|
اين تراشيدن ابروى تو از تندى خوست
|
تا نگويند که بالاى دو چشمت ابروست! (لاادرى)
|
|
اين تشرها را به آب جوى بزن!
|
|
|
نظير: برو اين توپها را جاى ديگر خالى کن
|
|
اين تفنگ حسن موسى هم که نزد! (عامیانه).
|
|
|
نظير: اين امامزاده هم که معجزى نکرد
|
|
اين تو بميرى از آن تو بميرىها نيست! (عامیانه).
|
|
اين تيشه از آن بيشه است
|
|
|
نظير: اين نان فطير از آن خمير است
|
|
اين تيله از آن تغار است، سگ زرد برادر شغال است (عامیانه).
|
|
|
نظير:
|
|
|
هر دو از يک قماشند
|
|
|
- هر دو سر و تهِ يک کرباسند
|
|
اينجا آهو سُمّ مىاندازد و (الاغ دم)
|
|
|
نظير:
|
|
|
اينجا شتر را با نمد داغ مىکنند
|
|
|
- اينجا پشه را در هوا نعل مىکنند
|
|
|
- اينجا گره بر باد مىزنند
|
|
|
- اينجا کلاغ پر مىريزد
|
|
|
- اينجا سيمرغ پر مىاندازد، پهلوان سپر!
|
|
|
- اينجا گُرز رستم گرو است
|
|
|
- اينجا موش با عصا راه مىرود
|
|
|
- اينجا موسى دست به عصا مىگردد
|
|
|
- اينجا اردستان نيست که باج به شغال بدهند
|
|
|
- اينجا کاشان نيست که کُپه با فعله باشد
|
|
|
- اينجا خراسان است، خر را با نمد داغ مىکنند
|
|
|
- اينجا تهران است و گُرز رستم گرو نان
|
|
|
- اين خرابات مغان است و در او رندانند (نظامى)
|
|
|
- سرزمينى است که ايمان فلک رفته به باد!
|
|
|
- باخبر باش که سر مىشکند ديوارش (حافظ)
|
|
|
- اين دُم شير است به بازى مگير
|
|
|
- صد باد صبا اينجا بىسلسله مىرقصند (حافظ)
|
|
اينجا اردستان نيست که باج به شغال بدهند عبارتى است در بيان مخالفت با دادن باج به يک ظالم
|
|
|
رک: اينجا آهو سُمّ مىاندازد...
|
|
اينجا بشکنم يار گله دارد، آنجا بشکنم يار گله دارد! (عامیانه).
|
|
|
مأخوذ از يک ترانهٔ قديمى
|
|
|
مقایسه شود با . نمىدانم به کدام سازش برقصم؟
|
|
اينجا پشه را در هوا نعل مىکنند
|
|
|
رک: اينجا آهو سمّ مىاندازد...
|
|
اينجا تهران است و گرز رستم گرو نان!
|
|
|
مىگويند که رستم وقتى به تهران آمد از بىپولى مجبور شد گرز خودش را براى هفتصد دينار گرو گذاشت و نان خريد و در چهار سوق بزرگ برجستگى به ديوار است که گرز رستم مىنامند (صادق هدايت، نيرنگستان، چاپ سوم، انتشارات امرکبير، ص ۱۵۷)
|
|
اينجاست که گردون به کسى کار ندارد (از مجمعالامثال)
|
|
اينجا شتر را با نمد داغ مىکنند
|
|
|
رک: اينجا آهو سُمّ مىاندازد...
|
|
اينجا سيمرغ پر مىاندازد، پهلوان سپر!
|
|
|
رک: اينجا آهو سُمّ مىاندازد...
|
|
اينجا کاشان نيست که کُپه٭ با فعله باشد
|
|
|
رک: اينجا آهو سُمّ مىاندازد...
|
|
|
|
٭ کُپّه: جمعآورى غلّه پس از باد دادن آن (فرهنگ فارسى دکتر محمد معين)
|
|
اينجا کلاغ پر مىريزد (يا: پر مىافکند)
|
|
|
رک: اينجا آهو سمّ مىاندازد...
|
|
اينجا گرز رستم گرو است
|
|
|
رک: اينجا آهو سُمّ مىاندازد...
|
|
اينجا گره بر باد مىزنند
|
|
|
رک: اينجا آهو سُمّ مىاندازد...
|
|
اينجا موسى دست به عصا مىگردد
|
|
|
رک: اينجا آهو سُمّ مىاندازد...
|
|
اينجا موش با عصا راه مىرود
|
|
|
رک: اينجا آهو سُمّ مىاندازد...
|
|
اينجا نشد جايِ دگر، اين خر نشد خرِ دگر!
|
|
|
رک: 'هر جا در است ما دالانيم، هر جا خر است ما پالانيم!' و 'اجارهنشين خوشنشين است'
|
|
اين جهان کوه است و فعل ما ندا
|
سوى ما آيد نداها را صدا (مولوى)
|
|
|
رک: از مکافات عمل غافل مشو
|
|
اين جهان محنت سرائى بيش نيست٭
|
|
|
نظير:
|
|
|
دنيا دار محن است
|
|
|
- جهان چيست ماتمسرائى در او
|
نشسته دو سه ماتمى رو به رو (محمد دارا)
|
|
|
|
٭ ........................
|
هر که آمد هر که آيد مىرود (جامى)
|
|
اين چاه و اين ريسمان!
|
|
|
رک: اين گوى و اين ميدان
|
|
اين چشمش به آن چشمش سلام مىکند (عامیانه).
|
|
|
رک: يک چشمش ساز مىزند، يک چشمش کمانچه!
|
|
اين چهارده شاهى غير از آن هفتصد دينار است (عامیانه).
|
|
|
نظير:
|
|
|
اين نه آن خر است، اينکار ديگر است
|
|
|
- لنگ گيوه به سر نيزه چه کار دارد؟
|
|
اين چه عزائى است که مردهشوى هم گريه مىکند!
|
|
|
رک: ببين چه عزائى است که مردهشوى هم گريه مىکند
|
|
اين حرفها براى فاطى تنبان نمىشود (عامیانه).
|
|
|
نظير: قبر آقا گچ مىخواهد و آجر!
|
|
اين خاک توده خانهٔ پاداش و کيفر است (کافى بخارائى)
|
|
|
رک: از مکافات عمل غافل مشو
|
|
اين خانه بدان خوش است کايند و روند (از مجمعالامثال)
|
|
اين خرابات مغان است و در او رندانند ٭
|
|
|
رک: اينجا آهو سُمّ مىاندازد...
|
|
|
|
٭ .......................
|
از دم صبح ازل تا به قيامت مدهوش(عصمت بخارائى)
|
|
اين خر نشد خر ديگر، پالان مىسازم رنگ ديگر
|
|
|
رک: هر که خر شد ما پالانيم، هر که در شد ما دالانيم!
|
|
اين خطا از صد صواب اولىتر است٭
|
|
|
نظير: اى بهتر از هزار يقين اشتباه ما (نظامى)
|
|
|
|
٭ خونِ، شهيدان را ز آب اولىتر است
|
........................... (مولوى)
|
|
اين خط و اين نشان، اين هم کُلاه درويشان! (عامیانه).
|
|
|
در مقام تهديد بهکار برند
|
|
|
نظير:
|
|
|
باش تا نشانت بدهم!
|
|
|
- با کلاغ کور آشنايت مىکنم!
|
|
|
- پدرى ازت دربياورم که يا قدّوس بکشي!
|
|
|
- چنان کُندهاى از بغلت بکشم که حُرّ شهيد رياحى را در خواب ببيني!
|
|
اى خوابى که تو ديدهاى هرگز تعبير نخواهد شد
|
|
|
نظير: اين دعائى است که هرگز مستجاب نمىشود
|
|
اين در به اين پاشنه نمىگردد
|
|
|
رک: در هميشه به يک پاشنه نمىگردد
|
|
اين دست را مباد بدان دست احتياج٭
|
|
|
رک: خدا اين دست را به آن دست محتاج نکند
|
|
|
|
٭ دست مرا گرفت طبيب از پى علاج
|
...................... (آصفى هروى)
|
|
اين دعائى است که هرگز مستجاب نمىشود
|
|
|
نظير: اين خوابى که تو ديدهاى هرگز تعبير نخواهد شد
|
|
اين دغل دوستان که مىبينى
|
مگسانند دور شيرينى (سعدى)
|
|
|
نظير:
|
|
|
اهل دنيا همگى چون مگسانِ عسلند
|
|
|
- همه يار تو از بهر تراشند
|
پى لقمه هوادار تو باشند (ناصر خسرو)
|
|
|
- مرغ جائى رود که چينه بوَد
|
نه بهجائى که چى نبوَد (سعدى)
|
|
|
- مرغ جائى مىرود که آنجاست آب و دانهاى (ملکالشعراء بهار)
|
|
|
- قربان بند کيفتم تا پول دارى رفيقتم
|
|
|
- به روزگار خوشى دوستان فراوانند (وحيد دستگردى)
|
|
اين دُم شير است به بازى مگير٭
|
|
|
رک: اينجا آهو سُمّ مىاندازد
|
|
|
|
٭ عشق حقيقى است مجازى مگير
|
.................(سحابى استرآبادى)
|
|
اين دهن را خوب نخواندى
|
|
|
صورت ديگرى است از: 'اين يک دهن را بد خواندي' . رجوع به همين مَثَل شود.
|
|
اين ديگر سهم حضرت قاضى است!
|
|
|
براى اطلاع از مفهوم و ريشهٔ اين مثل رک: کتاب کوچه، حرف الف، دفتر دوم، ص ۱۱۸۶.
|
|
اين را که زائيدهاى بزرگ کن [، زائيدن ديگر پيشکشت!] (عامیانه).
|
|
|
در امثال و حکم فارسى، تأليف سيديحيى برقعى، چاپ کتابفروشى فروغى قم، ۱۳۵۱، ص ۱۱۳
|
|
|
نظير: کار زمين را ساختى، به آسمان پرداختى؟
|
|
اين را ننهخانم شلهپز هم مىداند! (عامیانه).
|
|
|
نظير: ننهٔ صمد هم اينکار را مىکند
|