چهارشنبه, ۱۹ دی, ۱۴۰۳ / 8 January, 2025
مجله ویستا

کنکاشی در دیدگاههای فلسفی و اخلاقی ویلیام جیمز


کنکاشی در دیدگاههای فلسفی و اخلاقی ویلیام جیمز

ویلیام جیمز ۱۹۱۰ ۱۸۴۲ از فلاسفه آمریکایی معتقد به پراگماتیسم, اندیشمندی تجربه گراست وی در کودکی به همراه پدر خود به اروپا سفر نمود جیمز تحصیلات مقدماتی خود را در انگلستان, سوئیس و فرانسه طی نمود

"ویلیام جیمز" (۱۹۱۰ - ۱۸۴۲) از فلاسفه آمریکایی معتقد به پراگماتیسم، اندیشمندی تجربه گراست. وی در کودکی به همراه پدر خود به اروپا سفر نمود. جیمز تحصیلات مقدماتی خود را در انگلستان، سوئیس و فرانسه طی نمود. سپس به آمریکا برگشته و به آموختن پزشکی همت گماشت. وی پس از نایل شدن به مقام دکتری به تدریس پزشکی در دانشگاه پرداخت. همچنین به فلسفه و تدریس آن نیز مبادرت نمود. ‏

وی در پزشکی به عمل معالجه و درمان بیماران نپرداخت و به تحقیق علمی و تدریس فنون مختلف مربوط به پزشکی اکتفا نمود .گرایش اصلی و اولیه وی زیست شناسی بود که به تدریج به سمت و سوی روان شناسی سوق پیدا نمود. و در این زمینه نیز به تبحر کامل دست یافت و حتی به نگارش کتابی در زمینه روان شناسی نیز مبادرت نمود. ‏

شیوه جیمز در مطالعه، مشاهده و تجربه گرایی است. وی استدلال و تعقلی را که مبتنی بر مشاهده و تجربه نباشد را ناقص و سست تلقی می نماید. از آثار وی می توان به "اصول روان شناسی"، "انواع سیر باطنی انسان" و "پراگماتیسم" اشاره نمود. روش فلسفی پراگماتیسم و اصالت عمل در اکثر آثار جیمز، مدار عمل قرار گرفته است. و حتی وی یکی از نوشته های خود را به بیان فلسفه پراگماتیسم و دفاع از آن اختصاص داده است. مسائلی که جیمز بدان توجه نموده و آنها را مورد کنکاش قرار داده است عبارتند از: مسئله مادیت و روحانیت، اثبات یا نفی حکمت داشتن کارهای دنیا، حقیقت داشتن یا نداشتن جوهر جسمانی و روحانی، مسئله جبر و اختیار، حقیقت کثرت و وحدت. وی پس از مطالعه و تحقیق به این نتیجه نایل گشت که اعتقاد به جبر، نفی روحانیت و انکار حکمت داشتن کارهای دنیا ، دیدگاهی باطل و مخدوش است. وی انسان را موجودی مختار و با اراده ترسیم می نماید که در جهانی که اکثر امور آن عقلانی و دارای حکمت است زندگی می نماید.

از نکات کلیدی نظریه جیمز می توان به توجه به ضمیر ناخودآگاه انسان و توجهات نفسانی اشاره نمود. وی ملاک و معیار اخلاق و حقیقت را پیامدهای عملی آن تلقی می نماید. وی بر این باور است که حرکت به سوی تعالی و اعتقاد به منشاء هستی، پیامدهای مثبتی را برای انسان به ارمغان می آورد. از این رو وی آن را صواب و درست می شمارد. ‏

همچنین جیمز سیر انسان به سوی خوبی و بدی را یک سیر جبری و محتوم تلقی نکرده بلکه کوشش و اراده انسان در راستای اعتلای اخلاقی و استقرار نظام اخلاقی را لازم و ضروری بر می شمارد. لذا در نظریه جیمز رفتار ارادی و اختیاری دارای نقش بسزایی در رسیدن به تعالی و تحقق اخلاق بوده و از شرایط لازم جهت قضاوت و ارزیابی اخلاقی برخوردار است. جیمز بیش از آنکه متفکری باشد که دانش و یافته های خود را صرفاً از راه مطالعه و پژوهش کسب نموده باشد، نظریات خود را از طریق تحقیق، آزمایش و مطالعات روان شناسی کسب نموده است. ‏

کتاب معروف جیمز تحت عنوان "تنوع تجربه دینی" دربردارنده نظریات وی می باشد. تجربه در زعم جیمز و فلسفه اخلاقی وی دارای جایگاه ویژه ای می باشد. وی تجربه را سیر در امور و ادراک آنها تلقی می نماید. وی دین را چنین تعریف می نماید: "دین حالی است که به انسان دست می دهد که خود را به مبدأ یا به نفوس عالیه متصل و مرتبط می سازد". وی سعادت را همان اتصال وجودی با نفوس عالیه یا مبدأ و اطمینان درونی حاصل از آن برمی شمارد. ‏

وی در این باره اظهار می دارد: "مراد من از دین مواجهه کلی شخص با زندگانی و توجه به این است که وجود ما چیست؟ فرد در این توجه و مواجهه، نظری عالی و جدی دارد و خویشتن را متکی و متصل به مبدأ و قوه ای می یابد که از خود او بسی نیرومندتر است و از این‌رو خود را سعادتمند و مطمئن می یابد". ‏

جیمز در سیر به سوی تعالی قائل به سه نوع سیرو سلوک می باشد:

۱) سیر بیرونی.

۲) سیر درونی.

۳) سیر خاص.

مراد جیمز از سیر بیرونی، سیری است که توسط حس ظاهری رخ می دهد. و در سیر درونی سیر توسط حس باطنی و نیروی عقل صورت می پذیرد. سیر خاص یا سیر درونی تر و باطنی تر برای تعداد محدودی از افراد تحقق

می‌پذیرد. چنین سیری هرگاه برای شخص رخ دهد فرد خود را متصل با خدا دانسته و چنین سیری می‌تواند منشأ عقیده گردد. ‏

جیمز بر این باور است که امر باطنی و روحانی خارج از دایره خودآگاهی رخ می دهد و انسان در حالت عادی و خودآگاه از این امور و احوالات نمی تواند باخبر باشد. وی ضمیر ناخودآگاه را ضمیری علاوه بر خودآگاه انسان دانسته که در درون انسان وجود دارد و معمولاً انسان از آن آگاه نیست. به زعم جیمز تنها گاهی آثاری از ضمیر ناخودآگاه او بروز می کند و معلومات و یافته هایی به دست می آید. جیمز معتقد است مواردی هست که انسان از دایره محدوده "من" به حریم "من" ناخودآگاه وارد می شود. و با "من"‌های دیگری که در حال عادی برای وی مکشوف نبود مرتبط می گردد. بدین طریق بدون واسطه حس و عقل به حقایقی نایل می گردد. ‏

وی در باب چگونگی و حقیقت خودآگاهی بر این باور بود که حقیقت نفس مجموعه ای از معانی و تصورات نیست. بلکه خودآگاهی، امری متصل و واحد است. هرچند معانی و تصورات که احوال عارض بر خودآگاهی اند، دارای تکثر و تنوع می باشند. امّا وحدت نفس به گونه ای نیست که از اجتماع این متکثرها استحصال گردد.

شهرت جیمز در فلسفه بیشتر از جهت روشی است که در تشخیص حق از باطل اتخاذ نموده است. وی بر این باور است که هر معنی و هر حکمی از احکام ذهنی انسان، هنگامی درخور تحقیق و بحث است که نتیجه عملی بر آن مترتب باشد. اگر هیچ تأثیری در زندگانی نداشته باشد کار لغو و بیهوده ای است. از منظر جیمز ملاک و میزان حق و باطل نسبت به هر معنا و هر قولی نتیجه و تأثیر عملی آن است. اگر تأثیر آن عقیده در عمل نتیجه ای نیکو باشد صواب و خوب است. اگر خلاف آن باشد خطاست. لذا در لسان جیمز منشأ و مبدأ فکر و عقیده مهم نیست. بلکه نتیجه آن مهم و درخور توجه است. یعنی اگر نتیجه‌ای سودمند داشته باشد صحیح می باشد.‏

جیمز مانند بسیاری از علمای روان شناسی بر این باور بود که معانی و تصورات ذهنی مبحثی است که در آن هرچند مانند تحقیق در امور دیگر علمی مبتنی بر مشاهده و تجربه است، اما مشاهده و تجربه در آنها با مشاهده و تجربه ای که در امور جسمانی به کار است افتراق دارد. چرا که در امور جسمانی مشاهده و تجربه بیرونی است، یعنی به وسیله حواس ظاهر دست می دهد. چگونگی معانی و امور ذهنی و امور مربوط به خودآگاهی و احوال او به حواس ظاهر معلوم نمی شود و باید به ضمیر رجوع نمود و مشاهده و تجربه در آنها درونی است. ‏ فیلسوفان پیشین بویژه حکمای الهی بر این باور بودند که انسان علاوه از بدن و نفس حیوانی، دارای نفسی است که آنچه آثار روحی و عقلی می گویند ناشی از او است. پس از آنکه دانشمندان اروپا بحث حکمت را تجدید کردند بسیاری از ایشان به همان عقیده پیشینیان گرویدند. برخی دیگر نیز مادی شدند و منکر جوهریت، تجرد و بقای نفس گردیدند. ‏

‏ در این بین جیمز همانند برخی از محققان معتقد گشت که معلوم کردن جوهریت و تجرد و بقای نفس برای انسان مقدور نمی باشد. و لذا وی در چگونگی آثار روحی و نفسانی به مطالعه پرداخت و در این مسیر از روش مشاهده و تجربه استفاده نمود. وی فیلسوفی روحی بود و به حقیقت عوالم باطنی و روحانی اعتقاد داشت. امّا از فرط علاقه به مشاهده و تجربه به این گرایش سوق پیدا نمود که در معانی و امور عقلی صرف نیز تجربه و عمل را یگانه وسیله تشخیص حق و باطل دانست.

● نقد و بررسی آرای ویلیام جیمز ‏

۱) باید اذعان داشت نظریه جیمز که بر اساس فلسفه پراگماتیسم بوده قابل توجیه نمی باشد. دیدگاه اصالت عمل بسیاری از آموزه های اخلاقی را نادیده انگاشته و این آموزه ها به دلیل عدم تطابق با ملاک های این نظریه مهجور باقی می گذارد.‏

‏۲) دیدگاه جیمز خطر سلیقه ای شدن را برای اخلاق در پی داشته و شهود و کشف بدون ملاک و معیار مشخصی را ارائه می دهد. ‏

‏۳) فیلسوفان معتقد به معقولات بر فلسفه اصالت عمل ایراد و خرده گرفته اند که این نظریه در

جستجوی حقیقت به اصول عقلی توجه و گرایش ندارند. حال آنکه اهمیت مباحث عقلی در فلسفه قرن های مدید ذهن و مخیله اندیشمندان را معطوف خود نموده بود.‏

‏۴) فلاسفه حسی به این نظریه اعتراض می نمایند که صرفاً به مباحث فلسفه اولی و امور باطنی توجه داشته و از پرداخت به حسیات که بخش اعظم فلسفه است بازمانده است. ‏

۵) تعاریف و تفاسیر این نظریه از مذهب و دین یک دیدگاه شخصی است که درخور توجه و عنایت

نمی‌باشد. لذا فاقد آموزه های مذهبی و دینی راستین و ژرف می باشد.‏

‏۶) این دیدگاه دارای ابهام و نواقص فراوانی بوده و دارای سطحی نگری و تک بعدی است.‏

محمد تقی رضوانی

منابع:

سیر اندیشه فلسفی در غرب، دکتر فاطمه زیباکلام، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم ۱۳۸۵.

آثار کلاسیک فلسفه، مترجم مسعود علیا، تهران: ققنوس، ۱۳۸۲

تاریخ فلسفه اخلاق غرب، لارنس سی. بکر، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، ۱۳۷۸

کلیات تاریخ فلسفه به زبان ساده، دکتر ملیحه صابری نجف آبادی، تهران: انتشارات سمت: ۱۳۸۹.

مبانی اخلاق در فلسفه غرب و در فلسفه اسلامی، حسن معلمی، تهران: موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر،