دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
سکولا ریزم ستیزه گر
دکتر سروش که به دعوت جمعی از دانشجویان و علاقهمندان روشنفکری دینی به پاریس دعوت شده بود روز پنجشنبه دوم اوت ۲۰۰۷ (یازدهم مرداد ۸۶ )در محل سالن اجتماعات خانه دانشجویان بلژیک در کوی دانشگاه پاریس به ایراد سخن پرداخت. آنچه در پی میآید متن کامل این سخنرانی است.
ما در زبان فارسی واژه دقیق و روشنی برای بیان سکولاریزم نداریم، نهتنها در فارسی نداریم بلکه در هیچ یک از زبانهای غیرلاتینی هم معادل این کلمه را نداریم. عربها هم نتوانستند معادل دقیقی برای آن پیدا کنند و اغلب ترجیح دادهاند به همین صورت کنونی فرنگی آن را بهکار ببرند. البته در زبان فارسی واژههایی مثل <گیتیانگی> و یا <دنیاویت> پیشنهاد شده است (یعنی توجه به گیتی و دنیایی کردن.) در زبان عربی هم واژه علمانیت بهکار رفته که در ریشه آن که از علم است یا از عالم، اختلاف است.
در زبانهای لاتین سکولاریزم از ریشه سکولوم میآید، یعنی اینجا و اکنون یعنی این جهان و نه جهان دیگر پس از مرگ، این دنیای حالی و نه دنیای برتر. پس در واقع سکولاریزم اثبات یک جهان و نفی جهان دیگر است. معنایش این است که توجه ما به این جهان زمینی و طبیعی که اکنون در آن زندگی میکنیم معطوف است. در پی کامیابی و شناخت این جهان هستیم نه به جهان بعد از مرگ کاری داریم و نه به جهان برتر (ماوراء طبیعت.) مجموعا سکولاریزم، هم نفی زهد است و هم اثبات تصرف و تنعم دنیوی به همه معانی آن، هم بیاعتنایی به آخرت و ماوراء طبیعت.
ما با این مفهوم آن چنان که باید آشنا نبودهایم فلذا واژهای هم برای آن نساختهایم و در میان ما حرکتی ذهنی و عملی را ایجاد نکرده است اما در مغرب زمین سکولاریزم رویش طبیعی پیدا کرد و درختی شد که بر سر تمام تمدن غرب سایه افکند و اکنون هم غربیان در سایه این درخت زندگی میکنند. در ادبیات اسلامی دو واژه را خواهید یافت که ربط نزدیکی به بعضی از وجوه سکولاریزم دارند یا دستکم، به لحاظ ریشه لغوی به آن نزدیکاند. یکی کلمه <دهر> است که با کلمه dure فرانسوی وduration انگلیسی هم ظاهرا هم ریشه است (چنین گفتهاند.)
کلمه دهر در قرآن هم آمده است؛ جایی که منکران میگویند ما خود به دنیا میآییم و با خود از دنیا میرویم <و ما یهلکنا الا الدهر.> دهر و روزگار ما را هلاک میکند، علت دیگری در کار نیست، خدایی نیست و ماوراءالطبیعتی نیست، نیروهای غیبی نیستند، همین زمان و همین جهان است که ما را میپرورد و نهایتا هم فرو میاندازد. در شعر خیام هم با همین معنا روبهروییم:
جامی است که چرخ آفرین میزندش
صد بوسه مهر بر جبین میزندش
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش
دهر یعنی زمانه، روزگار و با کلمه سکولاریزم که مفهوم زمان در آن جای دارد مناسبت تامّ و تمامی دارد. البته من پیشنهاد نمیکنم که به آدمهای سکولار بگوییم دهری زیرا این لقب در زبان عربی و فارسی و در یک محیط دینی، لقب کفرآمیزی محسوب میشود و خالی از دشنام نیست. باری فیلسوفان اعتقاد دارند مشخصه طبیعتی که در آن زندگی میکنیم آن است که زمان مند است و عالم ماوراء الطبیعت را عالم بی زمان یا عالم لازمان و لامکان مینامند. در زبان انگلیسی temporal order به معنی مرتبه زمانی و eternal order به معنی مرتبه لازمان است و temporal با secular هم معنا هستند و هر دو یعنی دنیایی و زمینی و زمانی و طبیعی و مادّی. چه بگویید مادی و چه بگویید زمانی هیچ فرقی نمیکند زیرا در جهان ماوراءطبیعه نه ماده است و نه زمان. چرا که بر حسب نظر فیلسوفان الهی زمان فرزند ماده است، فرزند حرکت ماده است. بنابراین سکولاریزم یعنی توجه و تعلق به عالم ماده که عالم زمانیات است.
کلمه عصر چناچه در سوره <عصر> قرآن هم آمده است، ربط و نسبت وثیقی با مقوله زمان دارد. خداوند در این سوره به عصر قسم یاد میکند: قسم به عصر، آدمیان همه زیانکارند مگر کسانی که اهل ایمانند و اهل رفتار نیک. مفسران قرآن در معنی عصر اختلاف دارند. برخی به سادگی گفتهاند عصر یعنی بعد از ظهر و استدلال کردهاند که خداوند به صبح و شب قسم یاد کرده پس میتواند به بعد از ظهر هم قسم یاد کند اما برخی معتقدند منظور از عصر اینجا زمان است.
روحانی چپ زدهای هم تفسیری بر این سوره نوشته بود و گفته بود یکی از معانی عصر <فشردن> میباشد. گفته بود که خداوند قسم به فشار خورده است و منظور این فشار انقلابی است که باید از بالا بیاید و جامعه را اصلاح کند!! اگر این افراط و تفریطها را کنار بگذاریم گویا <زمان> معنای کلمه عصر را بهتر میرساند. در واقع خداوند سلاحی را که در دست غیرمؤمنان بود از ایشان میگیرد و میگوید این زمانه خود مخلوق ما است مثل خورشید و ماه و من به آن قسم میخورم. زمان در عین حال که حرمت و منزلت قسم خوردن را دارد قدم از مخلوقیت به حریم خالقیت نمیگذارد.
پارهای از شما که با تاریخ فلسفه و تاریخ کلام آشنایی دارید حتما دیدهاید که فیلسوفان و متکلمان ما هنگام بحث از مسائل دینی دو گونه بحث میکنند؛ یکی عقلی و دیگری نقلی. راه نقلی آن است که به مأثورات و گفتههای پیامبر و پیشوایان دین مراجعه کنیم و ببینیم آنها چه گفتهاند و راه دیگر هم اینکه از راه عقلی یعنی بدون مراجعه به آیات وروایات نبوی به عقل خودمان تکیه کنیم. ببینیم ما چه میفهمیم و خرد به ما چه میگوید. این مفهوم عقلی که در اینجا بهکار میبرد به مفهوم عقل سکولار در زمان حاضر بسیار نزدیک است. یعنی عقلی که زیر فرمان دین نیست و خود میخواهد در خصوص مسائل جهان فتوا بدهد. وقتی عقل را مقابل نقل میگذاریم غرض عقل مستقل از وحی است و این همان چیزی است که یک انسان سکولار دلبسته آن است. با این اوصاف شما در مییابید که سکولاریزم یک وجه عملی و حیاتی و ناظر به زندگی دارد و یک وجه عقلی و ناظر به اندیشه.
در وجه ناظر به زندگی میخواهد کام دل از زندگی بگیرد و در بعد اندیشهگی مفهومش آن است که میخواهد خود بفهمد و داوری کند و از منطق وحی پیروی نکند. آنگاه وقتی قومی اراده کرد و همت گماشت تا این مفاهیم را محقق کند از اینجا است که سکولاریزم متولد میشود، یعنی قومی متولد میشوند که در مقام داوری و تحلیل پدیدههای اجتماعی و طبیعی پای ماوراءالطبیعت را به میان نمیآورند، از نیروهای غیبی استمداد نمیکنند، دعا نمیکنند، نذر نمیکنند، توسل به بزرگان نمیجویند، سحر و جادو را طرد میکنند، افسانهها و خرافات را دور میریزند و در مقام زندگانی هم رهبانیت و زهد و ریاضت را پشت سر میگذارند. چون یک بعد مهم عملی سکولاریزم آن است که آدمی زاهد نباشد.
اولین جرقههای سکولاریزم در مغرب زمین، جرقههای ضد زهدی بود. یعنی ترک دنیا را گفتن، زهد را کنار نهادن و دنیا را جدیگرفتن؛ به همه معانی آن. یعنی دست تصرف عاقلانه در سیاست و اقتصاد و آموزش و علم و هنر و صنعت و... بردن.
دست کم دو قسم سکولاریزم داریم؛ سکولاریزم سیاسی و سکولاریزم فلسفی. سکولاریزم سیاسی معنایش روشن است؛ جدا شدن دین از دولت. یعنی اداره این جهان فارغ از دو جهان دیگر. گویی فقط همین یک جهان وجود دارد و حاکمان آن ما انسانها هستیم و خرد خود بنیاد ما در آن داوری میکند. یعنی بنا ننهادن مشروعیت دولت بر دیانت، یعنی بیطرفی حکومت نسبت به ادیان، یعنی قانون جامعه را از شریعت اخذنکردن.
اما سکولاریزم فلسفی هم داریم یعنی که خدایی نیست، ماوراء الطبیعتی نیست، آخرتی نیست؛ چیزی نزدیک به ناتورالیزم و ماتریالیزم. در سکولاریزم سیاسی لازم نیست شما نفی خدا کنید، بلکه در سیاست کاری به خدا و دین ندارید، لازم نیست نفی آخرت کنید، بلکه کاری به آخرت ندارید. اما در سکولاریزم فلسفی داوری میکنید و داوریتان هم منفی است و ادیان را فاقد حقیقت میشمارید. اینکه ماکس وبر میگفت مدرنیته یعنی افسون زدایی از این عالم، منظورش همین بود.
اما سوال فربهی در اینجا ریشه پیدا میکند و آن اینکه چرا سکولاریزم از قرن شانزدهم به این طرف در مغرب زمین شکل گرفت اما در جهان اسلام و در شرق بهطور کلی پا نگرفت. عامل رویش سکولاریزم در غرب چه بود؟ سخن اول من در این باب این است که سکولاریزم در مغرب زمین یک تولد طبیعی داشت. یعنی این فرزند در رحم تاریخ مغرب زمین دوران لازم خود را طی کرد و پس از اینکه به بلوغ رسید پا به این جهان گذاشت و به دنیا آمدنش همراه با درد و خونریزی نبود. این مساله دو علت داشت، علت اول عبارت بود از مقابله و معارضه علم و دین. نزاع علم ودین نزاع بسیار سرنوشت سازی در تاریخ اروپا بود. این نزاع هم از سر توطئه و غرض و مرض و خداگریزی نبود بلکه یک نزاع خیلی طبیعی بود؛ رشدی در علوم طبیعی پیدا شد.
در زمینشناسی، در بیولوژی، در نجوم و.... اطلاعات تازهای که بهدست آمد با درون مایه کتاب مقدس منافات داشت و این منافات رفته رفته بالا گرفت بهطوری که قابل پنهان کردن و انکار نبود. کوپرنیک و کپلر و گالیله و نیوتن و بعد از آنها داروین و بوفون آمدند. پارهای از اینها خودشان افراد دیندار و خداپرستی بودند، از قضا، گالیله اینطور بود. کوپرنیک خود سابقه کشیش بودن داشت، کپلر آدمی بود که از دینداری عامیانه چند قدم آنطرفتر بود و آدمی خرافاتی بود. اما نتیجه کار اینها چیزی بود که هیچ انطباقی با محتوای کتاب مقدس نداشت مخصوصا در باب حرکت زمین و خورشید و سیارهها. مدتی کلیسا با این اندیشهها مدارا کرد اما بعد آتش نزاع بالا گرفت.
جایگاهی که کلیسا و کتاب مقدس از آن پس پیدا کردند هرگز به زمان پیش از این نزاع بازنگشت. انصاف باید داد کلیسا با تمام دشمنیای که با علم ورزید به جاده افراط کشیده نشد. بالاخره کلیسا به کتاب کوپرنیک اجازه انتشار داد. کتاب <گردش اجرام> کوپرنیک صریحا صحه بر حرکت زمین و سکون خورشید گذاشت. در حالی که طبق کتاب مقدس خورشید میگشت و زمین ساکن بود. از چهارصد نسخه این کتاب که در قرن شانزدهم منتشر شد دویست نسخه هنوز وجود دارد. اینکه گفته میشود گالیله را کشتند و اعدام کردند همه افسانه است. البته گالیله را حبس خانگی کردند. کلیسا اجازه داد کتاب کوپرنیک منتشر شود اما یک مقدمه برای این کتاب نوشت. در آن مقدمه هم نکته مهم این بود که <آنچه در این کتاب آمده یک تئوری است و نه حقیقت محض> که این یک تدبیر نیکو و عاقلانهای بود.
اکتشافات خرد و درشتی که اینجا و آنجا صورت میگرفت مجموعا کتاب مقدس را از اعتبار و منزلتی که داشت ساقط کرد؛ دین از اقتدار و منزلت و ابّهت پیشین فرو افتاد و از آن پس دیگر آن بازیگر پیشین صحنه اجتماع و سیاست نبود. دین تا وقتی در عرصه سیاست حضور داشت که نیرومند بود. وقتی ایمان زدوده شد و از این منزلت کاسته شد خود بهخود از بازیگری این بازیگر نیرومند کاسته شد. کسی دین را از صحنه سیاست بیرون نکرد، خودش ضعیف شد و کنار رفت به همین دلیل است که میگویم این یک زایمان طبیعی بود. عرصه سیاست عرصه بازی قدرتمندان است. دین وقتی قوی بود نیاز نبود کسی از او دعوتی به سیاست کند، وقتی هم ضعیف شد خودبهخود از بازی خارج شد و نیازی نبود کسی او را اخراج کند.
علت دوم شکافی بود که در مسیحیت افتاد یعنی پروتستانسیسم از کنار کاتولینیسم تولد یافت. این پرتستانسیسم از اقتدار کلیسا کاست و درست روبهروی کلیسا ایستاد و مارتین لوتر اولین کسی بود که کتاب مقدس را به زبان آلمانی ترجمه کرد و هرکس را روحانی خویشتن خواند و اتوریته روحانی کلیسا را منکر شد.
مجموع این دو حادثه کلیسای مسیحی را به ضعفی کشاند که از بازی قدرت خارج شد و این از بازی قدرت خارج شدن کلیسا یعنی جدایی دین از حکومت و دولت. کسانی فکر میکنند کشورهای اروپایی آمدند و در قوانین اساسی خودشان نوشتند که دین باید از سیاست جدا باشد، اصلا اینگونه نبود. اینکه بعدها در قوانین اساسی اروپاییان آمد، معلول این حادثه بود و نه علت آن. باری، سکولاریزمی که متولد شد سکولاریزم اهل مدارا بود، ستیزهگر نبود. چون میدانست دین ضعیف است و به افتاده نباید لگد زد. تا همین سی چهل سال پیش باور بسیاری از جامعهشناسان این بود که نهتنها مسیحیت بلکه همه ادیان رو به ضعف میروند. اعتقاد داشتند که حرکت تاریخ در جهت سکولاریزم سیاسی است.
حال شما در برابر این ضعیفان چه میکنید؟ مدارا میکنید و میگویید اینها خطری نیستند، ضرری ندارند، بگذارید مسجد و کلیسایشان برقرار باشد. بگذارید روضه خوانی و سینه زنی شان هم برقرار باشد. سکولاریزم بر این مبنا بود که نسبت به ادیان بیطرفی پیشه کرد و همه را به یک چشم دید. نزد سکولاریزم فرقی نمیکند که در جامعه بهایی وجود داشته باشد، مسیحی باشد، مسلمان باشد، یهودی باشد یا زرتشتی باشند. چون میاندیشد اینها همه زمین خورده تاریخ هستند.
سکولاریزم به این معنا هم جدایی دین از حکومت را در پی داشت هم بیطرفی پیشه کردن نسبت به ادیان را. کالین پاول وزیر خارجه سابق آمریکا با کمال افتخار میگفت شما الان در آمریکا در کنار کلیساها مساجد مسلمانان را میبینید و معابد یهودیان را هم میبینید که همه همزیستی مسالمتآمیز دارند. این البته افتخار هم دارد و شرایط بسیار نیکویی است.
اما رفته رفته سکولاریزم وارد یک دوره تازه میشود که من آن را دوره سکولاریزم ستیزهگر مینامم. سکولاریزم میلیتانت. سکولاریزمی که مدارای خود را از دست داده و به همه ادیان به یک چشم نگاه نمیکند. سکولاریزمی که ظرفیت و هاضمه قوی پیشین را از دست میدهد، گویی که تسلیم دشمنان سکولاریزم میشود. نمونهاش مساله حجاب دختران در مدارس دولتی فرانسه است، یا تونی بلر که میگفت کسانی که ارزشهای ما را قبول ندارند بریتانیا را ترک کنند. ترکیه از این جهت حسابش و تکلیفش روشنتر از همه جا است. رسما از اینکه یک مسلمان رئیس جمهور بشود ابا دارند، کسانی به نام سکولاریزم به خیابان میریزند و رسانههای غربی هم بر این آتش هیزم میریزند.
اما ریشههای این سکولاریسم ستیزه گر چیست؛ اول آنکه امروزه یکی از تزهایی که پشت سر سکولاریزم بود باطل شده است. سکولاریزم سیاسی یک معنی دارد که جدایی دین از دولت است و یک پیش بینی تاریخی با خود دارد و آن اینکه ادیان رفته رفته ضعیف میشوند فلذا سکولاریزم هر روز آسانتر میشود. امروزه این پیشبینی باطل از آب در آمده و این مطلبی است که شما در این بیست سی سال اخیر از جامعهشناسان بزرگ میشنوید که ادیان در حال قوت گرفتن هستند. چراییاش بماند اما این اتفاق در حال افتادن است. در جامعهشناسی همواره از استثنا بودن آمریکا سخن میرفت زیرا در آمریکا دیانت قوی است، حال در همه جا این اتفاق دارد میافتد. کسانی مثل پیتر برگر () Peter Berger و خوزه کازانوا () Jose Casanova صراحتا اعلام میکنند که سکولاریزم سرنوشت تاریخ نیست. همچنان که در مارکسیسم میگفتند سوسیالیسم سرنوشت محتوم تاریخ است که معلوم شد لزوما چنین نیست.
حال وقتی ادیان جان بگیرند دیگر معلوم نیست با آنها مدارا کنند. این ایراد به لیبرالیزم و سکولاریزم با هم وارد است. سکولاریزم هاضمهاش برای بلعیدن ادیان ضعیف، قوی بود اما دین قوی و فربه را نمیتواند ببلعد و از گلویش پایین نمیرود، لذا ستیزهگر میشود. تئوری تازهای لازم است. به القاعده و امثالشان که حضرات خیلی بر آن تکیه میکنند نظر نکنید زیرا اولا حرکت فراگیری نیستند و ثانیا یک استثنای کوچک و غیرماندگارند. غرض از قوت گرفتن ادیان این نیست.
اینکه چرا دین دوباره جان گرفته است، جامعهشناسان آمریکایی درباره آن میگویند به دلیل آنکه بحران هویت پدید آمده است. دیگری میگوید بحران معنویت پدید آمده، هرچه باشد طبعا عللی دارد و این علل هر چه باشد معلول همین است که میبینیم. آمریکا به دو کشور افغانستان و عراق حمله کرد. هر دو کشور در قانون اساسی تازه خود نوشتند ما قوانین مان را باید از شرع بگیریم چیزی که در مخیله آمریکاییها نمیگنجید یعنی سکولاریزم صدامی تبدیل شده به آنتی سکولاریزم موجود در عراق.
در افغانستان هم رسما آوردهاند که قوانین باید مخالفت با شرع نداشته باشد. نوبت دومی که بوش در آمریکا رأی آورد به این دلیل بود که برخی فکر میکردند ایشان آدم خیلی متدینی است و با خدا معامله کردند و به ایشان رأی دادند. اقلیتهای دینی اکنون احساس هویت بیشتری میکنند. این رفتارهایی که با مساله حجاب شد حجاب را بدل به یک مساله هویتی کرد. قبلا این یک مساله شرعی بود مثل نماز و روزه که یک مسلمان خود را موظف میدانست آن را اجرا کند کاری به کسی نداشت و ادعایی هم نمیکرد، تظاهری هم در کار نبود، عمل به وظیفه خودش میکرد. اما در حال حاضر مساله حجاب بدل به مساله هویتی شده است.
دین دو جنبه دارد؛ هویتی و حقیقتی و سکولاریزم ستیزهگر متأسفانه جنبه هویتی دین را غلیظتر میکند که هم به ضرر دین است هم به ضرر سکولاریزم.
در کشورهایی مثل ترکیه که دین قوی است، سکولاریزم را نمیتوان از بالا و با ستیز و تحکّم تحمیل کرد. سکولاریزم چنانکه گفتم در اروپا یک زایمان طبیعی داشت، دین ضعیف و از بازی سیاست خارج شد. ولی در ترکیه دین ضعیف نیست و از ایران هم بیشتر مسجد دارد. من سی سال پیش که به ترکیه رفتم انبوه نمازگزاران را در مساجد استانبول دیدم. به ایران که برگشتم گفتم من مطمئن هستم در ترکیه اتفاقی خواهد افتاد. در ترکیه بهخاطر مسلمان بودن به کسی پاداش نمیدهند. برخلاف ایران که شما دو دفعه تظاهر به نماز کنید در ارتقای دانشگاهیتان تأثیر دارد!در آنجا هجومی به نماز جمعهها و نمازهای جماعت روزانه دیده میشود که نشان میدهد دین زنده است و جایی که دین زنده و قوی است حتما پایی و دستی در قدرت و سیاست خواهد داشت.
آن وقت در چنین جایی شما بیایید از سکولاریزم دم بزنید پیداست فقط سکولاریزمی ستیزهگر خواهد بود، یعنی سکولاریزمی که در پی دعوا است و اهل مدارا نیست. در کشورهای اروپایی حکومتها در مواجهه با اقلیتهای دینی نیرومند کم کم دارند مدارای خود را ازدست میدهند و سکولاریزم مداراگرشان بدل به سکولاریزم ستیزهگر میشود، زیرا سکولاریزم قرار بود هاضمهای برای هضم ادیان داشته باشد نه اینکه خودش بدل به دینی شود که برخی دینهای دیگر را طرد کنند. مگر ایرادی که به ادیان گرفته میشد چه بود؟ این بود که مثلا حکومت اسلامی با یهودیها یا مسیحیها خوب برخورد نمیکند و آنها را به یک چشم نمیبیند و حقوق ویژهای که به مسلمانان میدهد به دیگران نمیدهد، خب اگر رفته رفته خود سکولاریزم همین کار را بکند و با غیرسکولارها خوب برخورد نکند و پارهای از حقوق را به آنها ندهد دوباره ما برگشتهایم سر جای اول.
در واقع ایراد من به سکولارها این نیست که چرا سکولار هستند، بلکه این است که چرا به حد کافی سکولار نیستند. همچنان که ایراد من به لیبرالها این نیست که چرا لیبرال هستند بلکه ایراد من این است که چرا به حد کافی لیبرال نیستند.
عبدالکریم سروش
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست