جمعه, ۸ تیر, ۱۴۰۳ / 28 June, 2024
مجله ویستا

خدای من ! تنها تو را می خوانم


خداوندا !
مهربانا !
بزرگوارا !
آنقدر در تو محو شدم ! ... که در حضورت زبانم دیگر گویا نیست ...
خدای من ...
تو با مهر بی کرانت خودت را به من شناساندی !
خدای من ...
با تو که شروع به حرف زدن می کنم ... ناگاه …

خداوندا !

مهربانا !

بزرگوارا !

آنقدر در تو محو شدم ! ... که در حضورت زبانم دیگر گویا نیست ...

خدای من ...

تو با مهر بی کرانت خودت را به من شناساندی !

خدای من ...

با تو که شروع به حرف زدن می کنم ... ناگاه اشک هایم چشم های همیشه منتظرم را پر می کنند ... !

و چقدر حس عجیبی ست ! ...

حسی شیرین ! حسی از جنس نور ! از جنس امید ! ...

خدای من !

بگذار از عشقت سیراب شوم !

خواهش می کنم این را بدان که غیر از تو کسی برای من نیست ...

تنها تویی که نابتر از هر نابی !

و تنها تو را می خوانم در لحظه لحظه زندگی ام !

خدایا !

خدایا !

خدایا !

خدایا !

خدایا !

مرا دریاب !

خواهش می کنم این را بدان که تنها امیدم تویی !