جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

انحراف چهل ساله


انحراف چهل ساله

مجاهدین خلق پس از پیروزی انقلاب اسلامی همچنان به لنین بیش از ماركس احترام می گذاشتند آنان خود را همان حزب پیشتازی می دانستند كه سبب ساز انقلاب شده است بدین ترتیب همان گونه كه حزب بلشویك روسیه با انجام كودتایی در دل انقلاب روسیه انقلاب دموكراتیك را به نفع سوسیالیسم مصادره كرد, مسعود رجوی در آغاز گمان می برد با حذف و طرد دولت موقت مهدی بازرگان به مثابه خلف كرنسكی روس می تواند دولت را در دست بگیرد

من هم مثل سایر خواهران و برادرانم به وسیله خود مسعود متولد شدم... باور كنید هر مجاهدی كه به رهبری مسعود گروید، به طور ایدئولوژیك یك رجوی است.(مریم رجوی) (نشریه مجاهد شماره ۲۵۳ ، صفحه ۲۹)

۱۰ سال پیش كه اصلاح طلبان دینی نقد ایدئولوژی را آغاز كردند و دین و انسان را فربه تر از ایدئولوژی خواندند بیش از همه علی شریعتی در معرض نقد قرار گرفت كه پدرخوانده ایدئولوژی اسلامی بود. حتی اگر خود هرگز ایدئولوژیك نزیسته بود.

اما مصداق ایدئولوژی در جای دیگری بود. نزدگروهی كه هم مدعی دین بودند و هم مدعی خلق. سازمانی كه تاریخ آن آینه تمام نمای همه آفت هایی است كه منتقدان ایدئولوژی از آنها سخن گفته اند: سازمان مجاهدین خلق ایران.

سال گذشته این سازمان چهل ساله شد. به همین مناسبت «موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی» كه نهادی نزدیك به حكومت جمهوری اسلامی است پژوهشی سه جلدی دربرگیرنده تاریخ سازمان از پیدایی (۱۳۴۴) تا فرجام (۱۳۸۴) منتشر كرده كه در مطالعه ای دقیق از دیگر آثار منتشر شده درباره مجاهدین خلق متفاوت است.

كتاب هایی كه تاكنون درباره مجاهدین به چاپ رسیده یا ادعانامه حكومت علیه این سازمان بوده (مانند نهضت امام خمینی نوشته سیدحمید روحانی) یا برعكس داعیه نامه سازمان علیه حكومت (كه عمدتاً در خارج از كشور به چاپ رسیده اند). در سال های اخیر گونه متفاوتی از تاریخ نگاری درباره مجاهدین خلق نیز رواج یافته كه دربرگیرنده خاطرات اعضای اولیه یا بریده های سازمان در سال های بعد است. معتبرترین سند خاطرات اعضای اولیه به قلم لطف الله میثمی (تاكنون در ۲ جلد) به چاپ رسیده و برخی آثار دیگر دیگر (مانند بر فراز خلیج فارس نوشته محسن نجات حسینی) از همین رده كتاب ها است.

مركز اسناد انقلاب اسلامی نیز با چاپ كتاب هایی از حسین روحانی (بازجویی ها)، مسعود حقگو و احمدرضا كریمی سعی كرده آرشیو مناسبی درباره مجاهدین خلق تدارك ببیند. اما كتاب اخیر از جمله «بی طرفانه ترین» كتاب های منتشر شده توسط «نهادهای حكومتی» درباره مجاهدین خلق است كه رنگ و بوی پژوهشی آن بر اهداف سیاسی انتشار كتاب برتری دارد. انتشار ده ها سند، عكس، بازجویی و مصاحبه به ویژه درباره مقطع زمانی ۸۴ - ۱۳۶۴ (جلد سوم) وجه تمایز كتاب از آثار مشابه است.

نگاه منصفانه و مثبت درباره اخلاص بنیان گذاران سازمان اولیه (به خصوص محمد حنیف نژاد) با وجود زاویه دید منتقدانه مولفان كم و بیش به دور از نگاه رسمی است كه به دلیل عملكرد منفی سازمان به خصوص در سال های پس از مرگ بنیان گذاران آن، شرایط تاسیس مجاهدین خلق را نادیده می گیرند. استفاده از منابعی كه به خط سوم میان سازمان و حكومت تعلق دارد (مانند نقدهای رضا رئیسی طوسی و حبیب الله پیمان) و گفت وگو با اصلاح طلبان و روشنفكران دینی (مانند هادی خانیكی، خسرو تهرانی و...) در كنار گشودن سرفصل های بكر و نو در تحلیل مجاهدین خلق (مانند ارزیابی، نقد و رد مشابهت میان فلسفه سیاسی مجاهدین خلق و نظریه ولایت فقیه یا اثرات واقعه دوم خرداد در میان مجاهدین) همه از جمله ویژگی های این پژوهش به شمار می رود. گرچه شنیده شده كه به دلیل همین خط مشی و نیز برخی حساسیت ها حجمی معادل دوجلد از این پژوهش كاسته شده و منتشر نشده است.

اما پس از ربع قرن رویارویی نظام جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدین خلق (كه حتی در نامگذاری همدیگر ترجیح می دادند از واژگانی چون رژیم و منافقین استفاده كنند) رسیدن به چنین ادبیاتی از سوی نهادهای حكومتی جای تامل و تقدیر دارد.

اهمیت چنین ادبیاتی زمانی آشكار می شود كه دریابیم خواننده این پژوهش به همان اندازه از مجاهدین خلق فاصله می گیرد كه در گذشته نهادهای حكومتی قصد داشتند با افشاگری یا غلو درباره تاریخ مجاهدین خلق نسل جوان را از این گروه دور سازند.

روزگاری بود كه چاپ عكس و تصویر سران مجاهدین در نسلی كه خود زاده انقلاب نبود و در عطش انقلابی گری می سوخت حس همذات پنداری ایجاد می كرد. در روزگاری كه دموكراسی مطالبه روز نبود دیكتاتوری مصلحانه (؟!) گروهی و فردی جذابیت هایی داشت كه حكومت باید نسل جوان را از آن دور می ساخت. در عصری كه خشونت علیه ظلم تقدیس می شد و راهی به صلح و اصلاحی در صلح شناخته نمی شد عكس گرفتن با یونیفورم نظامی جذاب بود اما در عصر جدیدی كه مولفان كتاب به درستی از آن به عنوان«دوره سردرگمی و بحران استراتژیك» مجاهدین خلق پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ یاد كرده اند، هیچ كدام از نشانه های جذابیت در مجاهدین خلق به چشم نمی خورد و صرف روایت تاریخ آن برای نسل جوانی كه به صلح و اصلاح،توسعه و دموكراسی به طرد سازمان منتهی می شود.

سازمان مجاهدین خلق در تاریخ خود سه مرحله اصلی را سپری كرده است. در عصر تاسیس افرادی مانند محمد حنیف نژاد، سعید محسن، عبدالرضا نیك بین رودسری، علی اصغر بدیع زادگان و رضایی ها از چهره های موثر آن بودند كه با تشكیل جلسات و تالیف كتبی مانند شناخت، تكامل، راه انبیا/ راه بشر، سیمای یك مسلمان: راه حسین، تفسیر سوره های انفال، توبه و محمد(ص) سازمان مجاهدین خلق را تاسیس می كنند. آموزه های اصلی مجاهدین خلق در این دوره تلفیقی از سوسیالیسم و اسلام گرایی بود.

تعبیر اسلام گرایی به عنوان جزیی مهم از ایدئولوژی مجاهدین خلق از آن رو مهم است كه تمایز این واژه از مفهوم اسلام را دریابیم . در واقع می توان این تمایز ساده اما اساسی را پذیرفت كه اسلام یك دین است با همه اجزای خود كه دربرگیرنده شریعت، فقه، معرفت، كلام و الهیات خاص خویش است اما اسلام گرایی یك ایدئولوژی است كه درصدد گذار از شریعت، فقه و الهیات سنتی اسلام است. گرچه در دینداری سران موسس مجاهدین خلق (به خصوص محمد حنیف نژاد) تردیدی نیست اما این دینداری پس از مدتی از شكل سنتی خود خارج شد و به صورت دین گرایی درآمد. دین گرایی و اسلام گرایی به معنای خاص خود ریختن مظروفی سنتی در ظرفی مدرن به نام ایدئولوژی است.

این در ذات خود نوعی دستگاه داوری درباره اعمال و عقاید است كه به صورت دینداری ظاهر می شود اما ایدئولوژی دینی بازنگری در داوری و ارزش گذاری مجدد ارزش ها است. اگر در همه ادیان نهاد مالكیت پذیرفته شده ایدئولوژی های دینی به خود حق می دهند دوباره درباره این حكم، حكم دهند. ایدئولوژیك كردن دین تفاوتی ظریف با اجتهاد مصطلح شیعی نیز دارد. اجتهاد دینی در درون دین و عطف به اصول ثابت دینی صورت می گیرد اما ایدئولوژیك كردن دین اجتهاد در اصول است. در واقع مجاهدین خلق قصد داشتند با اجتهاد در اصول دین را به گونه ای اصلاح كنند كه گویی دین تازه ای نازل شده است هرچند كه گمان می بردند با این كار دین را به صورت اولیه و اصیل خود احیا می كنند.

ادعای احیا و بازگشت به اصل در درازمدت البته به نفی تاریخ منتهی می شد. قرائت های سوسیالیستی و تحلیل های ماركسیستی از تاریخ اسلام همین پروژه نفی تاریخ و بازآفرینی آن به صورت دلخواه بود كه با وجود دگرگونی های اساسی در مجاهدین كنونی نسبت به مجاهدین اولیه هنوز در رفتار سران این سازمان دیده می شود: «تاریخ گرایی» ایدئولوژی همه گروه هایی است كه با تئوری «جامعه باز» سرناسازگاری و دشمنی دارند. اگر مجاهدین خلق، خُلق محمدی (ص) را در تساهل و تسامح، مذاكره با كفار، پذیرش مالكیت و... نادیده می گرفتند و از كنار پیامبر عبور می كردند و سیمای یك مسلمان را تنها در راه حسین (ع) آن هم به روایتی كه خود می خواستند می دیدند، ناشی از همین تاریخ گرایی بود. تاریخ گرایی بازسازی حال در گذشته است. برگزیدن قطعاتی از تاریخ كه به كار جنگ در زمان حال آید.

در جمع بندی مجاهدین خلق از قیام امام حسین (ع) می خوانیم: «با پذیرش دینامیسم قرآن و درك بنیادهای اعتقادی آن هرگز مجوزی برای انطباق این مكتب با سرمایه داری و یا انفصالش از امر حكومت نخواهیم یافت. خصوصاً باید یاد آور شویم كه حكومت اسلامی در عین آنكه سرشار از احترام به آزادگی و اختیار وجود انسانی است هرگز مشابهتی با دموكراسی مورد تبلیغ كه بالتمام خرافه ای بیش نبوده و نیست ندارد بلكه به عكس حاوی نوعی اعمال قدرت و رهبری جمعی است كه اگر بخواهیم در قالب یكی دو كلمه به آن اشاره كنیم حكومت متقین بهترین تجسم آن است. در این قالب است كه گروه صاحب تقوا كه خصوصیت ویژه اش اهلیت (آگاه ترین بودن) نسبت به احوال اجتماعی است قدرت و رهبری را به دست می گیرد و جامعه را به جانب بنیادهای قرآن سوق می دهد.» (راه حسین، ص ۸)

این تاریخ گرایی به مجاهدین خلق در هر زمان این اجازه را می دهد كه خود را وارثان امام حسین و حاكمان را وارثان یزیدبن معاویه قلمداد كنند چنان كه فاطمه فرشچی (فرشچیان) یكی از مسئولان نهادهای سازمان، مسعود رجوی را اینگونه تقدیس می كند: «خدا را سپاس كه تو را شناختم وگرنه به گفته پیامبر اگر امام زمانه خود را نمی شناختم در جاهلیت مرده بودم.» (ص،۴۱ ج ۱) تاریخ گرایی در ایدئولوژی مجاهدین خلق برخاسته از چپ گرایی آنان بود كه نه فقط در جریان تغییر ایدئولوژی مجاهدین خلق بلكه در بدو تاسیس آن به ایدئولوژی سازمان ماهیتی التقاطی می بخشید.

از جمله اولین جزوه های آموزشی سازمان «مقدمه مطالعات ماركسیستی» به قلم سعید محسن بود كه در آن نگارش مولف كاملاً تحت تاثیر نگرش ماركسیستی (ولو ناخودآگاه) بود: «قرآن در حد تبیین و تفسیر جهان متوقف نمی شود بلكه این تبیین و تفسیر را در خدمت تغییر جهان قرار می دهد و انسان را بدین تغییر امر و دعوت می كند و در این مسیر از او مسئولیت می طلبد... تنها برای اولین بار در نیمه قرن نوزدهم بود كه یك فیلسوف انقلابی [كارل ماركس] اظهار كرد تاكنون فلاسفه تنها به تفسیر جهان پرداخته اند اما تفسیر جهان كافی نیست بلكه باید آن را تغییر داد.» (ج ،۱ ص ۳۲۸) مجاهدین خلق البته ماركسیست به معنای كلاسیك كلمه نبودند چرا كه ماركسیسم مقهور تاریخ گرایی خویش است و چون به مرحله بندی تاریخ معتقد است انقلاب ماركسیستی را تنها در جوامع مدرن مانند انگلستان قابل تحقق می داند.

بیراه نیست اگر قرائت مجاهدین اولیه را به این باور نزدیك بدانیم چرا كه با وجود همه غلوها درباره حجم عملیات مجاهدین علیه حكومت پهلوی تا مدت ها آنان در سكوت و خفا به سر می بردند و تنها با نفوذ ساواك در تشكیلات مجاهدین بود كه مجبور به خروج از انزوا شدند و به تدریج آموزه تجدیدنظرطلبانه لنینی درباره حزب پیشرو بر مجاهدین چیره شد و با پیش دستی فداییان خلق در عملیات چریكی این سازمان هم وارد مرحله مبارزه مسلحانه شد. تئوری مبارزه مسلحانه و نظریه حزب پیشرو در واقع تجدیدنظر طلبی در ماركسیسم هم بود. ماركسیست های واقعی ایران سران حزب توده بودند كه وقوع انقلاب سوسیالیستی را در ایران زودهنگام می دانستند و در انتظار انقلاب دموكراتیك ملی بودند.

اما بی تابی جوانان فدایی و مجاهد سبب شد رجوع به آثار لنین، مائو، دبره و كاسترو بیش از مطالعه آٍثار ماركس و فیلسوفان ماركسیست پس از او مورد توجه قرار گیرد. در وجه نمادین واقعیت باید گفت نه قرآن به زبان عربی و نه كاپیتال به زبان آلمانی هیچ كدام محل رجوع مستقیم و بدون واسطه مجاهدین خلق نبود و بسیاری از آنها هرگز آثار ماركس را نخوانده بودند یا امكان فهم نسخه عربی و اصلی قرآن را نداشتند و تنها به مدد ترجمه و تفسیرهای سازمانی (از جمله به قلم محمد حنیف نژاد) با متون اصلی دینی ارتباط برقرار می كردند. نكته مهمی كه در اینجا باید به آن توجه كرد و راز انحراف مجاهدین خلق را با تامل در بنیان آن دریافت، ساختار این سازمان بود. سازمان مجاهدین خلق در زمره هیچ یك از نهادهای سنتی یا مدرن جامعه قرار نمی گرفت. گرچه درباره علوم انسانی از اقتصاد، معرفت شناسی، تاریخ، فلسفه سیاسی و... آثار و جزوه هایی منتشر می كرد اما نه مولفان و مدرسان آن و نه محصلان و دانش آموختگانش صلاحیت و ادعای تاسیس یك نظام آموزشی دانشگاهی را نداشتند گرچه درباره مبارزه سیاسی و جدال بر سر قدرت تلاش می كرد اما سازمان یك حزب مدرن نبود، گرچه درباره دین و تاریخ اسلام اظهارنظر می كرد اما یك حوزه یا مدرسه دینی نبود، گرچه فنون مبارزه نظامی را آموزش می داد هرگز صورت یك ارتش یا حتی گروه چریكی كامل را به خود نگرفت اما همزمان خود را نهادی سیاسی، علمی، دینی و نظامی می دانست. همین بحران هویت نهادی در حوزه معرفتی نیز وجود داشت.

پیدایی تا فرجام (۱۳۸۴ - ۱۳۴۴)

به كوشش جمعی از پژوهشگران

موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی: بهار ۱۳۸۵

۳۰۰۰ نسخه

جلد اول: ۱۳۵۴ / ۱۳۴۴ در ۷۴۲ صفحه

جلد دوم: ۱۳۶۴ / ۱۳۵۴ در ۷۹۸ صفحه

جلد سوم: ۱۳۸۴ / ۱۳۶۴ در ۶۸۸ صفحه

محمد قوچانی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.