جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
آسیب شناسیِ دید ه باختگی در تئاتر
انسانِ بدویِ شکارگر، که هنوز دچار بیماریِ کشندهای به نام زبان نشده است، اولین هنرمندی است که دست به خلق نمایش میزند. کارکرد نمایش از نگاه انسانِ شکارگر در پیشتاریخ، برگزاری کارناوالهای پرهیاهویی از تصاویر و درآوردن ادا و اطوارهایی به انگیزه شادی و تفریح قبیله نیست! بلکه فرآیندی است که از طریق آن حیوانِ شکار را میفریبد و مهارت شکارگر در فن نمایش تضمین کننده غذا و قوت غالب اوست.
زبان نمایش که دیالوگی میان انسانِ شکارگر و حیوانِ شکار است، دیالکتیکی کاربردی میآفریند که خان قبیله را به انواع غذاها میآراید و شکمها را سیر میکند.
پس پنداری برگزاری نمایش در دوران شکار چندان فانتزیک و تشریفاتی نیست، زبانی است جهانی که حتی تکامل نیافتهترین حیوانِ متعلق به عصر شکار نیز به گفتوشنود آن مسلط است.
با به تمدن رسیدن انسان بدوی و پیروی آن، بروز دین دولت در یونان، زبان حیرتآور نمایش، سنت هنری تحسینبرانگیزی را خلق میکند به نام «تئاتر». تئاتر که از دل اسطوره بیرون میآید، نمایشی است نظاممند۱ که نجوای اندیشگانی را فریاد میکند. ریشهشناسی واژه تئاتر نظرها را به جایگاه تماشاچی یونانی، در کرانه کوهها و آستانه معابد، جلب میکند۲؛ جایی که موید اهمیت تماشاچی است؛ به طوری که در ساختار نیز از تماشاچی و برای تماشاچی۳ خلق میشود. تئاتر اینک نظامی از حرکات نمایشی است تا در مقابل چشم تماشاچی حاضر شود و او را دچار احساس هم ذاتپنداری با قهرمان کند تا از این رهگذر احساس «کاتارسیس»۴ یا تذهیب نفس را در او جاری کند یا او را به پرستش باورهای تذهیبگر آماده میکند. احساسی که خود تماشاچی را به او مینمایاند.
انسان یونانی تماشاچی ۳۰۰۰ سال پیش- شاهد فرآیندی به نام تئاتر شده و شانس آن را یافته تا کارهایی را که در زندگی واقعی از انجام آن عاجز است توسط بازیپیشگان بر صحنه تئاتر ببیند و با سفر اولیسی قهرمان همراه شود.
آنچه این قلم را وادار به نوشتن این مقاله کرد، بررسی جنبههای نمایشی و آسیب شناسی دیداری تئاتر معاصر است. تئاتری که آرامآرام در حال از دست دادن جنبههای دیداری (تصویری) خود و اخته شدن توسط ساختارهایِ زبانی به دست ادیبان نابلد است.
در این گزار این تئاتر عاجز از به نمایش درآوردن تصاویر را تئاتر «دیدهباخته» نامیدهام و بی ذرهای شک با پتکِ قلم به شکستن «بت»اش میپردازم.
افسوسآور نیست، که تئاتر برخلاف تبارشناسی اش وجه دیداری خود را وانهاده و به جای خلق ریختارهای ابژهکتیو یا دیداری تبدیل به تریبونهای گویشگر حراف میشود؟
۱- زبانشناسی تئاتر:
فارغ از برخوردهای نظری با زبانشناسیِ تئاتر که سخن از چگونگی بروز و ایجاد درام در ساختار زبانی دارد و تحلیلهای منتسب به چامسکی۵ و سوسوری۶ از ساختارهای زبانی متون نمایشی (تئاتر نوشت)۷ و ادبیات دراماتیک، نظر شما را به بحث کارکردگرایی زبان تصویری (دیداری) و تبارشناسی آن در رهگذر تاریخ جلب میکنم.
از نظرگاه انسانشناختی، انسان اندیشهورز «هومو ساپینس»۸ که نیای نخستین انسان کنونی به شمار میآید در درجه اول باید از گونه «هومو لوکوئینس»۹ یا انسان «زبانور» باشد، که نزدیک به ۶۰ هزار سال پیش از موطن نخستین خود آفریقا مهاجرت کرده است. بر طبق مطالعات نخستینشناختی، این گونه انسان مجهز به روششناسی اندیشهورزی و عقلانیای است که انسان امروزی از آن بهره میجوید؛ اما آنچه حیرت را در این پژوهش برانگیخت، چگونگی تکامل زبان در گونه انسان است و یا به بیان دیگر انسان زبانور خود چگونه تکامل یافته است؟ در پی تبارشناسی انسان زبانور به گونهای از انسان برمیخوریم که به انسان ابزارمند «هوموهابیلیس»۱۰ معروف است. این گونه انسان که تقریبا ۵/۲ میلیون سال پیش در آفریقا زیست کرده، اولین گونه انسان بدوی است که دستخوش تکامل مغزی شگفتآوری شده و حجم فیزیکی مغزش چند برابر شده است. این گونه انسان برای برآوردن نیازهای روزمره خود از استخوانهای به جای مانده از لاشه حیوانات یا شاخه درختان به طرز ماهرانهای ابزارهای اساسی میساخته که در شکار حیوانات ریزجسه به کار میرفته است. هرچند که دانشمندان نخستینشناس بر این باورند که این گونه انسان به دلیل هیکل نهچندان بزرگش۱۱ شانس چندانی در شکار موجودات بزرگ جسه مانند چارپایان پیشتاریخی نداشته است؛ اما از اولین گونه انسانِ شکارگر به شمار میآید. حال آنکه این گونه بدوی انسان، که هنوز به شکل انسان زبانور هم تکامل نیافته ، چگونه با محیط اطرافش ارتباطِ شکارگری برقرار میکرده است.
از بررسی آداب شکارگری در پیشتاریخ که سندیت آن به پژوهشهای چندساله پژوهشگران و اسطورهشناسانی چون مالینوفسکی۱۲ و کلود لوی استراوس۱۳ باز می گردد، در مییابیم که انسانِ شکارگر با برگزاری آداب نمایشی گوناگونی خودش را به شکار نزدیک میکرده و غالبا در فاصله چکشرس حیوان به او ضره وارد میکرده است.
انسان بدویِ شکارگر، اولین نظام ارتباطی را، که زبان حرکتی است و از راه تقلید از طبیعت به آن دست یافته است، برای برقراری ارتباط با همنوعان خود و حتی حیوانات ابداع کرده است. این زبان را که گونهای تقلید از حیوان و مجموعهای از تظاهرات نمایشی و حرکاتی برگرفته از طبیعت است «میم»۱۴ یا تقلید مینامیم.
میم، کهنترین زبانی است که انسانِ شکارگر و ابزارمند به آن دست یافته و تاکنون نیز از جوهر ارتباطی بشر خارج نشده است. مگر درجایی که تفکرات بدخواهانه به عمد مشغول زدودن زبان از حرکات دیداری است و مترصد تدوین زبانی صرفا گفتاری- شنیداری است.۱۵
این زبان که متعلق به پیشتاریخ است امروزه به صورت آکسیون۱۶ های نمایشی، میزانسنهای حرکتی یا حرکات دراماتیک در تئاتر پیاده سازی میشود.
از این رو باید توجه داشت که غنای زبانشناختی تئاتر به کهنترین شیوه ارتباطی باز میگردد که توسط انسانِ پیشا- نئاندرتال۱۷ اختیار شده است.
این زبان که به جای حس شنوایی، حس بینایی را هدف می گیرد، تا حدی قابل فهم است که حتی انسان ابزارمند - که هوش او تنها میتوانست رفتار دیگر جانوران را پیشبینی و از ابزارهای قصابی استفاده کند و مسیر بازگشت سریع به جانپناه امن را دریابد - نیز می تواند آن را درک کند.
لازم به ذکر است، زبانی که تئاتر را تبدیل به رسانه۱۸ ای برای مخاطبش میکند یک زبان دیداری است، نه یک زبان شنیداری. از این رو پسندیده است آثار نمایشی همچون تئاتر در راستای تبدیل مفاهیم گفتاری و ادبی به آکسیونهای نمایشی و حرکات دراماتیک کوشا باشد.
زبان به عنوان یک وسیله ارتباطی (مدیا) در تئاتر به عنوان یک هنر دیداری، ابرازی برای تزها و آنتیتزهای دیداری است تا بتواند دیالوگهای دیداری یک دیالکتیک دیداری را پدید آورد و قوه دیداری مخاطب مکشوف شود و چشمش را بنوازد.
باید گفت که مفهوم دیالوگ در تئاتر یک مفهوم عام زبانی است و شاید ترجمه و جعل آن به واژه فارسی «گفتوگو» چنان بیرحمانه است که مفهوم آن را از بیان دراماتیک و پلیفونیک درام به پرچانگیها و چرندپراکنیهای کلامی نازل می کند.
فراموش کردن جنبه دیداری تئاتر و اجرای نعل به نعل متون مکتوب (تئاتر نوشت) بدون جلای تصویری و حرکتی، لطفی نداشته و تئاتر را به گونهای مبتذل از خوانش متون، آن هم به صورت چندصدایی توسط بازیگر (گویشور)، تبدیل میکند.
۲- پدیدهشناسی تئاتر:
به منظور پدیدهشناسیِ پدیده تئاتر عجالتا شما را با مفهومی با عنوان «گشتالت»۱۹ آشنا میکنم که آن را از روانشناسی آلمانی وام گرفتهام. هرچند مترجمان زبانآور در بسیاری از فرهنگها و زبانها برای این کلمه آلمانی معنای دقیقی، که مفهوم آن را به تمامی منتقل کند، نیافتهاند؛ اما گاه دیده شده است که آن را از نظر مفهومی «انگاره»۲۰ یا «سازمان» معنی کردهاند. باری، روانشناسان پیرو مکتب گشتالت معتقدند که گرچه تجربههای روانشناختی از عناصر حسی ناشی میشوند، اما با خود این عناصر تفاوت دارند و همچنین یک ارگانیسم روانی چیزی به تجربه دریافت شده میافزاید که در دادههای حسی وجود ندارد. طبق این نظریه «کل، چیزی فراتر از مجموع اجزای آن است». برای مثال ما با گوش دادن به نتهای مجزای یک ارکستر سمفونی قادر به درک تجربه گوش دادن به خود آن سنفونی نیستیم و در حقیقت موسیقی حاصل از ارکستر چیزی فراتر از مجموع نتهای مختلفی است که نوازندگان آن را اجرا می کنند. آهنگ یک کیفیت منحصر به فرد زیباییشناختیِ ترکیبی دارد که با مجموعه ای تصادفی و به هم ریخته قسمتهای آن متفاوت است.
از سوی دیگر ادموند هوسرل۲۱، فیلسوف آلمانی، تحلیل پدیدار شناسانهای از اثر هنری در قالب نظریه ایماژ- آگاهی۲۲ ارائه میکند و آن را نظریه «خیال پرسپکتیو»۲۳ مینامند. از این رو من با استفاده از سنت فلسفی خیال پرسپکتیو به پدیدهشناسی تئاتر میپردازم.
هنگامی که ما به عنوان مشاهدهگر، شاهد یک نقاشی از یک چشماندازیم، ریخت کوهها و درختان یقینا درک میشود، اما آنها در مقام ابژههای حقیقی و قابل لمس در اتاق موزه وجود ندارند. اینکه ما به عنوان مشاهدهگر از بُعد حضور فیزیکی اجرای یک نمایش، گذر کرده و با اهمیت ندادن به بدنها، صدای بازیگران و دیگر اجزای فرعی صحنه، مانند نور و دکور، گذر میکنیم پنداری به ادراکی از خیال حاضر در فضای نمایش دست مییابیم و این همان پدیدهشناسی خیال پرسپکتیو تئاتر است. خیال پرسپکتیو در مخاطب تئاتر یقیقا با حداقل یک شرط فیزیکی، بیدار میشود، اما محتوای ادارکی ابژههای فیزیکی توسط فرآیند خیال پرسپکتیو پنهان است. پس از آنجا که ادراک فیزیکی فقط کارکرد بیدارسازی خیال پرسپکتیو در رویارویی با یک تئاتر را دارد و بناست که پنهان بماند می توانیم به یک خیال ادراکی (پرسپکتیو) برسیم که من آن را «وهم هنری» مینامم.
ساختاری که هوسرل خیال پرسپکتیو مینامد در تئاتر و حرکات موزون به صورت مشترک مکانیزم یکسانی دارد، اما ساختارِ وهم خیالی که توسط مخاطب ادراک میشود، متفاوت است.
آنچه در پدیدارشناسی تئاتر به عنوان ابژه فیزیکی مطرح است بدنها و صداها و عناصر فرعی صحنه مانند نور و دکور است که باید درکنار هم و با توجه بیشتر به سنت دیداری تئاتر ابرازکننده گونهای سوژه معنوی باشد که در خیال به ادراک مخاطب رسد و خود پنهان بماند.
وهم هنری یا خیال پرسپکتیو در باله میتواند به مثابه یک گشتالت ادراکی تلقی شود. به طوری که عناصر و اجزای در کنارهم زاینده یک گشتالت روانی در مخاطب است. برای مثال در نمونه «اسلیمی»۲۴ باله، ریخت با خطی قوسدار، که از پاها میآغازد و تا پشتِ انحنا یافته و بازوهای باز شده امتداد مییابد و پاها را روی زمین میکشد، یک گشتالتِ پرسپکتیوی (ادراکی) را شکل میدهد، آنجاست که بعد تازه از خیال ظهور میکند، ادراک میشود و دیگر حرکات فیزیکی به خودی خود دارای اصالت نیستند. آنچه ادراک میشود ساختمان ابژکتیو عناصر حرکتی نیست، بلکه تجسمی است که به صورت یک گشتالت و نوعی وهم هنری درک میشود.
بدنهای فیزیکی انسانی در تئاتر ابژههایی اند که وهم هنری را میسر کرده و خود در پروسه ایماژ- آگاهی فراموش میشوند. این ادعا تا جایی تقویت میشود که معماری ساختمان تئاتر (سالن اجرا) در مقام «قابی» عمل می کند تا از هرگونه خلط ادراکی واقعی با اجرای روی صحنه جلوگیری شود.۲۵ مخاطب تئاتر از ورای حضورهای فیزیکی عوامل بصری بر صحنه به وهم هنری دست مییابد و سنتز خالق اثر را از رهگذر خیال درک میکند.
اما آنچه پدیده تئاتر را از دیگر پدیدههای هنری متمایز میکند زبان یا شیوه برقراری ارتباط با مخاطبش است. این زبان، زبانی دیداری است که مخاطب آن را طی فرآیند خیال پرسپکتیو درک می کند.
از نظرگاه پدیدارشناختی، رسیدن به وهم هنری در نظام دو وجهی تئاتر در صورت رسیدن مخاطب به ایماژ دیداری و کسب لب کلام اثر از طریق جذب دیداری صورت میگیرد و نظام معرفت شناختی ایماژ- آگاهی در رویارویی با پدیده تئاتر از برخورد مخاطب با توده ای از جوانب دیداری اثر میسر میشود.
از این رو اگر اهمیت جنبههای تصویری (دیداری) تئاتر ذرهای مغفول واقع شود، باعث از دست رفتن روششناسی ارتباط و عدم اقبال وهمِ هنریِ مخاطب می شود و طی راه نیافتن به گشتالت تئاتر پروسه ایماژ-آگاهی الکن میماند.
در دفاع از این مدعا، نظرتان را به وضعیت کنونی [معاصر] تئاتر جلب میکنم. تئاتر پسا-درامی متن (تئاترنوشت) را چیزی بیش از یکی از عناصر مقومِ صحنه قلمداد نمیکند؛ که دربردارنده کلمات و توضیح حرکات بدنی بازیگر است. تئاتر پسا-درامی به این دلیل که دیگر کارکرد بازنمایانه از متن ندارد پرتو میافکند و تا جایی پیش میرود که هنرمندان معاصر در تئاتر تولیدات خود را بر اساس فراساختهای تجسمی بنا کردهاند و در نتیجه قرابتی حیرتانگیز با پدیده هنرهای تجسمی یافته است.
تئاتر پسا-درامی به انگیزه برونرفت از ساختمانهای زبانی پیچیده و کلان روایتهای پوسیده ادبی به رهیافتی میرسد که می تواند با قرار دادن مخاطب در برابر خرده روایتهایی که به زینت قابهای تجسمی و ریختارهای دیداری آراسته شدهاند او را به گشتالتی خودانگیخته برساند.
ریچارد فورمن۲۶ در آثار خود متن (تئاترنوشت) را تا حد یک دستور آشپزی نزول میدهد و آن را از گونه ادبی جزم دور میکند تا به جای آن در وجوه دیداری بکوشد و مخاطب را در برابر امر نازیبا به خیال پرسپکتیو برساند.
رابرت ویلسون۲۷ به شکل یک بدن، آهسته پردههای نمایشی را با تراکم دراماتیک یا گاهی حتی با تاثیر «هیپنوتیزمی» نشان داده است، بدون اینکه به هیچگونه قصهگویی روایی تکیه کند.
آریان مینوشکین۲۸ در «تئاتر سوله»۲۹ بر تراکم دراماتیک با حرکات جمعی قوی تاکید کرده است. تادئوش کانتور۳۰ تاریخ شخصی را به صورت چهرههای شبه مجسمهای، که بر دوش دیگری حمل میشوند، نشان داده است.۳۱
در همه این نمونهها میبینیم که هنرمندان تئاتر معاصر با کاهش زبانآوری و پروار کردن جنبههای ادبی محض به تقویت جنبههای دیداری تئاتر اهمیت دادهاند که نشان از توجه به چیستی تئاتر به مثابه یک هنر دیداری است.
نابلدان امروزی، در تئاتر دیدهباخته، زیر عنوانهای خودساخته و مندرآورد دست به جعل چیزی میزنند که به سختی میتوان آن را تئاتر نامید.
تئاتر از نظرگاه پدیدهشناختی حاصل جمع عناصر دیداریِ فیزیکی است که باعث وهم هنری و تخیل پرسپکتیو نمایشی و ادراکی خواهد شد. حال اگر جنبههای دیداری از این هنر صلب شود، از نظر پدیداری طبیعتا نمیتوان آن را تئاتر نامید، بلکه اسطوره سالاری است که هرچند هم هنرمندانه عناصرش را کنار هم قرار داده باشند، تنها گونهای گشتالت معیوب و بیمعنی است. چنانکه ادراک آثار هنری از نظرگاه معرفتشناسی در گستره وهم هنری یا خیال پرسپکتیو واقع میشود، دانستنی است که به لحاظ پدیدارشناختی ارائه تئاتر دیده باخته به مخاطب باعث عدم برقراری ارتباط دوجهی خواهد شد و مخاطب هرگز به ادراکی منطقی از اثر نخواهد رسید.
۳- تبارشناسی تئاتر دیده باخته:
شاید اولین بارقهای که آتش به خرمن دیدار در تولید آثار نمایشی میزند، ابتداییترین دیدگاه کلاسیک تئاتری متعلق به ارسطو است. ارسطو در رساله «فن شعر» تئاترنوشت را گونه ادبی اعلام میکند و برای خلق این اثر شاکله و مشخصات نظری و جبری را مشخص می کند.
البته شایسته است که روشن کنم مقصودم انتقاد به ارسطو و نظام کلاسیک و بنیادین او در صدور آراء نظری نیست که آراء ارسطو، منبع مهم و اولیهای است که هنوز هم مورد مطالعه و استفاده قرار میگیرد. آنچه ندانسته در دهانها گشته شاید خلط مقصودی است که توسط هنرمندان در سیر اعصارِ هنری باعث بروز دیدهباختگی در تئاتر و عدم التزام عملی خودخواسته به ناموس دیدار در تئاتر است.
شاید تئاترنویسان وامدار به میراث ادبی، هرگز به چگونگی دیداری شدن تئاتر نوشتهایشان اهمیت ندادهاند و قلم را در راه تجسم افکار دیداریشان با واسطه کاغذ نفرسودهاند.
این سنت ارتودوکس تاجایی پیش رفته که در خلال بروز مکتب هنری «وایمار»۳۲ گونهای از ادبیات دراماتیک با عنوان «نمایشنامه خواندنی» ظهور میکند. سنت البته ستودنی- نمایشنامه خواندنی مجموعهای از تدابیر ادبی را بر کاغذ جاری میکند که نه تنها قصد تولید گونهای صرفا ادبی دارد، بلکه در مانیفست خود عدم توانایی۳۳ در دیداری شدن را وجه همت خود قرار داده است. تئاترنوشت «فاوست» اثر ماندگار گوته، شاهکار این نسل تئاترنویسی به شمار میآید. اما جالب آنجاست که علیرغم نادانیها و گاهی دشمنیهای عمدی در اخته کردن هنر تئاتر از وجوه دیداری و تبدیل آن به تریبونهای گویشگرِ دیدهباخته در تمام دورانها در نوع ناب و ستودنی خود از اپراهای واگنر گرفته تا آثار قلمآورانه شکسپیر، درامهای اجتماعی ایبسن و چخوف و آثار پستمدرنیستی ماتئی ویسنی یک۳۴ و دیوید ممت۳۵- بر وجه دیداری تئاتر کوشیده است.
شاید اصرار به تعلق متون تئاتری (تئاترنوشتها) به جهان ادبیات، از نگاه دیداری به تئاتر کاسته باشد. شاید آنچه تئاتر را امروزه از بوته نابودیِ دیدهباختگی میرهاند تز کارگردانی است که خود ماهیتی دوگانه دارد. دوگانهای که خود میتواند عاملی برای حلول و حدوث پدیده نامبارک دیدهباختگی در تئاتر نیز باشد. به طوری که پایبندی و تفکیک وظایف در این نظریه تئاترنویسان را در اتاقهای کار و کتابخانه ها به انزوا تشویق میکند و دور کردن قلمهایشان از ساختمان تئاتر ثمری جز عدم شناخت و آگاهی درست از تواناییهای اجرایی نمایش ندارد. حال آنکه از سوی دیگر کارگردانی میتواند با تدابیر پسا-درامی و گذر از متون تئاتر به نظریه اجرا، تئاترنوشتها را صرفا متونی برای اجرا تلقی کند و با آرایه های اجرایی به زینت دیدار بیاراید.
آوردنی است سنت تجربی «تئاترمولف»۳۶ میتواند تا حد زیادی تئاتر معاصر را از شر دیدهباختگی برهاند.
تولید آثار به شکل کارگاهی۳۷ نیز نوع دیگری از تئاتر به شمار می آید که تلاشی ستودنی در تولید آثار تئاتریِ نمایشی تر دارد.
۴- جمعبندی:
شایسته است تئاتر معاصر خود را از دیدهباختگی برهاند و به ریسمان نمایش چنگ زند. بازگشت پستمدرنیستی به ریشهها و اساطیر تلاشی است برای انسان معاصر در گریز از سپاه فتوریستی۳۸ آهن و نفت. جایی که ریتم و موسیقای جاننواز جایش را به قارقار موتورها میدهد و به گفته مارینتی قوطیهای کنسرو مائدههای ستودنی اند.
تئاتر نه به عنوان یک هنر صرف که به عنوان یک هنر- رسانه از زبانی برای ارتباط استفاده می کند که روی سخنش با قوه دیداری مخاطبانش است. پس شایسته است، هنرمندان در نمایش دراماتیک تئاترنوشتها به صورت آکسیونهای نمایشی کوشا باشند.
تئاتر معاصر با رسیدن به سازوکارهای پسا-درامی بستری مناسب برای مبارزه با بیماری تئاتر دیدهباخته فراهم کرده است. چه از آن بهتر که تئاتر به ریشههای آرکیتایپیکال خودش، یعنی نمایش، بازگشته است و ورای درام و ساختارهای دراماتیک آنچه برایش مانده جوهره دیداری و برنمادی آن است.
بحث آسیبشناسی دیدهباختگیِ تئاتر معاصر بحث مفصلی است که پرداختن به تمام جوانب آن در مقالهای که عمرش در کمرکش پنج، شش صفحه بیشتر نمی رسد امری بعید مینماید، اما امید آن را دارم که قلمها و اذهان هنرمندان را بیدار کند و نظرشان را به مبارزه با تولیدات دیدهباخته تئاتری جلب کند.
سعیدرضا خوششانس
منابع:
• پانتومیم، اسطوره، تاریخ، تکنیک نوین. سیروس شاملو. انتشارات نگاه ۱۳۸۰
• رقص خورشید. جوآنی پیزا. ترجمه سیروس شاملو. انتشارات نگاه ۱۳۸۲
• زبانشناسی. پی.اچ.متیوز. ترجمه حشمتاله صباغی. انتشارات فرهنگ معاصر ۱۳۸۸
• پدیدهشناسی. ادموند هوسرل. ترجمه عبدالکریم رشیدیان. انتشارات علمی و فرهنگی. ۱۳۸۶
• کارگردانی پستمدرن. جان متیوز. ترجمه صمد چینیفروشان. انتشارات نمایش ۱۳۸۶
• New playwriting strategies, Paul C. Castagno, Routledge ۲۰۰۱
پی نوشت:
۱. رساله فن شعر ارسطو (بوطیقا) مهم ترین میراث فلسفی- ادبی یونان، اولین کار بازمانده در حوزه نظری هنرهای دراماتیک و اولین رساله فلسفی موجود با تمرکز بر نظریه ادبی و دراماتیک است. در این اثر ارسطو شیوهای نظاممند برای تولید متون دراماتیک و خلق تراژدی ارائه شده است.
۲. جایگاه اجرای و نشمین تماشاچی در فرهنگ هلنیستی «تئاترون» نامیده میشود.
۳. Observer
۴. Catharsis
۵. Noam Chomsky
۶. Ferdinand de Saussure
۷. «تئاترنوشت» واژهای است که من به جای واژه معجول، مجهول و بیریشه «نمایشنامه» استفاده میکنم.
۸. Homo Sapiens
۹. Homo Loquens
۱۰. Homo Habilis
۱۱. انسان ابزارمند ۵/۱ متر قد و تقریبن ۴۵ کیلو وزن داشته است.
۱۲. Bronis۳۲۲;aw Malinowski (۱۸۸۴-۱۹۴۲): برونیسلاو مالینوفسکی تئوریسن و بنیانگزارِ مردمشناسیِ اجتماعی است. در سال ۱۹۱۸ به مدت شش ماه در میان قبایل Mailu در گینه نو زندگی کرد و پس مطاله مداوم فرهنگهای بدوی تئوری جدید خود را اعلام کرد. مالینوفسکی، افسانهها و اساطیر و باورهای این مردم را عملکردی در راه بقا میداند و نظریاتش را تحت عنوان کارکرد گرایی اسطوره (Functionalism of myth) مطرح میکند. او معتقد است عمل نمایشِ افسانه در هنگام نقل و حرکات نمایشیِ پیشا-زبانی (میم) در درک اساطیر بسیار مهم است و متن نوشتاریِ اساطیر (میتولوگ)ها بخش بسیار کوچک و احتمالا غیرقابل فهمی را در اختیار اسطورهشناسان قرار میدهد. مالینفسکی برای درک بهتر معمای اسطوره به مفسر بومی رجوع میکند. این مفسر، افسانه را طوری با کمک حرکات نمایشی معنی میکند تا برای مخاطبِ بریده شده از طبیعت قابل فهم شود.
۱۳. Claude Lévi-Strauss (۱۹۰۸-۲۰۰۹)
۱۴. «از نظر ریشهشناسی میم به معنی تقلید شناخته شده است. [...] هنر مایم mime از نظر ارسطو – به طورکلی با ریشهیابی ارتباط پیدا میکند و آن تقلیدی است که موضوع تولید هنر را به ریشههای پیدایش انسان پیوند میزند. [...] mime یا Momõs به معنی تقلید با Mimon یا Scimon (میمون و شیمون) در لاتین برابری میکند و در فارسی نیز به حیوان تقلیدگر و در عین حال مقدس اطلاق میشود. پان در اسطوره نگهدارنده بیشههای شکار و از خدایان زمین است و دوشاخ دارد. او خوراکرسان و خدای چوپانها و گلههای شکار است. [پان در فرهنگ شکارگری از ایزدان به شمار میرفت که پس از استقرار تمدن و بروز پلیس (نظام شهری) توسط شارعان آئین ضدطبیعی دولت دیو معرفی میشود.] پانتومیم از بررسیهای به عمل آمده تقلید دیو (ایزد) شکارگر معنی میدهد »: سیروس شاملو/ پانتومیم/ انتشارات نگاه/ تهران ۱۳۸۰
۱۵. آلمانیها معتقدند انسان متشخص و متمدن هرگز در صحبت کردن از حرکات دست استفاده نمیکند.
۱۶. واژه درام (۹۴۸;۹۶۱;ᾶ۹۵۶;۹۴۵;, drama) در یونانی به معنی حرکت (action) است که از دو واژه انجام دادن (۹۴۸;۹۶۱;۹۴۰;۹۶۹; , to do) و حرکت کردن (to act dra۳۳۳;,) مشتق شده است، که به نحو زیبندهای این ترکیب را میتوان در فارسی «کنش» معنی کرد. از این رو حرکاتی که ایجاد کننده یا نمودگر کنشهای دراماتیک است را آکسیونهای نمایشی نامیدهام.
۱۷. Homo neanderthalensis در دهه ۱۹۷۰ به اثبات رسید که انسان نئاندرتال با ساختار فیزیکی حنجره و قالب جمجمه خود قادر به تولید اصوات و تکلم نبوده است.
۱۸. Media
۱۹. Gestalt
۲۰. Configuration
۲۱. Edmund Husserl (۱۸۵۹-۱۹۳۸)
۲۲. نظریه ایماژ- آگاهی: از نظر معرفتشناختی در فلسفه رسیدن به آگاهی و ادراک یک ابژه یا سوژه براساس هضم صحیح آن پدیده صورت میگیرد. در فلسفه پیشا کانتی ادراک گزارههای سوبژهکتیو در قالب متافیزیک مورد بحث قرار میگرفت که با توجه به بروز نگاه تجربهگرایانه به مقوله ادراک و اصالت تجربه در دستیابی به ادراک از سوژهها مبحثی با عنوان ادراک ایماژها مطرح گردید. ایماژها تصورات و تجسماتی اند که درک آنان مترصد ذهن انتزاعی است. ادراک سوژهها یا ابژههای انتزاعی مثالی بر نظریه ادراک ایماژ- آگاهی است.
۲۳. در بحث پدیدهشناسی بحث بر سر چگونگی شناخت و جهانشناسی یک پدیده است. حال آنکه در رویارویی با آثار هنری فرآیند ادراک آثار – خاصه تئاتر– در خیال اتفاق میافتد و به تعبیری وهم ناواقعی تبدیل به امری قابل ادراک میشود. مفهوم پرسپکتیو در این ترکیبِ فلسفی ذرهای با حسن استفاده آن در هنرهای تجسمی مرتبط نیست. در اینجا منظور از پرسپکتیو، ادراکی است. چنان که در فلسفه واژه perception از نظرگاه فلسفی به «درک» معنی میشود و پرسپکتیو perceptive به معنی «ادراکی» یا «قابل درک» مصطلح است. آوردنی است واژه پرسپکتیو به معنای نمای سه بعدی در معماری یا هنرهای تجسمی به صورت perspective نوشته میشود
۲۴. Arabesque
۲۵. نظریه دیوار چهارم در تئاتر. پیروی از این نظرگاه منافاتی با برقراری ارتباط با مخاطب یا فاصلهگذاری ندارد.
۲۶. Richard Foreman -۱۹۳۷
۲۷. Robert Wilso- ۱۹۴۱
۲۸. Ariane Mnouchkine -۱۹۳۹
۲۹. Théâtre du Soleil
۳۰. Tadeusz Kantor (۱۹۱۵-۱۹۹۰)
۳۱. مشاهده تئاتر «کلاس مرده- The Dead Class » اثر کانتور پیشنهاد میشود.
۳۲. Weimar
۳۳. تئاتر نویسان عرصه خلق نمایشنامههای خواندنی اغلب دلیل تولید آثار خود را به صورت متونی برای خوانشِ صرف، عدم دسترسی گروههای تئاتری به ابزار لازم برای دیداری کردن آثارشان ابراز کردهاند.
۳۴. Matei Vi۵۳۷;niec (۱۹۵۶)
۳۵. David Mamet (۱۹۴۷ )
۳۶. Auteur theater یا director-based “auteur” theater
۳۷. Laboratory Theater
۳۸. ف.ت.مارینتی (۱۹۴۴-۱۸۷۶) در مانیفست فوتوریسم میآورد: «ما اعلام میکنیم که شکوه و جلالِ جهان با یک زیبایی جدید مزین شده است: زیباییِ سرعت. یک خودروی مسابقهای که کاپوتِ آن به نوارهای بزرگ مثل مارهای افعی با نفسهای آتشین مزین شده است یا یک ماشینِ غرنده که انگار با آتشِ اسلحه اتوماتیک کار میکند، بسیار زیباتر از پیروزی ساموتراس است.» فوتوریسم از پیوندهای دبستان مدرنیسم به شمار میآید، که توسط جمعی از ادبیان ایتالیایی به رهبری مارینتی در راستای ابراز فضیلت بروز مدرنیسم و هیجان نامبارک ماشینیسم طی بیانیهای که در ۱۹۱۹ در روزنامه لوفیگارو به چاپ رسید، تشکیل شد. از دیدگاه من شاید تاکنون هیچ مکتب مازوخیستی دیگری اینچنین، مروج جنون خودآزاری در ناخودآگاه جمعی بشر نبوده است.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست