جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

کانت وارث عصر روشنگری


کانت وارث عصر روشنگری

سخنرانی دکتر کریم مجتهدی با موضوع کانت و عصر روشنگری در تالار مولوی دانشگاه تهران, روز سه شنبه هفته گذشته برگزار شد

سخنرانی دکتر کریم مجتهدی با موضوع کانت و عصر روشنگری در تالار مولوی دانشگاه تهران، روز سه شنبه هفته گذشته برگزار شد. این استاد ممتاز فلسفه با ابراز خرسندی از برگزاری مراسم سخنرانی، جلساتی را که بتوان در آن بدون غرض و دوستانه و سازنده بحث کرد، نهایت آرزوی هر معلم فلسفه توصیف کرد. او از خصایص عصری سخن گفت که هیچ گاه در تاریخ بشر نمونه اش تکرار نشد و کانت را برترین فیلسوف این عصر نامید.

● مدرنیته مقابل تجدد

در ابتدا دکتر مجتهدی به رویارویی تفکر ایرانی و مدرنیته پرداخت و گفت؛ «شما باید امکانات گذشته تان و تفکر ایرانی را به یاد بیاورید و جست و جو کنید که چگونه این تفکر می تواند تجدد پیدا کند بدون اینکه تجددش کاذب باشد، یعنی درباره آن چیزی که مدرنیته می گویند. مدرنیته در زبان امروز ما معنای تجدد منفی را دارد. وقتی می خواهیم بگوییم چیزی خراب شده یا از بین رفته یا ویرانی در فرهنگ صورت گرفته، یعنی چیزی که مال ما نیست و از بیرون وارد شده و بدون اینکه بدانیم گرفتارش شده ایم. من معتقدم لفظ مدرنیته نزد ما در شرایط فعلی یک بار معنایی دارد که در تجدد نظیر آن نیست. تجدد، تجدید حیات است. اما وقتی می گوییم مدرنیته یعنی چیزی خراب و ضایع شده و مدرنیته و تجدد را مترادف نمی دانیم. این نوعی تجدد کاذب است و چیزی که به زندگی گفته می شود در واقع مرگ است. وقتی در این مدرنیته الفاظ خارجی به کار می بریم زبان مان و سنت مان و گرایشات واقعی مان را از دست می دهیم. مثلاً به کار بردن بی محابای لغات خارجی یا تظاهر به فرهنگ خارجی، عین بی فرهنگی و علاوه برآن سفسطه گری است. بهتر است کمی تعصب ملی داشته باشیم. ایرانی بودن، سعی در ایرانی ماندن است و وقتی منفعل هستیم ،ایرانی نیستیم. »

● ویژگی های عصر روشنگری

او با بررسی اجمالی مساله روشنگری از لحاظ تاریخی به تفاوت میان این مفهوم و مساله تجدید حیات فرهنگی پرداخت؛ «مساله روشنگری و عصر جدید در تجدید حیات فرهنگی در قرون وسطی و از ایتالیا شروع شد و در فرانسه و کشورهای دیگر به وقوع پیوست و نوزایی رخ داد. ولی قرن هجدهمی که در آن صحبت از روشنگری است با تجدید حیات فرهنگی فرق می کند. تجدید حیات فرهنگی برمی گردد به ریشه های یونانی و رومی. محاورات افلاطون را در فلورانس ترجمه و ارسطو را بازخوانی کردند و این به سبکی که در قرون وسطی خوانده می شد، نبود. در سه ربع آخر قرن شانزدهم این تجدید حیات بازگشت به ریشه های باستانی و احیای فرهنگ باستانی حتی در معماری و بازگشت به ارزش های سابق بود و اتفاق افتاد. اما قرن هجدهم، قرن بسیار عجیبی است که ما تبعاتش را در غرب تا به امروز می بینیم. در اواخر این قرن سه ویژگی وجود داشت؛ یکی انقلاب صنعتی انگلستان که صنایع و اقتصاد و حکومت را دگرگون کرد. این استعمار به کشورهای آسیا و امریکا دست اندازی کرد و سوء استفاده ها آغاز شد. خود انقلاب صنعتی زیرمجموعه و فلسفه عجیبی دارد و مثلاً آدام اسمیت اصول اقتصادی اش را بیان کرد و سنت های قبلی در زمینه اقتصاد کنار رفت. در سال ۱۷۸۹انقلاب اجتماعی- سیاسی فرانسه شروع می شود و ۱۰ سال تمام ادامه می یابد. نوعی نهضت فرهنگی نیز در آلمان رخ می دهد. مقدمات این سه واقعه از چه زمانی آغازشده بود؟ با توجه به این موارد و نکات ما می توانیم سیر امور در قرن هجدهم را ارزیابی کنیم. این عصر وقتی به انتها رسید، سه نتیجه بالفعل سرنوشت ساز از لحاظ تجدید قوا کردن و فروپاشی نظام های گذشته داشت.»

● عصر روشنگری ،عصر استقلال ذهن

مجتهدی با بررسی واژه روشنگری به ریشه های نظریات کانت اشاره کرد و گفت؛ «این قرن روشنگری و منورالفکری نامیده شده اما این لفظ در انگلیسی enlightement گفته می شود که به معنای روشن شدن و وضوح است. چیزی که در زبان های آلمانی و فرانسه در این معنی مشترک است لفظ «نور» است که وضوح معنی می دهد. در قرون گذشته از ذهن روشن صحبت می کردند و ذهن روشن یعنی اینکه مقید به چیزی نیست و مستقل است. این ذهن از همه چیز رها شده و هنوز فعال است. این همان «کوجیتو» دکارت است که خودش را از همه چیز رها می کند به وضوح و تمایز می رسد. در قرن هجدهم متفکران به انحای مختلف ادعا می کنند به استقلال ذهنی رسیدند. یعنی ذهن انسان می تواند همه چیز را مستقلاً دریابد. چرا این را می گویند؟ زیرا علوم از لحاظ اصولی شکل نهایی خود را پیدا کرده بود. نیوتن کتاب «اصول فلسفه تبعیت و نظام آن» را نوشت و برای جان لاک علم از تجربه شروع شد. این تجربه ها انعکاس می یابد و تبدیل به تصورات می شود و معانی تصورات ریشه تجربی دارند. این ریشه های تجربی در اثر مجاورت، توالی زبانی و تقارن زمانی تداعی می شوند. مقولات کانت از همین جاست. کانت تمام مدت به لاک فکر می کرد و ریشه هایش را از او گرفت. کتاب «نقادی عقل محض» کانت از اول تا آخر یا اسم لاک تجربی مسلک یا ولف عقلی مسلک است و مدام مقایسه می کند و در آخر کتاب هم با اسم این دو به پایان می رسد.»

● روشنگری تحمیلی

این استاد فلسفه بستر تاریخی عصر روشنگری را در کشورهای انگلستان و فرانسه خود جوش دانست و گفت؛ «در انگلستان و فرانسه این روشنگری خودجوش است و در آلمان وارداتی است و تحمیل شده. در آلمان فردریک دوم امپراتور بود و خودش تحصیلات فرانسوی داشت و کتاب و شعر نوشت. او «ولتر» را به آلمان دعوت کرد، ولتری که مظهر روشنگری فرانسه است. حکومت فردریک در آلمان استبداد منور نامیده می شد به این معنا که به زور می خواست در فرهنگ آلمانی تجدید نظر کند و تحول پدید بیاورد. این تحول اجباری زمانی رخ داد که قبل از کانت، ولف فیلسوف رسمی بود. او می خواست مانند فرانسه و انگلستان در آلمان روشنگری رخ دهد اما وضعیت فرهنگی در آنجا فرق می کرد و منورالفکری تحمیل شده بود. این تحمیل در تاریخ همان کاری است که پطر کبیر در روسیه انجام داد. اگر فردریک ولتر را به آلمان دعوت کرد، پطر کبیر هم «دیدرو» را دعوت کرد. در اروپای شرقی، ترکیه و ایران عصر مشروطه نیز چنین اتفاقاتی رخ می دهد و این چیزی که ما می گوییم مدرنیته و درست همان تغییر اجباری است. اما باید توجه کرد که هیچ جای اروپا مثل آلمان در آن عصر دانشگاه ها مجهز به فلسفه نبودند. اگر بگوییم فلسفه غرب، فلسفه آلمان است، درست گفته ایم. این فلاسفه رسمی و دانشگاهی سعی می کنند در عصر روشنگری سهم داشته باشند. مثلاً قبل از کانت، ولف می خواست روشنگر باشد و حتی شاعری مثل لامبر طرفدار روشنگری بود. در این میان چهره هایی نجیب، عمیقاً تحصیلکرده، کارکرده و وطن پرستی بودند که در اعتلای فرهنگ آلمانی کوشش کردند و این اقدامات ارزش داشت.»

● کانت، وارث قرن هجدهم

در بخش بعدی سخنرانی، او کانت را وارث عصر روشنگری نامید و درباره مقاله مشهورش گفت؛ «کانت در سال ۱۷۸۱کتاب «نقادی عقل محض» را چاپ کرد. کانت در اواخر این قرن شهرت یافت اما آنچه در این عصر باید می شد، شده بود. کانت کمی دیر رسیده بود پس او نسبت به عصر روشنگری متاخر و وارث روشنگری است. او به علوم جدید علاقه داشت و تمام فلسفه اش مبتنی بر اندیشه های نیوتن بود. دو سال بعد از چاپ کتاب او، کشیشی پروتستان در یکی از معتبرترین نشریات آن روز به نام «ماهنامه برلین» مقاله یی نوشت. این روحانی در مقاله اش عنوان کرد که روشنگری چیست؟ این ظاهر مطلب او بود و نه محتوایش. مفهوم عنوانش این بود که «آیا روشنگری این است؟» در آن زمان در روزنامه ها از ازدواج غیردینی حمایت می کردند و مقاله می نوشتند و می گفتند لازم نیست کلیسایی برای ازدواج باشد. کشیش پروتستان با اعتراض گفت؛ «روشنگری چیست که می خواهد خانمان برانداز شود، جامعه را از بین ببرد، بنیان خانواده را متزلزل کند و زندگی ما را از میان بردارد.» ماهنامه برلین موقعیت را مغتنم شمرد و این سوال را به اقتراح گذاشت و در سال ۱۷۸۳«مندلسون» که فیلسوف علم و کلیمی بود در جوابش، موضوع سوال را تحلیل کرد تا معنای روشنگری تحریف نشود و گفت روشنگری این است که می خواهیم به علوم و عقل متکی باشیم. مقاله دوم از کانت و دو ماه بعد از مندلسون به چاپ رسید. به نظر من شهرت این مقاله چهار صفحه یی کمی کاذب است.

در واقع کانت کمی بیش از این مقاله است و افرادی که راجع به او حرف زده و می زنند حوصله ندارند کتاب های اصلی اش را مطالعه کنند. کانت کتابش را چاپ کرد و به شهرت رسید و حالا مقاله اش جنجال برانگیز شده بود. به نظر کانت روشنگر شدن رسیدن به حد بلوغ است. این بلوغ جسمانی نیست و اگر مقاله را بخوانید، می فهمید که عده یی تا آخر عمر به بلوغ فکری نمی رسند. منظور کانت این است که روشنگری خروج انسان از حالت نابالغی است. از روزی که از نابالغی خارج شوی روشنگری است. اما این عدم بلوغ را آدم خودش تحمیل می کند برای اینکه قصد ندارد مسوولیت کارهایش را بر عهده بگیرد و می خواهد به گردن دیگری بیندازد. این عدم استقلال انسان و سلب مسوولیت از خودش است و نقص فاهمه نیست بلکه نوعی عادت نادرست است. ما عادت می کنیم چطور فکر کنیم و ذهن دچار تنبلی می شود. عدم روشنگری یک نوع تنبلی ذهن و طبیعت ثانوی است که قبول نمی کند مستقل باشد. انکار وجود عقل نزد خودمان هم به سبب تنبلی است. در آخر مقاله کانت یک عبارت معروف از شاعر مشهور رومی قرون اولیه میلادی، به اسم هوراس می آورد و می گوید؛ «شهامت فکر کردن داشته باش.» کسی که شهامت فکر کردن ندارد هنوز از نظر عقلی نابالغ است.»

● شعار عمیق روشنگری

مجتهدی در ادامه با طرح این سوال که «آیا فیلسوفی را می شناسیم که به ما بگوید استقلال فکری نداشته باش؟» بحث را پی گرفت؛ «چنین فیلسوفی وجود ندارد. مثلاً دکارت قبل از کانت در «کوجیتو» می گوید استقلال فکری داشته باش. سقراط هم به دنبال این بود که ذهن را مستقل کند و تا خودت فکر کنی، نظر بدهی و قضاوت کنی. دکارت حتی عمیق تر از کانت پیش رفت. او در «دستور روش اول» می گوید چیزی را نپذیر مگر اینکه واضح و متمایز باشد. یعنی خودت وضوح آن را پیدا کن و اگر نکردی نپذیر. چیز دیگری که دکارت در دستور روش اول می گوید این است که از سبب ذهن بپرهیز. آنچه در ذهنت راجع به آن فکر نکردی، پیش داوری است و جز این به شتابزدگی هم اشاره می کند. فلسفه همیشه سعی کرده همین را بگوید و این مطلب چیز جدیدی نیست. حتی اگر با پیام هوراس که می گوید برای فکر کردن شهامت داشته باش مقایسه کنیم، می بینیم که این موضوع بوده و هست. لفظ دکارت عمیق تر است زیرا او پرهیز از شتابزدگی و پیش داوری را به آن اضافه می کند. شهامت همان چیزی است که سقراط در محاوراتش می گوید و ادامه می دهد. شهامت در تفکر داشتن شعار توخالی نیست بلکه شناخت و تعمق بیشتر است. از این لحاظ می توانیم با کانت موافق باشیم به شرطی که دو شرط دکارت را هم اضافه کنیم.»

● فلسفه راه اعتلای فرهنگ است

دکتر مجتهدی سخنانش را با اشاره به بحث آسیب شناسی به پایان برد و اظهار کرد؛ «اما در اروپای اواخر قرن هجدهم این تحول روشنگری و منورالفکری انحطاط پیدا کرد. حالت تمسخر سنت به خود گرفت و برخی از ارزش های قدیمی را کنار رفت. نوشته های طنزآمیز ولتر را در فرانسه در داستان های مستهجن می بینیم که توسط دیگران اقتباس شده و این انحطاط مسلم است. بعداً «هردر»فیلسوف آلمانی انتقادهایی از روشنگری می کند و «هامان» دوست و همکار کانت نیز به همین ترتیب دست به نقد روشنگری می زند. تحلیل های هگل درباره قرن هجدهم شاهکار است. او می گوید روشنایی در روشنگری کاذب بود و نه حقیقی. این روشنگری ممکن است مثبت باشد و استقلال ذهن و فاهمه عقل اصل است اما جریان آسیب شناسی هم دارد. وقتی قرار باشد به اسم روشنگری کارهایی انجام دهند که در محتوای درونی آن چیزی اصل نیست، این انتقاد می تواند بر آن چیزی وارد باشد که ما مدرنیته می نامیم. روشنگری در این حالت و زمان کمی منحرف شده و غرب با تبعاتش روبه رو است و بیشتر از آنها ما چون مصرف کننده بودیم و هستیم. در نتیجه باید جنبه های منفی و آسیب شناسی دقیقی از روشنگری داشت. من از مقاله کانت تجلیل نمی کنم زیرا او در نوشته های کوتاه و کتاب هایش مهم تر است.

جوابی که کانت به روشنگری می دهد به نظر من جدید نیست و حتی کمی هم ناقص است. اما خود فلسفه کانت فوق العاده مهم است. آنچه از قرن هجدهم از فرهنگ بشری می رسد فلسفه او است. عصر جدیدی آغاز می شود و تاملات جدیدی داریم که تا به حال ادامه یافته. افق جدیدی روی انسان و فرهنگ بشری باز می شود که همان فلسفه استعلایی کانت است و شناخت امکانات ماتقدم. باید برگردیم و این امکانات ماتقدم را بررسی کنیم و بر اساس آن، آینده را بسازیم. بهتر است مصرف کننده صرف غربی نباشیم و از ریشه دوباره بروییم. اگر روزی کاری بشود برای فرهنگ و اعتلای آن کرد، با فلسفه است.»

مینا شاهمیری