دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا

اثرات طلاق بر كودكان‌، ملغمه احساس گناه و بدبینی


باشگاه خبرنگاران: طلاق براي والدين پايان آمال و آرزوهاست و براي كودكان شايد پايان دنيا و رويا‌هاي شيرين آنان باشد. طلاق همه اعضاي خانواده را دچار اضطراب مي‌كند، ولي براي فرزندان ناگوارتر است.

 


اثرات طلاق بر كودكان‌، ملغمه احساس گناه و بدبینی
 

 

مهم‌ترين كشمكشي كه فرزندان پس از طلاق والدين به آن دچار مي‌شوند، ترس از دست دادن پدر يا مادر با هم است. بزرگ‌ترين ترس كودكان از اين است وقتي كه به محبت پدر و مادر نياز دارند، والدين آنها را ترك كنند و تنها بگذارند.
 

 

مهم‌ترين آثار طلاق بر كودكان
تاثیر روحي و عاطفي :كودكان اولين قرباني طلاقند، قرباني روحي، عاطفي و حتي گاهي جسمي. كودك پس از طلاق در خانواده گيج و حسرت‌زده است و كمتر مي‌تواند تعادل خود را حفظ كند، بويژه كودكي كه با پدر و مادر بسيار مانوس است و دائما در دامان آنان و نازپرورده‌شان بوده است.
وحشت از زندگي: كودكي كه والدينش از هم جدا شده‌اند، خانه را محل وحشت مي‌داند و بيشتر در جستجوي پناهگاهي ديگر است؛ پناهگاهي كه براي او تسلي‌بخش و محل امن و راحتي باشد.
دربه‌دري و نابساماني: حاصل طلاق، دربه‌در كردن و نابساماني فرزندان و به خود واگذاشتن آنان يا سپردن فرزندان به دست نامادري يا ناپدري است كه ممكن است آنها را زجر بدهند. پس از طلاق، كودك مجسمه‌اي متحرك و عروسكي است كه گاهي نزد مادر، زماني پيش پدر، هنگامي نزد عمه، خاله، دايي و گاهي هم در پرورشگاه است و پيداست اين دست به دست شدن‌ها، عادت يافتن لحظه‌اي به خوي‌ها و تربيت‌ها و فرهنگ‌هاي متفاوت چه تاثيري نامطلوب در روان كودك و در فرم تربيتي او مي‌گذارد.
احساس گناه: گاهي كودك در جدايي والدين احساس گناه مي‌كند. گمان دارد چون شيطان بوده و پدر و مادر را اذيت كرده، والدين آنان جدا شده‌اند. اين مساله بيشتر از زبان معصومانه آنان شنيده مي‌شود كه: «مامان! بيا ديگه تو را اذيت نمي‌كنم». يا مي‌گويند: «بابا! بيا قول مي‌دهم ديگر شيطنت نكنم» اينان خود را مسوول احساس مي‌كنند و گمان دارند اشتباهي را مرتكب شده‌اند.
گيجي و بهت‌زدگي: پس از طلاق، كودك مات و مبهوت مي‌شود و حتي انگيزه تحصيل را از دست مي‌دهد و با افت تحصيلي مواجه مي‌شود. گاهي بيمار مي‌شوند و در جستجوي پناهي براي مهرورزي، دلجويي و نوازش هستند، اينان به حقيقت بيمار نيستند، بلكه نقطه اتكاي خود را از دست داده‌اند، بدينسان با دارو نمي‌توان درمانشان كرد، بلكه با نوازش مي‌توان درد آنان را علاج كرد.
تاثير منفي در رشد: بررسي‌ها نشان داده‌اند كودكاني كه از مادر جدا شده‌اند، رشدشان كمتر از آناني است كه از مادر خود جدا نيستند؛ اگرچه مادر يك مربي پرورش يافته نباشد و در شرايط بهداشتي رواني مناسب تربيت نيافته باشند، فقدان مادر جلوي شكوفا شدن كودك را در تمام زمينه‌ها مي‌گيرد و در شخصيت عاطفي او اثر منفي مي‌گذارد.
بدبيني به پدر و مادر: كودكان پس از جدايي والدين، معمولا به يكي از والدين، پدر يا مادر بدبين مي‌شوند و به او با نظر كراهت مي‌نگرند. معمولا يا طرفدار پدر مي‌شوند يا طرفدار مادر كه در هر دو صورت براي فرزند و حتي والدين نامطلوب است. ضروري است والدين لااقل در برابر كودك، عكس‌العمل مناسب داشته باشند و در حضور آنان از هم بدگويي يا شكوه نكنند.
كمبودهاي عاطفي: كودكي كه از پدر يا مادر جدا شده، از مهر و نوازش دو طرف سيراب نيست و اغلب با تشنگي عاطفي مواجه است و بعيد نيست در جستجوي محبت، به دام افراد شيادي بيفتد و عفت و پاكدامني خود را از دست بدهد، امري كه در جوامع مختلف به نمونه‌هاي بسياري از آن برخورد مي‌كنيم.
نابهنجاري كودكان: بالاخره كودكاني كه والدين آنان از هم جدا شده‌اند، كودكاني عادي و بهنجار نيستند. بررسي‌هاي روان‌شناسان آلمان نشان داده است اينان اغلب محروم از عاطفه و در بزرگسالي افرادي  براي شرارت و جنايت خواهند بود.

 

 

اثر رواني طلاق‌

 

بررسي‌هاي روان پزشكان نشان داده است كه طلاق و جدايي والدين از عمده‌ترين علل بيماري رواني كودكان است. وقتي زوجين از هم جدا شدند، ترس ناشي از احساس بي‌سرپرستي و واهمه‌اي ناشي از آينده‌اي مبهم براي او پديد مي‌آيد كه روان او را جدا آزرده مي‌كند. عقده‌هاي غيرقابل تحمل، نگرش توام با نفرت نسبت به والدين، احساس از دست دادن امنيت از عوارضي است كه در اين خصوص قابل ذكرند.
جدايي والدين از يكديگر كودك را به اختلال عاطفي دچار مي‌كند، حالت افسردگي، انزواجويي، تخيل رويا در بيداري براي او پديد مي‌آورد. در مواردي قدرت اراده و انديشه را از او مي‌گيرد و در كل او را چنان پريشان مي‌كند كه اثرات شوم آن مادام‌العمر با كودكان است. تجربه طلاق براي تمام اعضاي خانواده اضطراب زاست و رفتار كودكان پس از طلاق نشان‌دهنده اين اضطراب است و پس از طلاق ميزان اختلالات عاطفي و رفتاري در كودكان بالا مي‌رود.
 

بچه‌هاي طلاق با گذشت چندين سال نمي‌توانند ثبات هيجاني و عاطفي خود را به دست آورند. از آنجا كه هسته مركزي شخصيت افراد به نظر بسياري از پژوهشگران روان‌شناسي در دوران كودكي شكل مي‌گيرد، اين‌گونه كودكان در بسياري از موارد دچار اختلالات شخصيتي خواهند شد.