چهارشنبه, ۱۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 29 January, 2025
مجله ویستا

ویژگی های امام علی علیه السلام


ویژگی های امام علی علیه السلام

امیرالمؤمنین,سلام اللّه علیه , در صدر اسلام مظلوم تر از هر حاکمی در هر وقت بود آن قدر اذیتش می کردند همان مقدس ها ایستادند مقابلش گفتند باید قرآن را بالای نیزه کرد, اگر چنانچه قبول نکنی, چه خواهیم کرد مجبورش کردند به این که قبول کند بعد هم تکفیرش کردند گفتند توبه کن, تو کافر شده ای

● علی علیه‏السلام در زمان خلفا

حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام با خلفا همکاری می‏کردند. چون ظاهرا مطابق دستور دین عمل می‏نمودند و تشنجی در کار نبود.(۱)

▪ حضرت امیر، بیست و چند سال به واسطه‏ی مصالح عالیه‏ی اسلام در نماز این‏ها(۲) رفت ـ عـرض بکنم که ـ تبعیت از این‏ها کرد، برای این که یک مصلحتی بود که فوق این مسایل بود.(۳)

▪ حضرت امیر،سلام‏اللّه‏علیه، ابوالائمه، اول شخص اسلام‏بعداز رسول اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، درطول‏مدت عمرشان در جهاد بودند و در آن مدتی که اختلافات بین دستجات بود ایشان آرامش را حفظ کردند، برای این که اسلام محتاج به آرامش است.(۴)

▪ یک جنگ باطنی داشت که صلاح این می‏دید که باید اجتماع محفوظ بماند و باید این استقرار پیدا بکند.(۵)

▪ آن بیست و چند سال برای مصالح اسلامی مـوافقت کرد، بچـه‏هایش را بـه جنـگ فـرستـاد.(۶)

▪ همین علی‏بن ابیطالب که رسول خدا او را به جای خودش نصب کرد، بیست و چند سال برای مصالح اسلامی موافقت کرد با اشخاصی که به عقیده‏ی او غاصب مقام بودند، برای این که مصالح اسلام اقتضـا می‏کرد. اگـر حضرت آن وقـت می‏خواست معارضه بکند، اسلام در خطر بود.(۷)

▪ بعد از رسول خدا مشاور جنگی بوده است، ولو این که مدت‏های طولانی اسلام محروم شد از ایشان.(۸)

▪ بعد از رسول اللّه‏ هم که مدت‏های طولانی، ملت‏ها، محروم ماندند از قیادت ایشان، ایشان، باز، کنار نبود، ایشان باز برای حفظ مصالح مسلمین همراه بود. صبر می‏کرد، ولی در آن وقت هیچ اصلاً اظهار چیزی نمی‏کرد، مخالفت نمی‏کرد. بعد از این که آن‏ها متکفل امور بودند، ایشان اهل مشورت آن‏ها بود؛ راهنمایی می‏کرد. بچه‏هایش را می‏فرستاد به جنگ.(۹)

▪ حضرت امیرسلام‏اللّه‏علیه در بسیاری از اموری که برایش خیلی سخت بود، دندان روی جگر می‏گذاشت و موافقت می‏کرد برای مصالح کلی، برای مصالح اسلام.(۱۰)

● حکومت علی علیه‏السلام

▪ سیاست و مدیریت

آن هم حکومت حضرت امیر است که همه‏ی‏تان می‏دانید و آن وضع حکومتش و آن وضع سیاستش و آن وضع جنگ‏هایش. نگفت که ما بنشینیم در خانه‏ی‏مان دعا بخوانیم و زیارت بکنیم و چه کار داریم به این حرف‏ها، به ما چه.(۱۱)

حضرت امیر یک مملکت را اداره می‏کرد. سیاستمدار یک مملکت بود.(۱۲)

خاصیتی که در علی‏بن ابیطالب علیه‏السلام بود که یک رجل سیاسی بود؛ از خطش معلوم است که مرد سیاست بوده و از کاغذی که به مالک اشتر نوشت و دستورهایی که داده، همه‏اش دستورهای سیاسی است.(۱۳)

پیغمبر اسلام در سیاست دخالت نمی‏کرد؟ می‏توانید بگویید پیغمبر هم یک عامل سیاسی بوده، پس کنار؟ در امور سیاست وارد نمی‏شد؟ تمام عمرش در امور سیاسی بود. تمام عمرش را صرف کرد در سیاست اسلامی و حکومت اسلامی تشکیل داد. حضرت امیر حکومت اسلامی داشت و حکومت‏های اسلامی می‏فرستاد آن طرف. این‏ها سیاست نبودند؟(۱۴)

ما ندیدیم در تاریخ، کسی گفته باشد رسول اکرم و امیر مؤمنان در جایی از صحنه کناره‏گیری کنند و در مسجد بنشینند و ذکر بگویند، بلکه به عکس؛ در همه جا حضور داشتند و در صحنه بودند.(۱۵)

مرتبه‏ی اعلای عرفان را امام علیسلام‏اللّه‏علیه داشته است و هیچ این چیزها نبوده در کار. خیال می‏کردند که کسی که عارف است باید دیگر به کلی کناره گیرد از همه چیز و برود کنار بنشیند و یک قدری ذکر بگوید و یک قدری تغنی بشود و یک قدری چه بکند و دکان‏داری. امیرالمؤمنین در عین حالی که اعرف خلق اللّه‏ بعد از رسول اللّه‏ در این امت، اعرف خلق اللّه‏ به حق تعالی بود، مع‏ذلک نرفت کنار بنشیند و هیچ کاری به هیچی نداشته باشد. هیچ وقت هم حلقه‏ی ذکر نداشت؛ مشغول بود به کارهایش، ولی آن هم بود.(۱۶)

▪ عدالت اجتماعی

امیرالمؤمنین علیه‏السلام می‏فرماید من حکومت را به این علت قبول کردم که خداوند تبارک و تعالی از علمای اسلام تعهد گرفته و آن‏ها را ملزم کرده که در مقابل پرخوری و غارت‏گری ستمگران و گرسنگی و محرومیت ستمدیدگان ساکت ننشینند و بی‏کار نایستند:

«أما وَالَّذی فَلَقَ الْحَبَّة وَ بَرَأالنَّسَمَةَ، لَوْلا حُضُورُالْحاضِرِ وَ قِیامُ الْحُجَّة بِوُجُود النّاصِرِ وَ ما أَخَذَاللّه‏ُ عَلَی الْعُلَماءِ أَنْ لایُقارُّوا عَلی کِظَّةِ ظالِمٍ وَلاسَغَب مَظْلُوم، لألقَیْتُ حَبْلَها عَلی غارِبِها وَلَسَقَیْتُ آخِرَها بِکَأسِ أَوَّلِها؛ وَلاَلْفََیْتُمْ دُنْیاکُمْ هِذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ(۱۷)».

سوگند به آن که بذر را بشکافت و جان را بیافرید! اگر حضور یافتن بیعت‏کنندگان نبود و حجت بر لزوم تصدی من با وجود یافتن نیروی مددکار تمام نمی‏شد و اگر نبود که خدا از علمای اسلام پیمان گرفته که بر پرخوری و غارت‏گری ستمگران و گرسنگی جان‏کاه و محرومیت ستمدیدگان خاموش نمانند، زمام حکومت را رها می‏ساختم و از پی آن نمی‏گشتم. و می‏دیدید که این دنیاتان و مقام دنیایی‏اتان در نظرم از نَمی که از عطسه‏ی بزی بیرون می‏پرد، ناچیزتر است.(۱۸)

▪ حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام درباره‏ی نفس حکومت و فرماندهی به ابن‏عباس فرمود: این کفش چقدر می‏ارزد؟ گفت: هیچ. فرمود: فرماندهی بر شما نزد من از این هم کم‏ارزش‏تر است؛ مگر این که به وسیله‏ی فرماندهی و حکومت بر شما بتوانم حق (یعنی قانون و نظام اسلام) را برقرار سازم و باطل (یعنی قانون و نظامات ناروا و ظالمانه) را از میان بردارم.(۱۹)

▪ این پنج سال حکومت، یا پنج ـ شش سال حکومت حضرت امیر، این، با همه‏ی گرفتاری‏هایی که بوده است و با همه‏ی زحمت‏هایی که از برای حضرت امیر فراهم شد، سلبش عزای بزرگ است و همین پنج ساله و شش ساله، مسلمین تا به آخر باید برایش جشن بگیرند؛ جشن برای عدالت، جشن برای بسط عدالت، جشن برای حکومتی که اگر چنانچه در یک طرف از مملکتش، در جایی از مملکتش، برای یک معاهد، یک زن معاهد، یک زحمت کش بیاید یک خلخال از او، از پای او درآورد، حضرت این حاکم، این رئیس ملت، آرزوی مرگ می‏کند که مرگ برای من مثلاً بالاتر از این است که در مملکت من یک نفر زنی که معاهد هست، خلخال از پایش درآورند. این حکومت، حکومتی است که در رفتنش مردم باید به عزا و سوگواری بنشینند و برای همین پنج سال و پنج روز حکومتش باید جشن بگیرند؛ جشن برای عدالت، جشن برای خدا، جشن برای این که این حاکم، حاکمی است که با ملت، یک رنگ است، بلکه سطحش پایین‏تر است در زندگی و سطح روحی‏اش بالاتر از همه‏ی آفاق است و سطح زندگی‏اش پایین‏تر از همه‏ی ملت. برای یک همچنین حکومتی که حکومت عقل است، حکومت عدل است، حکومت ایمان است، حکومت الهی است، در رفتنش عزا لازم است و در برقراری‏اش برای همان چند سال حکومت حضرت امیر، مسلمین، باید جشن بگیرند.(۲۰)

▪ حضرت امیرسلام‏اللّه‏علیه، آن وقتی که سلطنتش (من تعبیر به سلطنت می‏کنم روی مذاق حالا و الاّ نباید این تعبیر را بکنم)، خلافتش که همین نظیر سلطنت‏ها بوده است، یعنی نظیر به این معنا که همه جا تحت ولای او بوده است، چندین مقابل ایران بوده؛ حجاز و مصر و عراق و ایران و خیلی جاها. قاضی، خودش نصب کرده برای قضاوت. عربی رفته، یهودی است، رفته است شکایت کرده پیش قاضی از حضرت امیر که یک زرهی از من است پیش ایشان. حالا من که چیزش را نمی‏دانم، اما اصل متن قضیه را می‏دانم. قاضی خواست حضرت امیر را. رفت در محضر قاضی‏ای که خودش او را نصب کرده است. قاضی، حضرت امیر را احضار کرد. رفت. نشستند جلو او. حتی تعلیم داده به قاضی، ظاهرا در همین جاست که: «نه. به من زیادتر از این نباید احترام کنی. قضاوت باید همچو، هر دو علی السوا باشیم» یکی یهودی بود و یک هم رئیس ـ عرض می‏کنم که ـ از ایران گرفته تا حجاز تا مصر تا عراق. قاضی رسیدگی کرد و حکم بر ضد حضرت امیر داد.(۲۱)

▪ او تمام مقصدش خدا بود. اصلش این دنیا و این ریاست دنیا و این‏ها در نظر او چیزی نبود، مگر این که بتواند یک عدلی را در یک دنیا برقرار کند، والاّ پیش آن‏ها مطرح نبود که یک ریاستی داشته باشند یا خلافتی داشته باشند، مگر این که بتوانند یک عدلی را اقامه کنند و یک حدی را جاری کنند.(۲۲)

▪ شماها شیعه‏ی همان هستید که می‏گوید که من به اندازه‏ی این کفش کهنه‏ای که هیچ نمی‏ارزد، امارت شما را به اندازه‏ی این برایش ارزش قایل نیستم، مگر این که حقی را ایجاد کند.(۲۳)

▪ مسئله‏ی غدیر، مسئله‏ای نیست که به نفسه برای حضرت امیر یک مسئله‏ای پیش بیاورد؛ حضرت امیر مسئله‏ی غدیر را ایجاد کرده است. آن وجود شریف که منبع همه‏ی جهات بوده است، موجب این شده است که غدیر پیش بیاید. غدیر برای ایشان ارزش ندارد. آن که ارزش دارد خود حضرت است که دنبال آن ارزش، غدیر آمده است. خدای تبارک و تعالی که ملاحظه فرموده است که در بشر بعد از رسول‏اللّه‏ کسی نیست که بتواند عدالت را به آن طوری که باید انجام بدهد، آن طوری که دل خواه است انجام بدهد، مأمور می‏کند رسول‏اللّه‏ را که این شخص را که قدرت این معنا را دارد که عدالت را به تمام معنا در جامعه ایجاد کند و یک حکومت الهی داشته باشد، این را نصب کن. نصب حضرت امیر به خلافت، این طور نیست که از مقامات معنوی حضرت باشد. مقامات معنوی حضرت و مقامات جامع او این است که غدیر پیدا بشود و این که در روایات مـا و از آن زمـان تا حالا این غدیر را آن قدر از آن تجلیل کرده‏اند، نه از باب این که حکومت، یک مسئله‏ای است، حکومت آن است که حضرت امیر به ابن‏عباس می‏گوید که «به قدر این کفش بی‏قیمت هم پیش من نیست». آن که هست، اقامه‏ی عدل است. آن چیزی که حضرت امیر سلام‏اللّه‏علیه، و اولاد او می‏توانستند در صورتی که فرصت به آن‏ها بدهند، اقامه‏ی عدل را به آن طوری که خدای تبـارک و تعـالی رضـا دارد، انجـام بدهند، این‏ها هستند،لکن فـرصت نیافتند.(۲۴)

▪ پیغمبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم تشکیل حکومت داد مثل سایر حکومت‏های جهان، لکن با انگیزه‏ی بسط عدالت اجتماعی. و خلفای اول اسلامی حکومت‏های وسیع داشته‏اند و حکومت علی‏بن ابیطالب علیه‏السلام ، نیز با همان انگیزه به طور وسیع‏تر و گسترده‏تر از واضحات تاریخ است و پس از آن به تدریج حکومت به اسم اسلام بوده [است].(۲۵)

▪ قانونمندی

حکومت‏اسلامی‏درصدراسلام‏بودوهیچ‏وحشتی هم در زمان حکومت علی‏بن ابیطالب سلام اللّه‏ علیه، نبود و مردم در امان بودند.(۲۶)

▪ حضرت امیر علیه‏السلام دستور می‏دهد که بروید صدا کنید، آن آدم‏هایی که هستند برای زکات، صدا کنید. بگویید که (به حسب روایت) که زکاتتان را داده‏اید یا نداده‏اید؟ اگر گفتند داده‏ایم برگردید و آن‏ها هم تخلف نمی‏کردند. وقتی یک حکومت آن طور شد و مردم در مقابل خدا مسئول شدند و خداوند را شاهد دیدند، آن‏ها هم تخلف نمی‏کردند و آن‏ها هم مالیاتی را که باید بدهند، می‏دادند. زکات را می‏دادند. خمس را می‏دادند.(۲۷)

▪ حکومت رسول‏اللّه‏ و حکومت امیرالمؤمنین، حکومت قانون است. یعنی قانون خدا آن‏ها را تعیین کرده است. آن‏ها به حکم قانون، واجب الاطاعه هستند، پس حکم از آنِ قانون خداست و قانون خدا حکومت می‏کند.(۲۸)

▪ در حکومت علی‏بن ابیطالب هم این جور نبوده که هرج و مرج باشد، هر کس هر کاری دلش بخواهد بکند. اگر یک کار خلاف می‏کرد، حضرت امیر می‏آورد و حدّش می‏زد. این طور است مسئله.(۲۹)

▪ در صدر اسلام در دو زمان، دوبار حکومت اصیل اسلام محقق شد؛ یک زمان رسول‏اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و دیگر وقتی که در کوفه، علی‏بن‏ابیطالب سلام‏اللّه‏علیه، حکومت می‏کرد. در این دو مورد بود که ارزش‏های معنوی حکومت می‏کرد. یعنی یک حکومت عدل برقرار و حاکم ذره‏ای از قانون تخلف نمی‏کرد. حکومت در این دو زمان حکومت قانون بوده است.(۳۰)

▪ حکومت اسلامی، مثل حکومت علی‏بن ابیطالب، دیکتاتوری تویش نیست؛ حکومتی است که به عدل است. حکومتی است که زندگی خودش از زندگی سایر رعیت‏ها بدتر است. آن‏ها نمی‏توانستند مثل او زندگی کنند؛ او نان جو هم، سیر نمی‏خورد. یک لقمه، دو تا لقمه برمی‏داشت با یک خرده نمک می‏خورد. این حکومت اصلاً می‏تواند دیکتاتوری؟ دیکتاتوری برای چه بکند؟ عیش و عشرتی نیست تا این که بخواهد دیکتاتوری بکند برای او.(۳۱)

▪ زمان پیغمبر هم قانون حکم می‏کرد، پیغمبر مجری بوده. زمان امیرالمؤمنین هم قانون حکم می‏کرد، امیرالمؤمنین مجری بود. همه جا باید این طور باشد که قانون حکم کند. یعنی خدا حکم کند، حکم خدا.(۳۲)

▪ دولت حقه‏ی حضرت امیر،سلام‏اللّه‏علیه، که ولی‏امر بر همه چیز بود، در خدمت مردم بود. این طور نبود که حکومت بخواهد حکومت کند و مردم همین طور بی خود اطاعت کنند. این طور نبود که حکومت بخواهد به وسیله‏ی قدرتی که دارد، اجحاف کند به مردم و ظلم کند که مردم به واسطه‏ی آن ظلم از او متنفر باشند.(۳۳)

▪ هرچه مقامات بیش‏تر است، راجع به معصیت‏هایی که در عالم می‏شود، بیش‏تر اذیت می‏شود. اگر بشنود که در آن سر دنیا یک کسی، یک کسی را اذیت کرده، این ناراحت بشود، نه از باب این که شهر خودم است، نه از باب این که مملکت خودم است، اقربای خودم است؛ از باب این که یک مظلوم در دنیا واقع شده. و لهذا می‏بیند که حضرت امیر آن طور می‏فرماید که وقتی که آن چیز را از پای یک ذمّی بیرون آوردند، می‏فرماید مرگ برای انسان چطور است. از ظلم، «بما انهُ ظُلْم»، بدش می‏آید، نه از ظلم به خودم.(۳۴)

۳) مصایب و مشکلات

انسان ببیند که حضرت امیر،سلام‏اللّه‏علیه، در زندگی‏اش چه وضعی داشته است، چه خلوصی در زندگی داشته است؛ چه در زندگی انفرادی چه در زندگی اجتماعی. انسان تفکر کند بر احوال حضرت امیر،سلام‏اللّه‏علیه. ملاحظه کند که چه زحماتی برای اسلام‏کشیده‏است؛چقدرزخم‏خورده‏است،چقدررنج برده است، چقدر جنگ کرده است، چقدر تشنگی خورده است. این‏ها را ملاحظه کند انسان.(۳۵)

▪ حضرت امیر علیه‏السلام و شیعه چون در امور حکومتی و کشوری دخالت می‏کردند، آن همه مورد اذیت و مصیبت قرار گرفتند، اما دست از جهاد و فعالیت نکشیدند، تابر اثرتبلیغات و مجاهدات آنان، امروز، تقریبا دویست میلیون شیعی‏در دنیا وجود دارد.(۳۶)

▪ حضرت امیر هم نتوانست. تکلیف را عمل کرد، ولی در مقابلش ایستادند، اصحاب خودش ایستادند در مقابلش.(۳۷)

▪ مشکلات امیرالمؤمنین،سلام‏اللّه‏علیه، از مشکلات ما بیش‏تر بوده. گرفتاری آن‏ها از گرفتاری ما بیشتر بوده. آن‏ها از دوستانشان مخالفت می‏دیدند؛ این دسته‏ای که قیام کردند در صفین در مقابل حضرت امیر و ایستادند و شمشیر کشیدند به روی حضرت، این‏ها از دوستان حضرت بودند. مخلصین حضرت بودند. گرفتاری حضرت از مخلصینش شاید بیش‏تر بود از سایرین.(۳۸)

▪ حضرت امیرسلام‏اللّه‏علیه، ابوالائمه، اول شخص اسلام بعد از رسول‏اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، در طول مدت عمرشان در جهاد بودند.(۳۹)

▪ حضرت امیر،سلام‏اللّه‏علیه، در ایام خلافتش بدتر بود برایش و سخت‏تر برایش گذشت تا ایام قبل از خلافت، تا ایامی که زمان رسول‏اللّه‏ آن جنگ بود و برجسته‏ترین مرد برای جنگ بود. در زمانی که به خلافت رسیدند گرفتاریشان بسیار زیادتر بود، برای این که آن وقت عهده‏دار یک مسایل بزرگ بودند و غیر از چیزهایی که باید انجام بدهند، مؤونه‏اش کم بود. مع‏ذلک خوب مقاومت کردند و اسلام را ترویج کردند و به پیش بردند و ائمه‏ی ما علیهم‏السلام ، همه‏شان یا در حبس بودند، یا در تبعید بودند، یا در محاصره بودند. این‏ها یک چیزی بود که برای آن‏ها از باب این که برای اسلام بود، سهل بود.(۴۰)

▪ خوب ملاحظه کنید که در همان زمان حضرت امیر، همچو نبود که همه‏ی این‏هایی که می‏روند اطراف و از طرف چیز [حکومت] همه‏شان یک مردم سیری باشند. اصلش بسیاریشان کارهای خلاف هم می‏کردند. افرادی باعث ناراحتی حضرت امیر هم چیز [رفتار [می‏کردند. حضرت امیر هم اقدام می‏کرد، چیز [نامه [می‏نوشت به آن‏ها.(۴۱)

▪ مشکلات حضرت رسول صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، حضرت امیر،سلام‏اللّه‏علیه، بسیار بیش‏تر بوده است از مشکلاتی که ما امروز مبتلای به او هستیم.(۴۲)

▪ آن چیزی که موجب تأسف است، این است که مجال پیدا نکرد حضرت امیر،سلام‏اللّه‏علیه ، نگذاشتند مجال پیدا بکند. چون حکومتی که حکومت اللّه‏ است در دنیا به آن نحوی که می‏خواست، خود حضرت امیر،سلام‏اللّه‏علیه ، می‏خواست پیاده کند تا دنیا بفهمد که اسلام چی آورده است و چه شخصیت‏هایی دارد. در آن وقت که حکومت دست ایشان نبود که مجال نبود، آن وقت هم که حکومت دست ایشان آمد، باز هم مجال ندادند؛ سه تا جنگ بزرگ در زمان ایشان افروختند و مجال این که یک حکومتی که دل خواه او هست برقرار کند، نشد.(۴۳)

▪ امیرالمؤمنین در زمان حکومتش که بسیار کوتاه و بسیار با ناگواری‏ها مقابل بود، می‏بینید که وقتی که آن نامه را به مالک اشتر می‏نویسد، چه مسایل مهمی را، مسایل سیاسی را، مسایل اجتماعی را، همه چیز را در آن جا ذکر می‏فرماید؛ با این که یک بخش‏نامه‏ای برای یک نفر بوده است، یک نامه‏ای برای یک نفر بوده است و آن این است که می‏گوید که به حسب نقلی که شده است که یک خلخال را از پای یک ذمّی در حکومت او درآوردند، به حسب این روایت می‏فرماید که اگر انسان بمیرد برای این، این ملوم نیست.(۴۴)(۴۵)

▪ زمان حضرت امیر که مواجه بود با آن جنگ‏های داخلی و آن منافق‏هایی که از کفار بدتر هستند و نگذاشتند حکومت شکل بگیرد، به طوری که دل خواه باشد. اگر گذاشته بودند، مهلت داده بودند، ولو در یک دوره کوتاهی حکومت تحقق پیدا کرده بود، آن الگویی که آن‏ها به عالم نشان می‏دادند، برای بشر تا آخر یک درس بزرگی بود و ما باید متأسف باشیم برای این امر که محروم شدیم از یک همچو برکت بزرگی.(۴۶)

▪ حضرت امیر هم متأثر بوده از این که جوان‏ها چه می‏شدند، اما می‏نشسته خانه و بگویند من متأثرم؟! یا می‏رفتند جنگ و خودشان جنگ می‏کردند و در عین حال هم برای آن‏هایی که شهید شده بودند، متأثر بودند؟(۴۷)

▪ آن وقتی که با ایشان بیعت کردند، البته ایشان هم در عین حالی که خودش را حق می‏دانست، می‏گفت که بروید یکی دیگر را، می‏دانست این‏ها یک اشخاصی نیستند که اهل کار باشند. ولی خوب، فشار آوردند به ایشان، با ایشان بیعت کردند.(۴۸)

▪ درود بی‏پایان بر علی‏بن ابیطالب که با دژخیمانِ به صورت مسلمان و مقدس‏نماهای بدتر از کفار جنگید و از هیچ قدرتی نهراسید.(۴۹)

▪ من با جرأت مدعی هستم که ملّت ایران و توده‏ی میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملّت حجاز در عهد رسول‏اللّه‏، صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین‏بن علی، صلوات‏اللّه‏ و سلامه علیهما، می‏باشند. آن حجاز که در عهد رسول‏اللّه‏، صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، مسلمانان نیز اطاعت از ایشان نمی‏کردند و با بهانه‏ای به جبهه نمی‏رفتند که خداوند تعالی در سوره‏ی توبه با آیاتی آن‏ها را توبیخ فرموده و وعده‏ی عذاب داده است. و آن قدر به ایشان دروغ بستند که به حسب نقل در منبر به آنان نفرین فرمودند. و آن اهل عراق و کوفه که با امیرالمؤمنین آن قدر بدرفتاری کردند و از اطاعتش سرباز زدند که شکایات آن حضرت از آنان در کتب نقل و تاریخ معروف است.(۵۰)

▪ مبارزات علی علیه‏السلام

پیشوای بزرگ ما حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام ، سکوت را در مقابل ستمکاری جایز نمی‏دانست.(۵۱)

▪ هرگاه خطبه‏هایی را که راجع به جمعه است و خطبه‏های حضرت امیر علیه‏السلام را ملاحظه کنید، می‏بینید که بنابراین بوده که مردم را به راه بیندازند و به حرکت درآورند و به مبارزه برانگیزند؛ برای اسلام فدایی و مجاهد بسازند و گرفتاری‏های مردم دنیا را برطرف کنند.(۵۲)

▪ امیرالمؤمنین علیه‏السلام ، عمر خود را در پیکار با ستمگران که خود را مسلمان معرفی می‏کردند به سر برد.(۵۳)

▪ حضرت امیر برای علم شمشیر می‏زد؛ برای توحید شمشیر می‏زد، برای بسط فقه شمشیر می‏زد.(۵۴)

▪ در صدر اسلام امیرالمؤمنینسلام‏اللّه‏علیه ، بزرگ‏مرد اسلام، بزرگ‏مرد دنیا، با مجاهدات بزرگ خود، اسلام را رشد داد، اسلام را شکوفا کرد. امیرالمؤمنین،سلام‏اللّه‏علیه ، با شیعه‏ی بزرگوار خود در جنگ‏های بزرگ اسلام، پیشقدم بود.(۵۵)

▪ حضرت امیر،سلام‏اللّه‏علیه ، به حسب خطبه‏هایی که در نهج‏البلاغه جمع شده است، خطیب بزرگ و فخر خطبا است و با آن خطبه‏های بزرگ، مردم را تجهیز می‏کردند برای دفاع از اسلام.(۵۶)

▪ امیرالمؤمنین وقتی که یک مسئله‏ای، یک چیزی از او پرسیدند، در همان بحبوحه‏ی جنگ ایستاد و جواب داد. گفت که حالا... من شمشیر برای این می‏زنم.(۵۷)

▪ شمشیر علی‏بن ابیطالب، ضربه‏اش می‏فرماید که از عبادت جن و انس هم بالاتر است، برای این که اصلاحی است، ضربه‏ی افسادی نیست.(۵۸)

پی‏نوشت‏ها:

(۱) بیانات امام در مورد «شیوه‏های مبارزاتی مسلمین»، صحیفه‏ی نور، ج۱، ص۱۶.

(۲) خلفای پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم .

(۳) بیانات امام پس از شهادت آیت‏اللّه‏ حاج‏آقا مصطفی خمینی، صحیفه‏ی نور، ج۱، ص۲۵۹.

(۴) بیانات امام در جمع کسبه‏ی مشهد، صحیفه‏ی نور، ج۱۳، ص۲۳۳.

(۵) بیانات امام در جمع ائمه‏ی جماعات استان خراسان، صحیفه‏ی نور، ج۱۵، ص۱۴۹.

(۶) بیانات امام در دیدار با حجت‏الاسلام عباس واعظ طبسی و استاندار خراسان، صحیفه‏ی نور، ج۱۹، ص۶۲.

(۷) بیانات امام در دیدار با حجت‏الاسلام عباس واعظ طبسی و استاندار خراسان، صحیفه‏ی نور، ج۱۹، ص۶۲.

(۸) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفه‏ی نور، ج۱۹، ص۲۸۸.

(۹) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفه‏ی نور، ج۱۹، ص۲۸۹.

(۱۰) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفه‏ی نور، ج۲۰، ص۷۴.

(۱۱) بیانات امام به مناسبت چهلم شهدای قم، صحیفه‏ی نور، ج۲، ص۲۸.

(۱۲) بیانات امام در جمع روحانیون و طلاب قم صحیفه‏ی نور، ج۵، ص۱۶۷.

(۱۳) بیانات امام در دیدار با جامعه وعاظ تهران، صحیفه‏ی نور، ج۷، ص۱۲۸.

(۱۴) بیانات امام در جمع روحانیون تهران، صحیفه‏ی نور، ج۱۵، ص۵۶.

(۱۵) بیانات امام در جمع ائمه‏ی جمعه‏ی استان خراسان، صحیفه‏ی نور، ج۱۷، ص۸۴.

(۱۶) بیانات امام در دیدار با مسئولین کشور، صحیفه‏ی نور، ج۲۰، ص۳۰.

(۱۷) نهج‏البلاغه، خطبه ۳.

(۱۸) ولایت فقیه، ص۲۹ـ۲۸.

(۱۹) ولایت فقیه، ص۴۴.

(۲۰) بیانات امام به مناسبت جشن‏های ۲۵۰۰ ساله، صحیفه‏ی نور، ج۱، ص ۱۶۷ـ۱۶۶.

(۲۱) بیانات امام در مورد تبلیغات اجانب علیه اسلام و روحانیت، صحیفه‏ی نور، ج۳، ص۱۱ـ۱۰.

(۲۲) بیانات امام در جمع اعضای هیئت دولت رئیس جمهور شهید محمدعلی رجایی، صحیفه‏ی نور، ج۱۳، ص۷۱.

(۲۳) بیانات امام در سالروز مبعث رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ، صحیفه‏ی نور، ج۱۸، ص۲۷۰.

(۲۴) بیانات امام در دیدار با رئیس مجلس شورای اسلامی صحیفه‏ی نور، ج۲۰، ص۲۸-۲۷.

(۲۵) وصیت‏نامه‏ی سیاسی ـ الهی امام، صحیفه‏ی نور، ج۲۱، ص۱۷۸.

(۲۶) مصاحبه‏ی امام با خبرنگار بی.بی.سی.، صحیفه‏ی نور، ج۴، ص۱۳۹.

(۲۷) بیانات امام خطاب به وزیر امور اقتصادی و دارایی و معاونین، صحیفه‏ی نور، ج۷، ص۱۷۲.

(۲۸) بیانات امام در جمع گروهی از پاسداران، صحیفه‏ی نور، ج۷، ص۲۰۱.

(۲۹) بیانات امام در جمع گروهی از دانشجویان، صحیفه‏ی نور، ج۱۰، ص۱۳۶-۱۳۷.

(۳۰) مصاحبه‏ی خبرنگاران شبکه‏ی رادیو تلویزیون آلمان غربی با امام، صحیفه‏ی نور، ج۱۰، ص۱۶۸.

(۳۱) مصاحبه‏ی امام با خبرنگاران مسلمان مقیم انگلستان، صحیفه‏ی نور، ج۱۱، ص۳۷.

(۳۲) بیانات امام در جمع اعضای خانواده‏های شهدا و امدادگران شهرهای شیراز، صحیفه‏ی نور، ج۱۱، ص۱۷۱.

(۳۳) بیانات امام در جمع فارغ‏التحصیلان آموزشگاه افسری شهربانی، صحیفه‏ی نور، ج۱۳، ص۱۸۳.

(۳۴) بیانات امام در دیدار با مسئولین کشور، صحیفه‏ی نور، ج۱۹، ص۱۳۲-۱۳۱.

(۳۵) بیانات امام در مورد وظایف و مسئولیت‏های رؤسا و سلاطین دول اسلامی، صحیفه‏ی نور، ج۱، ص۱۲۳.

(۳۶) ولایت فقیه، ص۱۲۵.

(۳۷) بیانات امام در جمع اعضای هیئت قائمیه‏ی تهران، صحیفه‏ی نور، ج۷، ص۳۷.

(۳۸) بیانات امام در جمع راهپیمایان تهرانی، صحیفه‏ی نور، ج۸، ص۸۹.

(۳۹) بیانات امام در جمع کسبه‏ی مشهد، صحیفه‏ی نور، ج۱۳، ص۲۳۳.

(۴۰) بیانات امام در جمع معاونین فنی وزارت آموزش و پرورش، صحیفه‏ی نور، ج۱۴، ص۲۰۰.

(۴۱) بیانات امام در جمع ائمه‏ی جمعه استان اصفهان، صحیفه‏ی نور، ج۱۶، ص۱۴-۱۳.

(۴۲) بیانات امام در جمع گروهی از کارگران سراسر کشور، صحیفه‏ی نور، ج۱۷، ص۲۴۰.

(۴۳) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفه‏ی نور، ج۱۸، ص۱۲۶.

(۴۴) فروع کافی، ج ۷، ص ۲۶۴.

(۴۵) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفه‏ی نور، ج۱۸، ص۱۲۸.

(۴۶) بیانات امام در دیدار با مسئولین کشور، صحیفه‏ی نور، ج۱۹، ص۲۶.

(۴۷) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفه‏ی نور، ج۱۹، ص۲۸۸.

(۴۸) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفه‏ی نور، ج۱۹، ص۲۸۹.

(۴۹) پیام امام به زائرین بیت‏اللّه‏ الحرام، صحیفه‏ی نور، ج۲۰، ص۱۶.

(۵۰) وصیت‏نامه‏ی سیاسی ـ الهی امام، صحیفه‏ی نور، ج۲۱، ص۱۸۰.

(۵۱) اعلامیه‏ی مشترک حضرات آیات عظام: امام خمینی، میلانی، صحیفه‏ی نور، ج۱، ص۸۵.

(۵۲) ولایت فقیه، ص۱۲۰

(۵۳) پیام امام به مردم مسلمان ایران، صحیفه‏ی نور، ج۲، ص۸۸.

(۵۴) بیانات امام در جمع روحانیون و طلاب قم، صحیفه‏ی نور، ج۵، ص۱۶۸.

(۵۵) بیانات امام در جمع قبرستان بقیع قم، صحیفه‏ی نور، ج۵، ص۱۸۳.

(۵۶) بیانات امام در دیدار با جامعه‏ی وعاظ تهران، صحیفه‏ی نور، ج۷، ص۱۲۷.

(۵۷) بیانات امام در جمع دانشجویان و اساتید دانشکده‏ی الهیات، صحیفه‏ی نور، ج۱۲، ص۱۴۸.

(۵۸) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفه‏ی نور، ج۱۴، ص۲۳.

(۵۹) بیانات امام در جمع اقشار مختلف مردم، صحیفه‏ی نور، ج۱۵، ص۱۱۴.

(۶۰) پیام امام به مناسبت افتتاح مجلس خبرگان، صحیفه‏ی نور، ج۱۸، ص۴۱.

(۶۱) بیانات امام در جمع ائمه‏ی جماعات قم، صحیفه‏ی نور، ج۱۹، ص۱۳۵.

(۶۲) بیانات امام در جمع ائمه‏ی جماعات قم، صحیفه‏ی نور، ج۱۹، ص۱۳۵.

(۶۳) صدّام حسین، رئیس جمهور کشور عراق که با تجاوز هشت ساله به ایران اسلامی موجبات شهادت عده‏ی کثیری از فرزندان اسلام و ایران را فراهم کرد.

(۶۴) بیانات امام در جمع ائمه‏ی جماعات قم، صحیفه‏ی نور، ج۱۹، ص۱۳۶.

(۶۵) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفه‏ی نور، ج۱۹، ص۲۸۹-۲۸۸.

(۶۶) بیانات امام در مورد «شیوه‏های مبارزاتی مسلمین»، صحیفه‏ی نور، ج۱، ص۱۶.

(۶۷) ملت ایران.

(۶۸) محمدرضا پهلوی.

(۶۹) پیام امام به ملت مسلمان ایران، صحیفه‏ی نور، ج۲، ص۱۰۴.

(۷۰) بیانات امام در مورد مطالعات اجانب در عادات و روحیات شرقیان، صحیفه‏ی نور، ج۲، ص۱۶۶.

(۷۱) بیانات امام در مورد عفو زندانیان سیاسی رژیم شاه، صحیفه‏ی نور، ج۲، ص۲۰۸.

(۷۲) رژیم شاهنشاهی.

(۷۳) بیانات امام در مورد تبلیغات اجانب علیه اسلام و روحانیت، صحیفه‏ی نور، ج۳، ص۸.

(۷۴) بیانات امام در مورد ضرورت قیام علیه ظلم، صحیفه‏ی نور، ج۳، ص۱۸۳.

(۷۵) عماربن یاسربن عامر کنعانی قحطانی (۵۷ قبل، ۳۷ه) از بزرگان صحابه‏ی پیامبر و از کسانی بود که به شدت مورد اعتماد و احترام اهل بیت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم بوده است. وی در جنگ صفین به شهادت رسید.

(۷۶) بیانات امام در مورد ضرورت قیام علیه ظلم، صحیفه‏ی نور، ج۳، ص۱۸۴.

(۷۷) بیانات امام در تشریح کیفیت از دیدگاه اسلام، صحیفه‏ی نور، ج۳، ص۱۹۸-۱۹۷.

(۷۸) بیانات امام در جمع اعضای هیئت قائمیه‏ی تهران، صحیفه‏ی نور، ج۷، ص۳۷.

(۷۹) بیانات امام در جمع شورای پنج نفری صدا و سیمای جمهوری اسلامی، صحیفه‏ی نور، ج۱۰، ص۱۵.

(۸۰) بیانات امام در دیدار با سرپرست اعضا و کارکنان کمیته‏ی امداد امام، صحیفه‏ی نور، ج۱۰، ص۲۸۴.

(۸۱) قاضی بین ما و شما کتاب خداست، قاضی کتاب خداست.

(۸۲) بیانات امام پس از آزادی از زندان، صحیفه‏ی نور، ج۱، ص۷۹.

(۸۳) بیانات امام در جمع دانشجویان و اساتید دانشکده الهیات، صحیفه‏ی نور، ج۱۲، ص۱۴۷.

(۸۴) بیانات امام در جمع مسئولین کشور، صحیفه‏ی نور، ج۱۸، ص۲۶۸.

(۸۵) بیانات امام در دیدار با مسئولین کشور، صحیفه‏ی نور، ج۲۰، ص۳۲.

(۸۶) ص ۲۵۷، پاورقی ۱.

(۸۷) بیانات امام در دیدار با مسئولین کشور، صحیفه‏ی نور، ج۲۰، ص۳۲.

۸۸) بیانات امام در جمع گروهی از معلمان کشور، صحیفه‏ی نور، ج۵، ص۶۱.

(۸۹) بیانات امام در جمع اعضای هیئت قائمیه‏ی تهران، صحیفه‏ی نور، ج۷، ص۳۶.

(۹۰) بیانات امام در جمع مردم اردکان فارس، صحیفه‏ی نور، ج۷، ص۱۹۶-۱۹۵.

(۹۱) بیانات امام در جمع مسئولان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، صحیفه‏ی نور، ج۷، ص۲۶۶.

(۹۲) بیانات امام در جمع اعضای ستاد مرکزی جهاد سازندگی، صحیفه‏ی نور، ج۹، ص۲۲.

(۹۳) بیانات امام در جمع فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، صحیفه‏ی نور، ج۹، ص۱۹۲.

(۹۴) بیانات امام در جمع اعضای شوراهای اسلامی کارگران، صحیفه‏ی نور، ج۱۲، ص۱۹۸.

(۹۵) بیانات امام در جمع گروهی از دانشجویان و کارکنان عضو انجمن‏های اسلامی، صحیفه‏ی نور، ج۹، ص۶.

(۹۶) بیانات امام به مناسبت ۱۷ شهریور، صحیفه‏ی نور، ج۹، ص۶۳.

(۹۷) بیانات امام در جمع ائمه‏ی جماعات استان خراسان، صحیفه‏ی نور، ج۱۵، ص۱۴۹.

(۹۸) بیانات امام در دیدار با حجت الاسلام عباس واعظ طبسی، استاندار و مسئولان استان خراسان، صحیفه‏ی نور، ج۱۹، ص۶۴-۶۳.

(۹۹) بیانات امام در دیدار با رئیس جمهور و اعضای مجلس خبرگان، صحیفه‏ی نور، ج۱۹، ص۹۵.

(۱۰۰) بیانات امام در جمع فرهنگیان و دانشجویان، صحیفه‏ی نور، ج۶، ص۲۵۶.

(۱۰۱) بیانات امام در جمع خانواده‏های شهدای پایگاه هوایی بوشهر، صحیفه‏ی نور، ج۹، ص۱۵.

(۱۰۲) بیانات امام به مناسبت ۱۷ شهریورر، صحیفه‏ی نور، ج۹، ص۶۳.

(۱۰۳) بیانات امام در جمع اعضای خانواده‏های شهدای کشورهای اسلامی، صحیفه‏ی نور، ج۱۴، ص۹۱.

(۱۰۴) بیانات امام در جمع اقشار مختلف مردم، صحیفه‏ی نور، ج۱۵ ص۱۱۲.

(۱۰۵) بیانات امام در دیدار با نخست‏وزیر و اعضای هیئت دولت، صحیفه‏ی نور، ج۱۶، ص۹۳.

(۱۰۶) پیام امام به مناسبت شهادت چهارمین شهید محراب «آیت اللّه‏ اشرفی اصفهانی»، صحیفه‏ی نور، ج۱۷، ص۵۶.

(۱۰۷) پیام امام خطاب به مراجع اسلام، روحانیون سراسر کشور، صحیفه‏ی نور، ج۲۱، ص۹۲.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.