جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

عرفان در ادبیات برون مرزی


عرفان در ادبیات برون مرزی

عرفان ایرانی و اسلامی با «زهد» آغاز و به نقطه ای می رسد که تصوف نامیده می شود, اشعار صوفیانه پس از سیر کمالی خود, ادبیات قلندری نام می گیرد

مسلمان را همین عرفان و ادراک

که در خود فاش بیند رمز لولاک

اقبال لاهوری

● مقدمه:

شکر شکن شوند همه طوطیان هند

زین قند پارسی که به بنگاله می رود(حافظ)

عرفان ایرانی و اسلامی با «زهد» آغاز و به نقطه ای می رسد که تصوف نامیده می شود، اشعار صوفیانه پس از سیرکمالی خود، ادبیات قلندری نام می گیرد. (تازیانه های سلوک ، ۱۳۸۷:۴۳) مضمون شعر قلندری با کلام آغازگر حکمت و عرفان در ادب فارسی، سنایی شکل گرفته و اوج آن از لابه لای بیت الغزلهای معارف خواجه اهل راز، حافظ شیراز متجلی است.

از آنجائی که ایرانیان و مردم هندوستان (هند و پاکستان) از یک قوم و نژاد یعنی آریایی هستند گذشته از آن، در بسیاری از عقاید دینی و فلسفی و عادات و افسانه های مابین دو ملت متشابهات اساسی موجود است به طوری که برای درک فهم بسیاری از عقاید ایرانیان باستان، اطلاع از تاریخ و فلسفه دینی هندوستان لازم و ضروری است. در این راستا یکی از رشته های استوار و مهم در ارتباط ادبی هند و ایران موضوع «عرفان و تصوف» است که بعد از ظهور اسلام و با مهاجرت متصوفان ایرانی به هند در واقع «یک ادبیات عرفانی هند و ایرانی» به وجود آمد به گونه ای که شهر لاهور یکی از مراکز مهم شعر و ادب فارسی و میزبان عارفان بزرگی چون منصور حلاج و علی بن عثمان هجویری مؤلف کتاب کشف المحجوب از مهم ترین کتاب تصوف و عرفان گردید. (ادبیات ملل مسلمان، ۱۳۸۰: ۱۸۹)

با مهاجرت عارفان به هند، عرفان ایرانی در آنجا رو به گسترش نهاد و طریقت های چشتی، قادری، نقشبندی و سهروردی در آن دیار شکل گرفت و شاعران پارسی گوی بسیاری در هند با اندیشه های صوفیانه ظهور کردند که نامشان در کتابی به نام دارالشکوه جمع آوری شده است. (تاریخ ادبیات ایران ، ۱۳۵۲: ۲۶۶)

باری در این مقال کوتاه بر آنیم تا با نگاه اجمالی و گذرا اندیشه های آسمانی «عارفان شاعر یا شاعران عارف» را تحت عنوان «عرفان در ادبیات برون مرزی» که شامل منطقه شبه قاره هند (هند و پاکستان، افغانستان و تاجیکستان) را مورد تحلیل و بررسی قرار داده لذا در این فرصت اندک بر آنیم تنها جلوه هایی از تجلیات عرفانی و قطره ای از دریای معارف دینی را که بر «ذهن و زبان» شاعران ادبیات برون مرزی جاری بوده است به تصویر بکشیم.

این شرح بی نهایت کز زلف یار گفتند

حرفی است از هزاران کاندر عبارت آمد

● امیرخسرو دهلوی:

امیر خسرو دهلوی از عارفان و شاعران نام آور پارسی گوی هندوستان است، در نیمه دوم قرن هفتم و اوایل قرن هشتم (حدود سال ۶۵۲-۷۲۵) می زیست هنگام کودکی پدرش او را به دست بوسی شیخ نظام الدین (نظام اولیا) از کبار مشایخ چشتیه برد و از آن پس تا پایان حیات خویش درحلقه ارادت پیر قرار داشت و در شمار بزرگان سلسله عرفای چشتیه درآمد. وی تا این حد در تصوف مرتبه و مقام یافت که از دست نظام اولیا خرقه پوشید و نمونه هایی ازدلبستگی او به صوفیه و افکار صوفیانه در غزلیات، قصاید و مثنویات او نمایان است. (تاریخ ادبیات ایران، ۱۳۶۶، ج ۳:۷۷۱)

همچنین در اواخر عمر که علاقه به زهد و انزوای صوفیانه در او قوی تر می شود از کار اداری اظهار بیزاری می کند زیرا آن را مایه اضاعت عمر می شناسد وپس از رحلت شیخ خویش (نظام اولیا) به ترک خدمات دیوانی پرداخته وچند ماه بعد در عزلت و انزوای صوفیانه در ذیقعده ۷۲۵هـ. ق به شیخ خویش پیوست. (دفتر ایام ، ۱۳۶۵:۸۰)

از نمونه های اشعار عرفانی اوست:

۱) مشو بینا به چشم سرکه نارد دید خود را هم

به دل بین تا ببینی هرچه خواهی ماه تابانش

درسیر و سلوک عرفانی از چشم سر وحواس ظاهری کاری ساخته نیست«بلکه چشم ها را باید شست و جوری دیگر باید دید» و باید دیده ای «سبب سوراخ کن» یافت و به قول هاتف اصفهانی:

چشم دل بازکن که جان بینی

آنچه نادیدنی است آن بینی

و چون خداوندگار عشق و عرفان آواز داد که:

گوش خر بفروش و دیگر گوش خر

کاین سخن را درنیابد گوش خر

یک دهن بستی دهانی بازشد

تا خورنده چشمه های راز شد

۲) ریزی تو خون بر آستان، شویم من از اشک روان

کآلوده دیدن چون توان آن آستان پاک را

یکی از اصول و مبانی سیر و سلوک عرفانی پاک شدن سپس پاک دیدن است جایی که خواجه اهل راز حافظ شیراز می نوازد:

چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است

بر رخ او نظر از آینه پاک انداز

غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند

پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز

۳) نه مرا خواب به چشم ونه مرا دل در دست

چشم و دل هر دو به رخسار تو آشفته و مست

۴)رفت از قلم حکم که در عشق رود جان

القصه همان رفت که اندر قلمش رفت

تایید کلام مضمون بیت آسمانی لسان الغیب است که فرمود:

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم

لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی

۵) کجا بود من مدهوش را حضورنماز

که کنج کعبه ز دیر مغان ندانم باز

۶) دل را که همی خزینه معرفت است

بازیچه کودکان بت رو کردیم

در باب دل و اساس خلقت آن و نگاه عارفان بدین حقیقت اصلی همین حدیث نورانی کافی است که قلب المومن عرش الرحمن یا القلب حرم الله و لاتسکن فی حرم الله الا الله

و زیب النساء شاعر هندی زیبا سرود:

آنچه ما کردیم با خود هیچ نابینا نکرد

در میان خانه گم کردیم صاحب خانه را

یا شاعر دلسوخته ی دیگر سوزنده تر می سراید:

طفل می گرید چو راه خانه را گم می کند

چون نگریم من که صاحبخانه را گم کرده ام

● بیدل دهلوی (عظیم آبادی):

از شاعران و بزرگان فارسی هند نزدیک به عصر ما میرزا عبدالقادر بیدل که درسال ۱۰۵۴ ه.ق در عظیم آباد پتنه هندوستان متولد شد. وی در وادی تصوف سیر می کرده و اشعاری نغز در این باب دارد کلیات او مرکب از غزلیات، قصاید و «مثنوی عرفانی» است. که در سراسر هند و پاکستان و افغانستان شعر بیدل مورد توجه و زبانزد خاص و عام است. (تاریخ ادبیات ایران، ۱۳۵۲: ۲۶۷)

مسلک عرفانی و مشرب فلسفی بیدل چنان مشخص است که طرفدارانش وی را پیر طریقت و حتی حکیم و فیلسوف لقب داده اند. بیدل به عنوان آخرین گوینده صاحب مکتب چنان میراث عظیمی از خود باقی می گذارد که در شبه قاره هند و افغانستان و تاجیکستان مقام بزرگترین غزل سرای فارسی برای او قائلند و درعین حال شعر بیدل سرآغاز انحطاط و سقوط لفظی در سبک هندی است و شعر در دیوانش به بن بست می رسد و سالها بعد با ظهور اقبال لاهوری خون تازه ای در رگهای خشکیده شعر در شبه قاره هند روان می شود. ( گزیده اشعار سبک هندی ، ۱۳۷۳: ۳۳۳)

در غزلهای بیدل عشق چاشنی عرفانی دارد که از آنچه در نزد حافظ و امیر خسرو است غالبا تندتر به نظر می رسد، اما جوش و خروش و هیجان عشق واقعی در ورای تصویرهای رنگین و ضخیم تخیل نیز همه جا پیداست ( با کاروان حله ، ۱۳۸۶: ۳۰۸) آنچه در غزلیات بیدل غیر از عشق و درد شخصی انعکاس دارد عرفانی است که تجربه مولانا و حافظ را با اندیشه های ابن عربی و جامی درمی آمیزد و شعر را آئینه حکمت و دیباچه تفکر و عبرت صوفیانه می کند. (همان: ۳۱۰)

بیدل در ردیف شاعران صوفی زبان فارسی مقام خاص دارد اما نه به اندازه عراقی، مولوی و حافظ ولی او الهامات را مستقیم بر زبان نمی آورد بلکه آن را مورد مطالعه فکری دقیق قرار می دهد و بیان می کند. (عبدالقادر بیدل ، ۱۳۷۶: ۱۱۶)

عمده آثار بیدل در قالب مثنوی است که چهار کتاب به نام های «عرفان، طلسم حیات، طور معرفت و محیط اعظم» دارد در این میان مثنوی اعظم بیش از دو هزار بیت دارد. بیدل این مثنوی را «میخانه ظهور حقایق» می خواند زیرا سراسر این مثنوی که مشتمل بر هشت باب است تمام مسائل عرفانی در آن گنجانده شده است و به نظر می رسد که ایشان هنگام سرودن آن فصوص الحکم ابن عربی را پیش رو داشته است (همان منبع:۷۰)

عبدالقادر بیدل با همه قدرتی که در معنی آفرینی داشته در انتخاب تخلص «بیدل» از شعر سعدی الهام گرفته است.

«بیدل از بی نشان چه گوید باز» و در زمره مریدان شیخ سعدی است و شعرش رنگ تصوف دارد.

( مقالاتی در باره زندگی و شعر سعدی ، (۱۳۵۷): ۲۶۰)

وی در سوم صفر ۱۱۳۳هـ.ق در خلوت و انزوای خویش درگذشت

(زرین کوب، ۱۳۸۶: ۳۰۷)

نمونه هایی از اشعار عرفانی بیدل:

۱) مشت خاک ما سراپا فرش تسلیم است و بس

سجده ما را جبینی و سری در کار نیست

۲) روشندلان چو آینه بر هر چه رو کنند

هم در طلسم خویش تماشای او کنند

ای غفلت آبروی طلب بیش از این مریز

عالم تمام اوست که را جست وجو کنند

۳) هر چه می بینی بساط آرای عرض«حیرت» است

این گلستان سر به سر یک نحل بادام است و بس

از نشان کعبه مقصود واقف نیستم

این قدر دانم که هستی ساز احرام است و بس

۴) به موج وحدتم، نقش دویی صورت نمی بندد

اگر آیینه ام سازی همان «حیرت» به بر دارم

۵) مقیم «وحدتم» هر چند در کثرت وطن دارم

به دریا همچو گوهر خلوتی در انجمن دارم

۶) قلزم کائنات و هر چه دروست

جوش بی تابی «حقیقت» اوست

۷) گنج مخفی کنون نمایان است

مقصد کائنات عریان است

بیدل اکنون «جمال» می بالد

از «جلال» اعتدال می بالد

۸) وصل هم بیدل علاج تشنه دیدار نیست

دیده ها چندانکه محو اوست دیدن آرزوست

۹) جز ذات احد نیست چه تشبیه و چه تنزیه

خواهی صنم ایجاد کن و خواه صنم گیر

رمز تنزیه حرم فکر برهمن نشکافت

صمد است آن که هویلای صنم می باشد

۱۰) نه جام باده شناسم نه کاسه طنبور

جزین قدر که جهان یکرست معدن شور

۱۱) با که گویم ور بگویم کیست تا باور کند

آن پری رویی که من دیوانه اویم منم

۱۲) زره هوس به تو کی رسم نفسی ز خود نرمیده من

همه حیرتم به کجا روم به رهت سری نکشیده من

۱۳) هر جا برون جوشیده ای خود را به خود پوشیده ای

در نور شمعت مضمحل فانوسی پیرامنت

حسن حقیقت روبه رو شمع فضول آئینه جو

بیدل چه پردازد بگو ای یافتن ناجستنت

● غالب دهلوی:

از جمله شاعران هند که اندیشه عرفانی و دینی دارد غالب دهلوی است و حتی نقل شده که علامه اقبال لاهوری از اندیشه عرفانی و الهام گرفته باشد. (گزیده اشعار سبک هندی، ۱۳۷۲: ۵۳)

نمونه هایی ازاشعار عرفانی غالب:

۱) کفر و دین چیست جز آلایش «پنداروجود»

پاک شو پاک که هم کفر تو دین تو شود

تن خاکی و اوهام و خیالات بزرگ ترین دام و حجاب سیر معنوی سالک و عارف الی الله است «خواجه شیراز» می سراید:

میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

و آغازگر حکمت و عرفان حکیم سنایی درحدیقه آواز می دهد:

کفر و دین هر دو در رهت پویان

وحده لاشریک له گویان

۲) تکیه برعالم و عابد نتوان کرد که هست

آن یکی بیهده گو آن دگری بیهده کوش

در سلوک عرفانی بر دانش و تقوی نباید تکیه کرد زیرا کفر طریقت به حساب می آید و حافظ می نوازد:

تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافری است

راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

۳) مژده صبح دراین تیره شبانم دادند

شمع کشتند و ز خورشید نشانم دادند

۴) هرگونه حسرتی که ز ایام می کشیم

درد ته پیاله «امید» بوده است.

● زیب النساء:

از زنان شاعر هندوستان دختر اورنگ زیب از پارسی گویان شیرین زبان است که درسال ۱۰۴۸ هـ. ق پا به عرصه حیات گذاشت درشاعری «مخفی» تخلص می کرد و از اشعار عرفانی اوست:

۱) آن چه ما کردیم با خود هیچ نابینا نکرد

در میان «خانه» گم کردیم صاحب خانه را

شیخ اجل سعدی درگلستان زیبا می سراید:

دوست نزدیکتر از من به من است

وین عجب تر که من از وی دورم

چه کنم با که توان گفت که دوست

درکنارمن و من مهجورم

۲) برو طواف دلی کن که کعبه ی مخفی است

که آن خلیل بنا کرد و این خدا خود ساخت

۳) بلبل از گل بگذرد چون در چمن بیند مرا

بت پرستی کی کند گر بر همین بیند مرا

او درمی یابد که تنها جهل و بی خبری سرمنشأ جنگ ۷۲ملت است وگرنه یک حقیقت بیش نیست که آن هم به هر زبان متجلی است.

فیضی (فیاضی) دکنی:

فیضی مردی دانشمند، بلند نظر و با انصاف و حکمت اندیش بود، شعر شیوا و نیرومندش سرشار ازحماسه پر شور «عرفانی و ستایش وحدت انسانی» است وی از اطلاعات قرآنی بسیار بهره مند بود و تفسیری عربی بر قرآن نوشت:

(گزیده اشعار سبک هندی ،۱۳۷۲: ۶۳)

فیضی پس از امیر خسرو بزرگترین سخن پرداز نامی هندوستان است که به زبان پارسی شعر می ساخت (تاریخ ادبیات ایران ، ۱۳۵۲: ۲۶۵)

نمونه هایی از اشعار عرفانی فیضی:

۱) عشق تا پای بیفشرد در اندیشه ما

همه معشوق تراود ز رگ و ریشه ما

مصداق بیت بالا، کلام عرشی حافظ است که فرمود:

چنان پر شد فضای سینه از دوست

که فکر خویش گم گشت از ضمیرم

۲) گوش شنوا نیست ترا ورنه در این دشت

هر ذره از این ریگ روان است درایی

خداوندگار عشق و عرفان می سراید:

سنگ ریزه گر نبودی دیده ور

چون گواهی دادی اندر مشت در

و حافظ می سراید:

هر قطره ای در این راه صد بحر آتشین است

دردا که این معما شرح و بیان ندارد

۳) کعبه و بتکده یکرنگ و حریفان دو بین

خود مسلمانی و خود برهمنی ساخته اند

و حکیم سنایی زیباتر می سراید:

کفر و دین هر دو در رهت پویان

وحده لا شریک له گویان

۴) فقیه دوش ز اسرار عشق حرفی گفت

ولی دریغ از آن عالمی که بی عمل است

¤ وعظ بی عمل و گفتار بدون کردار در سیر و سلوک معنوی خود دامی بزرگ خواهد بود.

لسان الغیب می سراید:

عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس

که وعظ بی عملان واجب ست نشنیدن(حافظ)

۵) ای که از بادیه عشق خبر می پرسی

پای بردار که کونین دو گام است اینجا

هیچ کس نیست که در دایره حیرت نیست

صید گاهی است که جبریل به دام است اینجا

۶) چند طلب می کنی نشان قیامت

از دم خود غافلی که نفخه صور است

۷) وای زاهد که به محراب عبادت عمری

سجده ها کرد و ندانست که مسجود کجاست؟

میرزا محمدنبی(واصل) از بزرگان علم و ادب افغانستان و متولد سال۱۲۴۴ه.ق است.

اشعار اوست: ( مقالاتی در باره زندگی و شعر سعدی ، ۱۳۵۷: ۲۶۹)

کشته گشتن از دم شمشیر دوست

لذتی دارد که پایانش نیست

مرد «صاحبدل» به معنی پادشاست

ور به صورت قصر و ایوانش نیست

غلام محمد متخلص به طرزی از شعرای توانمند متأخر افغانستان که در سال۱۲۴۵ه.ق متولد شد. (همان منبع: ۲۷۵)

از اشعار عرفانی اوست:

تا جلوه کنان آمد آن شاهد بازاری

آیینه ز حیرانی چیدیم به دکانها

از ذکر تو گر زاهد در شهر کند منعم

با ریگ روان گویم وصفت به بیابانها

تا عکس جمالت را چون عکس کشد در بر

محوند ز حیرانی آیینه صفت جانها

● علامه اقبال لاهوری:

علامه اقبال متولد ۱۸۷۳ م از معدود کسانی است که در کنار سیاست، اندیشه های دینی و عرفانی را در دل و جان خود پرورید تا جایی که گفته اند: بارزترین بعد زندگی اقبال همان بعد عرفانی اوست و همین صفت بارز او را از سایر شعرا ممتاز می کند و در کلام او سوز و تأثیر و حلاوتی دیگر است او احیاگر سنت شاعران و عارفان بزرگی چون مولوی، سعدی و حافظ است. (شگفتی های اندیشه اقبال ، ۱۳۷۷: ۴)

شعر اقبال تنها شعر نیست، حکمت و عرفان مجرد هم نیست، جوش و خروش عارفانه است و عرفان او بر پایه معرفت نفس و تهذیب و تربیت آن تکیه دارد ( با کاروان حله ، ۱۳۸۶: ۳۵۳)

اقبال از آغاز به زبان اردو و فارسی شعر می سرود، به مولوی علاقه وافری داشت خصوصا او به ادب و عرفان ایرانی در کلیه اشعارش پیداست. به ویژه در مثنوی های عرفانی «اسرار و رموز» و «ارمغان حجاز» که اعجاز کلامی و بعد عرفانی آن مشهود است. (تاریخ ادبیات ایران، ۱۳۵۲: ۲۶۹)

اقبال به سال ۱۹۳۴ م در لاهور درگذشت و در سرای مسجد شاهی به خاک سپرده شد.

نمونه هایی از ابیات عرفانی اقبال:

۱) دو صد دانا در این محفل سخن گفت

سخن نازک تر از برگ سمن گفت

ولی با من بگو آن «دیده ور» کیست

که خاری دید و احوال چمن گفت

در عرفان حقیقی نظام هستی نظام احسن است و هیچ گونه خلل و نقصانی در آن راه ندارد. چنانچه ذره ای برگرفته شود سراسر عالم را خلل فرا می گیرد لذا از نگاه عارف در کنار زیبایی ها و لطافت های گل، خار و گرفتاری ها نیز برای خود صفا و لذتی دارند چنانچه خواجه اهل راز حافظ شیراز می گوید:

روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد

ز آن زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما

قابل ذکر است نگارنده به بهانه شرح عرفانی بیت مذکور مقاله ای تحت عنوان «دیده ور» نگاشته و نگرش علامه اقبال لاهوری را پیرامون عرفان حقیقی ارائه نموده است. (رجوع کنید به آموزش رشد زبان و ادب فارسی شماره ۸۴ سال ۱۳۸۶ ص ۳۴)

۲) عطا کن شور رومی سوز خسرو

عطا کن صدق و اخلاص سنایی

چنان با بندگی در ساختم من

نه گیرم گر مرا بخشی خدایی

مسنج معنی من در عیار هند و عجم

که اصل این گوهر از گریه های نیم شبی است

در عرفان و سیر و سلوک معنوی سحر خیزی و ناله های نیم شبی کلید وصال به معشوق لایزال است:

دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است

بدین راه و روش می رو که با دلدار پیوندی

(حافظ)

۳) خودشناسی که از انفع المعارف و کلید شناخت حقیقت است از اساس تفکر علامه اقبال لاهوری محسوب می شود:

خودی را از وجود حق وجودی

خودی را از نمود حق نمودی

۴) توجه به عالم دل از نکات برجسته توجه اقبال بوده زیرا جهان دل از سوز و مستی و جذبه و شوق سرشار است و بی سبب نیست که دل عرش رحمان و حرم امن الهی می شود

دل آن بحر است کو ساحل نه ورزد

نهنگ از هیبت موجش بلرزد

جهان دل جهان رنگ و مو نیست

درو پست و بلند و کاخ و کو نیست

زمین و آسمان چار سو نیست

در این عالم بجز الله هو نیست

۵) علامه اقبال لاهوری به دنبال انسان حقیقی و عارف کامل است تا از محضر او معارف الهی بیاموزد زیرا انسان کامل در نظر او انسان مسلمان با تمام ابعاد دینی اش شناخته می شود. (شگفتی های اندیشه اقبال ، ۱۳۷۷: ۶۳)

مسلمان را همین عرفان و ادراک

که در خود فاش بیند رمز لو لاک

***

در این جهان که جمال تو جلوه ها دارد

ز فرق تا به قدم دیده و دل و گوشند

علامه اقبال در مطلع دیوان شعرش «اسرار خودی» قطعه شعر مولوی را قرار داده است و این امر اثبات ادعای بالاست.

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتند که یافت می نشود جسته ایم ما

گفت آنچه یافت می نشود آنم آرزوست

***

مرد حق از کس نگیرد رنگ و بو

مرد حق از حق پذیرد رنگ و بو

هر زمان اندر تنش جانی دگر

هر زمان او را چو حق شأنی دگر

۶) استغنا و بی نیازی از مراتب هفت شهر عشق و عرفان است وعلامه اقبال نیز می گوید:

دل ما گرچه اندر سینه ماست

و لیکن از جهان ما برون است

۷) یقین و باور قلبی و شهود عرفانی از نگرش های علامه به حساب می آید:

ای بنده خاکی تو زمانی تو زمینی

صهبای یقین در کش و از دیر گمان خیز

حسن ختام این بخش غزلی عرفانی از تراوش ذهن و زبان علامه اقبال لاهوری است:

بینی جهان را خود را نبینی

تا چند نادان غافل نشینی

نور قدیمی شب را برافروز

دست حکیمی در آستینی

بیرون قدم نه از دیر آفاق

تو پیش از اینی تو بیش از اینی

از مرگ ترسی از زنده جاوید

مرگ است صیدی تو در کمینی

جانی که بخشند دیگر نگیرند

آدم بمیرد از بی یقینی

صورت گری را از من بیاموز

شاید که خود را بازآفرینی

● نتیجه گیری:

می توان از مطالب و شواهد مذکور نتیجه گرفت که با مهاجرت شاعران و عارفان ایرانی به سرزمین هند، همراه با نفوذ و استیلای زبان فارسی، عرفان ایرانی نیز رونق می یابد و بزرگانی چون امیر خسرو و بیدل دهلوی و بعدها در مناطق همجوار شاعرانی چون علامه اقبال لاهوری ظهور می کنند و خود را شیفته عارفان ایرانی از جمله سنایی، مولوی و حافظ می شمارند و بعضا با همان مضامین شاعرانه به سرودن شعر فارسی می پردازند تا حدی که اگر دقت در کار نباشد ممکن است در تشخیص سراینده این گونه اشعار دچار اشتباه شد.

سیداحمد هاشمی جویباری

کبری بخشی جویباری

منابع و مآخذ:

۱) آهی، حسین، (۱۳۶۶)، دیوان شعر بیدل، انتشارات فروغی

۲) جمعی از نویسندگان، (۱۳۸۰)، ادبیات ملل مسلمان، انتشارات کنگره، تهران

۳) جمعی از نویسندگان، (۱۳۸۴)، زبان و ادبیات فارسی عمومی، انتشارات چشمه، تهران

۴) حسنی ندوی، ابوالحسن، (۱۳۷۷)، شگفتی های اندیشه اقبال، ترجمه عبدالقادر دهقان، انتشارات شیخ الاسلام (احمد جام)

۵) ذکاوتی قراگزلو، علیرضا، (۱۳۷۲) ، گزیده اشعار سبک هندی، مرکز نشر دانشگاهی تهران

۶) رستگار فسایی، منصور، (۱۳۵۷)، مقالاتی درباره زندگی و شعر سعدی، انتشارات دانشگاه پهلوی شیراز

۷) رضازاده شفق، صادق، (۱۳۵۲)، تاریخ ادبیات ایران، انتشارات دانشگاه پهلوی شیراز

۸) زرین کوب، عبدالحسین، (۱۳۶۵)، دفتر ایام، انتشارات علمی، تهران

۹) زرین کوب، عبدالحسین (۱۳۸۶)، با کاروان حله، انتشارات علمی، چ پانزدهم، تهران

۱۰) شفیعی کدکنی، محمدرضا، (۱۳۸۷)، تازیانه های سلوک، انتشارات آگاه، تهران

۱۱) شکوری بخارایی، محمدجان، (۱۳۸۲) جستارها، ترجمه مسعود میرشاهی، انتشارات اساطیر

۱۲) صفا، ذبیح الله، (۱۳۶۶)، تاریخ ادبیات در ایران، انتشارات فردوس

۱۳) لاهوری، اقبال، (۱۳۵۹)، کلیات اشعار، انتشارات شرق

۱۴) نبی، هادی، (۱۳۷۶)، عبدالقادر بیدل، ترجمه توفیق ه، سبحانی، انتشارات قطره

۱۵) هاشمی جویباری، سیداحمد، (۱۳۸۶)، دیده ور، رشد آموزش زبان و ادب فارسی، شماره ۸۴

۱۶) یاحقی، محمدجعفر، (۱۳۷۵)، چون سبوی تشنه، انتشارات جامی