سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
مجله ویستا

قصه کوتاه کودکانه، اتل متل عسل


نی نی پسری، عسل می خواست.
شیشه عسل کجا بود؟ توی کمد اون بالا بالاها بود. نی نی پسری گفت: «دلم می خواد که شیشه، پایین بیاد نمیشه!» یک دفعه اجی مجی با یک کلاه کج کجی اومد و گفت: «من اومدم. هر چی بخواهی بلدم. با این عصا، از اون بالا، عسل شیرین میاد پایین» اجی مجی عصایش را تکان داد و گفت: «اجی مجی، اجی مجی...» اما چی شد؟ صدای ویز ویز آمد. از تو کمد زنبورهای کوچک و ریز ریز آمد. اتل متل اتل متل، آشپزخانه پر شده بود از چی؟ زنبور عسل. زنبور ها پر کشیدند. اجی مجی را دیدند. دنبال او پریدند. اجی مجی چه کار کرد؟ یواشکی فرار کرد.

منبع: افسانه شعبان نژاد