جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

حکمت های قرآنی


حکمت های قرآنی

● کدام شأن؟...
عارفی هر روز نیم ساعت مانده به اذان وارد مسجد می شد. عده ای که او را می شناختند و در بین آنها همه جور آدمی هم بود در اطرافش جمع می شدند و با او به گفت گو می پرداختند.عارف …

کدام شأن؟...

عارفی هر روز نیم ساعت مانده به اذان وارد مسجد می شد. عده ای که او را می شناختند و در بین آنها همه جور آدمی هم بود در اطرافش جمع می شدند و با او به گفت گو می پرداختند.عارف تعمد داشت که در مجلس با اطرافیانش حلقه دوستانه ای تشکیل دهد بطوری که اگر کسی وارد مسجد می شد و گروه مزبور را می دید نمی توانست پائین و بالای مجلس را تشخیص دهد.

ظاهر عارف نیز مثل مردم عادی بود و تفاوتی با آنها نداشت.روزی یکی از صاحبان ثروت و قدرت محل که برای خود بروبیایی داشت وارد مسجد شد و گروه یادشده را دید. ایستاد و خوب به یکایک آنها نگاه کرد و در این بین از سؤالات افراد و جوابهایی که توسط عارف داده می شد متوجه شد که مومنی که از او در بین مردم به نیکی یاد می شود، همین فرد است. نزدیک جمع رفت و سلام کرد.

پیرمردی که در جلسه حاضر بود جواب سلام او را داد.

صاحب ثروت و مقام خطاب به عارف گفت: شما از اهل علم هستید؟

عارف اظهار داشت: از جاهلان نیستم، انشاء الله.

مرد گفت: سؤالاتی دارم. عارف گفت: بفرمایید در جمع مومنین بنشینید و بپرسید. صاحب ثروت و مقام گفت: اینجا؟! نه، شما تشریف بیاورید به حجره ما، آنجا با هم گفت وگو کنیم. عارف نگاه عاقل اندر سفیهی به او کرد وگفت: تاکنون به حجره کسی نرفته ام که اکنون به حجره شما بیایم. اینجا مسجد، خانه خداوند سبحان و بهترین مکان روی زمین است؛ خداوند سبحان میزبان مومنین و آنها نیز میهمانان حضرت حقند، اینجا را رها کنم و کجا بیایم؟!

صاحب ثروت و مقام در حالی که آثار ناراحتی از چهره اش نمایان بود خداحافظی کرد و رفت. چند روز بعد، دوباره نزدیک مسجد عارف را دید و پس از سلام و احوالپرسی گله کرد که چرا با او چنین رفتاری داشته است.

عارف گفت: شما چرا خیال می کنید که چون ثروت یا مقام دارید، نزد خداوند هم از سایرین بهترید؟! صاحب ثروت و مقام گفت: بالاخره ما با این مردم عادی و عوام الناس تفاوت داریم شما چرا رعایت حفظ شأن ما را نمی کنید؟!

عارف افزود: کدام شأن؟ آیا ثروت شأن می آورد؟ آیا مقام شأن می آورد؟ خصوصاً ثروت و مقامی که همراه با تکبر، خودبرتر بینی، تمایز طلبی، خودبزرگ بینی و کوچک انگاری سایرین، بویژه مومنان باشد، چه شأنی دارد؟ شما خیال می کنید که اگر چند نفر آدم نیازمند، چاپلوس و... تملقتان را گفتند و شما را برای برآورده شدن نیازهایشان، برصدر نشاندند، بر صدر بهشت هم نشسته اید؟! مرد که مات و مبهوت به سخنان آرام و دلسوزانه عارف گوش می داد گفت: ولی شما بیشتر وقت خود را در اختیار عده ای فقیر و نیازمند و پرسشگر قرار داده اید! عارف گفت: فقر عیب است؟ پرسشگری برای درک بهتر حقایق اشکالی دارد؟ تواضع، ساده زیستی، علم دوستی، اهل مسجد بودن، نماز جماعت خواندن، یاری کردن سایر مومنان، دوری از رذایل اخلاقی و... کدامیک از اینها عیب است؟ مرد گفت: هیچکدام! عارف گفت: آنهایی که در مسجد بودند چنین کسانی اند و من از خداوند متعال شرم می کنم و از نافرمانی او می ترسم اگر آنها را از خود برانم، سپس آیه ۵۲ انعام را برای مرد تلاوت کرد:

ولا تطردالذین یدعون ربهم بالغدوه والعشی یریدون وجهه ما علیک من حسابهم من شیئ فتطردهم فتکون من الظالمین. یعنی: و کسانی را که صبح و شام خدا را می خوانند و جز ذات پاک او نظری ندارند را از خود دور نکن، نه چیزی از حساب آنها بر توست و نه چیزی از حساب تو بر آنها، که اگر آنها را طرد کنی، از ستمگران گردی. مرد گفت: حاج آقا! ولی من دوست دارم از مباحث شما استفاده کنم؟

عارف اظهار داشت: به مسجد تشریف بیاورید و در حلقه مومنان حاضر شوید، منتظر شما هستم.

مرد گفت: چشم حاج آقا و خداحافظی کرد و رفت. عارف نگاهی به آسمان کرد و عرضه داشت: پروردگارا! ما را از خانه و یاد و دوستانت جدا نکن!

عباسعلی کامرانیان