شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
مجله ویستا

شاید صدا دوباره به مفهومش بازگردد


شاید صدا دوباره به مفهومش بازگردد

چند نکته درباره نشست شعر

«فرهنگ جانشین آزادی است»

هربرت مارکوزه

عملکرد شعر معاصر نشان می‌دهد که پیروان «نیما» هریک تلاش کرده‌اند تا به نوعی شعر خود را در نسبت با نیما تعریف کنند. گرچه «در سابقه شعر معاصر، هم نیما هست و هم سخن توللی. هم دستگاه شاملویی هست و هم روال کلامی اخوانی. هم هوشنگ ایرانی هست و هم نادرپور. هم فرخزاد و رویایی هستند و هم کسرایی و سایه و مشیری. اکنون نیز گوناگونی و ناهمگونی به مراتب گسترده‌تر و بیشتر است.» با این همه برای تحلیل، بررسی یا نگاهی انتقادی به وضعیت شعر امروز اگر تا نیما و آغاز دوره شعر نو پس نرویم، دهه ۷۰ (از دهه ۷۰) به دلیل بازتعریف مفهوم «شعر» می‌تواند نقطه عزیمت مناسبی باشد برای تامل درباره وضعیت شعر، آرایش درونی آن، جریان‌های شعری و موقعیت و شرایط زیست شاعر که تقدیر شعر امروز را به‌عنوان مفهومی بحرانی (و نه بحرا‌ن‌ساز) رقم زده است. موقعیتی که در آن «باید شاهد ضایعات شتابناک این پیکر فرهنگی بود که می‌خواهد با اندام‌هایی بی‌قرار و پراکنده برقرار بماند؛ یا آسیب پی‌در‌پی اندام‌ها را در آثار و دستاوردها ترمیم کند.» آن هم آثاری که خود گرفتار مشکلات درونی و مشابه‌اند.

در دهه ۷۰ مفهومِ «فرهنگ» متولد شد. سیطره مفهومِ تازه فرهنگ بر بسیاری از مفاهیم دیگر؛ چون امر سیاسی، کنش یا جنبش‌های اجتماعی و... موجب شد که شعر ما جهت‌گیری دیگری کند. اینکه: ترکیبِ خلاقانه نیچه‌ای؛ «توهم آگاهانه» (یا تخیل آگاهانه) - که شاید بهترین تعریف از هنر (شعر) باشد، از میان رفته و جریان‌های مسلط به یکی از دو جزء این ترکیب بسنده کردند. گروهی بر «آگاهی» تمرکز کردند و از این راه‌ درصدد حفاظت از «ایده شعری» برآمدند و گروهی «تخیلِ» صرف را مبنای نوشتن شعر دانستند و مخاطب‌محوری را. در این دوره همزمان با دوره سازندگی عده‌ای از شاعران با هزینه خود شعر چاپ کردند و کم‌کم شعر به‌عنوان یک محصول فرهنگی شناخته شد. و شعر که در فضای مدرن همواره علت فرهنگی یا کنشی فرهنگ‌ساز بود، در این دوران به مرور فرهنگ ‌ساخته شد. و زمانی که شعر در مفهوم «فرهنگ» تعریف شد، جریان‌هایی مانند شعر ساده (در مفهوم امروزی‌اش) شکل گرفت، که به مردم یا همان مخاطب فکر می‌کرد و بر مساله ارتباط با مخاطب تاکید می‌گذاشت. و این‌طور شعر، خصلت «کالایی» گرفت. انبوه شعرهایی که در این راه‌ها و بیراهه‌ها نوشته و چاپ شدند، بیش از آنکه راهی باشند در شعر معاصر ما، برداشتی مختصر برای مصرف عام شدند. و البته شاعران دیگری هم بودند و هستند که «با خطاب درونشان» نوشتند. یعنی «انباشتِ درون»، آنان را به هنگامِ سرایش رساند. و انباشت درون، همان انرژی متراکم درون هنرمند است که به خلاقیت می‌انجامد و «انرژی متراکم، هم برآیند مجموعه دیده‌ها و شنیده‌ها و آموخته‌ها و اندیشه‌ها و تجربه‌ها و آرزوها» و شور شاعری است. اما آنچه شعر امروز به آن مبتلاست، همان تلقی کالایی از شعر است که برساخته رویکرد محفلی ادبی است، که علاوه بر شعر، گریبان ادبیات داستانی ما را نیز گرفته است. و حالا ما با برپایی این نشست و نشست‌هایی از این‌دست برآنیم تا آسیب‌های شعر امروز را بازشناسیم تا از این راه ترسیم وضعیت روزگار ما ممکن شود. تا «شاید صدا دوباره به مفهومش بازگردد.» پس با دو شاعر حاضر در این وضعیت به گفت‌وگو نشسته‌ایم. علی باباچاهی؛ که در شاعری‌اش بیشتر بر اجرای زبانِ شعر تمرکز دارد، یا بر «زبانِ شعر». و از شعرِ «در وضعیت دیگر» می‌گوید. و محمد شمس‌لنگرودی؛ که با «شعر ساده» شناخته می‌شود. شعری که مخاطب‌محور است و بیش از هرچیز به حس مخاطب متکی است. شمس‌لنگرودی معتقد است: «این ماجرا از دهه ۷۰ شروع نشد. بعد از مشروطیت از همان‌موقع که نیما براندازی شعر کهن و بنیانگذاری شعر نو را شروع کرد، این ماجرا شکل گرفت و دو جریان رودر‌روی هم قرار گرفتند، یک‌سو نیما یوشیج و هوشنگ ایرانی بودند که ضرورت و نیاز جامعه و شعر را به تغییری بنیانی درک کرده بودند، یک سوی دیگر هم پرتو کیا و بعدتر کسانی دیگر بودند که بی‌درکی از مطلب خودشان را داخل ماجرا کرده بودند...» البته به اعتقاد شمس‌لنگرودی، بعدها شاخه‌هایی با اسم‌های مختلف از اینها جدا شدند و بعدها هم عده‌ای پیدا ‌شدند که از شعر ساده طرفداری می‌کنند و درک دیگری از شعر ساده دارند اما معتقدند شعر‌ساده می‌گویند. «عده‌ای دیگر هم در سوی دیگر از آب گل‌آلود ماهی می‌گیرند، هذیان‌هایی می‌نویسند و خودشان را جزو شاعرانِ زبان می‌دانند.»

علی باباچاهی اما می‌گوید: «به گمان من حرکت شعر در دهه ۷۰، مدیون ادبیات دوره مشروطه و ۹۰سال شعر نو فارسی است، ولی شرایط منحصر‌به‌فرد خودش را دارد... نمی‌شود به‌سادگی از کنار آن گذشت.» و نیز تاکید می‌کند که در دهه ۷۰، آب گل‌آلود شده و مسایل کاذبی پدید می‌آید. «مثلا طرح برخی گزاره‌های تئوریک در کار نوشتن بعضی‌ها، انحرافی ایجاد کرد... جریان‌بازی و موج‌سازی نیز آغاز شد. اما در همین دوران تئوری‌های فلسفی بعضا متضادی ترجمه شد که تاثیرگذار بود... و به‌رغم غوغاسالاری‌های بسیار، دریچه‌هایی تازه هم برای افق‌های ناشناخته گشوده شد.» در ادامه، جدال میان دو جریان شعری مخاطب‌محور و زبان‌مدار بحث‌ها را پیش می‌برد.» شمس معتقد است، برخی از شاعرانِ زبان، از راه تئوری یا مد روز شعر می‌نویسند: «شما این چیزها را توی کتاب‌ها خواندید و از طریق کتاب دارید شعر می‌گویید نه با ندای قلبی‌تان» و باباچاهی می‌گوید، «جناب شمس نباید بر خود روا دارند که لیدر یک جریان شعری هستند!» به هر روی بررسی وضعیت شعر امروز، ما را به دهه ۷۰ به این طرف، کشاند و البته به روزگارِ دو جریان شعری مخاطب‌محور و زبان‌مدار، یا شعر ساده و شعر زبان. و این بحث ادامه پیدا کرد تا طرز شعری این دو شاعر، یا به تعبیر شمس‌لنگرودی، زیبایی‌شناسی آنان. و ردیابی آسیب‌های این دو جریان و البته گفتن از شعرِ شاعران دیگر و نسبت آن با شعر این دو شاعر، که این‌همه در یک جلسه ممکن نشد و این بحث‌های اخیر در جلسه دوم با حضور احمد غلامی مطرح شد و این نشست به سرانجام رسید. که به قول شاعر «ما شاهد شعارها و شعرهای خویشتنیم و شاهد یقین و تردید خویشتنیم و شاهد فساد و رشد خویشتنیم و با همین شعاع که آسان می‌نماید قوس دوام را تا اینجا پیموده‌ایم و دایره هردم بزرگ‌تر شده است تا ذره‌ذره خویشتن را گرد آوریم و باز به‌پا شود و باز گرد آوریم و باز حنجره‌به‌حنجره بخوانیم و خاموش شویم و باز بخوانیم و لحظه‌به‌لحظه رویایمان را بنویسیم و... و باز بنویسیم و باز خط زنیم و باز بخوانیم و باز بنویسیم و... باز حرف به حرف بنویسیم و باز بنویسیم و باز...»

شیما بهر‌ه‌مند