجتماعی، اخلاقی، فرهنگی و اقتصادی هستند که نوع زنده گی مردم و رفتار آن ها را تعیین میکنند نی خصوصیتهای جسمی و نژادی آنان.
دراین میان می توان به مجموعه ای از دلایل وقوع این امر اشاره نمود:
۱) تحولات پس از جنگ جهانی دوم، توجه سازمان های بین المللی از جمله سازمان ملل متحد و کمیسیون های متعدد ان به مقوله آسیب پذیران جنگ بویژه زنان و کودکان، کودکان آسیب دیده، سوء استفاده نظامی از کودکان در جنگ، قاچاق کودکان برای فروش در بازار کار و حتی اعضای بدن، کودکان خیابانی وبی سرپرست و ... را افزایش بخشید،
۲) رشد جنبش های مدنی زنان و فمینیستی در بین فعالان حقوق بشر و عدالت خواه و تمرکز عمده توجه آنان به نهاد خانواده، روابط همسری و زناشویی، مقوله آموزش و تربیت کودک، ازدواج و طلاق، آسیب شناسی خانواده و در نهایت مقوله کودک و کودکی در برخی ساختمان های ایدئولوژیک محصول پرداختن به مادری و زنانگی است.
۳) حضور بیش از پیش زنان در حوزه های مختلف جامعه شناسی بویژه در غرب و طرح و پیگیری مسائل و کودکان و بررسی و نقد نظریه های جامعه شناسی در این خصوص و انجام پژوهش ها و مطالعات مرتبط نیز دراین راه نقش بسزایی داشت. به تعبیر کورسارو توجه جامعه شناسان به سایر گروه های تحت سلطه نظیر زنان و اقلیت ها نیز سبب عطف توجه به کودکان گردید.
۴) رشد ساختار وتوسعه دولت و جامعه رفاه و افزایش خدمات و تامین اجتماعی و بهداشت و درمان از یکسو و کاهش نرخ مرگ ومیر اطفال و افزایش متوسط طول عمر و امید به زندگی از سوی دیگر، جوامع مدرن بویژه جوامع اروپای شمالی و غربی و امریکای شمالی را با کاهش نرخ زادوولد روبرو ساخت. همزمان با این امر پدیده سالخوردگی به یکی از مسائل عمده جمعیتی و اجتماعی این جوامع مبدل شد. همچنین با توجه به نرخ رشد منفی و یا بسیار اندک جمعیت دراین جوامع، مسئله پویایی و ادامه حیات و بقای این جوامع انسانی در صدر توجه قرار گرفته و لذا کودکان بعنوان سرمایه انسانی و فرهنگی برای تداوم تمدنی این جوامع درمحور توجه قرار گرفت.
۵) افزایش خدمات بهداشتی نسبی در ممالک درحال توسعه و کاهش نسبی مرگ و میر کودکان در برخی از ممالک فقر نیز سبب ساز افزایش جمعیت خردسال و عریض شدن ساختار هرم جمعیتی این جوامع گردید. همزمان با آن با رشد نرخ مهاجرت بر اثر فقر، کاریابی، بلایای طبیعی، و مصائب اجتماعی نظیر جنگ و کشتارهای جمعی زمینه خروج کستره کودکان از جغرافیای نا امن به جوامع توسعه یافته و امن و تشدید توجه به این مسئله را فراهم ساخت.
۶) تحولات ساختار خانواده نیز از دیگر مواردی است که زمینه ساز رشد توجه به مقوله کودکی گردید. بطوریکه خانواده با کندن انسان و اقتصاد جامعه از وابستگی به زمین، از شکل گسترده با حضور پدرو مادر، عروس و پسران و نوه ها، مادر و پدربزرگ والدین و... به شکل هسته ای دردنیای مدرن تغییر ساخت و کارکرد داد.
درخانواده هسته ای فقط پدر و مادر بعنوان زن و شوهر و فرزندان زندگی می کنند که در ارتباط مستقیم با توسعه سرمایه داری، فناوری، توسعه شهرها، تنوع مشاغل خدماتی و اجتماعی بود. دراین ساختار کودکان نقش محوری تری نسبت به والدین داشته و بیشتر مورد توجه قرار می گیرند. به بیان دیگر رابطه سن سالاری، بجای پیر سالاری به خردسن سالاری تغییر نقش می دهد. دراین میان حضور بیش از پیش زنان در بازار کار و ضرورت نگهداری از کودکان توسط نهادهای جایگزین نقش مادری مانند مهد کودک، مدارس، مراکز بازی و تفریحی مقوله کودکی را بیش از پیش در مرکز توجه قرار داد.
۷) همچنین باید به این امر نیز اشاره کرد که کودکان متولد شده در خارج از قاعده ازدواج و وقوع بی سرپرستی سبب ساز اولویت قرار گرفتن مقوله کودکی گردید. اولریخ بک معتقد است با تحولات ناشی از جامعه مدرن و مدرنیته در مرحله دوم آن، فردیت سازی در برابر جهانی سازی چنان روبه گسترش نهاده است که در ساختار خانواده، این کودکان و نه والدین هستند که در انتخاب پدر، مادر، خواهر و برادر خود نیز اختیار عمل دارند بویژه در خانواده های دست دوم که هر یک از والدین کودک از ازدواج های قبلی خود دارای فرزندانی هستند که شبکه جدیدی از خانواده را تشکیل می دهند! (بک، اولریخ، ۱۳۸۵ ).
۸) آینده شناسی و توسعه دانش فرافکنی و پیش بینی علمی تحولات علمی و اجتماعی نیز از دیگر علوم راهبردی است که از سوی بسیاری از نهاد های قدرت و صاحبان ثروت برای تخمین میزان و تضمین نظم، ثبات و تحولات بازار و مناسبات مرتبط با آن بسرعت در چند دهه اخیر روبه رشد نهاد. دراین میان کمک به مسئله شناسی آینده نیز در رشته هایی مانند جامعه شناسی نیز سبب توجه به مقولاتی شد که می توانست در آینده فاکتور تاثیر گذاری محسوب شود. یکی از این مقولات پرداختن به مقوله کودکی و ضعیت کودکان در جوامع کنونی بعنوان موضوع آینده شناختی بود.● برخی نظریه های جامعه شناختی
الف) رویکرد سنتی: شیوه جدید مفهوم پردازی کودکان در جامعه شناسی از دیدگاه های نظری ساختمان کرایی و تفسیری بر می آید. در نظریه های سنتی در خصوص کودکی اصولا کودکی بعنوان یک مرحله درحال گذار بسوی بزرگسالی قلمداد می شود که ماهیت زیست شناختی داشته و می بایست هم سریعا مسیر بزرگسالی را بپیماید. در این رهگذر کودکی حلقه اتصال بین نسلی است که وظیفه انتقال فرهنگ و میراث مادی و غیرمادی خانواده ها و نهادهای اجتماعی را برعهده داشت. دراین نگرش سنتی، کودکان بعنوان " مصرف کنندگان" فرهنگ دست ساخته بزرگسالان محسوب می شوند. در رویکرد سنتی اغلب کودکان و کودکی از خاستگاه نظری مربوط به جامعه پذیری و فرایندی متاثر است که کودکان در آن به سازگاری و درونی کردن جامعه می پردازند.
دراین دیدگاه دو مدل نظری وجود دارد:
۱) مدل اول دترمینیستی deterministic model یا تعین بخشیدنی است که براساس آن کودک یک نقش بنیادی منفعل و یا کنش پذیر را ایفا می کند. درعین حال دراین دیدگاه کودک یک نوچه و مبتدی است که برای حفظ جامعه کمک می کند. کودک یک تهدید رام نشده ای است که می بایست از طریق تربیت دقیق کنترل شود. دراین مدل دو رویکرد وجود دارد.
▪ رویکرد کارکرد گرایی functionalist modelمسلط در دهه های ۵۰ و ۶۰ قرن بیستم، در جامعه بدنبال نظم و توازن در جامعه بوده و نقش کودک را دراین میان بسیار مهم می شمارد. این دیدگاه ازجمله نظر آلکس اینکلس بدنبال این بود که کودکان برای درونی سازی جامعه به چه چیزی نیاز دارند و والدین با چه راهبردهایی می توانند این فرایند درونی سازی را تضمین کنند. از نظر تالکوت پارسنز، کودکی برای جامعه یک تهدید است و باید متناسب با جامعه و درآن در قالب جامعه پذیری شکل گیرد.
▪ رویکرد بازتولیدی reproductive model برعکس بر تضاد و نابرابری های جامعه تاکید کرده و استدلال می کند که کودکان به انواع متفاوتی از آموزش ومنابع اجتماعی دسترسی دارند. از این نظر کودکان در فرایند جامعه پذیری با نابرابری فرصت ها و امکانات روبرو شده و لذا از استعداد های برابری برخوردار نمی شوند و کارکرد گرایان بدنبال اعمل سلطه و کنترل بر افراد هستند.
ب) مدل دوم، مدل ساختی constructive model است که در آن کودک بعنوان یک کارگزار فعال و دانش آموز مشتاق دیده می شود که کودک بطور فعال در ساختن جهان اجتماعی خود و جایگاهش در آن مشارکت می کند.
▪ رویکرد مدرن: از نظر فیلیپ اریس Philip Aries اولین محقق تاریخ کودکی، ایده کودکی با آگاهی از ماهیت خاص کودکی مرتبط است که آنرا از بزرگسالی متمایز می کند. در جوامع دوران میانی تا اواسط قرن بیستم هیچگاه ایده کودکی به مفهوم نوین مورد توجه نبوده است. کودکی در جامعه بزرگسالان هضم شده بود (کورسارو، ۲۰۰۵، ص ۶۲). از نظر اریس کودکی در دنیای مدرن، یک ساختمان اجتماعی است. یافته های تاریخی او مبنای نظری برای توسعه رویکرد ساختگرایی در ایده کودکی شد. در رویکرد ساختگرایی اجتماعی، نگرش به کودکی فراتر از نگرش بیولوژیک بوده و همانند سایر چیزها مانند طبقه، جنسیت و قومیت در فرایند کنش اجتماعی تفسیر شده؛ مورد بحث قرار گرفته و تعریف می شود. در واقع کودکی یک محصول و ساختمان اجتماعی تلقی می شود. برپایه نظریه تفسیری و ساختگرایی، کودکی و بزرگسالی هردو در زمره شرکت کنندگان فعال ساختمان اجتماعی کودکی و بازتولی دسهم فرهنگی آنان بشمار می روند (کورسارو، ۲۰۰۵، ص ۷). دراین رویکرد، به تعبیر جامعه شناس دانمارکی، کورتروپ Qvortrup ، کودکی بعنوان یک پدیده اجتماعی نگریسته می شود. این رویکرد مبتنی بر سه انگاره بنیان یافته است:
▪ کودکی دربرابر یک دوره از زندگی، یک شکل ساختاری خاصی را تشکیل می دهد که کودک هم در آن زندگی می کند و هم مقوله یا بخشی از جامعه است. این رویکرد دربرابر نگرشی می ایستد که با نگرش طولی و تحولی به کودکی دربرابر سه مقوله نگرش روانشناختی، نگرش روانکاوی و نگرش دوره زندگی قرار می گیرد که مبتنی بر روایت بزرگسالی از جامعه شکل می گیرد. بر این پایه روند کودکی قابل پیش بینی فرض می شود و کودکی و بزرگسالی متعلق به دوران تاریخی متفاوتی انگاشته می شوند.
▪ کودکان خود سازندگان جامعه و کودکی هستند. از طریق مشارکت فعال در فعالیت های سازماندهی شده نظیر تولید و مصرف اقتصادی. آنان کنشگران فعالی هستند که در نحوه صرف اوقات فراغت، پوشاک، تغذیه، سفر، آموزش، استفاده از کالا های فرهنگی و رسانه ها، وسایل بازی، انتخاب نوع و میزان مناسبات اجتماعی خانوادگی و دوستانه و ... مشارکت فعال دارند.
▪ کودکی همانند بزرگسالی در معرض نیروهای مشابه جامعه قرار می گیرد. دراین رویکرد کودک به بازتولید و توسعه فرهنگ بزرگسالی نیز می پردازد (کورسارو، ۲۰۰۵، ص ۲۹). به بیان دیگر این فقط بزرگسالان نیستند که بر رفتار وفرهنگ کودکان اثر میگذارند بلکه کودکان نیز بنوبه خود با بیان خواسته ها و نظراتشان الگو های رفتاری بزرگسالان را نیز تحت تاثیر قرار می دهند.
یکی از مهمترین تحولات در زمینه تحقیقات مربوط به کودکان این است که تحقیق درباره کودکی، به تحقیق با کودکان و برای کودکان تغییر جهت داده است. این تغییر کودکان را به عامل شناسایی تحقیق تغییر وضع داده است تا صرف موضوع شناسایی (کریستینسن و جیمز، ۲۰۰۰، ص ۳). دراین میان کودکان بعنوان کنشگران فعال، درکنار بزرگسالان، والدین، معلمان و درمانگران قرار می گیرند و روش تحقیق متناسب با زندگی خودشان را می طلبند. بنظر جامعه شناس فنلاندی، لنا آلاننLeena Alanen در نگرش جدید بر خلاف گذشته، کودکی بیشتر ناظر بر آن چیزی است که هست نه آن چیزی که قرار است بشود.
حقوق کودک
کودک درکنوانسیون جهانی حقوق کودک. پس از جنگ جهانی دوم، در اعلامیه جهانی حقوق بشر که در سال ۱۹۴۸ به تصویب رسید، به طور محدود به حقوق کودکان اشاره گردید. اما وضعیت خاص کودکان و تضییع حقوق آنها به ویژه در مخاصمات مسلحانه و آسیب پذیری این قشر در طول جنگ جهانی دوم، ضرورت توجه به حقوق کودکان و حمایت از آنان را در یک سند مجزا و خاص مشخص نمود. در سال ۱۹۵۹ پیش نویس موقتی اعلامیه جهانی حقوق کودک توسط کمسیون حقوق بشر به شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ارایه گردید و مورد تصویب قرار گرفت که در واقع اساس و بنیاد کنوانسیون حقوق کودک را پی ریزی کرد (برادران و حسین پور، ۱۳۸۶). پیمان نامه حقوق کودک در سال ۱۹۸۹ به تصویب سازمان ملل رسید و در سال ۱۹۹۰ قریب ۲۰ کشور و هم اینک بیش از ۱۹۰ دولت با امضای خود به اجرای مفاد آن متعهد شده اند. این کنوانسیون با ۵۴ ماده حقوقی درتعریف کودک آورده است: کنوانسیون حقوق کودک در ماده (۱) خود کودک را چنین تعریف می کند:« منظور از کودک افراد انسانی زیر ۱۸ سال است، مگر آنکه طبق قانون قابل اجرا در مورد کودک، سن بلوغ کمتر تشخیص داده شود».
مروری بر مجموعه مفاد حقوقی کنوانسیون حاکی است که ۵۴ ماده قانونی آن در سه زمینه قابل تمایز است:
▪ مفاد قانونی پیش شرط برای شناسایی حقوق اجتماعی کودکان برای حداقل استانداردهای بهداشتی، آموزشی، تامین اجتماعی، مراقبت جسمانی، زندگی خانوادگی، بازی، سرگرمی، فرهنگ و اوقات فراغت؛
▪ مفاد حمایتی برای شناسایی حقوق کودکان برای امنیت آنان از تبعیض، سوء استفاده جسمی و جنسی، بهره کشی، سوءاستفاده معیشتی، بی عدالتی و تضادها؛
▪ مفاد ناظر بر مشارکت کودکان در زمینه حقوق سیاسی و مدنی از قبیل داشتن نام و هویت، مورد مشورت و توجه قرار گرفتن، سلامت جسمانی، دستیابی به اطلاعات، آزادی بیان و اندیشه و چالشگری در تصمیم گیری درباره آنان ( مایال، بری، ۱۹۹۵، ص ۳۶).
بنابراین در ساختار حقوق کودک مبانی حقوقی و انسانی زیر مورد تاکید است: عدم تبعیض جنسی، نژادی، قومیتی و دینی؛ حق حیات، بقا و رشد؛ احترام به دیدگاه کودک؛ عدم شکنجه و باز داشت و زندانی کردن کودکان؛ آزادی اندیشه و دین و شرکت در اجتماعات؛ حق تامین بویژه در موقع بی سرپرستی؛ تامین اجتماعی؛ بیمه و بهداشت و درمان؛ آموزش اجباری، زبان مادری و حق تفریح.
● کودک همسری!
وقوع ازدواج در سنین خردسالی و به تعبیر مشخص کودکی که در کنواکسیون‌های جهانی تا ۱۸ سالگی را در بر می‌گیرد ، پدیده‌ای است که در اکثر جوامع توسعه نیافته ، سنتی و بسته روی می‌دهد. این پدیده با وجود برخورداری از کارکردهایی که در برهه‌هایی از تاریخ اجتماعی انسان چه بسا دارای کارکردهای مناسبی نیز بوده است! ولیکن با پیشرفت و تحولات اجتماعی و فرهنگی حاصل از توسعه اقتصادی و صنعتی جوامع و نوسازی و مدرنیزاسیون آنها، امروزه از آثار و تبعات آسیب شناختی مهمی برخوردار است. عدم توانایی جسمی ، روحی و همچنین عدم آمادگی آموزشی و‌تربیتی کودکان برای پذیرش مسئولیت اجتماعی و اقتصای بزرگ و سنگینی همچون همسری (اعم از زن یا شوهر) ، پدری و مادری ، ‌نه تنها منجر به آسیب‌پذیری و عدم ماندگاری آنان در این نقشهای اجتماعی گردیده ، بلکه سبب سستی بنیان‌های خانواده ، وقوع تجربه تلخ اجتماعی ، آسیب پدیری جسمی و روحی فرد کودک و در نهایت محرومیت‌های اجتماعی و اقتصادی حاصل از انگ بی‌همسری (بیوه یا مطلقه) شده است. مروری بر وضعیت وقوع و فراگیری این پدیده در ایران می‌تواند زمینه‌های بازاندیشی و مهندسی اجتماعی جامعه ایران امروز برای رهایی از آثار و تبعات نامناسب این پدیده را فراهم سازد.
● کود ک آزاری
براساس یک تحقیق انجام شده با همکاری وزارت بهداشت و یونیسف در رابطه با وضعیت کودک آزاری در ایران، حدود ۲۰درصد از کودکان شش تا ۱۱ساله و بیش از ۹درصد از نوجوانان ۱۲تا ۱۸سال، تنبیه بدنی می‌شوند. مسوولان اظهار می‌دارند: اگرچه در احکام اسلامی و قوانین کشور ما احترام به کودک توصیه و قوانینی برای برخورد با کودک‌آزاران تدوین شده است اما "ترس از طلاق"، "گرفتاری‌های احتمالی"، "رعایت مسائل عرفی" مانند شرم، مداخله نکردن در امور خانواده‌ها و همسایه‌ها و "دشواری تهیه اسناد و اثبات کودک آزاری" از موانع اعلام و رسیدگی به پدیده کودک آزاری است. ۸۰درصد از کودک آزاران از نزدیکان کودکان هستند که قربانیان خود را از میان پسران شش تا ۱۰سال و دختران ۱۰ تا ۱۵سال انتخاب می‌کنند (کودک آزاری، ۱۳۸۵).
● کودک، کودکی و نقش نهادهای اجتماعی
شاید بتوان به قاطعیت نسبتا بالایی اینطور ادعا کرد که مسائل گریبان‌گیر امروز، ناشی از بی‌تدبیری نسل قبلی است که در آن وقت ما نسل کنونی، کودکی بیش نبودیم! به بیانی دیگر مسائل دامن‌گیر امروز نیز که مبتلا به کودکان می‌باشد ناشی از غفلت و فقدان جایگاه مناسب کودکان در اندیشه و عمل ماست. مسائل خرد و کلان بسیاری که می‌توان شواهد آن را در صدر اخبار روز کشور بازیابی کرد
آموزش خانواده‌ها و زن و شوهران جوان از همان بدو ازدواج در زمینه پیشگیری از ازدواج‌های فامیلی، ژنتیک و نامناسب از نظر سنی، ساختار هورمونی زن و مرد، و ساختار فیزیکی اندام زن و همینطور در زمینه نحوه پیشگیری و کنترل زاد و ولد، نحوه آمیزش جنسی پیشگیرانه و توجیه و ترویج آن اولین اقدام در این راستا است. حرکت دوم آموزش و فراخوان مسئولان دولتی در ترویج و دسترس پذیر کردن روش‌ها و وسایل پیش‌گیری از زاد و ولد می‌باشد. در این راستا پیش بینی محدودیت‌ها و محرومیت‌های فرزند زایی بیش از ۲ نفر اولین قدم می‌باشد . از سوی مسؤلان دولتی و فراخوان مردم برای پذیرش این کودکان به ویژه برای کسانی که توانایی فرزند زایی ندارند و یا آرزوی فرزند بیشتری را در سر می‌پرورانند. ارائه تسهیلات و پیش بینی سازوکارهای آسان فرایند فرزند خواندگی و البته نظارت مؤثر بر شایستگی والدین خواهان و حمایت‌های مالی و معنوی میتواند بسترساز این فرهنگ شود.
محسن بهشتی پور
منبع : سایت موسسه خانواده مطهر