شنبه, ۲۲ دی, ۱۴۰۳ / 11 January, 2025
شیوه های مؤثر فارسی آموزی
قبل از شروع مطلب، من انگیزه انتخاب این موضوع را خدمت شما عرض میكنم. حدود یك ماه پیش بود كه به دفتر بنده در دانشگاه تلفن شد. گفتند چند نفرآمدند به نگهبانی دانشگاه و قصد ملاقات دارند. وقتی به در دانشگاه رفتم كه ببینم چه كسانی هستند، دیدم دو سه نفر خارجی هستند و یكی از دانشجویان خارجی (امریكایی) كه سی سال پیش نزد من فارسی میخواند، او هم با اینهاست. خیلی خوشحال شدیم از دیدن همدیگر، و اینها را آوردم دفتر و كتابخانه و آن چیزهایی را كه باید نشان بدهیم نشان دادیم. پس از این قضیه، دعوتنامه رسید و من دیدم كه چه بهتر موضوعی مربوط به این عزیزان را انتخاب كنم كه نمونهاش به طور زنده الان جلوی من هست و در قسمتهای تحقیقات و ترجمه كار میكند و فارسی راچنان با این نگهبان صحبت كرد كه نگهبان نمیتوانست بپذیرد كه او خارجی است و دقیقاً فكر كرده بود از ایران است، چون لهجهاش خوب و تعجبآور بود. گفتم روشهایی را كه هم در ایران و هم در لهستان به صورت تجربی به كار بردیم و تا حدودی موفقیتآمیز بوده، فهرستوار به عرض دوستان و سروران عزیز برسانم. بهتر است آنچه انجام شده و تجربه نشان داده است، همان را در واقع خدمتتان عرض كنم.
از دیدگاه مطالعات زبانشناسی و به خصوص تحقیقات عصبشناسی، زبان در محدوده سنی معینی از نظر زیستشناسی رشد پیدا میكند و استعداد زبان غریزی است و در انسان یك منحنی و مقطع معین دارد كه به قول دانشمندان این رشته به خصوص فلسفهشناسان و روانشناسان كه با عصبشناسی سر و كار دارند، این استعداد در واقع نعمتی است كه در انسان استفاده میشود. در واقع یكی از شگفتیهای خلقت انسان همین است كه در هیچ كدام از حیوانات نیست. در این مورد پژوهشگرانی كه قبلاً كار كردند، به خصوص در دهه ۱۹۶۰م. نظریه توانش زبان را مطرح كردند. نظریه بعد از آن به جای توانش زبانی، توانش ارتباطی را در انسان مطرح ساختند. اینجا در واقع نگاهی میشود به مهارتهای زبان انسان، و این تكامل در واقع در مغز مسلط و در نیم كره چپ مغز انجام میشود.
به طور كلی هر فارسی زبانی نمیتواند معلم خوب فارسی باشد. هزار نكته باریكتر ازمو اینجاست. نیم كره مسلط در مغز و اكتساب زبان، نیمكره چپ است كه توضیح در این مورد بنده نمیتوانم بدهم و این دو قسمت كه زبان باشد و دست، در واقع تمكینی است كه نیم كره چپ انجام میدهد و این از سن طفولیت یعنی دوالی سه ماهگی تا دو سال و نیم از نظر كاربرد، محرك بسیار شدیدی دارد.
اگر زبان مادری و زبان بومی فراگیر را M۱ فرض كنیم ، زبان دوم كه در اینجا فارسی است، M۲ خواهد بود و هر چقدر فراگیر زبان، در M۱ در واقع روی این حالت پیدا كند، M۲ برایش مشكلتر میشود. یعنی قسمتهای عصبی و قسمتهای نیمكره چپ، در واقع پذیرش با M۱ پر شده و بنابراین به سهولت جای كار برای M۲ نخواهد داشت. بنابراین ما در اینجا یك منحنی سنی پیدا میكنیم كه هر قدر، به خصوص از دوران بحرانی كه دوران بلوغ باشد، نوجوانی سنش بیشتر شود، آموختن زبان دوم كه فارسی باشد برایش مشكلتر است. از همین جاست كه خط آموزشی، خط تخصصی پیدا میكند، كتابهایی كه در دوره دبستان برای فراگیری خواندن و نوشتن به دانشآموزان ایرانی میدهیم، برای جوان یا افراد دارای سن بالاتر، نه فقط كافی نیست، بلكه باعث اشكال خواهد شد. این بزرگترین اشكال است كه گاه به یك شخص بیست و پنج یا سی ساله كتابهای دبستان میدهند، و این تولید اشكال میكند. دانشآموز ایرانی، زبان فارسی را در سن هفت سالگی به خوبی میداند.
مسئله دوم این كه ما از طریق گفتار است كه به نوشتار میرسیم و عكس این مسئله تقریباً باعث اشكالات عمده میشود. بنابراین آنچه در این مورد برنامهریزی میشود باید با توجه به نكاتی باشد. به طور كلی بخشی از زبان فارسی، مثل واژگان و دستور، آسانتر از قسمت روانشناسی زبان است و این است كه آن قسمت از واژهها در تدریس زبان باید در وهله اول اهمیت قراربگیرند. بنابراین ما در تأمین زبان M۲ باید فنون خاصی به كار ببریم و روش سنتی فارسیآموزی تا آن حد كه من به یاد دارم، دستور و ترجمه بود، یعنی یك فهرستی از واژگان زبان را میدادند و كلمات زبان و دستور را در حد دوره دبیرستان به آنها میآموختند. البته این روند مقداری طولانی است. ممكن است در نوشتار تا حدی مهارت پیدا بكند، ولی در ارتباط، به خصوص ارتباط گفتاری نه. مسئلهای كه اینجا مطرح است این كه اطلاعات زبانشناسی حتماً لازم است، ولی معلم نباید مراحل توجیهی زبانشناسی را برای زبانآموز فارسی به كار گیرد. این باید به عنوان تكنیك به كار گرفته شود، ولی ما در هنگام زبانآموزی به هیچ وجه لازم نیست كه موارد علمی را برای زبانآموز بگوییم. این یك موضوع.
دوم این كه زبان كار باید زبان فارسی باشد. اگر فارسی با انگلیسی یا فرانسه یا عربی مخلوط شد، زبانآموز را گیج میكند. حتیالامكان باید از فارسی به صورت زنده استفاده كرد. من اینجا شنیدم كه بعضی از وسائل در انتقال زبان، دستشان است. این را خدمت شما عرض كنم كه از حدود چهل سال پیش كه بنده در امریكا در كار زبانشناسی بودم ـ البته حدود بیست و پنج سال در انگلستان تدریس داشتم و در مؤسسهای به عنوان مشاور فنی این كار بودم ـ این را میدانستم و میدانم كه صفحه و نوار ویدئو لازم است، اما اینها وسیلهاند و به هیچ وجه جای معلم زنده را نمیتوانند بگیرند. این مسئله تجربه شده است. حتی خود امریكاییها كه در صرفهجویی استادند، سعی میكردند در كلاسهایی كه در دانشگاه هست، از طریق تلویزیون مدار بسته استفاده كنند. من از دهه ۱۹۶۰م. آنجا بودم. نتیجه زیادی نداده است. یك استاد را میبردند به تلویزیون مدار بسته و برای سه كلاس صحبت میكرد. كلاس زنده نتیجهاش بسیار بارور بود. با آنهایی كه تلویزیون جلویشان بود، ارتباط خوب انجام نگرفت. چند جلسه اول فقط كلمات را میگفتیم و میشنیدیم. بعداً الفبای فونتیك بینالمللی بود، چند جلسه، یكی دو سه جلسه. در این شنیدار كم كم الفبای فارسی را قاطی میكردند. الفبای فارسی با فونولوژی فارسی فرق دارد. بعداً میفهمیدیم كه این هدفش چه چیزی است، آیا میخواهد در وزارت امور خارجهشان مترجم شفاهی بشود یا میخواهد از مطالب عمومی استفاده بكند.
كلاسها باید از بُعد مقاطع سنی همگن باشند و از این قسمت و علاقه دانشجو استفاده بشود. من دانشجو را اول نشاندم ببینم به چه چیزی علاقهمند است، چه نوع موسیقیای دوست دارد، چه نوع ورزشی دوست دارد. اول او را به نقاشی ارتباط میدهم. باید در كلاس از متكلم وحده عمومی پرهیز بشود. دانشجو را به صورت تصویر در معرض زبان قرار ندهیم، بلكه دانشجو فعال باشد و شنونده منفعل نباشد، حتی اگر سه كلمه به او بگوییم، بخواهیم آن سه كلمه را با خلاقیت و انرژی به ما برگرداند.
شعر و متون نثر زیبای فارسی برای دانشجو انگیزه ایجاد میكند، ولی اگر زبان اصلی را یاد نگیرد، از طریق ادبیات نمیتواند به زبان برسد؛ به خصوص كه باید زبان را به صورت محاوره و زبان معاصر قرائت بكند. اگر بخواهد معكوس بشود، زبان معاصر یا زبان محاوره اشكالات عمده ایجاد میكند. اگردانشجو بخواهد ارتباطی اجتماعی بگیرد، باید «نان» را «نون» بگوید، «میخواهم» را «میخوام» و «میروم» را «میرم». ما در كلاس كلمه كلمه یادش میدهیم، ولی وقتی سرعت زبان زیاد شد و در حد اجتماع رسید، ارتباط مشكل میشود.
ادبیاتی كه ما تدریس میكردیم ادبیات معاصر بود؛ یعنی از چوبك و صادق هدایت و سیمین دانشور وسهراب سپهری. اول آن را درس میدادیم، بعد میرفتیم به دوره مشروطیت، ایرج، ملك الشعرای بهار و آن شعرهای سادهاش و بعد میرفتیم دوره بازگشت و بعد میرفتیم به سراغ مولانا، حافظ و سعدی. این روال با آنچه در دانشگاههای زبان فارسی تدریس میشود، حتماً باید متفاوت باشد.
ساسان سپنتا
برگرفته از: شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست