یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

ملاقات با معشوق مرده


ملاقات با معشوق مرده

چند نکته درباره رمان «تهران مخوف»

مثل صحنه‌هایی از برخی فیلم‌های اولیه تاریخ سینمای ایران – از جمله صحنه‌ای از فیلم «حاجی آقا آکتور سینما» که در آن نویسنده در جست‌وجوی یک سوژه و پروراندن آن در ذهن و پرداختش روی کاغذ، دست و پا می‌زند و این دست و پا زدن ذهنی با حرکات بیرونی اغراق‌آمیز تصویر می‌شود - در «تهران مخوف» مشفق کاظمی هم، توصیف ذهنیات شخصیت‌ها از طریق رفتارهای بیرونی، سخت زمخت، پرداخت نشده و خام‌دستانه است، اما آنچه در این رمان، فارغ از نگاهی صرفا تاریخ ادبیات‌گرایانه، همچنان قابل طرح است، وجود جوهره‌ای رئالیستی و رمان‌گرا در آثاری از این دست است. در تهران مخوف، طرحی نو، با تلاش برای ترکاندن پوسته سفت و سخت گذشته‌ای که ژانر رمان را برنمی‌تابد، در حال نطفه بستن است و این نطفه بستن، بیرون از مناسبات قدیم و با پشت پا زدن به قواعد جهان کهنه اتفاق می‌افتد.

همچون فرزندی که در پایان جلد اول رمان، از فرخ و مهین متولد می‌شود. آنچه رمان‌نویسی ایران و جوامعی نظیر آن را واجد تاریخی مختص به خود می‌کند و این تاریخ خاص را جاهایی با تاریخ جهانی رمان منطبق و جاهایی از آن مجزا می‌سازد، رخدادی است که با نگاه به نخستین رمان‌ها و قصه‌های ایرانی – آنها که با معیارها و الگوهای غربی از رمان و قصه پدید آمده بودند – باید از آن به «ملاقات با معشوق مرده» سخن گفت. فرخ – قهرمان رمان تهران مخوف، آنگاه که در جلد دوم، فاتحانه به شهر باز می‌گردد، با نعش معشوق مواجه می‌شود و جالب اینکه دست‌کم دوتای دیگر از نقطه عطف‌های قصه کوتاه و رمان ایرانی – «درد دل ملا قربانعلی» جمالزاده از مجموعه «یکی بود یکی نبود» که تقریبا همزمان با تهران مخوف منتشر شد و چندسال بعد «بوف کور» هدایت – با موقعیت «ملاقات با معشوق مرده» گره خورده‌اند. اینگونه است که سرآغاز رمان و قصه کوتاه ایرانی، با لحظه همزمانی تولد و مرگ گره خورده است. حتی می‌توان گفت لحظه تولد، پس از لحظه مرگ فرا می‌رسد و در حالی‌که مرگ، پیشاپیش حاکم شده است. تولد نامتعارف فرزند فرخ و مهین، با مرگ مادر گره می‌خورد. انگار که زاده شدن، در زمینه‌ای که هنوز به تمامی با اشباح سخت جان گذشته وداع نکرده، به ناچار با مرگ نفس زایی و منشا زادن همراه است و این را شاید جز با گوشه‌چشمی به شکل ظهور مدرنیزاسیون و تجدد در ایران نتوان توضیح داد. شکلی که بنیان‌های پیشامدرن را به صورت هسته‌ای سرسخت در مرکز خود نگه داشته است و فرخ تنها در محدوده فردی است که توفیق می‌یابد، آن هم هنگامی که انگیزه رسیدن به موفقیت پیشاپیش از دست رفته است. این اما تمام ماجرا نیست. دست آخر فرخ تصمیم به ازدواج با دختری به نام عفت می‌گیرد که روزگاری او را از مکانی بدنام نجات داده است. یکی از همان دخترانی که در چند فصل هزارویک‌شبی رمان سرگذشتشان را برای یکدیگر نقل می‌کنند؛ که این هزارویک‌شبی بودن، خود مختص زیبایی شناسانه رمانی است که روی نقطه گسست و‌گذار شکل گرفته است.

همان خصلتی که براهنی جایی از آن به عنوان «ناموزونی تاریخی» سخن گفته است. فرخ و عفت ازدواج می‌کنند و عفت، مادر فرزند مهین می‌شود. مادری که طبق مناسبات طبیعی، مادر نشده است. مثل خود رمان که همواره از دل زمینه‌ای که هنوز مناسب آن نیست متولد شده و بیشتر متعلق به آینده‌ای نطفه بسته اما هنوز تمام و کمال محقق نشده است. تهران مخوف، انباشته از آدم‌ها، مکان‌ها، وضعیت‌ها و رخدادهای تصرف و غصب شده است. مشروطه غصب شده، معشوقه غصب شده، خانه به تصرف درآمده و غصب‌شده، شهر غصب شده... اینجاست که با برخورد «زیبایی‌شناسی غصب و تصرف» و «زیبایی‌شناسی هجوم برای بازپس گرفتن همه آنچه به تصرف درآمده مواجهیم» و همه چیز در خلال این برخورد و عقب‌نشینی یکی از طرفین دعوی و پیش آمدن طرف دیگر شکل می‌گیرد. اما فرخ و دیگر قهرمانان به‌اصطلاح نیک رمان، فاتحان نهایی نیستند و اشباح گذشته باز در حال جسمیت یافتن و سازماندهی مجدد در لباسی تازه‌اند و اینجاست که آن ناموزونی مدنظر براهنی و مرگی که قبل از تولد از راه رسیده و مکان‌های متولدین متعلق به آینده را از آن خود کرده، بیش از هر کجای دیگر خود را نمایان می‌کند. به تهران‌مخوف در سال‌های اخیر، آن‌چنان پرداخته نشده است.

چندسال قبل دکتر جلال ستاری در کتاب «اسطوره تهران»، سراغ این رمان رفت و این بهانه‌ای شد تا با او درباره این رمان، گفت‌وگو کنم. اما در گفت‌وگو از رمانی که نام تهران را بر خود دارد، نمی‌شد از مفهوم کلی‌تر پیوند «رمان و شهر» حرفی به میان نیاورد. برای گفت‌وگو درباره این مفهوم به سراغ امیرحسن چهلتن رفتم، که آثارش با جغرافیای تهران و مختصات اجتماعی و تاریخی – سیاسی آن در دوره‌های مختلف گره خورده است. این هر دو گفت‌وگو را در صفحات ویژه «تهران مخوف» می‌خوانید.

علی شروقی

عکس: آیدین رهبر، شرق