جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا
تخریب اخلاق در «بزنگاه» معنویتامید رهگذر
سنت پخش سریالهای طنز در ماه مبارک رمضان امسال نیز با پخش سریال بزنگاه ادامه یافت. تا زمان نگارش این یادداشت هیجده قسمت از سریال پخش شده است و به گمانم همین قسمتهای پخش شده برای قضاوت و ارزیابی کل کار کفایت میکند.
به هزار و یک دلیل...! به این دلیل که هنوز درنیافتهایم سریال حول چه حرف و حدیثی نطفه بسته و آدمها و اتفاقها چه کارکردی در سریال دارند. به این دلیل که با گذشت بخش کلان سریال، هنوز نمیدانیم چه داستانی در کل کار اصلی و چه داستانکهایی فرعی قلمداد میشوند. به این دلیل که آدمها بی ارتباط با موضوع اصلی که آن هم گم است، میآیند و میروند و مزه میپرانند و دوباره گم میشوند. به این دلیل که نویسنده و کارگردان همه را سرکار گذاشتهاند و مدام با استهزا و مسخره بازیهای مضحک و چندشآور مخاطبان خود را بازی گرفتهاند. به این دلیل که همه چیز بوی ندانم کاری و بدتر از همه اهانت به شعور و احساس مخاطبان میدهد. به این دلیل که اصلا نمیدانم نوشتن درباره بزنگاه اساسا کار عاقلانهای هست یا بدون رودربایستی حقیر نیز به نوعی با این یادداشت در واقع وقت و فهم و ارزش خودم را زیر سؤال میبرم.
به صراحت میگویم پایان سریال با هر سمت و سو و پیام فرضی!! که بهدنبال داشته باشد، قادر نخواهد بود آنهمه هنجارشکنی، لودگی، اهانت، و ... بهجا گذاشته را ترمیم و توجیه کند. به این دلیل که حتی بچههای دوازده ساله و بازیگوش و ساده پسند و ... هم گول این همه فریبکاری را نخوردهاند. واقعا ماندهایم صدا و سیما در پارهای از مواقع با چه منطقی میخواهد این همه بیتوجهی و ساده انگاری درباره مسائل و معضلات اجتماعی و خانوادگی را توجیه کند. ضرب المثل رفتن از سوراخ سوزن و نرفتن از دروازه، شاید برای فهم این پارادوکس بهترین و دم دستترین ضربالمثل فارسی باشد.
پیش از پرداختن به اصل موضوع ناچارم در همین مقدمه به تیتراژ ابتدایی سریال اشاره کنم که با آن ایده و ساخت نسبتا هوشمندانهاش ظاهراً وعده یک اثر قابل تحمل را میداد که متاسفانه در ادامه مشخص شد هیچ ارتباطی با کل سریال ندارد و مانده بودم دلیل اینهمه ذوق و هوشمندی برای ساخت آن چیست؟ شاید بتوان این نقطه نیمه روشن را نوعی دور زدن مخاطبان خاص تلقی کرد.
پیشتر بارها و بارها درباره ضرورت طنز در آثار تلویزیونی سخن گفتهایم و همچنین به نیاز روح جامعه به خندیدن، شادابی و ...؛ اما به کرات هم تاکید کردهایم که اینهمه با استهزا، مسخره بازی، لودگی، دستانداختن عیبهای جسمانی، تحقیر لهجهها، زبانها، ملیتها، فرهنگها و دهها دستاویز غیر اخلاقی و ضد ارزشی میسر نمیشود. اما نمیدانستیم این مسیر به تجدید نظر و تصحیح منتهی نمیشود؛ بلکه به تدریج حوزههایی دیگر از خط قرمزها را نیز زیر پا میگذارد و به خیلی از ارزشها و حتی تابوها هم ناخنک میزند. بزنگاه چشممان را به روی واقعیتهای تلخ و تیره و تاریک تازهای باز کرد. وقتی صحنههای مربوط به مراسم عزاداری و خاک سپاری بزنگاه را مرور میکنیم، چیزی جز چندش و عصبانیت برایمان حاصل نمیشود. برای درک این مهم خوانندگان را ارجاع میدهم به کل صحنههای خاکسپاری در قسمت اول سریال. لازم نیست نویسنده و کارگردان سریال، ما را به مدیوم و فضای طنز سریال احاله دهند، اگر چنین ادعایی در کار باشد، اوضاع را از این هم که هست بدتر خواهیم کرد. تصور میکنم بتوانیم مرز و تفاوت شوخی کردن با موضوع و مقوله مرگ را با استهزا گرفتن میت تشخیص بدهیم.
آنچه در بزنگاه شاهد آن هستیم، نه شوخی کردن با مرگ که میتواند جای توجیه داشته باشد، که دستانداختن و سخره گرفتن حیات پس از مرگ است. و یا در خوش بینانهترین حالت تصویر کردن جامعه و مناسباتی است که همه ارزشهایش در مردهخواری و فرصتطلبی و وارثخواری و ... مستحیل شده است. تعمیم این نگاه بدبینانه به کلیت جامعه در واقع متهم کردن روح اجتماعی ما به ضدارزشهایی است که معلوم نیست چهاندازه ریشهاش در مناسبات اجتماعی و چهاندازه در نگاه شخصی نویسندگان متن و سازندگان بزنگاه و البته در فرصتطلبی آنها برای دستمایه قرار دادن هر چیز و صدالبته به نیت خنداندن نهفته است.
وقتی آقای عطاران برای خنداندن جماعت روزهدار پای تلویزیون از اهانت به عزیزترین و متأثرترین لحظات زندگی آدم یعنی مرگ والدین هزینه میکند، تصور میکنم که ایشان نه تنها نسبت و تعاملی با مناسبات اجتماعی جامعه خودش ندارد، بلکه هیچ وقت به هیچ چیز که نشانی از حرمت و احترام به بزرگان و سایه سران زندگی دارد، پایبندی نداشته است، و فراموش کرده که مقوله مرگ پدیدهای نیست که اینگونه با لاقیدی و ... بشود با آن بازی کرد و آن را دستمایه خنده قرار داد.
وقتی سریال، کلیدیترین بخش خود یعنی قسمت اول را با نمایش به اصطلاح صحنههای چیزکشی شخصیت محوری سریال در مقابل دیدگان دخترش شروع میکند و برای تفهیم و شیرفهم کردن مخاطبان و یا برای خنداندن آنها از همان آغاز سیخ و سنگ و چای نبات و سیگار و .... را جزیی از شخصیت محوریاش میکند و برای اینکه این نمایش مضحک بیشتر تولید خنده کند، دخترک معصومی را به معرکه میکشاند، تا با شیرین زبانی و همچنن عملگی چیزکشی برای پدرش به یک مکانیزم خنده تبدیل شود، آن وقت صد صلوات و رحمت به آن ناظران و ممیزی نویسانی میفرستم که تا حالا اجازه ندادهاند به هر قیمت دست سریالسازان و فیلم سازانی از جنس آقای عطاران برای واقع نمایی روایت باز شود! شاید تاکنون در دهها فیلم و سریال جدی و شوخی چنین آدمهایی از جنس نادر با هزار درجه انحطاط و آلودگی تصویر شده باشند؛ اما هیچکدامشان برای تصویر کردن چنین کاراکتری تا این میزان از خودگذشتگی و ایثار و نبوغ نشان ندادهاند!! کسی نیست به این آدم رند بگوید: مؤمن خدا! گیرم که این صغر و کبری کردنها میخواهد در نهایت پیامی بدهد که دل آدم را ریش ریش کند، و بر بانیان توزیع مواد مخدر و چیز فروشان لعنت بفرستد و درسهای آموزندهای هم بگیرد. بر مدار چنین فرضی اینهمه جزیی پردازی و نشان دادن آلات چیزکشی و مقدمات و مؤخراتش و در ادامه سوء استفاده از درسا چه کارکرد درماتیکی و فرآیند سازی در کل ماجرا خواهد داشت. در قسمتهای بعدی سریال اینگونه وانمود میشود که درسا نمیداند پدرش معتاد است. یعنی اینکه درسای او آنقدر کودن و عقب مانده است که در این سن و سال نمیداند کسی در حمام و موقع استحمام چای نبات نمیخورد!
آقای عطاران تا اینجای سریال خواسته یا ناخواسته حامل این پیام است که چیز کشی در حمام و به دور از چشم دخترتان و لو اینکه بداند شما چه میکنید، بهتر است از اینکه روبهروی چشم او این کار را بکنید. آخر یکی نیست به این آقای مرد رند بگوید این طفل معصوم که با همه مراحل و ابزارهای آن آشنا است و در پارهای از امور هم به مخفی کردن آن چیز برای تو مشارکت میکند، چطور از اصل موضوع سر درنیاورده است. نکته جالبتر اینکه در ادامه متوجه میشویم آدمهای اطراف نادر همه به نوعی یک چیزشان میشود. از آقای توفیق گرفته تا خواستگار فریده خانم. و نکته جالبتر اینکه نوع نگاه به این بلیه بهگونهای است که انگار آنقدرها که نکوهش میشود، چیز بدی نیست. امیدوارم این تلقی صرفاً یک استنباط اشتباه باشد.
وقتی آقای عطاران صورت ظاهر آدمهایش را دستمایه هجو و استهزا و خنده قرار میدهد و به عنوان یک هنرمند که ظاهرا معیارهای زیباشناختیاش باید فراتر از فهم و درک عوام باشد، به خود اجازه میدهد از دم دستترین اسباب خاله زنکی برای خنداندن جماعت روزهدار استفاده کند، نمیدانیم به چه چیز باید شک کنیم. رو در رو قرار دادن فرزانه و فریده و رقابت این دو برای قاپیدن دل کامران (شاگرد صابر) و واکنشهای کامران در قبال این دو با چه منطق اخلاقی، و ... توجیه پذیر است؟!
ظاهرا صداو سیما در توجیه ممنوعیت پخش بعضی فیلمهای سینمایی در تلویزیون به نحوه معاشرت و روابط غیر شرعی بهعنوان هنجارشکنی استناد کرده است. من نمیدانم نوع و جنس رابطه دزدانه کامران با فرزانه چه چیزی کمتر از همان مناسبات مورد اعتراض مدیران صدا و سیما در سینما دارد. شاید یک فرقش این باشد که این مناسبات در لایهای از طنز و شوخی برقرار میشود و شاید فرق دیگرش این باشد که این مناسبات به اصطلاح غیر شرعی از محدوده خانه به خیابان کشیده نشده است. ترویج این نگاه به نفس مناسبات اینگونه با هر بهانه آنهم از طریق رسانه تلویزیون آیا به مثابه توجیه شکلی از خیانت به حوزه و حریم خانواده نیست؟
آیا همه این بدآموزیها به صرف توجیه فضای طنز و کمیک قابل توجیه و دفاع است؟ گیرم که فرجام این مناسبات هم به ازدواج و روابط شرعی زناشویی منتهی شود، در این صورت نمیشود هر نگاه تعرضآمیزی را با این حربه توجیه و ماست مالی کرد؟! عکس این رابطه را نیز میتوان در تنظیم رابطه فریده با کامران دنبال کرد. جایی که فریده در تلاش است نظر کامران را به خود جلب کند. مناسبات سه ضلعی میان کامران و فریده و فرزانه پیامهای نغز و منحصری دارد که امیدوارم زیاد توی چشم نیامده باشد و به همین دلیل هم از باز کردن بیشتر مفاهیم مورد نظر نویسنده اکراه دارم.
نکته آخر اینکه قرار دادن آقای مرتضایی به عنوان یک آدم مؤمن و نمایندهای از آدمهای مذهبی جامعه ما در میان اینهمه آدم رند، فرصتطلب، بیعاطفه، طماع، مرده خوار و ... آن هم با این میزان بلاهت و عقب ماندگی و ... چه صیغهای است؟! ای کاش نویسنده متن میگذاشت با همان تصوری که از کلیت این آدمهای طماع در ذهنمان ایجاد کرده، درباره آنها قضاوت کنیم. وارد کردن آقای مرتضایی و پسرش در روال کار آنهم با این نگاه هجوآمیز، در واقع بدترین نوع دفاعی است که میشود از آدمهای مذهبی و مؤمن جامعه کرد. بعد از آن هجمهای که فیلمهای سینمایی ما به این بخش از جامعه با عناوین نامریی و مستقیم و غیر مستقیمی همچون مرتجع، خشک مغز، عقب مانده از تحولات، قشری، خشکسر، متعصب، فناتیک و ... وارد کردند، چشممان به رویه تازه هجمه و سخره گرفتن این آدمها روشن. راستی چه کسی گفته و ادعا کرده است که آدمهای مذهبی در جامعه ما زود دور میخورند و میشود به طرفه`العینی یا سرشان کلاه گذاشت یا کلاه از سرشان برداشت؟
چه کسی گفته و ثابت کرده آدم های مذهبی در مواجهه با هر ظلم و تجاوز به حریم و حقوق شان مثل فرزند آقای مرتضایی زود جا میزنند و صحنه را ترک می کنند و دست آخر هم از همه حق و حقوق شان نه تنها گذشته که به نوعی باج دهی هم میکنند. اگر در واقع امر هم همین نشانهها معرف اینگونه آدم ها باشد، آیا این ادعا که موجودیت و ثبات و استقرار این نظام در گرو فداکاری و از جان گذشتگی و شهامت و دلباختگی این آدم های مومن بوده، ادعای گزافی محسوب می شود؟ و نکته جالب و پارادوکسیکال در مورد این نمونهها اینکه اصرار داشته باشیم همین آدمها را به نوعی نماینده مناسبات دلالبازی مسکن و فرصت طلبی هم بکنیم.
من نمیدانم ناظران و مدیران تلویزیون به استناد چه معیارها و ملاکهایی پذیرفتهاند که سریال بزنگاه اینگونه به بخش عظیمی از آدمهای مذهبی و مؤمن جامعه ما توهین روا دارد، بخش ارزشمند و قابل احترامی از مناسبات اجتماعی ما را به سخره بگیرد. غیر مستقیم پدیده اعتیاد به نوع خاص از مواد مخدر را ترویج کند و مباح بداند. نگاه جنسی به حریم خانوادهها را به بهانه ازدواج جایز شمارد. به دختران پا به سن گذاشته به هر دلیل و بهانه ای اهانت و تحقیر کند و نقشآفرینان بهطور غیر مستقیم خودشان را به دلیل شاید رعایت محذوریت های اخلاقی و شرعی مقصر جلوه دهند و برای شان نسخه تعامل و شکار پسران و در نهایت رقابت با خواهران خود را تجویز کنند! شاید گفتهشود: اینهمه بدبینی حاصل ریز بینی و جزیی نگری به یک اثر طنز و نیمه جدی است. و من میگویم یک اثر به اصطلاح هنری با هر ژانر مگر جز از پیوند این اجزاء و در ارتباط با یک کلیت معنایی شکل میگیرند.
و نهایت اینکه میرسیم به طرح یک سوال اساسیتر و ان اینکه واقعا قرار است در ادامه چه حوادثی رخ دهد تا این همه بدآموزی و هنجارشکنی، ودیعه و هزینه آن باشد؟! به استناد صدها کلیشه و تکرار این سالها و پیش از تمام شدن سریال، من به شما میگویم قرار است در نهایت اقا نادر دست از اعتیادش بکشد و همسرش به خانه برگردد. اختلافات نادر و توفیق و صابر پس از متنبه شدن به اینکه مال دنیا به دنیا میماند، تمام میشود و اما داستان برادری و خواهری چیز دیگری است، ختم بهخیر میشود و احیانا پدر خانه پول فروش را سرمایه ساخت چند آپارتمان برای فرزندانش کرده است. نشانه اش هم همان جرثقیل گردان و در حال ساختن مجموعه مسکونی است. و یا دست آخر غافلگیری مرگ پدر خانواده یک بازی بر اساس ضربالمثلهای قدیمی بوده که میخواسته بچههایش را درس بدهد. آقا کامران با خواهر کوچک خانه ازدواج میکند و آقا داماد معتاد هم به وصال فریده میرسد. میماند دست آخر مخاطبانی که در طول این شب های پرفضیلت ماه مبارک رمضان مغبون شده اند. خودشان را در آینهِ کسی دیده اند که بدون شک از جنس آنها نیست. معنای خیلی چیزها را نمیداند و تصور میکند میتواند با آب بستن به هر فکر و ایده خام و دمدستی کره بگیرد. دست آخرتر اینکه میخواهم بگویم بالا غیرتاً دست از سادهنمایی پدیده هایی از جمله اعتیاد در جامعه مان بر دارید. اگر چنانچه به زعم فیلمسازان و نویسندگانی از طیف بزنگاه این پدیده تا این میزان هم در غرق کردن و قربانی گرفتن آدم ها، سهل و ساده بود و در نقطه مقابل نجات آنها نیز به همین میزان ساده می بود، امروز جامعه ما شاهد این همه قربانی و معتاد نبود. فکر نمیکنیم بخشی از این پدیده و قربانیان آن، محصول همین نگرش یکسره سادهانگار باشد که با خودش عهد می بندد طی یک ماه و هر شب در حد چهل دقیقه با احتساب سود کلان پخش آگهیهای تجارتی میان برنامه اش، خیال همه را از این بابت راحت کند.
منبع: هفته نامه پرتو
منبع : رجا نیوز
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
بنیامین نتانیاهو رهبر انقلاب انفجار مجلس شورای اسلامی نیکا شاکرمی دولت سیزدهم روز معلم معلمان دولت بابک زنجانی مجلس شهید مطهری
ایران هواشناسی بارش باران آتش سوزی هلال احمر قوه قضاییه تهران پلیس شهرداری تهران سیل آموزش و پرورش فضای مجازی
سهام عدالت قیمت طلا قیمت خودرو قیمت دلار بازار خودرو حقوق بازنشستگان خودرو دلار سایپا بانک مرکزی ایران خودرو کارگران
سریال نمایشگاه کتاب شهاب حسینی مسعود اسکویی تلویزیون تئاتر سینمای ایران سینما دفاع مقدس
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه فلسطین آمریکا جنگ غزه حماس چین ترکیه نوار غزه انگلیس اوکراین
فوتبال استقلال پرسپولیس علی خطیر سپاهان باشگاه استقلال تراکتور لیگ برتر لیگ قهرمانان اروپا لیگ برتر ایران رئال مادرید بایرن مونیخ
هوش مصنوعی گوگل کولر اپل همراه اول تلفن همراه تبلیغات اینستاگرام ناسا
فشار خون کبد چرب دیابت بیمه