چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

محوریت جنگ و مرگ در مجموعه ی «من گرگ خیالبافی هستم»


محوریت جنگ و مرگ در مجموعه ی «من گرگ خیالبافی هستم»

الیاس علوی شاعری ست با جهان بینی و اندیشه ای جنگ زده, با احساسات و عواطفی آسیب دیده, و نگاهی بدبینانه به هستی, و مجموعه ی « من گرگ خیالبافی هستم» که نخستین مجموعه ی شعر اوست فضایی اعتراض آمیز و محتوا و درونمایه ای تلخ و گزنده دارد

مجموعه‌ی « من گرگ خیالبافی هستم» که زمستان ١٣٨٦ به چاپ رسید، سروده ی الیاس علوی، شاعر جوانی‌ست که با نگاهی معترض و لحنی تلخ و گزنده جهان را به انتقاد گرفته است.

الیاس علوی شاعری‌ست با جهان‌بینی و اندیشه‌ای جنگ‌زده، با احساسات و عواطفی آسیب دیده، و نگاهی بدبینانه به هستی، و مجموعه‌ی « من گرگ خیالبافی هستم» که نخستین مجموعه‌ی شعر اوست فضایی اعتراض‌آمیز و محتوا و درونمایه‌ای تلخ و گزنده دارد. شاعر با یأس‌ها و ناامیدی‌های‌اش دست به گریبان است و هیچ راه خلاصی از آن ها نمی‌یابد.

عنصر جنگ در شعر الیاس علوی نمود چشمگیری دارد و می‌توان آن را منشأ اندیشه و جهان‌بینی ویژه‌ای دانست که بر این مجموعه سایه افکنده. جنگ تمامیت این اثر را تحت سیطره‌ی خود قرار داده و هنگامی‌که شاعر از ناامیدی‌ها، یأس‌ها، و پایان زودهنگام زندگی می‌گوید نمی‌توان آن را از تأثیرات جنگ بر ذهن شاعر ندانست:

شعر من / تو نیز دلتنگی/ و سرما همه‌ی ما را خواهد کشت (ص ١٢)

من تمام شده‌ام / در ده سالگی تمام شده‌ام / و این قصه باید تا سی و چند سال دیگر طول بکشد / . . . / و انسان / پرنده‌ی نا گزیری‌ست / که باید چهل و هفت سال زندگی کند (ص ٤١)

و هنگامی‌که از دردهای‌اش می‌گوید، این دردها به طور بارزی ناشی از جنگ‌اند:

عرق‌ات را پاک کن / مردان زابلی برای دخترت طلا می‌خرند (ص ٢٤)

اثرات مخرب جنگ، که مهم‌ترین ِ آن ها مرگ است در شکل‌گیری جهان‌بینی و ذهنیت شاعر بسیار مؤثر بوده، تا آن‌جا که به دلیل مواجهه با جنگ‌ها و درگیری‌های پیاپی و کشتار و مرگ و میر انسان‌های بی‌گناه، به رفتاری دیگرگونه با مرگ دست یافته و به او اجازه داده آزادانه در میان شعرهای‌اش قدم بزند.

شاعر مرگ را بسیار نزدیک به خود حس کرده و با او زندگی می‌کند:

روزهای بسیاری‌ست دراز کشیده‌ام در این اتاق / و موریانه‌ها را تماشا می‌کنم / که بر اندام جوان‌ام قدم می‌زنند / موشی در سرم خانه کرده / و مغزم را می‌خورد ( ص ٣٦)

و گاهی مرگ را در دو قدمی خود می‌بیند:

محمد / مرگ به سراغ‌مان آمده / و پروانه‌های‌ات زنگ زده‌اند / بال‌هاشان فلج شده / و پروانه‌ای که بال‌های‌اش مرده باشد / هیچ‌کس نخواهد خرید / . . . / محمد / مرگ به سراغ مان آمده / و تو این را نمی‌فهمی ( ص ٤٤ - ٤٢)

در مجموعه‌ی « من گرگ خیالبافی هستم» مرگ عنصری‌ست که در کنار دیگر عناصر کلیدی مجموعه چون؛ جنگ، آوارگی، ناامیدی، و اعتراض به ماهیتِ جهان، نقشی مهم بازی کرده و سهم به‌سزایی در شکل‌گیری جهان‌بینی شاعر بازی می‌کند. حضور عنصر مرگ در این مجموعه چنان پُررنگ است که حتی می‌توان گفت مهم‌ترین شعرهای مجموعه نظیر «مرده‌های بی برکت»، «شعری متولد نخواهد شد» و «حشرات را شکنجه نکنید» بر مبنای آن سروده شده‌اند و در آن‌ها مرگ، نیستی، و ناامیدی موج می‌زند:

من پوک شده‌ام / و جریان خون به مغزم نمی‌رسد (ص ٦٦)

خوش به حال مادربزرگ که مرده است / خوش به حال پدر / که به زودی خواهد مرد / و جسدش خواهد پوسید (ص ٦٩)

تصور این‌که زیبای‌ات عاشق خواهد شد / درست در لحظه‌ای که مورچه‌های سرباز / چشم‌های‌ات را برای ملکه می‌برند (ص ١٣)

شاعر مرگ را به عنوان واقعیتی هرچند تلخ پذیرفته و شاید به این باور رسیده «که اگر مرگ نبود، زندگی در پی چیزی می‌گشت». او مرگ را جزء لاینفک زندگی می‌داند و با او رفتاری بسیار معمولی دارد:

تو می‌میری / و روی صورت من خاک می‌ریزند (ص ٨٠)

«طبل‌ها را بزنید / شیپورها را بیدار کنید / تابوت بزرگی می‌آید» / مورچه‌ی سرباز فریاد می‌زد (ص ٧٥)

مرگ چنان بر ذهنیت شاعر سایه انداخته که حتی در برخی از عاشقانه‌های‌اش نیز راه یافته است، عاشقانه‌هایی که شاعر در آن‌ها کم‌تر به حضور واقعیات تلخ زندگی مجال داده و بیش‌تر به خیال‌پردازی‌های عاشقانه و شاعرانه‌اش پرداخته:

از بهار تقویم می‌ماند / از من / استخوان‌هایی که تو را دوست داشتند (ص ٤٥)

الیاس علوی در این مجموعه شاعری معترض است، دنیا را به نقد نشسته و با دیدی انتقادی به پیرامون خود می‌نگرد. او دنیا را نه تنها نیمه‌ی خالی یک لیوان؛ که لیوان خالی بزرگ و شکسته‌ای می‌بیند. شعرهای او در فضایی اعتراض‌آمیز به سر می‌برند، اعتراضی که نه تنها در محتوا و درون‌مایه، بلکه در پیکره و نحو و زبان شعرها نیز موج می‌زند.

صدای شاعر در این مجموعه صدای انسانی خسته و شکسته است که تسلیم شرایط و وضعیت موجود شده، ولی در عین حال زبان به اعتراض گشوده و شکوه می‌کند، و خوب می‌داند این اعتراض هیچ‌گاه به مرحله‌ی مبارزه یا حتی مقاومت و تلاشی برای تغییر وضعیت نمی‌رسد.

شاعر با لحنی معترض تمام بدبختی‌ها، سختی‌ها، ناکامی‌ها و ناامیدی‌های‌اش را از جنگ می‌داند، آن‌جا که می‌گوید:

هر روز صبح / پوتین می‌پوشم / تفنگ کوچک برادرم را برمی‌دارم/ و به کوچه می‌روم/ (فراموش کردم بگویم یک ذره ساخته‌ام از قوطی روغن نباتی / هی بدک نیست) / در راه بچه‌ها را می‌بینم / دست در شانه‌ی یکدیگر به مدرسه می‌روند / - «به خانه بر گردید، جنگ است، جنگ» / ولی آن‌ها هیچ به حرف‌ام نمی‌کنند/ و می‌خندند/ بازار آن طرف است/ با احتیاط جلو می‌روم / اما همیشه در میانه‌ی خیابان شهید می‌شوم (ص ٨٦)

در چای‌ام خون می‌بینم / در غذای‌ام، دست بریده‌ی کودکی‌ست / بالا می‌آورم / درد و دود و غم را / استخوان‌های سوخته / گلوله‌های شلیک شده / گلوله‌های شلیک نشده (صص ۸٥).

همین‌طور است شعر «تانک‌ها»، «مرده‌های بی برکت» و «کاکاعباس» که ساختار عریان استعمار را با لحنی محاوره‌ای و گزنده روایت می‌کند.

دردهای شاعر دراین مجموعه همه ناشی از جنگ‌اند، مانند درد بی‌سرزمینی:

شعر من/ تو نیز آواره‌ای / روزی در فلوجه دود می‌شوی / روزی در پاریس به زندان می‌افتی (ص ١١)

گاهی برای زنده ماندن باید لبخند زد / شعار داد / شعر گفت / و از مأموران اداره‌ی مهاجرت ترسید (ص ٢٧)

و نیز دیدگاه تلخ و اعتراض‌آمیز او به جهان مصیبت‌دیده و جنگ‌زده:

ما می‌میریم / تا عکاس «تایمز» جایزه بگیرد (ص ١٨)

ای گنجشک آخرین شاخه / به دوردست‌ها نگاه کن / آیا هنوز کودکی می‌خندد؟ (ص ٢٩)

در افغانستان پرنده‌ها از ارتفاعی عمیق پرواز می‌کنند / مین‌ها بچه‌ها را دوست دارند / بچه‌ها مین‌ها را دوست دارند (ص ٤٩)

اما در کنار تمام این سر خوردگی‌ها، رنج‌ها و مصیبت‌ها، امید گاهی به خانه‌ی شاعر سر می‌زند: زمستان نزدیک است / ما به خانه بر می‌گردیم / با بارهایی از ابریشم و طلا (ص ٢٢)

امید گاهی به خانه‌ی ما می‌آید / به خنده‌اش بیدار می‌شویم / دورش می‌نشینیم و چای سبز می‌نوشیم / امید دستان لطیف‌اش را روی سرمان می‌کشد / و دلداری می‌دهد / به خاطر مرگ پدر / سل مادر / سرمای بیرون دریچه . . . (ص ٥٠)

عاشقانه‌های کتاب « من گرگ خیالبافی هستم» اما، دنیای دیگری‌ست، محدوده‌ای‌ست که دست جنگ کم‌تر به پیرامون آن رسیده و مانند دیگر مناطق ذهنی شاعر جنگ‌زده و آسیب‌دیده نیست. تأثیر فضای حزن‌آلود و یأس‌آور جنگ را بر عاشقانه‌های این مجموعه گرچه نمی‌توان نادیده گرفت، ولی باید توجه داشت که این تأثیر نسبت به دیگر اشعار او کم‌رنگ‌تر است.

عاشقانه‌های این مجموعه، واگویه‌های تغزلی حسرت‌باری‌اند که با عبور از خشم فروخورده‌ی شاعر، با نگاهی ظریف و زبانی لطیف بیان می‌شوند. شعرهایی که گاهی به عاشقانه‌های اسطوره‌ای پهلو زده و گاه به مشخصه‌های عشق امروزی اشاره می‌کند.

شاعر درعاشقانه‌های‌اش واقعیات تلخ زندگی روزمره را رها کرده و عنان اختیار را به دست خیال می‌دهد. الیاس علوی در عاشقانه‌های‌اش خیالباف است، لحن جدی و انتقادی را که به جهان دارد کنار می‌گذارد و به عشقبازی‌های خیالی، معشوقه‌های خیالی، و وصال‌های خیالی‌اش می‌پردازد، گرچه این عشقبازی‌ها و وصال‌های خیالی نیز، خود تداوم همان اندیشه‌ی یأس‌آور و ناامیدی وسیعی‌ست که از تبعات جنگ به شمار می‌رود:

یار روبه‌رویم نشسته و لبخند می‌زند / باید برید آن لب‌ها را / و میان بشقاب گذاشت / کام‌ام شیرین شده / و شیرینی از گوشه‌ی دهان‌ام به پائین می‌ریزد / یار روبه‌رویم نشسته و می‌گوید: / به چه فکر می‌کنی دوست خیالباف من؟ (ص ٥٥)

پرنده‌ی بکر من / - با هزار گنج پیدا و پنهان -/ روزی سرزمین‌های ناشناخته‌ات را کشف خواهم کرد / در دره‌های عمیق‌ات خواهم تاخت / بر کوه‌های بلندت بر خواهم شد / و پیش از آن‌که دزدان مفلوک بیایند / همه چیزت را به یغما خواهم برد / به تو رسیدن! / در قشلاق موهایت آرمیدن! / من گرگ خیالبافی هستم / و تو / پرنده‌ای که همیشه بکر خواهد ماند (٧٨ - ٧٧)

نویسنده: لیلا کردبچه (کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی)