شنبه, ۱۱ اسفند, ۱۴۰۳ / 1 March, 2025
سرگردان میان یک فیلم جدی و شوخی

فاصله فیلم خوب از بد را میتوان از تفاوت یک بوس کوچولو بهمن فرمان آرا با یک اشتباه کوچولو محسن دامادی سنجید. هرچند ممکن است این قیاس چندان هم منطقی نباشد اما دست کم دو سطح از سینما و فیلمسازی را در معرض قضاوت قرار میدهد یا حداقل اگر نوع ژانر را معیار قرار دهیم، متوجه خواهیم شد که چقدر یک فیلم به مولفهها و مقتضیات ژانری خود وفادار است یا از آن فاصله دارد.
ظاهرا کارگردان یک اشتباه کوچولو قصد داشته در دام کمدیهای به اصطلاح سخیف و مبتذل و به قول خودش بیکیفیت نیفتد و مثلا با شکلک درآوردن کاراکترها و لودگیهای پیش پا افتاده، قصه خود را تعریف نکند، اما در شکلدهی به کمدی خاص خود نیز دچار بلاتکلیفی شده و اساسا معلوم نیست که این فیلم یک طنز مثلا از جنس کمدی موقعیت است یا یک ملودرام اجتماعی که رگههایی از طنز دارد؟
واقعیت این است که ساختار کمیک قصه مبتنی بر یک موقعیت وارونه شکل میگیرد تا طنز ماجرا بر مبنای یک وضعیت دراماتیک شکل بگیرد نه طنازیهای فردی یا حتی طنز کلامی. با اینکه حضور بازیگران نام آشنای طنز مثل محمدرضا شریفینیا و امین حیایی (که حالا دیگر یک زوج هنری کمیک هستند) این توقع را در مخاطب ایجاد میکند که با شمایل آشنایی از کمدیهای عامهپسند مواجه شوند، اما کاراکترهای بهزاد و منصور سهسوت همان چهرهها و پرسوناژهای همیشگی این نوع فیلمها نیستند و شاید تنها نقطه قوت فیلم در همین نکته نهفته باشد. در واقع کارگردان از حضور این دو بازیگر به دو شکل بهره میگیرد، ابتدا با تکیه بر تمهیدات سینمای تجاری از ظرفیت تبلیغاتی و مشتریپسند آن دو برای جذب مخاطب استفاده میکند و بعد با آشناییزدایی از این دو پرسوناژ سعی میکند تا چهره متفاوتی از آنها را به تصویر بکشد.
البته این بدین معنی نیست که جنس بازی این دو بازیگر تفاوت ماهوی با آثار قبلیشان دارد. این دو بازیگر (بویژه امین حیایی) بیش از این نقشهای متفاوتتری را بازی کرده بودند. این تمایز در اصل از جایی شکل میگیرد که ما سطح فیلمهای طنزی را که این دو بازیگر در آن تقریبا با یک تیپ مشخصی نقشآفرینی کردهاند، با هم مقایسه کنیم. به عبارت دیگر تصویر ذهنی مخاطب از جنس کمدی فیلم به واسطه حضور این دو بازیگر با تماشای فیلم میشکند و یک نوع غافلگیری برای او ایجاد میشود. البته چون خود فیلم خنثی است، در نهایت به نارضایتی مخاطب میانجامد.
مشکل اصلی یک اشتباه کوچولو در این است که فیلم در بین یک فیلم جدی یا کمدی سرگردان است و هویت یگانه و منسجمی ندارد؛ یک موضوع جدی با بازیهای جدی که قرار است در یک روایت متفاوت، ساختار و شمایل طنز به خود بگیرد!
درست به همین دلیل مرز بین منطق دراماتیک و منطق کمیک داستان مخدوش شده و خیلی از ظرفیتهای طنز قصه هدر میرود. این بیمنطقی در شخصیتپردازی آدمهای قصه نیز تاثیر میگذارد، مثلا تصویری که از دکتر روانشناس با بازی مریلا زارعی ارائه میشود، یک نقض غرض بزرگ است. روانشناسی که خودش به دلیل تاخیر در ازدواج به نوعی ناهنجاری رفتاری دچار است و تعادل معقول در رفتارش دیده نمیشود یک زمان خیلی عاقل و اندیشمند میشود و برخی مواقع نیز خیلی خام و ناپخته رفتار میکند.
او قصد دارد مشکل دیگری را رفع کند که اتفاقا خودش به همان درد و رنج مبتلاست. حالا بماند اینکه فیلم در نسبت با رویکردش به کاراکترها نیز دچار تناقض آشکار است و آدمهای قصه بین شخصیت و تیپیکال بودن دست و پا میزنند. مثلا امین حیایی در نقش یک وکیل خیلی ساده و هالو به تصویر کشیده میشود که شمایل کلیاش با برخی رفتارهایی او در دفاع از افسانه تضاد دارد یا منصور که یک فرد سارق و لمپنی است چه تناسب ظاهری و باطنی با افسانه دارد که در پایان فیلم نشانههایی از عشق بین آنها قابل تشخیص است؟ ضمن اینکه درونمایه اصلی قصه اساسا کمدی نیست و بیشتر به یک موقعیت اخلاقی ـ روانشناختی استوار است که با جابهجایی آدمها و اشتباه گرفته شدن آنها با هم موقعیتی پیش میآورد تا هر کدام گمشده خویش را پیدا کنند و مشکلاتشان حل شود! همه این تمهیدات، اما در نهایت چندان به ایجاد موقعیت کمیک منجر نمیشود و با پایانبندی بد و بیمنطق ماجرا به بدترین شکل ممکن صورتبندی میشود.
نتیجه اینکه نه میتوانی به این قصه بخندی و نه مثلا متنبه شوی. ضمن اینکه قصه در برخی از موقعیتها و درباره نسبت بعضی شخصیتها اطلاعات کاملی به مخاطب نمیدهد. مثلا تا پایان قصه معلوم نیست مشکل اصلی بین افسانه و همسرش سامان چیست؟ چرا افسانه قصد دارد مدارک و اسناد گاوصندوق خانه سامان را بدزدد و چه اتفاقاتی بین آن دو در گذشته به شکل مشخص رخ داده است؟ در بین ۴ شخصیت اصلی این قصه، افسانه است که به محور اصلی داستان بدل میشود تا آدمهای قصه را به هم وصل کند و داستان روی ریل آن روایت شود اما مبهم بودن موقعیت خود افسانه به کل داستان سرایت میکند و تصویر ناتمامی از قصه از یک سو و طنزی خنثی و بیمعنی از سوی دیگراز فیلم باقی میماند. یک اشتباه کوچولو نشان داد که مشکل سینمای طنز ما صرفا مبتذل بودن آن نیست بلکه اساسا قصه درخوری برای دمیدن در کالبد این ژانر وجود ندارد یا هنوز تعریف و روایت نشده است.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست