چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

بومی سازی علوم انسانی ـ ضرورتی بر بستر انحراف


بومی سازی علوم انسانی ـ ضرورتی بر بستر انحراف

تولید اندیشه,ناخواسته از مبانی فکری و اعتقادی حاکم بر بسترهای اجتماعی و ذاتیات شخصی متأثر است

تولید اندیشه،ناخواسته از مبانی فکری و اعتقادی حاکم بر بسترهای اجتماعی و ذاتیات شخصی متأثر است.البته این امری است که سوای از هر اظهار نظری دارای توجیه علمی می باشد.

بحث بومی سازی علوم انسانی که پس از حوادث ناهنجار انتخابات ریاست جمهوری و در یک رویکرد علمی کاملا بهنجار،توسط شخص حقیربا ارائه ی یک نظریه در آسیب شناسی آن حوادث مطرح گردید،از سوی دیگران به شکل یک جریان پر افاده دنبال و به بازار پر رونقی برای عرضه ی "منیت" برخی افراد تبدیل شد تا جایی که چنان با شتاب و طمطراق بسیار از آن صحبت می کنند که گویی همین روزها علوم انسانی به یکباره بومی خواهد شد.

اگر چه این حرکت و استقبال گسترده رویکردی ضروری و بایسته بود اما آنچه جای بحث و بررسی دارد این است که این جریان به صورت حرکتی افاده محور و بدون شناخت،سؤالات و مطالبات فکری بسیاری را در جامعه بوجود آورد و شیرینی شروع آن را به تلخی انحراف و سردرگمی مبدل ساخت.

نخستین ابزار که اساس این حرکت می باشد شناخت است. متأسفانه برخی افراد بدون شناخت با ارائه ی نظرات خودمحور و مستبدانه ،متأثر از حس جایگاه طلبی و جنگ برسر تصاحب تریبون های به ظاهر علمی ،برای ارضاء خود خواهی هایشان،این اندیشه ی بجا و درست را قربانی نموده اند به طوریکه هیچ امیدی به خروجی های مطلوب از این داده های فکری نیست.

اهل خرد می دانند آفرینش اندیشه و ارائه ی یک تفکر بنیادی که دست آوردهای کاربردی و راهبردی به همراه داشته باشد، دارای دو ویژگی پایه است:

یک- کار هرکسی نیست ولو کسانی که تمام قواعد این علوم را از بر باشند.

دو- حاصل یک بازه ی زمانی کوتاه مدت نیست.

به صرف در اختیار داشتن یک تریبون، تصاحب یک پست و حتی داشتن مدرک علمی نمی توان تولید اندیشه کرد.

از آنجا که بیماری ریشه داری به نام "غرب اندیشی شرطی" همچنان قالب و سنت حاکم بر خلق فکری در کشور جمهوری اسلامی ایران می باشد،جریان بومی سازی علوم انسانی که ابزار تحقق آن از دیدگاه این افراد، فکر و ابزار فکری غرب است، فقط در حد یک شعارباقی مانده و این واقعیتی است بدیهی. مصداق این امر را در کشور زیاد می توان مشاهده نمود. از نمونه های بارز آن می توان به جشنواره فارابی اشاره کرد که با هدف تولید علم فعالیت می نماید، اما در عمل فقط درس های آموخته ی غرب در آن مشق می شود. بنده شخصاً این امر را به مسؤلین جشنواره فارابی تذکر داده و حتی آنان را به همراه داوران بخش سیاسی به مناظره و پاسخگویی دعوت کردم ولی در عوض جواب با سکوت پر معنای آنها روبرو شدم. البته این فقط یک نمونه ی آن است. در تمام نهاد هایی که به این مناسبت تعریف شده اند همچنان به سیاق گذشته،اندیشه ی غربی ابزار فعالیت آنهاست و تمام این مراکز و افراد مسؤل فقط در هیاهوی این شعار(بومی سازی) باقی مانده اند بی آنکه موضوع را بدرستی شناخت کرده باشند.

امروز در ایران اسلامی،بزرگترین دست آورد تفحص در کتب و مکاتب غربی برای طبقه تحصیل کرده ی ما فقط و فقط جمله سازی است.با دقتی گذرا در تمام نوشته های نویسندگان کشور متوجه می شویم که جامعه ی اندیشمند ما از غرب فقط پاراگراف بندی و جمله سازی را یاد گرفته است.

تمام همایش ها، پژوهشگاه ها و جشنواره ها چنان مریض وار و ندانسته و حتی با افتخار به جمله بندی و رعایت نگارش اهمیت می دهند گویی که همه چیز فقط با نگارش و رعایت قواعد نگارشی درست می شود. در واقع بزرگترین هنر نویسندگان ما ،رعایت کردن اصول حاکم بر روش تحقیق و نقد و بررسی قالب های نگارشی است. حال سؤال این است که رعایت اصول نگارشی چه ربطی به تولید دانش دارد؟! دانشی که برگرفته از همان اسلوب غرب است!!! قطعا این افراد پاسخ درستی حتی برای خودشان هم ندارند .

باعث تأسف بسیار و شرمساری فراوان است که برخی از اساتید ما فقط درست نوشتن را بلدند و به جرأت باید گفت که این یعنی سواد کامل به دانش غربی و بی سوادی به دانش بومی. جای بسی خجلت است که سرزمین پارسی ما که سکان دار مقتدر علمی زمانه ها بوده، الان استادش،نویسنده اش وپژوهشگرش باید فقط یک مقلد چشم و گوش بسته باشد تا آنجا که حتی اگر بخواهد از بومی سازی حرف بزند حرف بزند،حرف زدنش هم باید به سیاق اندیشه ی غرب باشد.

حقیر که سالهاست در بومی سازی علوم انسانی سیر می کنم زمانیکه در آسیب شناسی حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری نظریه ی عدم دانش بومی انسانی را مطرح نمودم به شخصه این واهمه را داشتم که بعداً مجبور به بیان این شوم که:

هرکسی از ظن خود شد یار من

کس نجست از درون من اسرار من

با کمال تأسف انحراف بزرگی را که پیش بینی می کردم اتفاق افتاده.

البته زیاد هم جای شگفتی و تعجب ندارد. بنده این نظریه را در حدود چهارده سال پیش فی نفسه مطرح نمودم اما در جامعه ای که بستر اجتماع و پیکره ی فکری آن را متدگرایی و متد شناسی فکر و اندیشه ی غرب فرا گرفته، مطرح کردن آن از سوی حقیر، تمسخر دانش آموختگان و مقلدان اندیشه غربی را در پی داشت. پس از حوادث انتخابات نیز بعد ازمطرح آن انتظار استقبالی نمی رفت اما پذیرش گسترده و مشتاقانه ی آن جای بسی امیدواری بود که انحرافات بعدی این جریان باعث تأسف شد.هرچند باز امید ان داریم که :

این سر شوریده باز آْید به سامان...

سالار علیزاده

حسن امرائی عبدُوَلی

نقل از ندای زاگرسی