چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
بدزد تا ازت ندزدند
● نگاهی به فیلم «باران ساز» ساخته فرانسیس فوردكاپولا پخش شده از سینما چهار
نام فرانسیس فوردكاپولا و پدرخوانده هایش آنقدر وسوسه انگیز هست كه اگر فیلم «باران ساز» را جمعه گذشته ندیده باشید، بعدازظهر پنجشنبه تان را خالی كنید و تماشای این فیلم را از دست ندهید.
كاپولا هفت سال پس از ساخت قسمت سوم پدرخوانده، فیلم باران ساز را براساس رمانی از جان گریشام، نویسنده آمریكایی ساخت.
فیلم، داستان زندگی رودی بیلر، دانشجوی رشته وكالت است كه پا به عرصه اقتصاد و حقوق آمریكا می گذارد و با واقعیت های تلخ جهان پیرامونش آشنا می شود. او كه برای یك شركت حقوقی كار می كند در ابتدا پرونده یك زوج را برعهده می گیرد كه می خواهند از یك شركت بیمه، پولی را بگیرند كه جان فرزند بیمارشان را نجات دهند. فرزند آن دو مبتلا به سرطان خون است. اگرچه این طرح اصلی داستان فیلم «باران ساز» است اما رودی، در جریان كارش با زندگی های دیگری هم مواجه می شود كه واقعیت های زندگی آمریكایی را برای او آشكارتر می كند.فیلم باران ساز درباره این واقعیت است كه در سیستم اقتصاد آمریكا همه آدم ها قیمتی دارند؛ همه فروخته می شوند فقط قیمت آدم ها با همدیگر فرق می كند. در این شرایط یا باید در سیستم حل شوید یا اینكه مثل خانواده بلك جزء قربانیان نظام فاسد اقتصادی باشید. داستان فیلم براساس ساختار معمول فیلم های هالیوودی شكل گرفته كه این ساختار تحت تاثیر داستان جان گریشام است. فیلم، داستان جامعه ای است كه در آن عده ای فاسد هستند و عده ای دیگر قربانی فساد. در این سیستم یك «آدم خوب» مثل رودی بیلر وجود دارد كه می خواهد حق قربانیان را بازپس گیرد.
فیلم «باران ساز» به دلیل پرداختن به دنیایی با این مشخصات بخش زیادی از عمقش را از دست می دهد. در این روایت بد و خوب از آدم ها چندان به هستی شناسی پدیده ها پرداخته نمی شود. برای درك این موضوع می توانید «باران ساز» را با فیلم «گلن گری گلن راس» ساخته جیمز فولی مقایسه كنید. فولی این فیلم را براساس نمایشنامه ای از دیوید ممت ساخت كه البته فیلمنامه فیلم را هم خود ممت نوشته است. «گلن گری گلن راس» روایت زندگی مردم آمریكا در جریان ركود بزرگ اقتصادی در دهه سی است. فیلم به جای اینكه به طرح دیالوگ های شعاری بپردازد داستانی ساده را دنبال می كند كه در عین سادگی، حرف های عمیقی در آن نهفته است. در فیلم گلن گری گلن راس همه قربانی اند. حتی رئیس مشاور املاك كه مثلاً ظالم جلوه داده می شود. دیوید ممت در «گلن گری گلن راس» به جای نقد سطحی و مقطعی (آن طور كه در باران ساز اتفاق می افتد) كل نظام اقتصادی را به نقد می كشد. از نگاه ممت سیستم اقتصادی آمریكا چنان بنا نهاده شده كه عزت نفس انسان ها در آن پایمال می شود. مراودات اقتصادی در آمریكای قرن بیستم چندان تفاوتی با روابط دنیای گانگسترها ندارد. اگر در دنیای آدمكش ها با این جمله كه «بكش تا كشته نشوی» روایت می شود روابط اقتصادی جامعه ای كه در باران ساز از آن حرف زده می شود مبتنی بر این قاعده ساده است كه «بدزد تا از تو ندزدند.»
«باران ساز» به دلیل ضعف هایی كه رمان جام گریشام دارد نمی تواند چندان به بطن جامعه راه یابد و به همین دلیل وقتی روابط به صورت سیاه و سفید نشان داده می شود، فیلم ساختاری كلیشه ای پیدا می كند. مثلاً در ابتدای فیلم، رودی بیلر وارد خانه دن بلك می شود و پس از همدردی با آنها، در صحنه ای دیگر وارد خانه پیرزنی می شود كه می خواهد اموالش را پس از مرگ به مجری یك برنامه تلویزیونی ببخشد تا هواپیمای جتش را عوض كند. كنار هم قرار گرفتن این دو صحنه تماشاگر را یاد فیلم های هندی می اندازد. باوركردنی نیست كه در فیلمی به كارگردانی كاپولا - خالق پدرخوانده ها - این اندازه سهل انگاری وجود داشته باشد. مشكل اصلی فیلم «باران ساز» این است كه می خواهد قهرمان را تا پایان فیلم حفظ كند و این اصرار با واقع گرایی فیلم در تناقض است. در فیلم هیچ جوابی برای این سئوال ارائه نمی شود كه اگر رفتار آدم های فیلم، نتیجه فساد نظام اقتصادی آمریكاست چطور آدمی مثل رودی بیلر نه در این سیستم حل می شود و نه آن را می شناسد؟ با این همه فیلم «باران ساز» در نشان دادن تصویری واقع گرایانه از سیستم قضایی آمریكا موفق عمل می كند. سیستمی كه شاید توان مقابله با فساد شركت های بزرگ اقتصادی را نداشته باشد.فیلم «باران ساز» از سویی دریافت های فرصت طلبانه از مفاهیمی نظیر سیستم رفاه اجتماعی را مورد سئوال قرار می دهد. شركت های بیمه كه وظیفه برقراری امنیت روانی و رفاه اجتماعی را برعهده دارند خود مخل آسایش جامعه می شوند.
● درباره كارگردان
فرانسیس فوردكاپولا در سال ۱۹۳۹ در دیترویت آمریكا متولد شد. او در یكی از حومه های شهر نیویورك و در خانواده ای هنری بزرگ شد. پدرش آهنگساز و مادرش بازیگر بود. فرانسیس در دانشگاه هونس ترا در رشته نمایش و در یوسی ال ای نیز در شته فیلمسازی تحصیل كرد. او در سال های ابتدایی دهه شصت دستیار راجر كورمن، فیلمساز آمریكایی بود و اولین فیلمش را در سال ۱۹۶۳ ساخت.
«چهار سال بعد او درگیر همكاری برای نوشتن فیلمنامه ای بر اساس «این ملك غیر قابل استفاده است» نوشته تنسی ویلیامز و «آیا پاریس شعله ور است» شد. در این مدت او فیلمنامه فیلم پاكون را نوشت و به خاطر آن جایزه اسكار بهترین فیلمنامه اقتباسی را دریافت كرد. او در سال ۱۹۶۶ به همراه جورج لوكاس یك شركت تهیه فیلم را تاسیس كردند.
مجتبی پورمحسن
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست