چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

عشق


عشق

هم د عا کن گره از کار تو بگشاید  عشق
هم د عا کن گره تازه نیفزاید  عشق
قایقی د ر طلب موج به د ریا زد  و رفت
باید  از مرگ نترسید  ، اگر باید  عشق
عاقبت راز د لم را به لبانش گفتم
شاید  …

هم د عا کن گره از کار تو بگشاید  عشق

هم د عا کن گره تازه نیفزاید  عشق

قایقی د ر طلب موج به د ریا زد  و رفت

باید  از مرگ نترسید  ، اگر باید  عشق

عاقبت راز د لم را به لبانش گفتم

شاید  این بوسه به نفرت برسد ، شاید  عشق

شمع روشن شد  و پروانه به آتش پیوست

می‌توان سوخت اگر امر بفرماید  عشق

مرا کافی است

د لخوشم با غزلی تازه همینم کافی‌ست

تو مرا باز رساند ی به یقینم کافی‌ست

قانعم بیشتر از این چه بخواهم از تو

گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی‌ست

گله‌ای نیست من و فاصله‌ها همزاد یم

گاهی از د ور تو را خوب ببینم کافی‌ست

آسمانی! تو د ر آن گستره خورشید ی کن

من همین قد ر که گرم است زمینم کافی‌ست

من همین قد ر که با حال و هوایت گهگاه

برگی از باغچه شعر بچینم کافی‌ست

فکر کرد ن به تو یعنی غزلی شورانگیز

که همین شوق مرا، خوب‌ترینم! کافی‌ست

فاضل نظری