جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

دكترین ظهور منجی در دوران معاصر با رویكرد عرفان


دكترین ظهور منجی در دوران معاصر با رویكرد عرفان

دكترین مهدویت مجموعه آموزه هایی است كه در اسلام مطرح شده و به ظهور منجی در روزگاران ستم بار و سیاه تاریخ مربوط است آموزه های اساسی نظیر فراگیری جهانی ظلم و جور, عطش و شدت انتظار و اضطرار انسان ها به عدالت گستری آسمانی, و قیام و خروش مستضعفان بر مستكبران, دكترین مهدویت را تشكیل می دهند

دكترین مهدویت مجموعه آموزه‌هایی است كه در اسلام مطرح شده و به ظهور منجی در روزگاران ستم بار و سیاه تاریخ مربوط است. آموزه‏های اساسی نظیر فراگیری جهانی ظلم و جور، عطش و شدت انتظار و اضطرار انسان‏ها به عدالت گستری آسمانی، و قیام و خروش مستضعفان بر مستكبران، دكترین مهدویت را تشكیل می‏دهند.

این دكترین با رویكردهای گوناگون از قبیل قرآنی، روایی، كلامی، سیاسی و غیره قابل تحلیل و تبیین است.

یكی از رویكردهایی كه می‏توان بر اساس آن دكترین مهدویت را تحلیل و تبیین نمود، رویكرد عرفانی به این مجموعه آموزه‏هاست.

از منظر عرفان، عالم سراسر تجلی اسمای الهی است؛ اگر گلی زیبا چشم نوازی می‏كند، اثر ظهور نام جمیل پروردگار سبحان است و اگر عظمت و جلال كوه، دل را متأثر می‏سازد، تجلی اسم عظیم و جلیل حق تعالی است. هیچ چیز در جهان نیست مگر این كه به گونه‏ای نامی از نام‏های او و پرتوی از انوار عالم تابش را منعكس و متجلی نموده و تمام پدیده‏ها ربطی با او داشته و رویی از او آشكار ساخته‏اند.

در چهارچوب عرفان نظری هر پدیده‏ای در ربط با اسمای الهی تحلیل، مشاهده و تبیین شده و معلوم می‏گردد كه با كدام یك از نام‏های الهی پیوند داشته و آن را نشان می‏دهد.

البته ممكن است بعضی پدیده‏های عالم مظهر چند نام از اسمای حق تعالی باشند، اما انسان مظهر همه نام‏ها و فراگیرنده تمام تجلیات اسمایی است. یعنی همه مظاهر نام‏های الهی در استعداد انسان بوده و این موجود برتر استعداد و توان تجلی همه اسما را دارد. اما چون در جهت فعلیّت و ظهور با محدودیت‌هایی از طرف نفس خود و عوامل گمراهی رو به روست، آشكاری همه این تجلیات میسر نبوده و همواره از جلوه یك نام به جلوه نام‏های دیگر دگرگون شده و میان قبض و بسط در گردش است. تاریخ كه سرگذشت انسان را به تصویر می‏كشد، در حقیقت اثر توالی تجلیات الهی در زندگی انسان بوده واز چینش قبض‏ها و بسط‌ها و جلوه‏های گوناگون اسمای حق پدید می‏آید.

تحلیل موقف تاریخی بشر این روزگار و نسبت او با نام‌هایی كه غیبت ولی‌الله اعظم و ظهور منجی عالم را اقتضا می‏كند، مساله اساسی این تحقیق بوده، كه مبانی ویژه‏ای دارد. در این پژوهش پس از طرح این مبانی در بخش اول به تحلیل شرایط تاریخی معاصر بر اساس مبانی در بخش دوم می‏پردازیم.

● بخش اول: مبانی عرفانی ظهور منجی

۱. انسان تجلّی گاه مطلق

عارفان اندیشمند جهان اسلام، عالم را سراسر جلوه‏های آثار و اسمای حق تبارك و تعالی دانسته و باور دارند كه در دار‌هستی غیر از ذات الهی و تجلیات انوار و اسمای او هیچ نیست و هر‌چه هست آینه و آیت خداوندگار یكتاست:

إِنّ الذات فی كسوهٔ التعینات الاسمائیّهٔ تتجلّی علی الاعیان الثابتهٔ، وفی كسوتها تتجلّی علی الاعیان الخارجیهٔ؛

ذات حق تعالی در لباس تعینات اسمای [در مقام علم الهی] بر اعیان ثابته (یعنی حقایق اشیاء) تجلی كرد و آنها را به پیدایی آورد و در لباس اعیان ثابته بر اعیان خارجی تجلی نمود [و آنها را در عالم شهادت آشكار كرد.

بنابراین همه مراتب عالم هستی ظهور تجلیات حق تعالی است. حضرت امام در‌این‌باره فرموده‏اند:

... فإن الرحمن مقام جمع بسط الوجود وظهوره من مكامن غیب الهویهٔ الی الشهادهٔ المطلقهٔ فكلما یظهر فی العلم و العین فهو من تجلیات الرحمهٔ الرحمانیهٔ والرحیم مقام احدیّهٔ جمع قبض الوجود وارجاعه الی الغیب فكلما یدخل فی البطون ویصل الی باب اللَّه فهو من الرحمهٔ الرحیمیهٔ... .

خداوند تعالی با رحمت عامه‏اش همه چیز را آفرید و بارقه‏های تجلی را بر خاك تابید و بارید و در خاك تیره از روح خود وزید و انسان را از تجلی مخصوصی بهره‏مند كرد كه علم كلیهٔ اسمای را به او ارمغان نمود. خدای رحمان تمام نام‏ها را در این نفخه روحانی بر انسان سرود و هر كه متذكر آنها گردید با گشایش باب اللَّه به مشاهده وجه رب رحیم توفیق یافته است. بنابراین، ایجاد و معاد، حیرت و ضلالت، رحمت و هدایت، فراق و وصال، قبض و بسط، تفكر و تذكر، همه و همه تجلی نام‏های پروردگار رحمان و رحیم است.

بنابراین هر پدیده‏ای به فراخور گنجایش محدود خود، جلوه‏ای از وجه سبحانی را به پیدایی آورده است، اما انسان تجلی گاه مطلق نام‏های نیكوی حق تعالی است.

أن الانسان لما كانت نشأته عامهٔ لجمیع شئون الاسمائی و الاعیانی حاصرهٔ للحقائق الهیّهٔ و الكونیهٔ مرآهًٔ لشهود الحقائق كلها؛

از آنجا كه انسان جهانی فراگیر همه جلوه‏های اسما و اعیان است كه تمام حقایق الهی و خلقی را در بر دارد، آینه‏ای برای شهود همهٔ حقایق است.

انسان در حقیقت ذاتش دانا به همه اسمای خداوند وتجلیات خلقی آنها و شاهد و مشتاق كمال مطلق است. و به مقام خلیفهٔ الهی شرافت یافته و همه عالم فیض تجلی اسما و انوار حق تعالی را از مقام كمال انسانی می‏گیرند؛ زیرا خداوند تبارك و تعالی هر آنچه آشكار شدنی و نامیدنی بود، بر انسان فاش نمود و اسرار خود را بر گوش جان او خواند، آن گاه كه فرمود:

نفختُ فیه من روحی

و عَلَّمَ الآدم اسماء كلها

علّم القرآن خلق الانسان

علّم الانسان ما لم¬یعلم

همهٔ افراد بشر از جهت استعداد مظهر كلی اسمای الهی‏اند، اما شكوفایی و فعلیت این استعداد در گرو درك و عمل است. یعنی این‌كه انسای این اسما را درك كند و بر اساس آن عمل كند؛ به نحوی كه اگر كسی او را دید تجلی اسماء الهی را در او مشاهده كند. در این مراحل موانعی پیشا روی رشد و آراستگی به انوار و اسما الهی سر بر می‏كشد.

شیطان مانع بزرگ این راه است كه اگر نفسانیت انسان از درون مددرسان او شود، در شكوفایی استعداد انسان دخالت كرده و می‏تواند نهایت تباهی را برای او رقم زند. وانسان را دچار حیرت كرده، مانع هدایت و شكوفایی او گردد:

كالذی استهوَته الشیاطین فی الارض حیران

مثل كسی كه شیطان‏ها او را فریفته‏اند و در زمین حیران و سرگردان است.

اگر ظرفیت آگاهی با معرفت اسمای حق پر شود و التزام عملی به آنها تحقق یابد مسیر آراستگی به اسمای الهی گشوده شده و انسان در حیات طیبه به سر می‏برد. اما اگر آگاهی با اوهام اشغال شود و رفتار انسان به انحراف و كژی گراید، حیرت و ضلالت زندگی را تیره و تار كرده و حیات بشر را به تباهی می‏كشد.

۲. تفكر شكوفایی انسان به سوی حیات طیبه

تفكر در فلسفه و روان‌شناسی تعریف‏های گوناگونی دارد، اما به طور كلی شكوفایی ظرفیت آگاهی انسان با كشف و درك امور نامحدود است كه گاهی به صورت مفاهیم كلی و مطلق و قابل صدق بر مصادیق نامحدود، به كار می‏آید و گاهی تا كشف حقایق نامتناهی اسمای الهی عروج می‏كند.

تفكر همواره در اختیار ما نیست؛ گاهی می‏توانیم بیندیشیم و گاه نمی‏توانیم. بنابراین تفكر از ما آغاز نمی‏شود، بلكه ما می‏توانیم آن را بپذیریم و دریافت كنیم. تجلی خداوند بر انسان در ظرفیت عقل و اندیشه، تفكر را پدید می‏آورد؛ هم‌چنان كه در ظرفیت عمل و اراده انگیزه را درقصد الهی شكوفا می‏سازد.

تفكر ندای حق است آن ‌گاه كه حق تعالی خود را می‏نامد، طنین آن در روح انسان می‏تابد و جان با پرتو نام حق روشن شده و به تكاپو می‏آید. پس تفكر یك حركت معرفتی است و محرك آن خداست. شاید این سخن حضرت علی(ع) به این معنا نزدیك باشد، كه فرمودند:

... ما بَرِحَ للَّهِ ـ عزّ آلائه ـ فی البرههٔ بعد البرههٔ وفی ازمان الفترات عبادٌ ناجاهم فی فكرهم وكَلَّمَهُم فی ذات عقولهم...‌؛

... همانا خداوند ـ كه عطایایش گران‌مایه است ـ در دوران‌های پی‌در‌پی تاریخ، حتی در روزگاران فترت همواره بندگانی دارد كه در ژرفای اندیشه‏ها و در عمق خردهایشان با آنان زمزمه می‏كند...

صورت هندسی قابل فرض برای تفكر، دایره‏ای است كه از دو كمان عمودی تشكیل شده رأس بالای دو كمان خداوند و رأس پایین آن دو انسان است. كمان نزولی ندای حق به سوی انسان و كمان صعودی تفكر و تكاپوی انسان به سوی خداوند است.

در این سیر وقتی انسان به حق تعالی رسید، درمی‏یابد كه تفكر او عین ندای حق بوده و وجود او غیر از نور و جلوه‏ی الهی نبوده است، و تقسیم این دایره به دو كمان وهمی است.

این مربوط به كسانی است كه ندای حق را بدون حجاب اوهام و هوس‌ها می‏شنوند، اما كسانی كه در بند اوهام و اهوا گرفتارند، در طنین ندای حق، شنوای آوای شیطان اند؛ زیرا خداوند به شیطان فرمود:

وَ استَفزِز مَنِ استَطَعتَ مِنهُم بِصَوتِكَ...

هر كس را كه می‏توانی با بانگ خود از جای بركن و از راه راست دور كن.

از همان راهی كه صالحان و پاكان هدایت می‏یابند یعنی وحی، ناپاكان گمراه می‏شوند و آن‌چه برای مومنان شفا و رحمت است، برای ظالمان و ظلمت زدگان جز زیان و خسران نمی‏افزاید. در این وضعیت آگاهی انسان از توهم سرشار می‏شود و حیرت روزنه‏ای برای هدایت پذیری باقی نمی‏گذارد، مگر این‌كه توبه و تضرع حجاب‏ها را كنار زند و خداوند با غفران و رحمت بر بندگان تجلی كند.

تفكر دو اثر و كاركرد مهم دارد: نخست این‌كه مورد اندیشه را چنان روشن و واضح می‏نماید كه ایمان به آن تا عمق جان انسان نفوذ می‏كند. هم از این‌رو امام علی‏(ع) در وصف اهل ایمان فرمودند: «المؤمن... مغمورٌ بفكرته» و «المومن... كثیر الفكر».

دومین فایده تفكر، عمل و اقدام است كه از امیرالمؤمنین نقل شده:

التفكُّر یدعوا الی البرّ والعمل به.

این دو كاركرد تفكر اركان حیات طیبه‏ای است كه اسلام به سوی آن فرا می‏خواند:

یا ایها الذین آمنوا استجیبوالله وللرسول اذا دعاكم لما یحییكم...

۳. حیات طیبه بر پایه‏ ایمان و عمل صالح

حیات طیبه زندگی پاكی است كه از لوث اوهام و اهواء پیراسته و به تجلی اسماء و انوار الهی آراسته است. این زندگی بهره كسانی است كه ندای حق را در شفافیت نفس خود دریافته و انسانیت خود را كشف كرده و نسبتی شایسته با خداوند متعال و عزیز برقرار كرده‏اند. نسبتی كه هم با اوصاف و عظمت حق متعارض نیست و هم درخور مقام مطلق انسان است.

آگاهی انسانی كه در حیات طیبه به سر می‏برد سرشار از نور و علم الهی است؛ چنان‌كه قدرت و اراده‏اش جز قدرت و اراده او نیست. هم از این رو حیاتش تجلی نام حیّ سبحان است.

این زندگی در قرآن مجید چنین معرفی شده است:

من عَمِل عَمَل صالحاً مِن ذَكَرٍ اَو اُنثی وَ هُو مُؤمن فَلَنُحیِیَنَّهُ

حَیاهًٔ طیبهًٔ

هر مرد و زنی كه عمل صالح انجام دهد، در حالی كه ایمان دارد پس قطعاً او را به حیات طیبه زنده می‌داریم.

در این آیه ایمان و عمل صالح اركان حیات طیبه معرفی شده‌اند؛ حیاتی كه از جانب خداوند افاضه می‏شود و علل و اسباب مادی در آن دخالتی ندارند. هم از این‌رو این زندگی در ولایت الهی تحقق می‏یابد. آن گاه كه ولایت الهی در ظاهر و باطن انسان تجلی یافته و ایمان و آگاهی و عمل و زندگی او از نام و نور حضرت سبحان سرشار می‏گردد.

این توفیق خاص انسانی هر چند كه در فرد تحقق می‏یابد. اما چنین فردی كه «وَ جَعَلنا لَهُ نوراً یَمشِی بِه فِی النّاس» است در جامعه تأثیر می‏گذارد و جامعه نیز در درك چنین حیاتی روی فرد فرد افراد تأثیر دارد؛ زیرا افراد با حضور در جامعه جزئی از یك كل می‏شوند كه هم بر آن كل تأثیر می‏گذارند و هم از آن اثر می‏پذیرند.

جامعه مركّب حقیقی است از نوع مركبات طبیعی ولی تركیب روح‌ها و اندیشه‏ها و عاطفه‏ها و خواست‌ها و اراده‏ها و بالاخره تركیب فرهنگی... . افراد انسان كه هر كدام با سرمایه‏ای فطری و سرمایه‏ای اكتسابی از طبیعت وارد زندگی اجتماعی می‏شود روحاً در یك‌دیگر ادغام می‏شوند و هویت روحی جدیدی كه از آن به «روح جمعی» تعبیر می‏شود، می‏یابند، هر چند كه بعضی این نظریه را نمی‏پذیرند.

ولی اصل جامعه‌پذیری انسان كه زندگی و فرهنگ و صور ذهنی و خواسته‏ها و نیازهای او را رقم می‏زند مورد اعتراف همهٔ اندیش‌مندان اجتماعی است، ولی این به معنای محكومیت و محو مطلق انسان در جامعه و شرایط اجتماعی نیست بلكه تنها به این معناست كه حیات معنوی فرد در جامعه اثر می‏گذارد و جامعهٔ معنوی نیز در حیات فرد فرد مردم آثاری بر جای می‏نهد و البته تهی بودن از معنویت نیز از این قاعده پیروی می‏كند، و حیات متحیرانه فرد در جامعه تاثیر می‏گذارد و حیرت جامعه در فرد. هم از این‌رو خداوند متعال همراه با تفكر، انبیا و اولیا را نیز می‏فرستد تا جامعه را هدایت كنند و نظام حیات را در تجلیات رحمت الهی سامان دهند.

منبع:www.mahdaviat-conference.com


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.