یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
خدا و کودکان، وقتی بچه ها راجع به آفریدگارشان می پرسند
مجله شهرزاد: بیشتر کودکان، با طرح سوالهاي غيرمنتظره درباره موضوعات مختلفي از جمله خدا، موجب شگفتي بزرگسالان ميشوند. مشکل بسياري از کودکان، اين است که والدينشان، انرژي آنها را صرف همه چيز، از کلاسهاي هنري و ورزشي گرفته تا رایانه ميکنند، اما از درس ايمان غافلاند. آنها فراموش ميکنند که آنچه ميگويند و عمل ميکنند يا نميگويند و عمل ميکنند، تاثير ماندگاری بر کودک ميگذارد.
بهترين راه ارتقای زندگي معنوي کودکان، راحت و آشکار حرف زدن درباره خداست. اصل کلي که بیشتر کارشناسان آن را تاييد ميکنند، اين است که بگذاريد بچهها، گفتوگو را هدايت کنند و بعد، با سوال کردن شما، موضوع را پيگيري کنيد.
حرف زدن درباره خدا، به این دلیل بااهمیت است که میتواند بهترین راه برآوردن مهمترین نیازهای کودکان باشد؛ زیرا کودکان، بیش از بزرگسالان، خود و اطرافیانشان را به تکیهگاه قوی و مهربانی نیازمند میدانند که قادر است همه آرزوهای آنها را برآورده کند.
فایده دیگر صحبت کردن درباره خدا، این است که همه چیز را در دنیا توضیح میدهد، زیبایی طبیعت، تولد نوزاد یا مرگ یک دوست که با این توضیح- مرتبط کردن رویدادهای طبیعی به خدا- نوعی احساس شگفتی نیز همراه است؛ زیرا روح کودک، دنبال عجایب و اسرار میگردد و زمانی که برای پرسشهای کلیدی خود، پاسخی منطقی مییابد، احساس آرامش میکند.
گرچه کودکان نوپا، كوچكتر از آن هستند که مفاهيم مبهم معنوي را درک کنند، اما آنقدر بچه نيستند که نتوانند کلماتي را درباره خدا ياد بگيرند.
اين سوال غلط است که: «چهطور کودکم را وادار کنم به خدا اعتقاد پيدا کند؟» پرسش صحيح اين است که: «چهطور به او نشان دهم که خدا، در زندگياش حضور دارد؟»
حدود سه یا چهار سالگي، بچهها، نام خداوند را ياد ميگيرند. کودک، ابتدا، دنبال قويترين فرد است و چون از نوازدي، مادر، نيازهايش را رفع کرده، ميپندارد که مادر، محکمترين تکيهگاه است، ولي خیلی زود ميفهمد که مادر، از خيلي چيزها ميترسد و چون پدر از آنها نميترسد، پدر را تکيهگاه و قويترين آدم مييابد، ولي پدر هم از بعضي چيزها ميترسد.
در اين زمان است که از ما ميپرسد: «چه کسي قويترين است؟» به او ميگوييم: «خدا». اين خدا کجاست؟ به او ميگوييم: «بزرگتر که شدي، برايت ميگويم.» چون کودک سه، چهار ساله، در مرحله تفکر ابتدایي است، فقط آنچه را ميبيند، قبول دارد. بنابراین نميتوان به او گفت: «خدا ناديدني است و همه جا هست.»
در فاصله سني سه تا پنج سالگي، کودکان، خدا را شبيه انساني ميدانند که به آنها اتومبيل یا اسباببازي ميدهد و مراقب همه چيز است؛ موجودي دوستداشتني. چنين برداشتي، به چنين پرسشهایي ميانجامد: «آيا خدا ميخوابد؟ خدا براي تعطيلات کجا ميرود؟ خدا کجا زندگي ميکند؟» اگر به او بگوييد: «اگر بدرفتاري کني، خدا عصباني ميشود»، او، پدري عصباني را مجسم ميکند که آماده است براي جزیيترين تخطي، او را تنبيه کند.
بهتدريج که بزرگتر شد، باید خدا را به او چنان معرفي کنيم که بچهها، از او خوششان بیاید. از لطف و کرم خدا، مهرباني، قدرت خدا، بخشش و زيباییدوستي او ميگوييم. درباره بهشتي که به نيکوکاران وعده داده، سخن ميگوييم. در اين سالها، هرگز از قهر خدا و جهنم گناهکاران، چيزي نگوييد.
درك خردسالان از مفهوم خدا، تا حدود هفت سالگي، بسيار خام، مادي و شبيه يك انسان است؛ او، با صدايي شبيه ما سخن ميگويد، در بهشتي سكونت دارد كه در آسمانهاست و بهصورت يك انسان، به زمين آمده و به اداره امور ميپردازد. تعداد قابل توجهي از آنان معتقدند كه خدا را ميتوان ديد و بیشتر كودكاني كه اين اعتقاد را ندارند، دلايل خود را دوري از خدا بيان دانستهاند. از اين روي، بعضی کودکان ميگویند که اگر دوربيني داشته باشند، ميتوانند او را ببينند. درمجموع، گفتههاي آنان در اين سنين، از قابل رويت بودن خداوند، حكايت دارد.
درك كودكان از خدا، در محدوده سني هفت تا 9 سال، بيشتر انساني فوقالعاده است تا موجودي فوق طبيعي؛ مانند اينكه او را شبيه انساني نوراني ميپندارند. اين توصيفات، حاكي از ناتواني آنان براي درك اين مفهوم است. بهطوركلي، بيشتر كودكان، در تصور انساني كه از خدا دارند، او را با ويژگيهاي يك مرد تصور ميكنند تا يك زن.
كودكان، خدا را دوست خود ميدانند، اما قدرت سحرآميز و خشمگيني او در برابر اعمال ناپسند ما، سبب ميشود كه ترس از خداوند، در آنان وجود داشته باشد. بنابراين بايد مراقب باشید که ترس را تشديد نكنید، بلكه چهره دوستانه و محبوبي از خداوند ترسيم كنید و از اين ترس نيز بايد به شکل صحيحي استفاده کنید.
درك كودكان 9 تا 12 سال، از مفهوم خداوند، نسبت به سنین پايينتر، متفاوت است. آنان در توصيف خداوند، بيشتر به صفات برجسته او، مانند آفريننده و خالق بودن اشاره ميكنند؛ البته اين برداشت، دليل فهم درست آنان از اين معاني نيست و هنوز تفكر آنان، متأثر از عناصر عيني و محسوس است. در اين ميان، تعداد كمي نيز هستند كه هنوز خدا را به نور، فرشته و از اين قبيل، تشبيه ميكنند.
بيشتر كودكان در طول دوره دبستان، خدا را به آسمان بردهاند و دلايلي گوناگون براي آن بيان ميکنند؛ گاهي به دليل بزرگياش و گاهي به دليل اينكه بتواند وظايفش را خوب انجام دهد، مانند نظارت بر بندگان، ديدن آنها و رسيدگي به كارشان و گاهي به هر دو دليل؛ البته عده قابل توجهي نيز در همه سنين بيان ميکنند خدا، همه جا هست، اما اين كودكان هم هنوز قادر به درك انتزاعي از «همه جا بودن» نيستند.
وقتي براي اين عده، مكانهاي خاصي، نام برده و سوال ميشود كه آيا خداوند در اين مكانها هم حاضر است، پاسخها نشان ميدهد كه بيشتر آنها نميتوانند مساله وجود خدا در همه جا را قبول كنند و در ذهن خود، آن را يك تناقض ميپندارند.
به کودکان ميگوييم: «همه موجودات، در مورد خدا و خالق خويش، فکر ميکنند و هر موجودي تصور ميکند خدا، شکل اوست و ما هم که انسانيم، فکر ميکنيم شايد خدا، مثل ما، دو دست و دو پا داشته باشد، ولي نه تصور آنها و نه فکر ما، درست نیست. براي همين، هيچکس نميداند خدا، چه شکلي است. اگر خدا موجودي بود که شکلي داشت و ميشد او را ديد، همه جا نبود. اگر پيش ما بود، ديگر پيش پدرت يا بقيه مردم که جاهاهاي دور هستند، نبود و ميدانيم که خدا همه جا هست. براي همين، خدا ديده نميشود.»
باید به پرسشهای کودکان، جوابی صحیح و در عین حال ساده و روشن داده شود. ما میتوانیم با بیانی ساده و با کمک گرفتن از نعمتهای خداوند که در اختیار همه بندگانش قرار داده است، به بهترین و سادهترین شکل، خدا و برخی از صفات او را با برهان نظم، برای کودک اثبات کنیم. این برهان، سادهترین و عمومیترین برهان برای اثبات خداست و در قرآن کریم و روایات نیز بسیار به این برهان، اهمیت داده شده است. این برهان، از مفاهیم و قواعد پیچیده فلسفی خالی است. از این رو، همه میتوانند از این برهان استفاده کنند.
به خلقت آفریدههای خدا، اشاره و او را با عجایب آنها آشنا کنیم. قدرت خداوند را در آفرینش مخلوقاتش در آسمان و زمین و دریاها، به فرزندان خود نشان دهیم. پاسخ بسیاری از سوالهای کودک را میتوانیم در قرآن بیابیم؛ برای مثال، اگر کودک پرسید: «خدا کیست؟»، میتوانیم این آیه را برای او بخوانیم: «خدا کسی است که آسمانها و زمین را آفرید و آبی از آسمان فرو فرستاد و به وسیله آن، میوههایی را برای روزی شما، از زمین بیرون آورد.» به او بگوییم: «او، مهربانترین مهربانان است.»
برای او بیان کنیم که ما، بسیاری از چیزها را نمیبینیم، ولی وجود دارند؛ مثل هوا و عقل، ولی نمیتوان وجود آنها را انکار کرد. خدای متعال هم بهطور قطع، وجود دارد، اما دیده نمیشود: «چشمها نمیتوانند او را ببینند.»
یاد دادن خداپرستی به بچهها، مثل یاد دادن دوچرخهسواری است. شما، ابتدا، دوچرخه را راه میاندازید. بعد، وقتی بچه میخواهد پا بزند، او را روی دوچرخه نگه میدارید. در نهایت، خود اوست که باید دوچرخهسواری کند. بهترین کار شما این است که از سنین پایین شروع کنید. اعتقادات خود را برای او بگویید، برایش مثال بیاورید و ایمانتان را در اختیار نیاز کودک به شناخت و درک خدا قرار دهید. به این ترتیب، نیروی معنوی و اخلاقی قدرتمندی به آنها میدهید که یک عمر، دوام خواهد آورد.
توجه به خدا و احساس نیاز به او، مایه آرامش روح و روان کودک میشود؛ زیرا این احساس، از کودکی، در فطرت و نهاد انسان قرار داده شده و طبق فرمایش پیامبر اسلام(ص)، کودک، مادامی که اطرافیانش، او را از پرستش خدا بازنداشتهاند، فطرت خداپرستی و ایمان را دارد.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست