سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا
درخت کاج مهربان
همه شهر از بی آبی خشک شده بود تا این که بالاخره یک روز باران شدیدی بارید. همه مردم خوشحال شدند و برای شکر گزاری نماز خواندند. درخت کاجی در وسط حیاط خانه کاه گلی زندگی می کرد. بعد از باران، گنجشکی پرید و روی درخت نشست و به او گفت: تو به خاطر آمدن باران خوشحال هستی؟ درخت کاج گفت: معلوم است که خوشحالم بعد از آن همه انتظار می خواهی خوشحال نباشم. با ریختن باران درخت حسابی خوشحال بود. برگ های او پر از شبنم بودند. خیس خیس. خورشید روی برگ های درخت می تابید و قطره های آب مثل رنگین کمان دیده می شدند. درخت و گنجشک با خوشحالی می خندیدند.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
سید ابراهیم رئیسی رئیس جمهور سقوط بالگرد رئیسی سیدابراهیم رئیسی شهادت ایران سقوط بالگرد بالگرد حسین امیرعبداللهیان دولت سیزدهم شهادت رئیسی شهادت سید ابراهیم رئیسی
تهران هواشناسی تعطیلی مدارس هلال احمر پلیس سردار رادان سیل قوه قضاییه آموزش و پرورش مشهد سیل مشهد بارش باران
پیام تسلیت یارانه یارانه نقدی بورس قیمت خودرو قیمت دلار خودرو دلار بازار خودرو قیمت طلا حقوق بازنشستگان ایران خودرو
شهید رئیسی لیلا حاتمی ابراهیم حاتمی کیا تلویزیون سینما هنرمندان سینمای ایران شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی زری خوشکام نمایشگاه کتاب رسانه ملی
قرآن تجهیزات پزشکی
رژیم صهیونیستی ترکیه اسرائیل روسیه چین آمریکا غزه فلسطین جنگ غزه حماس اوکراین ولادیمیر پوتین
فوتبال پرسپولیس استقلال لیگ برتر ایران لیگ برتر باشگاه پرسپولیس لیگ برتر انگلیس فدراسیون فوتبال منچسترسیتی تراکتور بازی باشگاه استقلال
سامسونگ هوش مصنوعی تبلیغات اپل موبایل اینترنت نمایشگاه ایران هلث هواپیما
رژیم غذایی خواب آلزایمر زیبایی استرس کاهش وزن طبیعت