پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


متولدان اسفند


متولدان اسفند
● سیاوش کسرایی:
شاعری کم‌نظیر که با تأسف، مسئله‌ی پای‌بندی‌اش به حزب توده، ارزش و مقام هنری‌اش را به سایه راند.
به جرأت می‌گوئیم، کسرایی اگر فقط «آرش کمانگیر» را سروده بود، باز شاعری صاحب سبک و آگاه به شمار می‌رفت، چه رسد به اینکه در مجموعه شعر «آوا»، شعرهای ناب و برجسته‌ای دارد.
شاعر، در آغاز به دلیل محضورات حزبی، با نام «کولی» شعرهاش را در نشریات پیش و پس از کودتای ۱۳۳۲ چاپ می‌کرد و بعد که شهرتی به حق به کف آورد، با نام خود شعر چاپ کرد. مجموعه‌ی «آوا» در سال انتشار، حادثه‌ای به حساب آمد و بسیارها او را ستودند که حق شاعر بود.
سیاوش کسرایی پنجم اسفند ۱۳۰۵ در اصفهان متولد شده و نوزدهم بهمن ۱۳۷۴در وین جان به جان‌آفرین داده است.
متأسفانه شنیده‌ایم، به دلیل وابستگی به حزب توده، سال‌های آخر عمر را در غربت و ناکامی غریبانه سپری کرده است. و اما همین پایمردی قابل ذکر است، رنج‌ها کشید و آوارگی و گویا فقر و نداری را به جان خرید، اما از اعتقادش دست نکشید، با اینکه دست بیشتر گردانندگان احزاب راست و چپ، مخصوصاً همین حزب تراز نوین و طرفدار طبقه‌ی کارگر و وابسته به اتحاد جماهیر شوروی رو شده بود. (دست که چه عرض کنم، عالم و آدم فهمیدند حزب توده جزیی است یا بهتر بگوئیم ذنبی است از اذناب حزب کمونیست شوروی، که بعدتر خود حزب مادر، فرو ریخت و خلاص). باری، باید زندگی شعری سیاوش کسرایی را جدای از زندگی حزبی‌اش به بررسی نشست و مطمئن هستیم از بیشتر شعرهای او، شعردوستان، لذت خواهند برد. مگر می‌شود «رقص ایرانی»، «آرش کمانگیر» یا شعر برای جهان پهلوان تختی، یا باغ او را خواند و لذت نبرد؟
● اسماعیل فصیح:
اشاره به زندگی این نویسنده و مترجم، به دلیل اقبالی است که عامه‌ی مردم و قدری اهل کتاب، به او داشته و دارند. وگرنه، قاطع می‌گوئیم نویسنده‌ای متوسط است که بیشتر کارهاش در رده‌ی پاورقی‌های درجه سه و چهار پاورقی‌نویسان اروپاست (معیار را البته اگر فقط ایران بگیریم، پاورقی‌نویس و بازاری‌کار معتبری است در سطح «حسینقلی مستعان». لازم می‌دانیم بگوئیم مستعان را پاورقی‌نویس درجه یکی می‌دانیم).
سال‌های ۴۷ و ۴۸ وقتی «شراب خام» فصیح را انتشارات فرانکلین در شمارگانی بالا منتشر کرد، بسیاری از منتقدان روزنامه‌ای نوشتند که: حسینقلی مستعان تازه‌نفس و انگلیسی‌دانی ظهور کرده است (انگلیسی‌دان، نه فارسی‌دان البته) و پربیراهه نگفتند. شراب خام، غذایی بود باب ذائقه‌ی پاورقی‌خوان‌ها، با چاشنی‌های بسیار، سکس و بزن‌بزن و قاچاق، مخصوصاً تجارب تازه‌ای در مسایل پایین‌تنه‌ای در شراب خام آمده بود که تا آن روز سابقه نداشت (آزمون سکس و مسایل رختخوابی در وان پر از آب و خزعبلاتی از این دست).
باری نویسنده، در کارهای بعد خود، به دلیل موقعیت، سکس را با مسائلی دیگر اما در همان سطح عوض کرد و متأسفانه آسان‌خواهی مخاطبان عام، برای او اقبالی به همراه آورد. برای همین «زمستان ۶۲» او را خوب خریدند و خواندند و تبلیغ کردند. اشاره‌ی ما در همین حد به این نویسنده باید کافی باشد. البته بی‌انصافی است اگر ننویسیم ترجمه‌های او (که با نام‌هایی مستعار چاپ شده) حدیثی دیگر است. بیشتر ترجمه‌های اسماعیل فصیح مخصوصاً آثار غیر داستانی‌اش، خوب و قابل خواندن‌اند.
● هوشنگ ابتهاج، هـ. ا. سایه:
بسترم،
صدف خالی یک تنهایی است
و تو چون مروارید
گردن‌آویز کسان دگری
این هایکوی جذاب را «هـ. ا. سایه» نیم قرن پیش سروده. درباره‌ی چنین شاعری فحل، با آن همه غزل ناب، چه می‌توانیم گفت؟ جز اینکه بگوئیم درمورد ستاره‌های هنر شعر و قصه، باید مطالبی جداگانه بیاوریم، این اشاره تنها حکم «تولدت مبارک جناب سایه» را دارد و بس. استاد سایه ششم اسفند ۱۳۰۶ در رشت به دنیا آمده و اینک در تهران زندگی می‌کند و شعر می‌گوید. نفسش گرم و برقرار.
‌● نصرت رحمانی:
تولد دهم اسفند ۱۳۰۸
مرگ بیست و هفتم خرداد ۱۳۷۹، رشت.
«نصرت! تو شمع روشن یک خانواده‌ای
این دست کیست که در ره بادت نشانده است؟»
این بیت، بیتی از یک چهارپاره‌ی نصرت رحمانی است که دهه‌ی چهل گل کرده است. خود شاعر به دلیل فاش‌گویی‌ها، گریز از ریای مرسوم، بی‌پرده‌سرایی‌ها و بی‌تابی‌های شاعرانه، بسیار معروف شد، مخصوصاً زمانی که زندگی‌نوشت‌اش را با نام «مردی که در غبار گم شد» در نشریات آن روزگار درآورد. شدیداً مورد محبت و استقبال شعرخوانان جوان‌تر درآمد.
در آغاز، فروغ فرخزاد و نصرت رحمانی را در بی‌پرده‌گویی، یگانه خوانده‌اند که بیراه نگفته‌اند. بعد از فروغ و نصرت شاعران بسیاری در بی‌پرده‌نویسی دنباله‌رو نصرت و فروغ شدند و جالب اینکه هر دو شاعر (نصرت و فروغ) راه خود را تغییر دادند و در شعر دست به تجاربی زدند که هیچ شاعر دیگری به این تجربه‌ها نرسید (فروغ بیشتر و نصرت کمتر البته).
نوجویی، دوری از سکون و شاعر بودن نصرت، او را میان هم‌دوره‌ای‌هاش متمایز می‌کند.
نصرت رحمانی تا لحظه‌های مرگ، دست از تجربه و تفکر در نفس شعر، برنداشت. به همین دلیل دین بسیاری به گردن شاعران بعد از خود دارد. لازم به ذکر است که اولین شعر نصرت رحمانی با مقدمه‌ای از نیما یوشیج منتشر شد و همین می‌رساند که نیما نیز به نصرت اعتقاد داشته است. به هرحال سال‌های آخر عمر را شاعر، خسته از روزگار وانفسا، تهران را رها کرد و به رشت پناه برد و در زادگاه خود ماند تا دعوت حق را لبیک گفت. یادش خوش و ماندگار.
● هوشنگ بادیه نشین. شاعر:
تولد ۱۳۱۴، گیلان
مرگ ۲۵ اسفند ۱۳۵۸، تهران.
هوشنگ بادیه نشین، شاعری بود که با شعرهای اول خود خوش درخشید. او، وزن نیمایی را خوب می‌شناخت، اما به نوعی وزن حسی، رسیده بود که این وزن حسی، با وزن حسی احمد شاملو، تفاوت ماهوی داشت. بادیه نشین شعرشناس برجسته‌ای بود و همین شناخت شعر ایران و جهان، او را کمک کرد که به سبک و سیاق کاملاً شخصی خود برسد. شاید در شعر آزاد غیر از شاملو، بتوانیم دو شاعرموفق را نام ببریم که هرکدام راه خود را پی گرفت و رسید به نقطه‌ای که زبان و وزن و فرم و گزینش واژگانی‌شان، خاص خود آنان بود و حتا کسانی، اگر از آن‌ها تقلید کردند، در نیمه‌ی راه ماندند و درنتیجه این دو شاعر، یگانه ماندند، هرکدام به سبک و سیاق خود. این دو تن، هوشنگ بادیه نشین بود و احمدرضا احمدی (هرچه خاک بادیه نشین است، عمر احمدرضا احمدی باشد ان‌شاءالله، که برای شعر و ادبیات ما، وجود مغتنمی است).
● هوشنگ گلشیری:
متولد ۲۵ اسفند ۱۳۱۶، اصفهان
مرگ ۱۳ خرداد ۱۳۷۹، تهران
هوشنگ گلشیری، در زندگی کوتاه خود، آنقدر سر و صدای به‌حق و ناحق داشته است که شناسای بیشتر مردم باشد و جالب اینکه اکثر آنانی که او را می‌شناسند، کارهاش را نخوانده‌اند.
غیر از داستان‌نویسی، که الحق جزء سرآمدان ادبیات داستانی این ملک است، به نقد و نظر و داشتن زبانی تند و تیز هم مشهور است.
اما نکته‌ای که شاید به شهرستانی بودن هوشنگ مربوط باشد، توجهی است که او نسبت به نویسندگان جوان‌تر مستعد داشت. داستان‌های این جوانان را با صبر و حوصله می‌خواند، نقد می‌کرد و راه نشانشان می‌داد. (برعکس بسیاری که گمان می‌کنند اگر به جوان‌ها چیزی آموختند، رقیب و دشمنی کاری برای خود ساخته‌اند.)
گلشیری، رک بود و مهربان. حرفش را می‌زد، حالا چه کس یا کسانی ناراحت می‌شدند، برایش اهمیتی نداشت. نه اینکه هتاکی کند و پرخاش نماید. این درواقع به دلیل عزت و احترامی بود که برای نوشتن داستان قائل بود.
از حرفش کوتاه نمی‌آمد، این بدان معنا نیست که بر همه‌ی حرف‌های خود پافشاری می‌کرد، اگر پا می‌فشرد بر سخنی برای آن بود که رسیده بود به این نکته که درست می‌گوید.
خوش‌خلق بود، بعضی از دوستان نزدیکش البته اعتقاد دارند، گاه نوعی حسادت از فحوای کلامش بیرون می‌زد. (این را نقل قول کردیم، درست و نادرستش پای همان‌ها که گفته‌اند و می‌گویند و پای آن که گفت: هوشنگ گلشیری اعتقاد داشت ایران بزرگ پهناور، سه داستان‌نویس خوب داشته است، صادق هدایت، بهرام صادقی و خود من، یعنی خود هوشنگ گلشیری)
باری نقد کارهای سیمین دانشور، محمود دولت آبادی و احمد محمود، از مقاله‌های اساسی اوست در نقد داستان.
در چاپ کار نویسندگان جوان، که به آن‌ها اعتقاد داشت، کوشید و با انتشارات «آگاه» قرار گذاشت سالی دو سه کار از این نویسندگان جوان درآورد که چندتایی هم درآورد. از «حسین مرتضائیان آبکنار»، «تارهای ممنوعه» را و از خانم «پروین‌روح»، «حنای سوخته» را. (جالب اینکه حسین مرتضائیان آبکنار هم متولد اسفند است. اما جای متولدان اجازه بیشترنویسی به ما نمی‌دهد، تا بعد ببینیم چه کار می‌توانیم بکنیم که مسئله‌ی جا و کمبود ستون، مستأصلمان نکند.)
باری، از متولدان خوب اسفند، باید از شاعر و طنزپرداز خوب معاصر «عمران صلاحی» متولد دهم اسفند ۱۳۲۵ و «محمود طیاری»، داستان‌نویس، نمایشنامه‌نویس و شاعر و «محمد زهری» و «اسماعیل رها» (هردو از شاعران خوب معاصر) نام ببریم و با این نکته حرف را به پایان ببریم که:
محمود طیاری، سال‌های ۴۱ و ۴۲ با طرح‌ها و کلاغ‌هاش بسیار خوب درخشید. هرچند عده‌ای اعتقاد دارند که نتوانست در کارهای بعد این درخشش را تجدید کند. شاید به این دلیل که خود را میان داستان و نمایشنامه و شعر تقسیم کرد و نیز «شهریار مندنی‌پور» داستان‌نویس خوب هم متولد همین ماه است. پس بماند تا وقت دگر...

دانیال بویایی
منبع : پایگاه ادبی، هنری خزه