یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
شواهد اصالت وجود
درباره حقیقت هستی سخن از حد و رسم منطقی نمیتوان به میان آورد ولی گزاف نیست اگر گفته شود حقیقت هستی جز عینیت و تحقق چیز دیگری نیست و اگر چنین است چگونه میتوان گفتحقیقت هستی عینیت و تحقق ندارد؟ معنی تحقق وجود این است كه هستی اعم از این كه واجب الوجود باشد یا ممكن الوجود در عینیت و تحقق خود به غیر وجود نیازمند نیست در حالیكه ماهیات بدون وجود تحققپذیر نبوده و نمیتوان از هستی آنها سخن به میان آورد.
باید توجه داشت كه امكان در باب وجود با آنچه امكان در باب ماهیات خوانده میشود تفاوت اساسی داشته و نباید میان آنها خلط و اشتباه كرد. امكان در باب وجود به معنی ربط و تعلق بوده و این ربط و تعلق كه عین هستی و تحقق ممكن الوجود را تشكیل میدهد به هیچ وجه با ضرورت ذاتی آن منافات ندارد.
كسانی كه با مسائل منطقی آشنائی دارند به خوبی میدانند كه در قضیه ضروریه ذاتیه یك قید همواره معتبر شناخته میشود كه آن قید جز دوام وجود موضوع چیز دیگری نیستبه عبارت دیگر وقتی گفته میشود انسان بالضروره ناطق است معنی منطقی آن این است كه مادام انسان موجود است ناطق بودن نیز برای او ضرورت ذاتی دارد پرواضح است كه ضروری بودن ناطق برای انسان بطور ذاتی هرگز منافی این نیست كه وجود ناطق از آن جهت كه وجود است عین ربط و فقر و تعلق به حق بوده باشد به این ترتیب امكان در باب وجود كه در اصطلاح صدرالمتالهین امكان فقری خوانده میشود عین ربط و فقر و تعلق بوده و این خود نحوهای از وجود و یك سنخ از هستی بشمار میآید به عبارت دیگر میتوان گفت ربط محض و تعلق صرف نحوی از وجود است و نمیتوان آن را یك امر اعتباری و انتزاعی بشمار آورد و از اینجا میتوان دریافت كه قول به اصالت وجود به واجب الوجود بالذات تبارك و تعالی اختصاص نداشته و هرجا كه پای وجود در میان است این قول نیز میتواند صادق باشد به این نكته نیز باید توجه داشت كه وجود خاص هرگز بدون ماهیت نبوده و ماهیات با وجودهای خاص خود به حسب مقام واقع چه در عالم عین و چه در عالم ذهن متحد و یگانه شناخته میشوند ولی این مسئله نیز مسلم است كه مفهوم ماهیت در اعتبار عقل و ادراك غیر از مفهوم وجود بشمار میآید به این ترتیب وجود و ماهیت همواره با یكدیگر متحد و یگانه بوده و اتحاد میان آنها از نوع اتحاد میان یك امر عینی خارجی با یك مفهوم اعتباری انتزاعی خواهد بود البته در این اتحاد و یگانگی هر یك از وجود و ماهیتبه وجهی بر دیگری تقدم دارد.
تقدم وجود و ماهیتبر یكدیگر هرگز بمعنی تاثیر یكی از آنها بر دیگری نیست تاثیر ماهیت در وجود معنی محصل و معقولی ندارد زیرا اگر ماهیت در وجود تاثیر داشته باشد باید قبل از وجود خود موجود شده باشد وا ین امر با نصروره باطل است تاثیر وجود در ماهیت نیز نمیتواند مقبول واقع شود زیرا ماهیت مجعول نیست و نسبت آن نیز با وجود و عدم در حد ذات یكسان است.
به این ترتیب وقتی از تقدم وجود بر ماهیتسخن گفته میشود منظور این است كه وجود در تحقق و عینیت اصل بوده و ماهیت تابع آن بشمار میآید ولی هنگامی كه از تقدم ماهیتبر وجود سخن به میان میآید منظور این است كه عقل میتواند صرف نظر از هرگونه وجود خارجی یا ذهنی به ملاحظه و اعتبار ماهیت پردازد و در این ملاحظه و اعتبار وجود را حمل بر آن نماید.
البته باید توجه داشت كه حمل وجود بر ماهیت هرگز بمعنی این نیست كه وجود در تحقق خود تابع ماهیتشناخته میشود زیرا همانگونه كه یادآور شدیم تحقق و عینیت از آن وجود است و هر چیز دیگری تنها بواسطه وجود میتواند به مرحله تحقق و عینیت قدم گذارد .
از اینجا میتوان دریافت كه قضایای فلسفی در فلسفه صدرالمتالهین برخلاف آنچه در ظاهر مشاهده میشود مقلوب است و معنی این كه گفته میشود مثلا عقل موجود است، نفس موجود است و هكذا به این صورت خواهد بود كه موجود از آن جهت كه موجود استبه تعین عقل و نفس تیعنی میگردد به عبارت دیگر میتوان گفت در فلسفه صدرالمتالهین موضوع واقعی وجود یا موجود بماهو موجود است كه از عوارض ذاتی آن بحث و گفتگو بعمل میآید البته موضوع هر یك از علوم با موضوعات مسائلی كه در آن علم مورد بررسی قرار میگیرد تفاوت دارد ولی در عین حال بین موضوع علم و موضوعات مسائل آن نوعی اتحاد بر قرار است كه این اتحاد را میتوان از نوع اتحا میان كلی طبیعی و افراد آن بشمار آورد.
با توجه به آنچه در اینجا ذكر شد به روشنی معلوم میشود كه اگر در ظاهر و به حسب مقام تصور، وجود عارض بر ماهیت میگردد در واقع و به حسب نفس الامر ماهیات عارض وجود بوده و موجودات ماهوی از شواهد اصالت وجود تعینات و تجلیات وجود بشمار میآیند عارف روشن ضمیر به همین مسئله اشاره كرده آنجا كه میگوید: من و تو عارض ذات وجودیم مشبكهای مشكات شهودیم .
توجه به آنچه در اینجا ذكر شد نشان میدهد كه تحقق و عینیت از آن وجود است و هر چیز دیگر اعم از این كه در ذهن باشد یا در خارج به بركت وجود تحقق میپذیرد.
به این ترتیب وجود از هر چیز دیگری برای این كه تحقق و عینیت داشته باشد شایستهتر و سزاوارتر است توجه و دقت در مثال بیاض و ابیض میتواند به این مسئله روشنائی بیشتری به بخشد بسیاری از چیزها را می شناسیم كه چون دارای رنگ بیاض هستند ابیض شناخته میشوند البته خود حقیقتبیاض نیز بدون تردید ابیض بشمار میآید ولی حقیقت این است كه بیاض به ابیض بودن از هر چیز دیگری كه ابیض شناخته میشود شایستهتر و سزاوارتر است. این سخن در مورد مضاف حقیقی و مضاف مشهوری نیز صادق است تردیدی نیست كه مضاف مشهوری بواسطه مضاف حقیقی مضاف شناخته میشود بنابراین مضاف حقیقی به مضاف بودن شایستهتر و سزاوارتر خواهد بود در این مورد مثالهای دیگری نیز هست كه ما از ذكر آنها در اینجا خود داری میكنیم.
بنظر میرسد برخی اهل تحقیق كه ذات را در مشتق ماخود نمیدانند به همین نكته توجه داشتهاند و البته سخن آنان نیز در این باب بحكم و معتبر است اگر كسی به درستی در هستی به تامل پردازد به روشنی در مییابد كه برای برخی اشخاص مسئله نزاع و كشمكش میان طرفداران اصالت وجود و مخالفان آنان به درستی مطرح نشده و تحریر محل نزاع در این باب به وضوح و روشنی انجام نپذیرفتهاست.
كسانی كه قبل از ورود در این مبحثبه تحریر محل نزاع پرداخته و جایگاه اختلاف میان دو طرف مسئله را به وضع روشن میكنند به نظریه بدیهی بودن اصالت وجود نزدیك میشوند.
البته كسانی نیز هستند كه قول به اصالت وجود را به هیچ وجه بدیهی نمیدانند و برای اثبات آن به اقامه برهان میپردازند. این اختلاف و دو گانگی در مورد مسئله اثبات واجب نیز قابل مشاهده بدیهی و ضروری است و به اقامه برهان نیازی دیده نمیشود.
گروهی دیگر به عكس گروه اول اعتقاد دارند كه وجود واجب یك امر نظری است و برای اثبات آن باید به استدلال توسل جوئیم.
صدرالمتالهین كه قهرمان مسئله اصالت وجود شناخته میشود برای اثبات اصالت وجود به برهان و استدلال توسل جسته و به وضوح و بداهت آن اكتفا نكرده است او مشعر سوم از كتاب «المشاعر »خود را به این بحث اختصاص داده و برای اثبات اصالت وجود به هشت طریق استدلال كرده است البته او كلمه برهان یا اصطلاح قیاس و استدلال را در اینجا بكار نبرده و سخنان خود را تحت عنوان شواهد سامان داده است ما در اینجا به ذكر این شواهد میپردازیم نا معلوم شود كه این فیلسوف تباله بر چه اساس و میزانی مسئله اصالت وجود را پایه تفكر و مبنای اندیشه خویش ساخته است.
▪ شاهد اول
حقیقت هر شیئی هستی آن شیئی است و بواسطه هستی آثار و احكام هر شیئی بر آن مترتب میگردد بنابراین، هستی، برای این كه حقیقتشناخته شود از هر امر دیگری شایستهتر است زیرا هر امر دیگری تنها به واسطه هستی در زمره حقایق قرار میگیرد.
به این ترتیب اگر بگوئیم هستی حقیقت همه حقایق استسخنی به گزاف نگفتهایم به عبارت دیگر میتوان گفت كه هستی در «حقیقتبودن» خود به حقیقت دیگری نیازمند نیستبلكه به خودی خود عالم عین و خارج را تشكیل میدهد در حالیكه غیر هستی یعنی ماهیات تنها به واسطه هستی در عالم عین و خارج تحقق میپذیرند.
▪ شاهد دوم
در این مطلب تردیدی نیست كه جهان خارج و عالم ذهن طرف موجودات شناخته نمیشوند. وقتی گفته میشود كه فلان شیئی در جهان خارج یا در عالم ذهنی موجود است منظور این نیست كه جهان خارج با عالم ذهن ظرف یا محلی است كه آن موجود در این ظرف استقرار یافته استبلكه مقصود از وجود داشتن چیزی در خارج این است كه آن چیز دارای نوعی هستی است كه آثار و احكامش بر آن مترتب شده است و هنگامی كه گفته میشود فلان شیئی در ذهن موجود است منظور این است كه آثار و احكام خارجی آن موجود، بر آن مترتب نمیگردد.
با توجه به آنچه ذكر شد میتوان ادعا كرد كه اگر آنچه در خارج اصیل و متحقق است جز ماهیت چیز دیگری نباشد لازمه آن این خواهد بود كه بین وجود ذهنی و وجود خارجی هیچ گونه تفاوت و دو گانگی تحقق نپذیرد در حالیكه این امر بالضروره باطل است زیرا ماهیت چه بسا در ذهن تحقق میپذیرد ولی در جهان خارج موجود نیست.
▪ شاهد سوم
اگر موجودیت و تحقق اشیاء تنها به ماهیات آنها باشد و نه به امر دیگر مستلزم این خواهد بود كه حمل برخی ماهیاتپذیر نباشد زیرا در حمل، دو مفهوم متغایر و متفاوت در وجود با یكدیگر اتحاد پیدا میكنند و حكم نیز بر همین نوع از اتحاد اشعار دارد به عبارت دیگر میتوان گفتحمل شیئی بر شیئی دیگر اشعار دارد به عبارت دیگر میتوان فتحمل شیئی بر شیئی دیگر بدین معنی است كه آن دو شیئی در وجود با یكدیگر متحدند و در مفهوم و ماهیت غیر یكدیگرند. تردیدی نمیتوان داشت كه آنچه مناط و ملاك غیریت است غیر از آن چیزی است كه ملاك اتحاد و یگانگی شناخته میشود حكما نیز آنجا كه گفتهاند: حمل همواره مقتضی اتحاد در وجود خارجی و غیریت در ذهن است. به همین نكته اشاره كردهاند اكنون اگر وجود چیزی جز ماهیت نباشد مستلزم این خواهد بود كه در حمل بین ملاك اتحاد و ملاك غیریت هیچ گونه تفاوتی تحقق نپذیرد و چون این امر باطل شناخته میشود ملزوم آن نیز باطل خواهد بود آشكار است كه صحتحمل همواره به نوعی وحدت و نوعی از غیریت وابسته است زیرا در وحدت محض حمل تحقق نمیپذیرد و در كثرت محض نیز حائی برای تحقق حمل وجود ندارد بنابراین اگر وجود امری انتزاعی شناخته شود ناچار در وحدت و كثرت خود تابع آنگونه از معانی و ماهیاتی خواهد بود كه با آنها اضافه و نسبت پیدا میكند و هنگامی كه وجود در وحدت و كثرت خود تابع ماهیات شناخته شود حمل شایع و متعارف صورت نمیپذیرد و آنچه بعنوان حمل مطرح میگردد جز حمل اولی ذاتی چیز دیگری نخواهد بود.
پینوشتها:
۱- كتاب المشاعر انتشارات مهدوی اصفهان، صص از ۹ تا ۱۹.
۲- المظاهر الالهیهٔ چاپ مشهد، ص ۱۴.
۳- آنچه از آقا محمد رضا قمشهئی نقل شد در حاشیه شرح فصول الحكم قیصری، ص ۷۴ به چاپ رسیده است.
۴- برای اطلاع از موضع صدرالمتالهین در این باب مراجعه شود به كتاب الاسفار الاربعه، ج ۱، چاپ جدید تهران، ص ۱۲۰.
۵- الاسفار الاربعه چاپ جدید تهران، ج ۱، ص ۱۲۱.
منبع:فصلنامه نامه مفید، شماره ۱۹
نویسنده:غلامحسین ابراهیمی دینانی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست