دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
بحران هومانیزم و عقلگرایی
دی شیـخ با چراغ همی گشـت گرد شــهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوســـــت
گفتیـم که یافـت می نشود جسـته ایـــم مـا
گفت آن که یافت می نشود آنم ارزوســت
مولانا جلالالدین بلخی
آدمی در عالمی خاکی نمی آیـد به دسـت
عالمی از نو بباید ســاخت و از نو آدمی
حافظ شیرازی
● بحران هومانیزم و عقلگرایی
مسأله قابل تأمل برای انسان کنونی اروپایی تمایل هومانیستی و عقلگرایی است که بعد از رنسانس به وجود آمد. ولی بعد از جنگ اول و دوم جهانی عقل و انسانگرایی از نظر تجربی و روانی یکبار و برای همیشه مورد سوال قرار گرفت.
از طرف دیگر کشف ساحه ناخود آگاه فردی و تحت الشعور اجتماعی در ساحه روانشناسی نیز مسأله هومانیزم و عقل گرایی را کاملاً از زاویه دیگر و معکوس مطرح نمود.
به نظرم این سخن میشل فوکو درست است که انسان اروپایی خیلی دیر متوجه مسأله انسان شد و زود آنرا فراموش نمود.
رنسانس از یکسو رواج یافتن سیستم عقلی دکارت است که میگفت: "فکر میکنم پس هستم." ، بیکن که نمونه خوبی برای مراجعه و تجربه به عقل انسانی در شناخت جهان بود، فیخته به حیث ناظم مفاهیم انتزاعی روش های فلسفی و عقلی شناخته شد و شلینک علی الرغم تمایلات اخیر عرفانی اش طرفدار اصالت عقل بود.
نزد کانت هر دانشی که از تجربه آغاز گردد به عقل ختم می گردد، و هگل مدعی است که هر معقول، واقعی و هر واقعی، معقول است.
ولی قابل یادآوری است که داستا یفسکی در تحلیل های ادبی و هنری نشان می دهد که "راسکلنکوف" در مکافات و مجازات و "ایوان کارامازوف" در "برادران کارامازوف "، هر دو با از دست دادن تعادل روانی و موازنۀ نفسی در بحران عمیق روحی به سر میبرد که فقط ایمان به گونۀ آلیوشا و زوسیما است که میتواند آنها را از این بحران نجات دهد.
دکارت، پاسکال و گالیله که مارتین هایدگر آنها را اساتید عقل تخنیکی مینامد، دیدرو، ژان ژاک روسو و ولتر در تمایلات هومانیستی خود قبل از همه طرفداران تغییر جامعه فرد انسانی بودند و گویی این جملۀ "فرانسوا را بله" را متوجه نه شده اند که میگفت "من حاضر نیستم جامعه را رهبری نمایم، در صورتیکه قادر به رهنمایی خود نباشم".
به نظرم در اینجا نظر دوست مولانا جلاالدین بلخی، شمس تبریزی عارف نامدار شرق قابل تأمل است که قرنها قبل گفته بود:
"این قدر عمر که تراهست، در تفحص خود خرج کن، در تفحص عالم چه خرج میکنی ... همه در یک کس است. چون خود را دانست همه را دانست."
در عرفان شرق که قرنها قبل به انسان هشدار داده بود که راه رسیدن به خود را گم نه کند و به آدمی گفته شده است که بیرون ز تو نیست هر چه در عالم است ، خود طلب! هر آنچه که میخواهی تو هستی.
امااین رابطه انسان با انسان که ایدیال هو مانیسم بعد از رنسانس بود به پرادکس تبدیل گردید. ژان پل سارتر از یک سواثر خود را به نام اکزیستانسالیسم یا هومانیزم می نامد ولی از طرف دیگر توسط یکی از قهرمانان "در بسته" جهنم را حضور دیگران می نامد.
دانته الیگاری در عبور از دوزخ به دروازۀ آن میخواند: "شما که داخل می شوید دست از هر گونه امید بشویید" یعنی به گونه یی جهنم حالت روانی کسی است که انسان یکبار و برای همیشه امید را از دست می دهد. اما داستایفسکی جهنم را حالت روحی کسی میداند که دیگر نتواند دوست داشته باشد و نزد عرفای شرق از جمله مولانای بلخ، جهنم یعنی خود، چنانکه گفته است : دوزخ است، این نفس دوزخ اژدها است.
ولی ژان پل سارتر توجه به فرد انسانی را که نقطۀ مرکزی هومانیسم است، در رابطه با دیگر افراد منجر به پرادکس میداند تا جایی که عشق در شکل سادیستی و مازوخیستی آن فقط ارضای خودی است، و به نظر او گناه اصلی ظهور در جهانی است که دیگری در آن ساکن است و تحمل دیگران، رنجی تحمل ناپذیر است.
ایدیال دیگر رنسانس، تاکید بر عقل انسانی بود که همانا از آوان تمدن یونان باستان مورد توجه قرار گرفت و بعد از رنسانس تأیید و تاکید بر عقل انسانی منجر به اکتشافات بزرگ علمی و تخنیکی گردید و به کمک آن قبل از همه انسان اروپایی توانست بهترین وسایل رفاه خود را به وجود آورد. ولی در پهلوی آن در قرن بیستم به همان اندازه انکشاف علمی و تخنیکی، عمیقترین اضطرابات و تشویش های روانی را نیز باعث گردیده است.
این هوشدار کارل گوستاویونک در خور تأمل است که به نظرش ریسمانی که سرنوشت ما از آن آویخته است، روز به روز باریکتر میگردد و این طبیعت نیست بلکه نبوغ انسان است که طناب را به گردن انسان انداخته است.
البته نباید فراموش نمود که در ادیان الهی انسان بعد از خوردن میوه معرفت محکوم به مشقات زمینی میگردد و احساس شرم، گناه، برهنگی و گمشده گی در این سر زمین نو و ناشناخته به او دست داد که همراه با اضطراب شدید، در ماندگی و تنهایی بود.
پرومته با آوردن آتش به انسان که همانا سمبول عقل انسانی بود، خود را درآزمودن درد جانکاه و توصیف ناپذیری قرار داد، اودیپ که در فرار از تقدیر و شناخت حقیقت، بینایی خود را از دست داد، میگفت: "نمیتوانم حقیقت را نادانسته رها کنم" و همچنین سیزیف که هومر او را "عاقلترین و محتاترین انسان" دانسته است، محکوم شد که بیهوده و مکرر تخته سنگی را به قلۀ کوهی بلند نماید تا دوباره بغلتد.
تراژیدی، بر عکس پندار عده یی، مرگ نه بلکه استمرار زنده گی پر رنجی است که پرومته، ادیپ و سیزیف به گونۀ آزادی به پیروی از عقل و حقیقت یابی به آن محکوم شده بودند.
آزادی و قبول مسؤولیت، یگانه قلمرو انسانی است که انسان بر عکس دیگر موجودات صرفاً برای زنده ماندن تلاش نمی کند، بلکه میکوشد به آزادی فردی برسد و درست در همین نقطه است که روش و شبوه زندگی عارف شرقی و فبلسوف معاصر غربی از هم جدا میگردد.
ایدیال هومانست های اروپایی که بیشتر رسیدن به آزادی و عشق به انسان بود، نتوانست رابطه فرد انسانی را با دیگران عملأ و در نفس خود حل نماید و نزدیک است بگویم که تا هنوز نه توانسته تمرین تجربۀ عشق به دیگر انسانها را در وجود، روان و نا خود آگاه خود ممکن نماید.
ادبیات نهلیستی و فلسفه اکزستنسیالستی ، مسأله انسان به انسان را مطرح نمود ولی راه ممکن و واقعی رسیدن به آزادی فردی و اندبووال اجتماعی را لاینحل ماند. یکی از قهرمانان داستایفسکی "ایوان کارامازوف" که مدعی و طرفدار "عقل" بود میگفت: " تا هنوز این نکته را نه دانستم که چگونه ممکن است انسان همنوع خود را دوست بدارد ولی همین "ایوان" بعد از استدلال به اصطلاح عقلی و منتقی با " شبح خود" تعادل روانی و موازنۀ نفسی خود را از دست می دهد و کربربلوف قهرمان " جن زده گان" داستابفکی نیز میکوشد توسط تمثیل خودکشی به آزادی فردی برسد. اما داستابفکی خود برعکس قهرمانان عقلگرای خود در تجربه دینی و قلبی تعادل روانی را می یابد و میگوید که آنچه به دیدۀ عقل ننگ می آید، به چشم قلب عین جلال و زیبایی است.
این "جهنم یعنی دیگران" سارتر، تجربه روانی فلسفی رابطه فرد انسانی با دیگری است که هم با هو مانیزم و هم با آزادی دیگران در تعارض است. همچنین در ایدیال نهلیستی "نیچه" در "ابر مرد" شدن نیز تجربه عشق نا ممکن به نظر میرسد. نیچه کسی را "مرد برتر" می داند که بتواند دوستانش را نیز دشمن بدارد؟!
عارف شرقی برعکس عدۀ از فلاسفۀ بدبین اروپایی که "بودن" را در "داشتن " میدانند، در رد عقل و منطق به تمجید عشق میپردازد و توانایی عشق را در "بیخودی" و "مستی" و "دوری از نفس " ممکن میداند و در زمینه دارای نکته نظر های عملی است. مثلا دوری از تعصب، کینه، نفرت و خود پرستی را اولین عمل توانایی عشق میداند.
در یافتن روش عرفای شرقی برای خواننده اروپایی میتواند با تأمل در سر گذشت "دانته آلیگاری" در "کمدی الهی" شباهت خواهد داشت با این تفاوت که تجربه روانشناسی " اعماق" تا حدی به تجربه عرفای شرقی نزدیکتر است.
"دانته الیگاری" نیز این سفر دشوار را بار اول به کمک ویرژل یعنی " توان عقل" آغاز می کند ولی در نیمه راه باز می ماند تا " بیأ ترس" به گونۀ مظهر و نیروی عشق به کمک وی می شتابد تا وی را تا آخر سفر کمک نماید.
اسد آسمایی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست