یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
تورم و تورم منفی, آفات تندرستی اقتصادی
نرخ بالای تورم عامل بیثباتی و ایجاد تب و تاب در اقتصاد است؛ تورم منفی هم حالت ویرانگرانه پیدا میکند. بهترین تورم آن مقداری است که نه خیلی بالا و نه خیلی پایین باشد: به نظر میرسد نرخ تورم مناسب بین ۱ تا ۳ درصد باشد.
برای اینکه بفهمیم نرخ تورم به چه سطحی میرسد، متغیر عرضه پول راهنمای خوبی نیست. به جای آن بهتر است پایش کرد که چقدر از ظرفیت اقتصاد فعال شده است. برای مثال، اگر بیکاری در سطح ۵ درصد باشد، ظرفیت مازاد زیادی برای اقتصاد باقی نمانده است. رشد بیحساب دستمزدها بهترین شاهد از اقتصادی است که ظرفیتش پر شده است. اگر دستمزدها بالا نروند، امکان وقوع مارپیچ بالارونده دستمزد- قیمت وجود ندارد.
اگر مردم انتظار تورم را داشته باشند، به احتمال زیاد تورم بالا میرود؛ چون آنها رفتار دستمزد و قیمت خود را منطبق با انتظار تورمی تنظیم خواهند کرد. انتظارات تورمی که باثبات باشد یک محافظ قوی در برابر تورم و تورم منفی است.
وقتی که یوگسلاوی در دهه ۱۹۹۰ با وقوع جنگ خونین داخلی از هم پاشیده شد، عوامل این جنگ چیزهایی فراتر از صرفا رقابتهای قومی و دینی بودند. تورم، یا افزایش پیوسته قیمت تقریبا همه اجناس، نیز یکی از عوامل انحلال کشور بود. به واسطه بحران اقتصادی که در ابتدای دهه ۱۹۸۰ گریبانگیر یوگسلاوی شد، قیمتها با نرخ سالانه بیش از ۱۲۰۰ درصد در انتهای دهه ۱۹۸۰ بالا میرفت. تورم باعث نابودی طبقه متوسط چند قومیتی، اما منسجم یوگسلاوی شد. عدهای از مردم با کاشت شخصی مواد غذایی یا احتکار پول خارجی توانستند از خودشان حمایت کنند. سایرین نظارهگر بر باد رفتن درآمدها و پساندازهای خود بودند.
در سرتاسر تاریخ، تورم بالا اغلب منجر به آشوبهای اجتماعی شده است. ابرتورم یعنی وقتی که قیمتها بیش از ۵۰ درصد در سال رشد میکند، باعث به قدرت رسیدن نازیها در آلمان و کمونیستها در روسیه و چین شد و هر دو دسته دولتهای نظامی و غیرنظامی در آرژانتین را سرنگون کرد. اما نرخهای تورم بسیار ملایمتر در دهه ۱۹۷۰ باعث شد تا حزب کارگر در انگلستان و جیمی کارتر از کاخ سفید به بیرون رانده شوند.
● چرا تورم عامل بیثباتی است؟
قیمتها ذخایر هوای تازه بازار هستند؛ آنها از کمبودها و مازادها خبر داده و به بنگاهها و مصرفکنندگان میگویند چه وقت بیشتر تولید کرده یا کمتر مصرف کنند. تورم این ذخیره هوا را آلوده میکند. فرض کنیم یک سرمایهگذار قصد ساختن یک هتل را در شهری دارد که قیمتها ۱۰ درصد افزایش مییابند و با خود فکر میکند این باید نشانه تقاضای قوی برای خدمات هتلداری باشد. اما اگر هزینه زمین ۱۲ درصد، قیمت سفره ۱۱ درصد، دستمزد خدمتکار و نگهبان ۱۳ درصد بالا رود چه خواهد شد؟ پس شاید ایجاد هتل جدید واقعا زیانده باشد. تورم کاری میکند که تفسیر علائم قیمتی دشوار میشود.
تورم همچنین آرامش مردم را به هم میزند؛ چون به شکل خودسرانه عدهای را تنبیه میکند؛ در حالی که به عدهای دیگر پاداش میدهد. یک فرد بازنشسته که اوراق قرضه دولتی با سود ۴ درصد خریداری میکند، میبیند که تورم ناگهان به ۵ درصد رسید و قدرت خریدش کمتر از گذشته شد. یا خریدار خانهای که شانس کافی آورده است نرخ بهره ۵ درصد برای وام رهنی بپردازد سپس شاهد جهش ۵۰ درصدی قیمت خانه است، سودی بادآورده نصیبش میسازد.
تورم همچنین یک نوع مالیات پنهانی است. در اثنایی که دستمزدها بالا میرود تا جبران افزایش قیمتها شود، درآمد مالیاتی نیز افزایش مییابد و بازپرداخت بدهی دولت را که قبل از افزایش تورم قرض گرفته بود، آسانتر میسازد. اما در این فرآیند، دولت پولی را که در کیف مردم به شکل قدرت خرید است، میرباید.
دلیل دیگری که چرا تورم برهمزننده خواب و آسایش است اینکه پایین آوردن آن دردناک میشود. دولتها برای کاهش دادن تورم احیانا به کنترل قیمتها و دستمزدها یا سایر دخالتهای سنگین و هزینهزا متوسل میشوند. معمولا این سیاست درمان تورم به رکود منجر میشود که به هر کسی آسیب میزند.
اقتصاددانان موسسه گلدمن ساکس نشان دادهاند که سرمایهگذاران در شرایط تورمی پایین بهترین عملکرد را دارند (جدول زیر را نگاه کنید). در حالتی که تورم بالا داریم فقط سهام است که سوددهی خواهد داشت که مقدار آن هم زیاد نیست. در حالت ابرتورم، بازده همه انواع داراییها منفی میشود.
خطرات تورم را نباید بیش از حد نشان داد. پیدا کردن شواهدی که تورم ماندگار در زیر ۵ درصد، زیان زیادی به اقتصاد میرساند سخت است. مشکل اینجاست که با بالا رفتن نرخ تورم، امکان پیشبینی کردن آن کم میشود. تورم امسال ۵ درصد است، اما کسی چه میداند در سال بعد چقدر میشود.
● از سیگار تا آزتک
درباره علت تورم دو مکتب فکری رقیب وجود دارد و گوش دادن به طرفداران هر کدام مثل گوش دادن به طرفداران خلقت انواع و داروینیستها است که استدلال میکنند چگونه زندگی آغاز شد. پولگرایان عرضه پول را متهم اصلی میدانند، در حالی که نئوکینزینها ترکیبی از مازاد مخارج و روانشناسی تورمی را متهم میکنند. در هر دو مکتب تکههایی از حقیقت وجود دارد.
الف) عرضه پول را متهم کنید
میلتون فریدمن، اقتصاددانی که جایزه نوبل گرفت، گفت: «تورم همیشه و در همه جا پدیدهای پولی است.» پولگرایان آنطور که این شاخه از علم اقتصاد نامیده میشود، حالت وجود پول بسیار زیاد وقتی که به دنبال کالاهای بسیار اندک روانه است را تورم مینامند. این ادعا با درک شهودی کاملا سازگار است. اگر مقدار پولی را که مردم صرف خرید اجناس میکنند دو برابر کنید، اما مقدار جنس بدون تغییر باقی بماند، بدیهی است که قیمتها دو برابر خواهد شد.
این مفهوم در اساسیترین شکل آن خدشهناپذیر بوده و اقتصاددانان از هر جناحی آن را میپذیرند. یک مثال را بررسی میکنیم. در اردوگاههای زندانیان جنگی آلمان، زندانیان از سیگار به عنوان پول استفاده میکردند، نان، پیراهن و شکلات را با تعداد نخهای سیگار قیمتگذاری میکردند. وقتی محموله سیگارهای صلیب سرخ وارد میشد، ناگهان هر کسی سیگار بیشتری داشت تا خرج کند و قیمت هر چیزی بالا میرفت. به تدریج که سیگارها فرسوده و خراب شده یا کشیده میشدند، قیمتها دوباره شروع به کاهش یافتن میکرد. تغییر دادن عرضه پول همین اثر را دارد. یک دولت معمولا مخارج خویش را از طریق مالیات یا فروش اوراق قرضه به عموم مردم تامین میکند. فرض کنید دولت به جای این کار، اوراق قرضه را به بانک مرکزی بفروشد، بابت آنها پول تازه خلق کرده و در سطح جامعه منتشر سازد. با این کار ابرتورم ایجاد میشود، وقتی که قیمتها بیش از ۵۰ درصد یا بیشتر در ماه افزایش مییابند. در سال ۲۰۰۸ در زیمبابوه، قیمتها تقریبا هر روز دو برابر میشدند. استیون هانکه اقتصاددان دانشگاه جان هاپکینز، حساب کرد که تورم سالانه برابر با ۷/۸۹ سیکستریلیون(یعنی ۸۹۷ که جلوی آن ۲۰ صفر قرار دارد) بود. طی چنین ابرتورمی، مردم سعی میکنند تا حد امکان پول اندکی نگه دارند. به محض اینکه پولی به آنها داده میشود، آن پول را خرج میکنند، پیش از اینکه ارزشش دود شود. در بیشتر موارد، مردم برای مبادلات خود به جای پول داخلی از پول خارجی استفاده میکنند.
در حالت کاملا مخالف آن، تثبیت عرضه پول را داریم که تورم ماندگار شده را از بین میبرد. این اتفاق زمانی میافتد که کشور به سمت استاندارد طلا میرود، به این معنا که طلا پشتوانه پول است. در این نظام میتوان پول کاغذی را به بانک برده و به اندازه ارزش اسمی آن طلا دریافت کرد. قیمتها بالا میرود، اما سرانجام دوباره کاهش خواهد یافت. وقتی که آمریکا بین ۱۷۹۰ و ۱۹۱۱ دارای استاندارد طلا بود، دورههای تورم و تورم منفی در پی همدیگر میآمدند. قیمتهای عمدهفروشی در پایان دوره تقریبا به همان جایی ختم میشد که شروع شده بود.
در برخی شرایط امکان افزایش عرضه پول حتی با وجود استاندارد طلا هست. چگونه؟ عرضه طلا افزایش یابد. برای مثال وقتی کشورگشایان اسپانیایی خزاین طلا و جواهر امپراتوریهای آزتک و اینکا را با خود به اروپا آوردند، یک قرن تورم ملایم به دنبالش آمد. به بیان دیگر یعنی اینکه دولت اجازه دهد همان مقدار طلا پشتوانه مقدار بیشتری پول باشد. امپراتورهای روم و شاهان سدههای میانه هرازگاهی از ارزش سکههای طلا و نقره میکاستند. یعنی عیار طلا و نقره در هر سکه را کاهش میدادند تا هزینه جنگهای خود را تامین نمایند. در ۳۴-۱۹۳۳، فرانکلین روزولت اجازه داد تا هر اونس طلا از ۶۷/۲۰ دلار به ۳۵ دلار افزایش یابد؛ به طوری که ارزش سکه طلا ۴۱ درصد کاهش یافت و تلاشی موفقیتآمیز برای پایان دادن به تورم منفی بود.
تا اینجای کار، پیوند بین عرضه پول و تورم سرراست است. اما وقتی که وارد اقتصاد امروزی میشویم مشخص میشود که نظریه پولگرایان با اینکه در تئوری خیلی خوب است، در عمل تقریبا بدون استفاده است. میخواهیم بررسی کنیم چرا اینگونه است.
کل عرضه پول در کنترل بانک مرکزی نیست، بلکه فقط بخش محدودی از آن یا مشخصا اسکناس و مسکوک، و ذخایری را که به بانکهای تجاری عرضه میدارد کنترل میکند. (ذخایر، نقدینگی هستند که بانکها به صورت سپرده نزد بانک مرکزی نگه میدارند تا پرداختهای خود با سایر بانکها و با خزانهداری را تسویه نمایند، یا مبادله پول با خودپردازها را پر کنند.)
برای درک اینکه چرا پیوند بین عرضه پول و تورم دقیق نیست، تصور کنید که بانک مرکزی، یک تریلیون دلار به صورت اسکناس بیست دلاری تازه چاپ شده، بین مردم هر گوشه خیابان توزیع کند. اگر آنها بیدرنگ به خانه روند و تمام پول را زیر بالش خود پنهان سازند، چه اتفاقی برای مخارج مصرفکننده و تورم میافتد؟ هیچ اتفاقی. برای اینکه انتشار پول باعث تورم شود، آن پول باید قرض گرفته شده و خرج شود. وقتی که بانکها ترازنامه سالم، و تعداد زیادی مصرفکننده مشتاق و دارای اعتبار دارند وام میدهند. مصرفکنندگان وقتی پول خرج میکنند که نسبت به مشاغل و حقوق خویش احساس اعتماد دارند. آنها به دفعات بیشتری به سراغ خودپردازها میروند، ارقام بدهکاری در کارتهای اعتباری بزرگتر میشود، طرح و مدل خانههای خویش را زودتر تغییر داده و خودروهای جدیدتری میخرند.
پولگرایان ادعا میکنند این رشد عرضه پول است که منجر به مخارج بیشتر و تورم بالاتر میشود. اما در واقع عکس آن درست است. هر دلاری که مصرفکننده وام میگیرد یا خرج میکند به نظام بانکی بازمیگردد و در حساب دیداری یا پسانداز کس دیگری نمایان میشود یا در صندوق سرمایهگذاری بازار پول میرود که همگی بخشی از عرضه پول گستردهتر هستند(که با اسامی مثل M۱، M۲ و M۳ شناخته میشود).
به این دلیل، بانک مرکزی عرضه پول را هدفگذاری نمیکند. او فقط ذخایر را کنترل میکند تا مطمئن شود که بانکها نقدینگی کافی دارند تا خودپردازهای خود را پر نگه دارند و نرخهای بهره کوتاه مدت را کنترل کنند. (من بعدا توضیح خواهم داد چگونه این اتفاق میافتد.) بنابراین، نفوذی که بر عرضه پول گستردهتر دارد به شکل غیرمستقیم است. اگر نرخ بهره را بالا ببرد، از میزان مخارج و سرانجام عرضه پول خواهد کاست. اما اگر اقتصاد واقعا ضعیف شده باشد، چون که هیچکس نمیخواهد وام بدهد یا وام بگیرد، فدرال رزرو میتواند هر چه میخواهد پول چاپ کند و نرخ بهره را به صفر برساند بدون اینکه باعث شود سنجههای گستردهتر پول و اعتبار رشد کند. این اتفاقی بود که در سال ۲۰۰۹ رخ داد: فدرال رزرو نرخهای بهره را تقریبا به صفر کاهش داد و ذخایر بانکها را به میزان یک تریلیون دلار افزایش داد، در عین حال کل وامدهی بانکی کم شد.
ب) طرف دیگر ماجرا: شکاف تولید و ذهنیت شما اهمیت دارد
پس برخی مشکلات را کنار گذاشته و ذهنتان را درگیر عرضه پول نکنید. برای اینکه تصویری واقعیتر از تورم داشته باشیم- تصویر نئوکینزین- به جای آن به هتلها در مثلا آریزونا فکر کنید. میزان عرضه اتاقها در همه سال تقریبا همانند است، اما تقاضا برای آنها در ماه ژانویه بیشتر است، زمانی که میانگین حرارت ۷۰ درجه فارنهایت است تا ماه ژولای که میانگین حرارت به ۱۰۰ درجه فارنهایت میرسد. تقاضا برای اتاقها در ژانویه بیشتر است، و به این ترتیب، تعجبی ندارد که هتل بتواند کرایه بیشتری در این ماه نسبت به ماه ژولای دریافت کند.
همین قضیه برای کل اقتصاد هم صدق میکند: وقتی تقاضا برای همه کالاها و خدمات از میزان عرضه(یعنی تولید بالقوه) پیشی میگیرد، تورم افزایش مییابد. وقتی تقاضا از میزان عرضه بالقوه کمتر باشد، تورم کاهش مییابد. وقتی بیکاری زیر نرخ طبیعی خود باشد، کارگران بهتر میتوانند در مبارزه افزایش دستمزد پیروز شوند. این رابطه را آلبان ویلیام فیلیپس، اقتصاددانی نیوزیلندی کشف کرد. منحنی فیلیپس، که رابطه معکوس بین بیکاری و تورم را نشان میدهد، در قلب مدل تورم نئوکینزین قرار دارد.
یک هتل که میزان اشغال اتاقهایش ناگهان از ۸۰ درصد به ۹۵ درصد افزایش مییابد، سرانجام به تعداد اتاقهای خود خواهد افزود، اما در ابتدا کرایههای خود را بالا میبرد. به همین ترتیب، اگر نرخ اشغال اتاقها مرتب کاهش یابد، هتل سرانجام تعطیل خواهد شد. اما اول کاری که خواهد کرد کرایهها را کاهش میدهد. تفاوت بین تولید ناخالص داخلی واقعی و بالقوه را شکاف تولید میگویند که میتوان به عنوان نرخ خالی بودن ظرفیت کل اقتصاد تصور کرد. همیشه پس از رکود اقتصادی تورم کاهش مییابد چون که شکاف تولید بسیار بزرگ شده است: هتلها و دفاتر کار خالی هستند، کارخانهها بیکار شدهاند و بیکاران در هر جایی دیده میشوند.
مثل نرخ طبیعی بیکاری، تولید بالقوه، مفهومی نیست که به آسانی قابل اندازهگیری باشد. آسان است که بگوییم یک هتل، کارخانه یا نیروگاه برق در ظرفیت کامل به سر میبرد. اما درباره یک بنگاه حقوقی یا خدمات اینترنتی چه میتوان گفت؟ تولید بالقوه نیز تغییر میکند. در ابتدای دهه ۱۹۷۰، که قیمت نفت بالا رفت، بسیاری از کارخانههای موجود بلااستفاده شدند؛ این اتفاق تولید بالقوه را کاهش داد. در انتهای دهه ۱۹۹۰، شرکتها متوجه شدند امکان استفاده از رایانه و اینترنت برای افزایش تولید با تعداد کارگر کمتر است. برای مثال، خطوط هواپیمایی اقدام به جایگزین کردن آژانسهای رزرو بلیت با تارنماها کردند. این حرکت تولید بالقوه را بالا برد.
جهانیسازی نیز محدودیتهای ظرفیت را برداشت. یک شرکت که نتایج اشعه ایکس بیماران را تفسیر میکند، نمیتواند قیمت بالایی دریافت کند اگر یک رقیب بتواند همین کار را با استفاده از رادیولوژیستهای هندی بکند که تنها درصدی از دستمزد رادیولوژیستهای آمریکایی را مطالبه میکنند.
اینکه بدانیم چه وقت اقتصاد از ظرفیت کامل خود تجاوز کرده، مشکل است، اما نشانههای مشهودی وجود دارد. قطعیترین نشانه این است که بنگاهها دستمزد بالاتری میپردازند تا کارگران واجد شرایط را جذب کنند. تورم نیاز به مارپیچ دستمزد- قیمت دارد؛ اگر دستمزد بالا نرود، هیچ مارپیچی وجود ندارد.
در اقتصادی که شکاف تولید وسیع شده است، امکان رشد سریع با تهدید تورم اندک وجود دارد، دقیقا همانطور که یک هتل تقریبا خالی موفق به افزایش نرخ اشتغال به ۵۰ درصد میشود، ولی هنوز در موقعیتی نیست که نرخ کرایه اتاقها را بالا ببرد. اما به محض اینکه شکاف تولید از بین رفت، اقتصاد فقط همگام با نیروی کار و بهرهوری امکان رشد دارد. برای ایالات متحده، یعنی اینکه نرخ رشد بین ۲۵/۲ درصد و ۷۵/۲ است.
نکتهای که عجیب به نظر میرسد این است که تورم وابستگی زیادی به این دارد که مردم فکر میکنند تورم چه خواهد بود. فرض کنید یک کارفرما و اتحادیه کارگری پشت یک میز بنشینند تا قرارداد جدیدی را امضا کنند. اگر هر دو طرف توافق دارند که تورم دو درصد خواهد بود، آنها به سرعت با افزایش هزینه زندگی دو درصدی توافق خواهند کرد و بنگاه روی تعیین قیمتها برنامهریزی خواهد کرد تا این هزینهها را پوشش دهد. اگر هر بنگاهی در کشور و کارکنان آن همین کار را بکنند، تورم در سطح دو درصد آرام خواهد گرفت. بنابراین، انتظارات تورم قابلیت خود تحققی دارد.
انتظاراتی که به سرعت جابهجا میشوند به تغییرات سریعتر در تورم منجر میشود. اگر یک جهش در قیمت نفت ناگهان هزینه زندگی را بالا ببرد، بنگاهها و کارگران به سرعت قیمتها و دستمزدها را افزایش میدهند تا جبران آن رویداد بشود و مارپیچ دستمزد- قیمت به دنبال آن خواهد آمد. منظور اینکه رابطه بده- بستان بین تورم و بیکاری در منحنی فیلیپس جنبه موقتی دارد. هل دادن اقتصاد به نقطهای فراتر از توان بالقوه آن، برای مدتی میتواند بیکاری را پایین آورد، اما همانطور که تورم بالا میرود، تقاضای کارگران برای دستمزد بیشتر را نیز داریم و بیکاری را به همان جایی بازمیگرداند که در ابتدا بود.
از طرف دیگر، اگر مردم برای سالهای متمادی به تورم دو درصدی عادت کرده باشند، آنها افزایش در قیمت نفت را تحمل خواهند کرد، بدون اینکه انتظار داشته باشند دستمزدها به صورت خودکار از آن تبعیت کند. انتظاراتی که به خوبی لنگر گرفته باشد تورم را در سطحی یکنواخت حفظ خواهد کرد حتی وقتی که اقتصاد در بالا یا پایین توان بالقوه خود قرار دارد.
● حتی بدتر از تورم
تورم بلایی است که همه با آن آشنا هستند. تورم منفی یعنی وقتی که قیمتها در حال کاهش یافتن هستند، پدیدهای نادرتر و حتی بدتر است. این شاید عجیب به نظر رسد. آیا ما نباید خوشحال باشیم اگر قیمتهایی که میپردازیم هر سال که میگذرد پایینتر بیاید؟ خب، این همانند کاهش یافتن وزن است. بستگی دارد که دلیل آن چه باشد: آیا غذاهای سالمتری میخورید و بیشتر ورزش میکنید که لاغر شدید (خوب است) یا اینکه از گرسنگی در آستانه مرگ هستید(که بد است)؟
تورم منفی زمان خوبی رخ میدهد که کارگران و شرکتها بهرهورتر میشوند و یاد میگیرند چگونه هر چیزی را با هزینه کمتر تولید کنند. برای مثال شرکت اینتل توانست قیمت تراشههای یارانه را دائم کاهش دهد چون که روشهای جدید و ارزانتر ساختن آنها را پیدا کرده بود. سود اینتل و حقوق کارکنان آن هنوز هم در حال افزایش است. اگر این حالت را به کل اقتصاد تعمیم دهیم، امکان این هست که قیمتها به طور کلی کاهش یابند حتی اگر درآمدها افزایش مییابد.
تورم منفی بد زمانی رخ می دهد که مخارج شروع به کاهش میکند و شرکتها مجبور به کاهش قیمتهای خود هستند تا فروششان را حفظ کنند، دقیقا مثل زمانی که از میزان رفت و آمد گردشگران کاسته میشود و هتلها نرخهای خود را کاهش میدهند. به محض اینکه مردم انتظار کاهش قیمتها را داشته باشند، آنها از خرید خودداری میکنند. کارگران در ابتدای امر در برابر کاهش دستمزد خود مقاومت میورزند، به طوری که کارفرمایان باید برخی از آنها را اخراج کنند تا بتوانند بنگاه را در برابر کاهش قیمتها حفظ کنند. سرانجام ترس از بیکاری، کارگران باقیمانده را ترغیب میکند تا کاهش دستمزد را بپذیرند. قیمتها و دستمزدها پشت سر هم کاهش مییابند که تصویر معکوس مارپیچ بالارونده تورمی دستمزد- قیمت است. چنین رویدادی در آمریکا بین ۱۹۲۹ و ۱۹۳۳ رخ داد زمانی که قیمتها هر سال ۷ درصد کاهش مییافت. ژاپن این تورم منفی بد را به شکلی ملایمتر از انتهای دهه ۱۹۹۰ به این سو تجربه کرده
است.
اگر قیمتها و دستمزدها با نرخ یکسانی شروع به کاهش یافتن کنند، آیا وضع هر کسی بدتر میشود؟ به طور کلی، مبلغ ثبت شده روی فیشهای حقوقی کوچکتر میشود، اما قدرت خرید همانند گذشته است چون که قیمتها هم به همان اندازه کاهش یافته است. مشکل این است که میزان بدهیها ثابت است به طوری که با کاهش درآمدها و قیمتها، بار مالی بدهیها افزایش مییابد. مالکان خانهها از سر و ته مخارج خود میزنند تا بتوانند اقساط وامهای رهنی خود را بپردازند یا بدتر اینکه، مالک خانه از پرداخت اقساط خودداری میکند چون حالا ارزش خانه حتی به اندازه بازپرداخت وام نیست. بانک ورشکست میشود، مشکل اقتصادی را عمیقتر میسازد. ایروینگ فیشر اقتصاددان آمریکایی در ۱۹۳۳ نوشت «هر چه قایق اقتصادی یکوری میشود بیشتر تمایل به یکوری شدن پیدا میکند.» که این پدیده را بدهی تورم منفی مینامند.
گاهی اوقات درمان تورم منفی سختتر از تورم است. بانک مرکزی که با تورم مواجه شده است معمولا میتواند تا جایی که نیاز است نرخ بهره را بالا ببرد. در مواجهه با رکود میتوان مخارج را تحریک کرد و با پایین آوردن نرخ بهره به زیر نرخ تورم باعث رشد اقتصادی شد که هزینه واقعی استقراض را منفی میسازد. بدیهی است وقتی که تورم منفی است امکان چنین کاری وجود ندارد، چون که بانک مرکزی نمیتواند نرخ بهره را به زیر صفر برساند: طی دوره تورم منفی، نرخ بهره واقعی همیشه مثبت خواهد بود. (در بخشهای بعدی، سایر ابزارهای مورد استفاده بانک مرکزی را توضیح خواهیم داد اگر که نرخ بهره کوتاه مدت به صفر رسیده باشد.)
● انتخاب مردم
به دنبال بحران جاری اقتصادی، یک روانگسیختگی مرموز بر صنف برادرانه اقتصاددانان غلبه کرد. این شرایط در فیلم کوتاه یوتیوب از یک کشور غربی توسط یک مدیر امور مالی به خوبی جمعبندی شد: «اگر میتوانی به من بگو کدامیک را میخواهی: آیا ما زیمبابوه خواهیم شد یا ژاپن؟»
معلوم است که نمیخواهیم هیچکدام از این دو بشویم. در عین حال خطراتی
از هر دو سو دیده میشود. رکود بزرگ کنونی ظرفیت اقتصادی بلااستفاده زیادی بر جا گذاشت که تورم نسبتا پایین، امکان تبدیل شدن به تورم منفی را
دارد. با همه اینها، در بلندمدت تورم یک انتخاب سیاسی است. وقتی جامعه مالیاتهای لازم را نمیپردازد تا دولت بتواند تقاضاهای ایجاد شغل را پاسخ دهد، برنامههای اجتماعی ارائه کند یا هزینههای جنگ را تامین نماید، چارهای برای دولت به غیر از وام گرفتن نمیماند و به بانک مرکزی فشار میآورد تا نرخهای بهره را پایین بیاورد که کمکی به قرض گرفتن دولت بشود. این سیاست سرانجام به تورم منجر میشود. در حالت حدی، دولت خیلی ساده به بانک مرکزی دستور میدهد تا پول چاپ کند که گاهی به ابرتورم میانجامد.
این حالت وسوسهکننده به نظر میرسد، اما این طور فرض نکنید که سیاستمداران تسلیم این وسوسه خواهند شد. رایدهندگان از تورم متنفر هستند. مردم در نظرخواهیهای گالوپ در دهه ۱۹۷۰ مرتبا تورم را دغدغه مهمتری از بیکاری میدانستند. رابرت شیلر اقتصاددان دانشگاه ییل در بررسی که در ۱۹۹۶ انجام داد، متوجه شد اگر آمریکاییها، آلمانیها و برزیلیها بین تورم و بیکاری مجبور به انتخاب باشند، همگی بیکاری بالاتر را به تورم بالاتر ترجیح میدهند. بنابراین اگر تورم افزایش یابد، سیاستمداران سرانجام مجبور خواهند شد آن را مهارکرده یا بانکداری مرکزی پیدا کنند که چنین کاری بکند. برای نمونه، در هر دو زمانی که فدرال رزرو باعث دو رکود سخت دردآور شد تا کمر تورم را بشکند جیمی کارتر و رونالد ریگان ساکت و حاضر به خدمت ایستادند.
● ریزهکاریهای اقتصادی
هنگامی که اداره آمار نیروی کار در انتهای سده نوزدهم ایجاد شد، یکی از نخستین کارهایی که کرد سعی در اندازهگیری هزینه زندگی بود. امروز، شاخص قیمت مصرفکننده (CPI) یکی از آمارهای اقتصادی است که بیشترین تاثیر را بر زندگی روزانه مردم هر کشور دارد چون که برای محاسبه تعدیلات هزینه زندگی استفاده میشود. آماردانها و پیمانکاران اداره آمار نیروی کار، یک بار در ماه کل کشور را زیر پا گذاشته و از هزاران بنگاه بازدید میکنند تا قیمتهای بیش از ۸۰ هزار قلم کالا در ۲۰۰ گروه از خودروی جدید گرفته تا مراسم تشیع جنازه را جمعآوری کنند. به این منظور پیمایشهای آماری منظمی از عادات مخارجی مصرفکنندگان انجام میشود تا وزن مناسب به هر گروه در شاخص داده شود از ۳۲ درصد برای مسکن، تا ۳/۰درصد برای شکر و شکلات. رایجترین سنجه تورم، درصد تغییرات دوازده ماهه در شاخص قیمت مصرفکننده است.
میوه و غذای تازه و انرژی علت بیشتر نوسانات ماهانه در CPI است. چون که افزایش قیمت در یک ماه اغلب با کاهش چند ماه بعد خنثی میگردد، اقتصاددانان این دو قلم (مواد غذایی و انرژی) را حذف میکنند. باقیمانده یا تورم اصلی یک تصویر باثبات از تورم زیربنایی ارائه میدهد. اگرچه این تصویر مخدوش خواهد بود، اگر در طی زمان هزینه انرژی و مواد غذایی دایما بالاتر (یا دایما پایینتر) برود به جای اینکه به سطوح سابق خود بازگشت نماید.
CPI بدون ایراد هم نیست. مصرفکنندگان دائما به فروشگاههایی میروند که قیمتهای ارزانتری دارند؛ برای مثال از فروشگاههای گرانقیمت به سمت وال مارت و از تماس با تلفنهای خطوط زمینی به سمت محصولات ارزانتر از قبیل گفتوگوی تلفنی اینترنتی. CPI با پیمایش هر دو سال یکباری که از عادات مخارجی مصرفکنندگان میکند سعی در دریافت این تغییرات دارد، اما در این بین، شاید تورم را اندکی زیاده از حد واقع نشان دهد.
سنجه CPI از مالکیت خانه نیز مناقشهبرانگیز است. این یک سنجه از قیمتهای خانه نیست. بلکه سنجهای است که نشان میدهد مالک خانه چه مبلغی میپردازد اگر بخواهد همان خانه را اجاره کند. دو قیمت معمولا، اما نه همیشه با یکدیگر حرکت میکنند. بین ۱۹۹۸ و ۲۰۰۷، قیمتهای خانه ۸۴درصد افزایش یافت، اما چون که اجارهها انعطافپذیری کمتری داشتند CPI فقط افزایشی ۳۸ درصدی در هزینه مالک بودن یک خانه ثبت کرد.
● سایر سنجههای تورم وجود دارد از جمله:
▪ شاخص مخارج مصرفی شخصی PCE: یک جایگزین مهم، اما کمتر شناخته شده به جای CPI، شاخص قیمت مخارج مصرفی شخصی یا شاخص PCE است که اداره تحلیل اقتصادی برای محاسبه GDP استفاده میکند. پیشبینیهای فدرال رزرو بر اساس شاخص PCE و نه CPI است. PCE براساس آنچه بنگاهها واقعا میفروشند و نه آنچه که مصرفکنندگان میگویند و میخرند (که شاید ناقص و ایراددار باشد) است. نتیجه اینکه این شاخص نسبت به CPI اهمیت کمتری مثلا به مسکن و اهمیت بیشتری به مراقبت درمانی میدهد. شاخص PCE ویژگیهایی غیرعادی نیز دارد چون روی چیزهایی قیمت میگذارد که قیمتی ندارند مثل عبادت جمعی روز یکشنبه و حسابهای جاری که حقالزحمه نمیگیرند.
▪ تعدیلکننده ضمنی GDP: تعدیلکننده ضمنی GDP قیمتهایی را که همه بخشهای اقتصاد میپردازند اندازهگیری میکند: مصرفکنندگان، بنگاهها، دولت، همچنین خریداران خارجی صادرات. از این شاخص برای محاسبه اینکه چقدر از افزایش GDP اسمی به علت تورم و چه قدر به علت فعالیت واقعی بوده است، استفاده میشود.
▪ شاخص قیمت تولیدکننده: شاخص قیمت تولیدکننده (PPI) قیمتهایی را اندازهگیری میکند که فروشنده دریافت میکند به جای آنچه که مصرفکننده میپردازد. در حالی که این شاخص قیمتهای برخی خدمات از قبیل حمل و نقل و تندرستی را ردیابی میکند، جذابیت اصلی آن مربوط به کالاهای ساخته شده است که خدمات و کالاهای واسطهای مثل لاستیک و فولاد را که سرانجام به خودرو تبدیل میشوند حذف میکند. چون که شاخص PPI خدمات را حذف میکند سنجه محدودتری از تورم نسبت به CPI است و میزان نوسان بیشتری دارد.
▪ شاخص قیمت واردات: شاخص قیمت واردات آنچه را که صرف کالاهای وارداتی میکنیم ردیابی میکند و بنابراین فشار تورمی یا تورم منفی از خارج یا از ناحیه ارزش مبادله دلار را علامت میدهد.
▪ انتظارات تورمی: این انتظارات را میتوان از طریق نظرسنجیها پایش کرد. هر ماه، در پیمایش مصرفکنندگان توسط موسسه تامسون رویترز/ دانشگاه میشیگان از مصرفکنندگان پرسیده میشود انتظار دارند تورم طی سال آینده، پنج سال و ده سال بعد چقدر باشد. اوراق خزانه محافظت شده در برابر تورم (TIPS)، سنجه دقیقه به دقیقه از انتظارات تورمی سرمایهگذاران ارائه میدهد. اگر اوراق قرضه TIPS بتواند سه درصد عایدی بدهد و عایدی اوراق قرضه معمولی پنج درصد باشد، نرخ تورم انتظاری دو درصد است. در این مورد محتاط باشید چون عوامل فنی بیشماری هستند که میزان عایدیها را تعیین میکنند.
▪ قیمت طلا و کالاها: بیشتر سرمایهگذاران برای یافتن نشانههای هشداردهنده اولیه از تورم و تورم منفی، نگاهی به قیمت طلا و کالاها دارند. این قیمتها در مقایسه با شاخصهایی که تورم را پیشبینی میکنند، سنجههای بسیار بهتری برای نشاندادن هراس از تورم هستند. تا حدی به این دلیل که چیزهای بسیار زیادی بر قیمت طلا و کالاها تاثیر میگذارند. طلا به ناآرامی جهانی، تقاضا برای جواهرات و دلار واکنش نشان میدهد. قیمت کالاها به میزان قدرتمندی اقتصاد جهانی، اعتصابات و آب و هوای بد واکنش نشان میدهد.
▪ دستمزدها و هزینه نیروی کار: در پیمایش اداره آمار کار، هر ماهه دستمزد ساعتی و هفتگی ردیابی میشود. شاخص هزینه اشتغال که فصلی منتشر میشود جامعتر است چون که منافع و پاداشها را نیز شامل میشود. مزایای پرداختی بابت مراقبت درمانی، مستمریها، و مالیات حقوق اکنون تقریبا ۲۰ درصد جبران زحمات هستند که از ۵ درصد در دهه ۱۹۴۰ به این حد رسیده است. در عین حال برای اینکه بفهمیم آیا افزایش دستمزدها تورمزا است یا خیر، باید آنها را با بهرهوری مقایسه کنیم. اگر حقوق یک نقاش دو برابر شود، چون که او اکنون با دستگاه افشاننده میتواند دو برابر نقاشی کند، حقوق در متر مربع اصلا افزایش نیافته است. هزینههای نیروی کار که با بهرهوری تعدیل شده باشد، از طریق هزینه واحد کار اندازهگیری میشود که BLS آنها را همراه با بهرهوری هر سه ماهه گزارش میدهد.
گرگ آیپی
مترجم: جعفر خیرخواهان
عکس: آکو سالمی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
امیرعبداللهیان حسین امیرعبداللهیان سازمان همکاری اسلامی دولت سیستان و بلوچستان جنگ انتخابات مجلس شورای اسلامی حجاب دولت سیزدهم مجلس حسن روحانی
سیل یسنا تهران هواشناسی شهرداری تهران بارندگی سازمان هواشناسی باران فضای مجازی آتش سوزی هلال احمر آموزش و پرورش
هوش مصنوعی خودرو بانک مرکزی قیمت خودرو قیمت دلار مسکن قیمت طلا تورم دلار بازار خودرو حقوق بازنشستگان ایران خودرو
تلویزیون صدا و سیما جهان مهران غفوریان موسیقی صداوسیما سریال سینمای ایران سازمان صدا و سیما
رژیم صهیونیستی فلسطین اسرائیل جنگ غزه روسیه آمریکا ترکیه انگلیس اوکراین نوار غزه ایالات متحده آمریکا یمن
فوتبال پرسپولیس رئال مادرید استقلال سپاهان لیگ برتر باشگاه استقلال بازی باشگاه پرسپولیس علی خطیر جواد نکونام بایرن مونیخ
آیفون اینستاگرام دیابت اپل ناسا عکاسی تبلیغات موبایل گوگل
کبد چرب فشار خون