شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

«معنویت» به جای «دین», قرائتی لیبرال ـ مسیحی از اسلام


«معنویت» به جای «دین», قرائتی لیبرال ـ مسیحی از اسلام

این نوشته, محصول پاسخ استاد حسن رحیم پور ازغدی به سؤالات مطرح شده در دو نشست از حلقات نقد دانشجوئی است که در سال ۱۳۸۰ در دانشگاه صنعتی شریف برگزار شد

این نوشته، محصول پاسخ استاد حسن رحیم پور ازغدی به سؤالات مطرح شده در دو نشست از حلقات نقد دانشجوئی است که در سال ۱۳۸۰ در دانشگاه صنعتی شریف برگزار شد. در این دو جلسه، دانشجویان پرسش هائی برگزیده از دو کتاب و رساله را یک به یک طرح کرده و پاسخ می گرفتند. سپس نوارها را پیاده و مطالب را پس از حذف سؤالات، ادغام و بازسازی کردند تا بدین شکل عرضه شود.نام اشخاص و رساله های مورد نقد، حذف شد ولی تعابیر آنان حذف نشد تا بجای اشخاص، به افکارشان پاسخ داده شود. آنچه ملاحظه می کنید یک تدوین دانشجویی از مجموع آن دو جلسه است:

طرح معنویت بجای دین را باید روشی مودبانه برای حذفی غیرمودبانه دانست. بیش از یک دهه است که اردوگاه مترجمان الاهیات لیبرال - مسیحی درحوزه فرهنگی و سیاسی اسلامی - شیعی فعال شده اند و این البته با تاخیری طولانی نسبت به ترجمه و انتشار همین مفاهیم در حوزه گفتگوهای کلامی-فرهنگی جهان اهل سنّت است. آنان می کوشند قرائتی لیبرال - پروتستان و گاه بودایی از اسلام و تشیع، ارائه دهند حال آنکه دستکم دو تفاوت دیگر علاوه بر تأخیر زمانی، میان اسلوب طرح مفاهیم الاهیات مسیحی متاخر

(کلام جدید) در ایران با جوامع اهل سنّت(چون شبه قاره هند و شمال آفریقا) قابل ذکر است. یکی تفاوت در زمینه فکری است که این مفاهیم تحت عنوان «کلام جدید» در آن بستر، عرضه می گردند، جهان اهل سنّت غالباً تحت تاثیر گرایش اشعری در کلام قرار دارند که از جهاتی در برابر کلام مهاجم، فاقد قدرت دفاع عقلی است و از جهاتی بخصوص در باب تفکیک دین از عقل، شباهتهایی با الاهیات پروتستانی دارد اما جهان شیعه و ایران، درگیر سنّت بسیار مقتدر و ریشه دار الاهیات عقلی و کلامی و فلسفی است که از هردو جهت مزبور با الاهیات مسیحی جدید، ناسازگار است گرچه برخی وجوه دیگر الاهیات پروتستان، به برخی عقاید اسلامی، نزدیکتر از الاهیات کاتولیک است که فعلاً بدان نمی پردازیم. (کلام جدید، همان کلام مسیحی پس از انشعابات پیاپی پروتستانی و مواجهه و ادغام با فلسفه های گوناگون غربی در حوزه معرفت شناسی، انسانشناسی و جهان شناسی و... است.) تفاوت دوم در انگیزه و آثار سیاسی نشر کلام مسیحی متاخر در ایران است که به نوعی با نشر فرهنگ و فلسفه های غربی و نیز با اهداف سیاسی قدرتهای سیاسی غرب در ایران و جهان اسلام بنحو کاملا علنی گره خورده است.

تلاشی که در جهت ترویج شکّاکیت دینی، نسبی گرایی اخلاقی و شخصی کردن ارزشها، تفکیک دین از سیاست و دولت، پلورالیزم افراطی و مبارزه با نقش علماء دین و فقاهت یا قوانین دینی می شود همه از حیث تئوریک از طریق گسترش همین نوع دینداری متناسب با جهان مسیحی لیبرال و هم صدا با فرهنگ غیر اسلامی غرب، قابل ترویج بوده و شدیدا تعقیب می گردد و بهترین روش فرهنگی برای مخالفت با اصول اساسی انقلاب اسلامی و فلسفه سیاسی اسلام و نهضت جهانی امام خمینی و به تعبیر غرب، مبارزه با بنیادگرایی دینی و اسلام سیاسی و ایدئولوژی انقلاب دینی، گسترش این نوع از دین و دینداری است که با نوعی پوشش ریاکارانه توسط برخی مفاهیم متشابه اسلامی و بویژه تحریف در عرفان اسلامی صورت می گیرد.

اما تمرکز کلام شیعه بر روی دو مفهوم »عقل« و »عدل« در حوزه حکمت نظری و عملی دین، که باعث تفاوت عمده ای با کلام اشعری می شود مانع از پیشرفت ریشه دار مفاهیم مسیحی - لیبرالی غرب در ایران می شود و همین نکته باریک از چشم مروجان و مترجمان این مفاهیم، پنهان مانده و یا نسبت بدان تجاهل می کنند. عناصر فعال در این گرایش، البته از نقطه نظر دانش دینی و فلسفی و نیز نوع انگیزه های شخصی و میزان صراحت لهجه و مولفات دیگر، یک دست نیستند و در جزئیات عقاید و گرایشات خود نیز با یکدیگر تفاوتهایی دارند اما علی الاصول از این جهت در اردوگاه واحدی قرار دارند و چنانچه گفتیم من حیث المجموع، درصدد ترویج گفتمان «الاهیات لیبرال - مسیحی جدید»، بویژه آنچه در مسیحیت از نوع آنگلوآمریکن، در نیم قرن اخیر پرورش یافته، می باشند و همگی نیز خود را «روشنفکر دینی» یا متعلق به جریان «نواندیشی دینی» یا «اصلاح دین» می خوانند. این اردوگاه در شبیه سازی اسلام و تشیع به مسیحیت لیبرال محورهایی کلی از این قبیل را در تغییر فرهنگ دینی، تعقیب می کند تا تحت عنوان «قرائت جدید از اسلام»، دین جدیدی را با این اوصاف، القاء کند:

۱) القاء می کند که معارف دینی، پشتوانه عقلی ندارند و حساب دین را از عقل بکلی باید جدا کرد بنابراین اسلام، هیچ رجحان عقلی و استدلالی بر هیچ دین و آیین دیگری حتی ادیان بشری ندارد و صرفاً یک انتخاب شخصی و سلیقه ای است و اساسا دین، چنین وصفی دارد، اگر چه باید دانست که این رویکرد، همه ادیان را بشری می داند و الاهی بودن ادیان را جز به مفهوم مجازی نمی پذیرد.

۲) معارف اسلام، علاوه بر آنکه مستظهر به عقل نبوده و مقداری جزمیات سنّتی است، هیچ مفاد قطعی و ضروری و ثابتی نیز ندارد و هر تفسیری از آنها می توان ارائه کرد و سرتاسر متشابه و مجمل و غیرقابل داوری است پس امروز هم می توان (و باید) آن را با فرهنگ غرب و لیبرالیزم، تطبیق داد و بر این اساس، تفسیر کرد.

۳) القاء می کند که احکام شریعت بویژه قوانین اجتماعی و حکومتی اسلام (فقه سیاسی، اقتصادی و قضایی) نیز باید کنار گذارده شوند زیرا نه ضرورت دینی دارند و نه قابل اجرا هستند. اسلام، هر نوع ادعای قانونی در حوزه «سیاست» و «اقتصاد» و «حقوق» و «آموزش» را باید ترک کند و حداکثر می تواند مثل یک شهروند عادی و به عنوان یک مطالبه انفرادی در ذیل دمکراسی ،تقاضای اخلاقی و شخصی در این باب داشته باشد بنابراین، قوانین اسلامی در عرصه جامعه هیچ آتوریته ای ندارد و واجبات اجتماعی شرع ، مطلقاً نباید الزام مدنی بیاورد و حداکثر یک «اسلام منهای احکام» و «دین بدون قوانین اجتماعی» را ترویج کرد.

۴) همچنین در این رویکرد، حکومت دینی، ارتباط دین و دولت، همه و همه، منتفی می شوند و حکومت لائیک با پوشش دینی، توجیه شده و نوعی سکولاریزم اسلامی! سازمان می یابد تا حذف شریعت، توجیه شرعی شود.

۵) بدین ترتیب پس از آنکه اسلام از «حقّانیت و صدق» در حوزه عقاید و معارف خویش دست شست و به اجمال و ابهام کامل، تن در داد و غیرقابل فهم و داوری شد و پس از آنکه اسلام از احکام عملی و قوانین اجتماعی و بویژه حکومت نیز صرفنظر و عقب نشینی کرد، سپس به سراغ «اخلاق» و «عرفان» و «عبادات » اسلامی می آیند و از همه آنها مفاهیمی رقیق، بی خاصیت، نسبی و غیراسلامی و تحریف شده، بدست می دهند تا با مفاهیم احیاناً مشابه در ادیان دیگر (حتی ادیان غیرالاهی) کاملاً شبیه و مساوی شود و عملاً تفاوت و مرجحی میان اخلاق و عرفان و عبادات اسلامی با مفاهیم بودایی و مسیحی و... نیز نماند. چنانچه گفته شد افرادی که این مکتب را در ایران و در لفاف الفاظ اسلامی، ترویج و تعقیب می کنند از همه جهات و در جزئیات عقاید خود یکدست نیستند و تفاوتهایی با یکدیگر دارند اما سیر کلی و هدف نهائی آنان یکی است.

● شناسنامه «معنویت» سکولاریستی

«معنویتی» که این رویکرد، قصد جایگزین کردن آن بجای «معنویت اسلامی» را دارد:

▪ اولاً، مبتنی بر عقاید قرآنی و مربوط به معارف اسلامی همچون توحید و معاد و نبوت نیست و بلکه در جهت نفی عقائد قرآنی، سازماندهی و تعریف می شود.

▪ ثانیاً، ارتباطی با احکام عملی اسلام ندارد بلکه این معنویت، منافی با شریعت و قوانین اسلام نیز تعریف شده و واجب و حرام اسلام را حتی در نقطه مقابل این معنویت، تقریر می کنند.

▪ ثالثاً، این معنویت که نقطه مقابل معارف اسلام و احکام اسلام باشد و در خدمت سکولاریزم و نفی نظام «حق - تکلیف» دینی قرار گیرد، با «معنویت اسلامی» هم کاملاً مباین خواهد بود زیرا معنویت اسلام، نه گسسته بلکه پیوسته با معارف و احکام اسلامی است و معنویت اسلامی نمی تواند با هر نوع عقایدی (مثلاً شرک آمیز و غیراسلامی) و با هر سنخ قوانین و رفتاری (حتی سکولاریستی) سازگار باشد. عرفان اسلامی، نوعی آگاهی، شهود، معرفت، کشف و مکاشفه و رؤ یت (قلبی) است و با عرفان مسیحی لیبرال، که براساس شکّاکیت و جهل و «لاادری گری» بنا شده باشد، یکی نیست. عرفان اسلام، «حیرت بعدالعلم» می باشد نه «حیرت قبل العلم» که همان شکّ و جهل و ظلمت است.



همچنین مشاهده کنید