دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
مجله ویستا
روشنفکری و دین یا روشنفکری دینی
گستره دین، گستره بسیار پهناوری است که زندگی انسان ها را از ابعاد گوناگون و در زمان های گوناگون در بر می گیرد، بنابراین کمتر کنشگر اجتماعی را می توان یافت که به شکلی از اشکال خود را با این حوزه مرتبط نداند. با این وصف آنچه در اینجا عنوان می شود نه فقط صرفا از دیدگاه انسان شناسی به پدیده دین می نگرد بلکه حتی در این حوزه نیز بیشتر از آنکه خواسته باشد وارد بحث دقیق انسان شناسی دینی شود که خود زمینه بسیار تخصصی است، بر آن است که از روندی از تفکر کنونی ما سخن به میان آورد که در طول سالهای اخیر ما را به سمت وسوی نوعی صوری گرایی خاص کشانده و اثرآن را می توانیم در سطخ تخریب زبان و سپس تخریب کنش های اجتماعی ببینیم.
این اشکال تخریب به انواعی از ابهام، ساده و کلیشه ای اندیشیدن و دامن زدن به کنش های مناسب با آنها در جامعه دامن زده است که به باور ما اثرات آسیب شناختی کوتاه و دراز مدتی داشته و خواهند داشت. این بحث با توجه به موضوع جلسه کنونی در حوزه یک رابطه میان دو مفهوم «روشنفکری» و «دین» و سپس یک مفهوم عمومی و بسیار جا افتاده در سالهای اخیر در جامعه ما یعنی «روشنفکری دینی» مطرح می شود، بدون آنکه بر آن باشیم که در آینده بحث را در همین حوزه ادامه دهیم، اما با این تمایل که مبحث تخریب و سطحی شدن زبان و کنش های اجتماعی را در سایر زمینه ها نیز بشکافیم.
شاید برای شروع بحث لازم باشد به موضوع جهانی شدن بپردازیم که گریزی از آن نیست. بسیار می بینیم و می شنویم که دوستانی انتقاد می کنند که چرا مباحث را دائما در چارچوب های جهانی و یا منطقه ای قرار می دهیم و نپرداختن به موضوع را در حوزه خاص ایران نشانه ای از نوعی گریز از مسئولیت و یا به گونه ای نوعی «محافظه کاری» کلامی تلقی می کنند که ظاهرا در برابر خود نوعی «رادیکالیسم» کلامی را دارد که دائما تمام مسائل را به سطح ایران تقلیل می دهد. در پاسخ به این موضوع باید گفت که اولا «رادیکال» یا «محافظه کار » بودن اجتماعی نوعی کنش متعلق به سوژه است و ربطی به قضاوت و داوری جامعه ندارد، مگر آنکه کسی ادعایی در این زمینه داشته باشد و خواسته باشد با پناه گرفتن در پشت این اسامی و صفات برای خود موقعیتی ایجاد کند و یا از دیگران بخواهد که در جهت خاصی کنش های اجتماعی خود را سمت و سوی بدهند. در غیر این صورت گمان ما آن است که کنش و اندیشه های سوژه در سطح جامعه را نمی توان در سطح یک یا چند «واقعه» دید بلکه مهم فرایند عمومی است که این رفتارها دارند و تاثیری که بر جای می گذارند و به خصوص تداوم داشتن و عمیق بودن آنها. هر کس، البته با در نظر گرفتن سیستم های عمومی مسئولیت پذیری و حقوق اجتماع مبتنی بر هر فرهنگ و هر سیستم قانونی و اجتماعی خاص، می تواند تصمیم بگیرد تا چه اندازه در حوزه اجتماعی دخالت کند و این دخالت چقدر «رادیکال» یا «محافظه کارانه» باشد و به علاوه هر کس آزاد است که به گونه ای که می خواهد این واژگان را برای خود تفسیر کند، در عین حال که در بحث و جدل با دیگران باید بتواند این تفسیر را بر اساس مصادیق و تجربه نظری و واقعی استدلال کند و دیگران نیز آزادند که این استدلال ها را بپذیرند یا نپذیرند. در این حال سخن گفتن از جهانی شدن در چنین بحثی دقیقا به این نکته باز میگردد که مفاهیم مورد استفاده ما در این حوزه همچون بسیاری از حوزه های دیگر، ناشی از ورود گسترده مفاهیمی است که از فرهنگ های دیگر و به طور خاص فرهنگ اروپایی قرون نوزده و بیست اخذ کرده ایم، بدون آنکه چندان دغدغه ای نسبت به قابلیت انطباق داشتن یا یافتن آنها با فرهنگ خود در این مفاهیم داشته باشیم.
شاید لازم باشد بر این نکته تاکید کنیم که فرایند جهانی شدن فرایندی است پیش از هر چیز فناورانه – اقتصادی و موافقت و مخالفت ما با آن لزوما نمی توان چیزی را در آن تغییر دهد. اما این فرایند که چندین قرن است آغاز شده است بر پایه شکل گیری انیشه ها و روابطی ساخته شده است که در دوران روشنگری و شکل گیری ایدئولوژی های جدید مدرنیته در اروپا به وجود آمدند. از همین دوران است که ما مفاهیمی چون «روشنفکری» و حتی «دین» را در معنایی که بسیاری از روشنفکران از آنها درک میکنند به ارث برده ایم. در حالی که این مفاهیم و این واژگان حتی در فرهنگ اروپایی نیز شامل کل آن فرهنگ نمی شدند. چند مثال در این مورد شاید گویا باشد. مفهوم «روشنفکری» در اروپا بیشتر به یک سنت فلسفی آلمانی ( کانتی) ارجاع می دهد که در فرانسه به یک سنت سیاسی ( روسو، ولتر و اصحاب دائره المعارف) می رسد و در نهایت در انقلاب فرانسه در یک سنت لائیک تجسم می یابد که در قرن بیستم در جدال چپ و راست در این کشور طرفداران سوسیالیسم را در ضدیت با کلیسای کاتولیک در مقابل طرفدارن راست کاتولیک را قرار می دهد، که تا امروز جدال دولت و کلیسا را ادامه داده اند و هنوز به نتیجه ای قطعی نرسیده اند در حالی که سقوط و زوال سیاست در حال تخریب دو مفهوم چپ و راست حتی در همین کشور است. اما همین مفهوم «روشنفکر» سرنوشتی کاملا متفاوت در فرهنگ آلمانی، ایتالیایی یا آمریکایی و بریتانیایی داشته است و یا در کشورهای جهان سوم مثلا در آمریمکای میانی و مرکزی در مدارهای فکری و کنشی بسیار متفاوتی قرار گرفته است که هر ی بحثی جداگانه را می طلبد. واژگانی چون «دین» و «اندیشه دینی» نیز عمدتا در فرهنگ اروپایی و در همان حوزه های مورد بحث به کاتولیسیسم اطلاق می شود و روابط پیچیده ای که دولت های ملی با کلیسای کاتولیک و پاپ ها داشتند در عین حال که از قرن بیستم جامعه شناسان و انسان شناسان نیز با دیدی کاملا جدید وارد بحث شدند چنانکه دورکیم بحث دین را در رویکردی کارکردی به مثابه عامل انسجام دهنده به آگاهی و همبستگی اجتماعی مطرح کرد و وبر بحق دین را در قالبی تبارشناسانه و تاریخی و در عین حال در سالهای بعد انسان شناسان دیدگاه هایی کاملا جدید را از این پدیده مطرح کردند و تلاش کردند از خود محور بینی اروپایی فاصله بگیرند. در این حال ژرژ دومزیل با طرح ریشه واحد تمدن های هندو اروپایی آغاز گر تفکر بر سر شکل گیری اشکال درهم آمیزی (سنکرتیسم) دینی در این جوامع شد که میان آنها و تمدن های بین النهرینی اتفاق افتاده بود و میرچیا الیاده به دین به مثابه عاملی فراتر از فرنگ ها ولی در بطن آنها نگریس و مفهوم «انسان دینی» را مطرح کرد. این در حالی بود که روانکاوی فرویدی تلاش کرد که دین را نیز همچون سایر پدیده های فرهنگی در دستگاه زیستی – روان شناختی خود تحلیل کند و غیره.
در چنین حالتی برخورد و آشنایی ما با هر دو مفهوم «روشنفکری» و «دین» در معنای اروپایی آن از خلال اشکالی از اندیشه و تفکر انجام گرفت که حاصل تقریبا مکانیکی ورود اندیشه های اروپایی ( در بخش خاصی از آنها و به صورت جزئی و خارج از چارچوب های اندیشه و عمل آنها) به کشورمان بود. این ورود البته به دلیل ایجاد زمینه ها اندیشه جدید و بر انگیختن اشکال جدیدی در گسترش فرهنگ در امعه بسیار مفید نیز بود. شکل گرفتن نهادهایی همچون دولت ملی، دانشگاه ها، مطبوعات و رسانه ها، نهادهای تصویری و غیره، کمابیش حاصل همین ورود مفهومی بود که بعدها با به وجود آمدن یک منبع درآمدی بزرگ( نفت) توانست جامعه ایرانی را به شدت و شاید بیش از اندازه با شتاب دگرگون کند.
اما مشکل، به باور بیش از اندازه خوش بینانه ما به همین دگرگونی شتاب زده بوده است که در یک توهم بزرگ تبلور یافته است: اینکه ما می توانیم مفاهیم را به میل خود با گذراندن آنها از خلال یک دستگاه نماد ساز(زبان) در جامعه خود کاربرد پذیر کنیم. از این لحاظ زبان نقش یک عامل توهم زا را داشته و هنوز هم دارد که گویی هر آنچه بتواند در آن مطرح شود در سطح جامعه نیز قابل تبلور یافتن و تداوم گرفتن است که طبعا این توهم نه تنها واقعی نبود بلکه با هزینه های بسیار سنگینی در طول صد سال اخیر همراه بوده است.
بنابراین به گمان ما مشکل رابطه میان «روشنفکری» و «دین» بیشتر ناشی از نوعی کج فهمی است، از ایجاد تقابلی میان دو مفهوم که حتی در شکل اصلی خود نیز لزوما یک تقابل را جز در دوره های خاص و موقعیت های خاص نمی ساخته اند. افزون بر این ما نه تنها چنین تقابلی را ساخته ایم بلکه آن را در زبان خود وارد کرده و تلاش کرده ایم پرسمان های ناشی از این مفاهیم در زبان های اصلی خود آنها را به زبان خود منتقل کنیم.
از این رو است که به گمان ما واژه «روشنفکر دینی» واژه ای است ابهام زا، زیرا اولا اصل را بر آن میگیرد که میان روشنفکری و دین یک رابطه تقابلی وجود دارد و بنابراین باید با چنین ترکیبی آنها را به یکدیگر نزدیک کرد و دوم اینکه این کاری نیست که مورد قبول بخشی از روشنفکران باشد و این روشنفکران را بنابراین می توان در رده «روشنفکران غیر دینی» یا «روشنفکرای ضد دینی» قرار داد. این تفکر ولو آنکه ناخواسته ایجاد شود دارای تبعات اجتماعی بسیار منفی است. برای بسیاری از افراد چه روشنفکر و چه غیر روشنفکر، دین مجموعه ای از باورها است که به حوزه خصوصی تعلق دارد، برای برخی دیگر برعکس دین کاملا به حوزه عمومی تعلق دارد و باید در آن سطح بسیار فعال باشد. افراد و گروه های مختلف با تلقیات گوناگونی این رابطه خصوصی – عمومی و میزان دخالت را ارزیابی می کنند و آن را در کنش های اجتماعی و فکری و کالبدی خود وارد می کنند. در حالی که واژه ای همچون «روشنفکری دینی » این مشکل را در بر دارد که می تواند حتی برغم خواست کسانی که خویش را بدین نام می خوانند ایجاد یک شکاف کند. برای نمونه ما در بسیاری از موارد از جمله در اهمیت دادن به ضرورت گسترش آزاد اندیشی و آزادی خواهی و بالا بردن ظرفیت های فکری در سطح جامعه، لزوما استحکام بخشیدن به پایه های قانونی اقتدار دولت و خروج از منطق آمرانه و بسیاری دیگر از موارد با روشنفکران دینی هم عقیده هستیم ولی گمان نمی کنیم که به این دلیل باید خود را روشنفکر دینی بنامیم ولی حاضر به پذیرفتن واژه «روشنفکر غیر دینی» نیز نیسیتیم. هر دو این واژگان به نظر ما اشکال تقلیل فکر و اندیشه و روی آوردن جامعه ما به صوری گرایی شدیدی هستند که در طول چند دهه اخیر ضربات سختی به فرایندهای اندیشه در آن زده است.
اگر به بنیان های فکری این جامعه بنگریم، چه متون مقدس را در نظر بگیریم و چه متون ادبی قدرتمندی چون حافظ و مولوی را، می بینیم که رمز پایداری این متون و درونی شدن و تداوم یافتن آنها در زندگی و کنش ها و افکار ما در چند لایه بودن و پرهیز آنها از سطحی نگری و سطحی نویسی و اندیشه تقلیل یافته است. حال چگونه ما با چنین پایه هایی به چنین سطحی از اندیشه کلیشه ای سقوط کرده ایم؟ این پرسشی اساسی است که باید به آن اندیشید. اما در اینکه چنین سقوطی اتفاق افتاده لااقل از دیدگاه فرهنگی کمتر می توان شک و تردید داشت.
امروز ما در جامعه ای زندگی می کنیم که به شدت تمایل دارد که اولا محلی بیاندیشد و محلی عمل کند و ظاهرا چشم خود را بر جهان ببندد و تصور کند که می توان تمام نیازهای خود را از درون خود تامین کند. ثانیا جامعه ای که از این منابع استفاده لازم را نمی کند و تنها از اشکال سطحی آنها وبه صورتی نمایشی از آنها بهره می برد و بیش از هر چیز به صوری گرایی اهمیت می دهد و در این راه به نحوی سیستماتیک محتواها و معانی عمیق را تخریب می کند. ثالثا این تخریب را از طریق وارد کردن تعداد بی شماری از واژگان به ظاهر روشن در چارچوب زبان بازتولید کرده و آن را چنان تحت فشار قرار داده است که هر روز بی معنا تر شده و امکان همدلی و همزبانی را در آن از میان می برد و به همان میزان نیز امکان ارتباط و هم فکری و چرخه های مثبت اندیشه را از میان برده است و برعکس بیشترین زمینه را به اندیشه های تثلیل یافته ای داده است که افکار و اندیشه ها و انسان ها را نه در کنش ها و اندیشه های عمیقشان و در فرایندهای طولانی مدت، بلکه در کنش ها و سخنان سطحی و در کوتاه مدت «داوری» می کند و از ابزاهای ساده ای همچون کلیشه سازی و برچسب زنی به مثابه ابزارهای انیشیدن استفاده می کند.
طبعا این فرایندی حطرناک است که در نهایت می تواند قابلیت اندیبشیدن را به شدت کاهش داده و کنش های اجتماعی را نیز به سوی افزایش تنش و خشونت در آنها برده و از امکان تحمل تفاوت و مدیریت تفاوت در رابطه با این کنش ها و این افکار جلوگیری کند.
تجربه قرن بیستم به مثابه یکی از ایدئولوژیک ترین قرون تاریخ بشریت پیش روی ما است: قرنی که در آن کلیشه ای شدن اندیشه های عمیق و تبدیل آنها به کنش هایی به همان اندازه کلیشه ای سبب پدید آمدن بزرگترین فجایع انسانی شد. بنابراین بهتر است هر چه بیشتر به تعمیق اندیشه ها و افکار و کنش های اجتماعی آن بپردازیم . به باور ما «رادیکالیسم» واقعی در توانایی به زیر سئوال بردن کلیشه ها و اشکال به ظاهر بدیهی در هر زمیه ای نهفته است و نه تکرار آن چیزهایی که بارها وبارها تکرار شده اند و در بهترین حالت به عدم کارایی و در بدترین حالت به فجایع انسانی منجر می شوند.
این سخنرانی در دانشگاه امیر کبیر در چارچوب همایش «روشنفکری دینی» کانون اندیشه جوان در روز ۲۵ آذر ۱۳۸۶ انجام شده است و بخشی از آن در روزنامه ایران مورخ ۱۵ دی ماه ۱۳۸۶ به انتشار رسیده است.
سخنران: ناصر - فکوهی
منبع: سایت - انسان شناسی و فرهنگ
سخنران: ناصر - فکوهی
منبع: سایت - انسان شناسی و فرهنگ
منبع : باشگاه اندیشه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست