دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا
اصلاحطلبی، جنبشی ملی و مدنی
سه سال پیش و در هنگامیکه سیدمحمد خاتمی رئیس دولت اصلاحات سکان هدایت قوه تدارکاتی نظام را به محمود احمدینژاد سپرد، در کنار ایجاد نوعی سرخوردگی در بدنه جریان اصلاحطلب، امید به غوری عمیقتر در برنامهها، شعارها و سیاستهای اصلاحطلبانه و همنشینی بیشتر اصلاحطلبان با مخالفان عرصه مدنی نیز در میان برخی از اصلاحطلبان یا دوستداران جریان اصلاحطلب و برخی فعالان مدنی زنده بود. در همین راستا بحث تشکیل «جبهه دموکراسیخواهی و حقوق بشر» مطرح شد و امید میرفت با همآغوشی اصلاحطلبان- یا لااقل بخش اعظمی از اصلاحطلبان پیشرو- با جریانات دیگر خارج از دو قطب نیروهای سیاسی نظام و برخی دیگر از گروهها و تشکلهای مدنی، جبهه اصلاحطلب بتواند خود را تقویت کرده و جبهه جدیدی با درس گرفتن از تجربیات تلخ و شیرین هشت سال دولت اصلاحات و سایر تجربههای تاریخی پیشین شکل بگیرد که نه به راحتی قابل حذف باشد و نه عدم هماهنگی در تاکتیکها و استراتژیهای مجموعه نیروهای دموکراسیخواه کشور، انرژی جنبش دموکراسیخواه جامعه ایرانی را خنثی سازد، اما این امیدها چندان دوام نیافت. بحث تشکیل جبهه دموکراسی و حقوق بشر مطرح نشده مسکوت ماند و احزاب و جریانات اصلاحطلب پس از انتخابات قوه مجریه نهم هر کدام به سویی رفتند و در اندک زمانهایی در جریان انتخابات شوراهای سوم و مجلس هشتم دوباره و به مدت چندماه مجتمع شدند و پس از آن دوباره به وضع متفرق گذشته بازگشتند. این وضعیت نامطلوب هنوز هم در بدنه جریان اصلاحطلب حاکم است و بهرغم وحدت تاکتیکی نیمبند موجود در شورای هماهنگی جبهه اصلاحات احزاب و تشکلهای عضو این شورا، دارای استراتژی یکسانی نیستند. با صراحت تمام باید اذعان کرد که به نظر میرسد در صورت تداوم وضعیت موجود، اصلاحطلبان کماکان در انتخابات آتی ریاستجمهوری هم ناکام خواهند ماند، چراکه عدم تغییر استراتژی این جریان از سویی و تشتت و پراکندگی موجود در این جبهه به نحوی که فاقد یک ساختار- یا حتی شخصی- رهبری کننده مشترک یا- در حالت ایدهآلی- واحد است؛ هنوز قشر عظیمی از طبقات متوسط شهری و نیز نخبگان، دانشجویان و فعالان مدنی را متقاعد به حمایت از اصلاحطلبان در انتخابات آتی ریاستجمهوری نکرده است. این طبقات خاموش یا سرخورده جامعه که در گذشته حامیان اصلی جریان اصلاحطلبی بودند بحق پرسشها، ابهامات و انتقادهایی از جریان اصلاحطلب دارند که نگارنده با توجه به همنشینی یا ارتباط با بخشی از آنها در جامعه و در سطح فعالان مدنی، بخشی از این موارد را در این نوشتار مورد اشاره قرار میدهم و سران و فعالان سیاسی اصلاحطلب را به خواندن این موارد دعوت میکنم:
۱) بسیاری از افراد میپرسند چرا اصلاحطلبان در سه سال گذشته به دستاندازی جناح مخالف به نهادهای مدنی و دستگیری برخی فعالان سیاسی و دانشجویی هیچ واکنشی نشان نمیدهند؟ و به تبع این پرسش، این ابهام نیز برای آنها قابل طرح است که برخورد قهری یا شبهحقوقی با رسانهها و فعالان مدنی و دانشجویی هم در دوره اصلاحات بدون مانع انجام میگرفت و هم در سه سال اخیر انجام میشود، فقط با این تفاوت که در دوره اصلاحات این برخوردها و دستگیریها و توقیفها از سوی قوه قضائیه انجام میشد، ولی در سه سال گذشته بیشتر این اعمال از سوی قوه مجریه انجام میشود. بنابراین برای مردم و فعالان مدنی و رسانهای این سوال پیش میآید که حضور یا عدم حضور اصلاحطلبان در حاکمیت چه تاثیری در اصل «پرهزینه بودن فعالیت سیاسی در کشور» دارد؟ این عده حتی پاسخ احتمالی اصلاحطلبان را نیز به این ابهام میدانند و میگویند: «لطفا اصلاحطلبان نگویند هنگامی که ما در قدرتیم لااقل انعکاس این مشکلات را آسانتر میکنیم یا اینکه افرادی مثل مهندس موسویخوئینی داشتیم که فلان زندان رفت و فلان کار را کرد و... چرا که اولا دیگر بسیاری از آن افراد عطای فعالیت سیاسی را به لقایش بخشیدهاند و ثانیا غرولند زیر لب اصلاحطلبان حاکم بر قوه مجریه در حالیکه عملا نمیتوانند بر فعالیتهای قوه قضائیه تاثیری داشته باشند چه چیزی را از اصل قضیه کم میکند.
۲) اصلاحطلبان در طول مدت هشتساله در اختیار داشتن «قوه تدارکاتی» کشور و چهارساله مجلس تا چه میزان توانستند شعارها و ایدههای خود را عملی کنند؟ آیا ما در سهسال گذشته ناظر بر بازگشت به روشهای گذشته نیستیم؟ و اگر پاسخ مثبت است نشاندهنده این امر نیست که اصلاحطلبان هیچ اصلاحاتی را در چارچوب ساختار سیاسی نظام، نهادینه نکردهاند که قابل بازگشت به گذشته نباشد؟ حال با توجه به این مفروضات چه تغییری در معادلات و ساختار حقیقی و حقوقی قدرت پدید آمده که اصلاحطلبان را به بازگشت به آن تحریک یا تهییج کرده است؟ مگر این نیست که «آش همان آش است و کاسه همان کاسه»؟ منتقدان در اینجا هم پاسخ احتمالی اصلاحطلبان را پیشبینی کردهاند و برای آنها پاسخ دارند: اصلاحات امری بطئی و تدریجی است: درست است اما دیگر قابل برگشت که نیست! در ایران تنها با حضور در حاکمیت میتوان اصلاحات انجام داد: اولا در هشت سال گذشته چقدر اصلاحات انجام دادهاید و ثانیا آیا حضور در حاکمیت اصلاحطلبان را در «رودربایستی» و محذورات قدرت قرار نمیدهد. اصلاحات تاثیر خود را بر ساختار سیاسی گذاشت آیا آن را حس نمیکنید: از کجا مطمئنید که این تغییرات گفتمانی صددرصد در نتیجه حضور اصلاحطلبان در قدرت بوده است و ناشی از مسائل دیگری همچون گذر زمان، الزامات جهانی شدن و سایر الزامات جهانی و بینالمللی و حتی تحولات اجتماعی نیست؟
۳) ابهام و پرسش دیگر این است که مگر خود اصلاحطلبان در اواخر دوران هشت ساله حضور خود در حاکمیت بر این نکته که ساختار حقوقی نامتناسب میان اختیارات و مسوولیت و وجود نهادهای موازی عملا امکان اصلاحات را منتفی ساخته است تاکید نمیکردند؟ اگر چنین است اصلاحطلبان پاسخ گویند که چه تغییری در شرایط حاصل شده که دوباره میخواهند به دستگاه تدارکاتی بازگردند؟ طبیعتا و با توجه به تجربه تلخ گذشته، اصلاحطلبان باید در مقطع کنونی با یک «بسته پیشنهادی» و اصلاحی به میدان بیایند و تضمین اعمال آن اصلاحات را در صورت به قدرت رسیدن به مردم بدهند. به عبارت دیگر اصلاحطلبان باید نشان دهند که شرایط ناکام ماندن گذشته تکرار نخواهد شد و برای عدم تکرار آن باید برای موانع پیشین راهحلهایی را بهطور شفاف و در جریان انتخابات به اطلاع مردم برسانند.
۴) ابهام دیگر این عده این است که در صورت عدم توجه اصلاحطلبان به سه مورد پیشگفته و عدم اجرای این پیشنهادات از سوی اصلاحطلبان آیا حق نداریم این فکر را به ذهن خود راه دهیم که اصلاحطلبان فقط میخواهند دوباره وزیر، معاون وزیر، مدیرکل و... شوند و از مزایای نفت ۱۳۰ دلاری استفاده کنند.
در این صورت اصلاحطلبان چگونه میخواهند نام خود را اصلاحطلب بنامند و چه چیزی را میخواهند اصلاح کنند؟
۵) به نظر میرسد رویکرد برخی از اصلاحطلبان- من جمله برخی از گروههایی که اخیرا وارد جرگه اصلاحطلبی شدهاند- ماندن و چسبیدن به حاکمیت به هر قیمتی است. اینان نمیدانند یا شاید خود را به جهالت زدهاند که جنبش اصلاحطلبی بیشتر ملی و مدنی است تا گروهی سیاسی برای کسب قدرت. در این مفهوم گروههای اصلاحطلب باید به واقع آرمانگرا باشند. البته این به مفهوم نادیده گرفتن واقعیات نیست. واقعیت در این مفهوم است هنگامی که احساس شود کاری از دستمان برنمیآید و حضورمان هیچ نتیجهای جز شریک شدن در ناکامیها و ندانمکاریها نیست، به آغوش جامعه مدنی نحیف بازگردیم و به جای سودای خام قدرت- که مشخص نیست با شرایط سیاسی و اقتصادی کشور چقدر واقعگرایانه و عملگرایانه است- به فکر تعامل با جامعه مدنی باشیم تا دو قدرت تضعیف شده اصلاحطلبان (به مفهوم احزاب و گروههای سیاسی اصلاحطلب) و جامعه مدنی با ترکیب با یکدیگر از قدرت تاثیرگذاری فزونتری برخوردار شوند.
مجتبی کریمی
منبع : روزنامه کارگزاران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست