چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
لزوم شناخت ریشه های نقد ادبی
بسیاری از علاقه مندان حوزه ادبیات داستانی بر این باورند که مشکل نبود نقد ادبی در جامعه کنونی ما بیش از هر زمان دیگراحساس می شود و آنچه امروزه به نام نقد می بینیم هیچ یک از چارچوبهای اصولی این بخش از ادبیات رادارا نیستند،نقد ادبی امروز را به دلایل گوناگون نمی توان به عنوان عاملی پیش برنده به حساب آورد زیرا نکته ای اساسی که باید به آن توجه کرد، عقب ماندن نقد از رشد ادبیات در این سالهاست.
چیزهایی که این روزها به نام نقد در نشریات می بینیم بیشتر به تعارفات دوستانه شبیهاند و کمتر می توان از لابه لای آنها به حرکتهای واقعی و شناسایی چهرههای نوظهور رسید،بر همین اساس به نظر می رسد که نظرگاههای دست اند کاران در این زمینه یکبار دیگر باید مورد بازخوانی قرار گیرد.
دکتر علیرضا انوشیروانی سالها پیش در مورد ضعف در نقد ادبی نوشته بود در حالی که نظریه ادبی با ماهیت و کارکرد ادبیات سروکار دارد، نقد ادبی به تفسیر و خوانش معنا دار می پردازد. به هر حال چه بین نظریه و نقد ادبی تفاوت قائل شویم و چه آن دو را مترادف در نظر بگیریم، این دو مقوله از هم جداناپذیرند. از منظر برخی از متفکران نظریه ادبی همان نقد نظری است یا به عبارت دیگر همان مباحثی است که در مکتبهای مختلف نقد ادبی مطرح است و نقد کاربردی، کاربست این نظرات در آثار ادبی است. ذکر این نکته در همین جا ضروری است که هیچ نقد کاربردی بدون آشنایی با مبانی نظری نقد امکانپذیر نیست.
اصولا یکی از مشکلات نقد ادبی در کشور ما نیز همین است. منتقدی که هنوز با نظریهها و مبانی اساسی و علمی نقد آشنا نیست، تصمیم می گیرد که در مورد آثار ادبی نقد بنویسد و سرسختانه هم بر آرای خود اصرار می ورزد.
اینجاست که گفته می شود نقد ادبی در ایران خوب شناخته نشده است یا مدح و ستایش است یا مذمت و ایراد گرفتن. نقد کاربردی آنگاه معنا و مفهوم پیدا می کند که بر اساس اصول علمی مکتب نقد خاصی شکل گرفته باشد و دلالت مند و نظام مند باشد. اینکه برخی می گویند فایده نظریه چیست یا خواندن نظریه کسل کننده و گیج کننده است، لازم است به این نکته توجه نکند که هیچ عملی خالی از نظریه نیست، منتها برخی به این نظریهها آگاهند و برخی ناآگاه، برخی با این نظریهها به صورت کامل و دقیق آشنا هستند و عده ای از دور دستی بر آتش دارند و قضاوتهایی بر اساس نظریههای آگاهانه یا ناآگاهانه خود می کنند که چون کامل و منسجم نیست، راه به جایی نمی برد و به تفاسیر نادرست و مغشوش می انجامد. بنابراین برای نقد کاربردی دلالت مند خاصی ناگزیر باید ابتدا با شالوده نظری آن آشنا شد. روشهای کاربردی بدون اتکا به نظریهها ما را به سرمنزل مقصود که همانا تفسیر و نقد علمی باشد، نمی رساند.
محمد رضا گودرزی به عنوان کسی که نامش بیش از نویسندگی در نقد ادبی شنیده می شود هم اعتقاد دارد که می توان اعتراف کرد در جامعه ادبی ما به ندرت نقدی روشمند و براساس نظریهای معین صورت گرفته و بیشتر نقدها سلیقهای و فلهای بوده است. حتی به خاطر ضعف منتقد از احاطه داشتن بر یک دیدگاه نظری گاه باعث شده است که ضرورت مقوله اتخاذ دیدگاه از پایه تخطئه شود و این شگرد که منتقد هرچه دلش خواست و از هر جا که خواست سخن بگوید، امتیاز شمرده شود تا بی دانشی او پوشیده بماند و نقدش بیشتر گپ و گفت و درد دل باشد تا نقد. حتی اگر نقد را نوعی تقابل آرا بدانیم و آن را واجد خصلت رادیکال ویرانگری نیز بدانیم، بدیهی است که برای اتخاذ آن باز نیاز به کسب آگاهیهای لازم داریم. مسعود احمدی، شاعر و منتقد هم تعبیر خود از نقد را اینگونه شرح می دهد که منتقد ارزیاب و داوری عالم و هوشمند و دادگر است. پس فقدان هر یک از این سه رکن ضایعه آفرین است.
در مورد تربیت منتقد حرفهای هم به نظر می رسد که افزایش واحدهای نقد و سپردن تدریس آن به اساتید مجرب از نخستین کارهای ثمربخش است. لابد به یاد دارید که در مجموعه چند جلدی «داستان و نقد داستان» که گزینش و ترجمه آن را احمد گلشیری عهده دار بوده اند، عمده نقدها بخشی از کار آموزشی اساتید دانشگاهها بوده است.
نویسنده و منتقدی دیگر در جایی گفته است نقد ادبی که از آن می توان به سخن سنجی و سخن شناسی نیز تعبیر کرد، عبارت است از شناخت ارزش و بهای آثار ادبی و شرح و تفسیر آن به نحوی که معلوم شود نیک و بد آن آثار چیست و منشا آنها کدام است.
در تعریف آن، بعضی از اهل نظر گفته اند که «سعی و مجاهدهای است عاری از شائبه اغراض و منافع تا بهترین چیزی که در دنیا دانسته شده است یا به اندیشه انسان درگنجیده است شناخته شود و شناسانده آید» و البته این تعریف که ماثیو آرنولد، نقاد و شاعر انگلیسی ایراد کرده است،
هر چند شامل نوعی از نقد ادبی هست امروز دیگر حد و تعریف درست جامع و مانع نقد ادبی نیست چون در زمان ما غایت و فایده نقد ادبی تنها آن نیست که نیک و بد آثار ادبی را بشناسد بلکه گذشته از شناخت نیک و بد آثار ادبی به این نکته هم نظر دارد که قواعد و اصول یا علل و اسبابی را نیز که سبب شده است، اثری درجه قبول یابد یا داغ رد بر پیشانی آن نهاده آید تا حدی که ممکن و میسر باشد، تحقیق یابد.
بنابراین واجب است که نقد ادبی تا جایی که ممکن باشد از امور جزئی به احکام کلی نیز توجه کند و از این راه تا حدی هم به کسانی که مبدع و موجد آثار ادبی هستند، مدد و فایده برساند و لااقل کسانی را که در این امور تازه کار و کم تجربه اند در بیان مقاصد کمک و راهنمایی کند و آن کسانی را هم که جز التذاذ و تمتع از آثار ادبی هدف و غرض دیگر ندارند، توجه دهد که از این آثار چگونه می توانند لذت کامل برد و از هر اثری چه لطائف و فوایدی می توان توقع داشت.
اما در این باب که آیا نقد ادبی را با مبادی و اصولی که دارد، می تواند از مقوله علوم خواند یا نه، جای گفتوگو است. کسانی که آن را علم مستقلی دانسته اند، معتقدند که نقد، معرفت یک سلسله از آثار و مخلوقات ذهن انسان است که ادب نام دارد و هدف آن مثل همه علوم راجع به انسان، طبقه بندی و شناسایی صفات و احوال موضوع است.
تن و سنت بوو به پیروی از این اندیشه سعی داشته اند نقد ادبی و تاریخ ادب را به صورت «تاریخ طبیعی افکار و اذهان بشری» در آوردند و شیوه و طریقهای را نیز که دانشمندان علم الحیاه در پیش داشته اند در مباحث انتقاد ادبی پیش بگیرند اما شک نیست که این اندیشه از افراط و اغراق خالی نیست. بر فرض که مبادی این فکر درست باشد قطعا نباید و نمی توان توقع داشت که همان نتایج قطعی و همان احکام جزمی که از روش تجربی در علوم طبیعی و حیاتی حاصل شده است در نقد آثار ادبی نیز از به کار بستن آن روشها حاصل آید.
نتیجه اینکه نقد ادبی در جامعه ما هنوز آنگونه که باید و شاید به تکامل نرسیده و راه درازی در پیش دارد تا به سطح استانداردهای بینالمللی برسد. اغلب نقدها که امروزه در نشریات منتشر میشوند بیشتر به تعارفات دوستانه شبیه هستند و از هیچ گونه قاعدهای پیروی نمیکنند که این امر می تواند در آینده به ضرر رشد ادبیات تمام شود.
البته خارج از حوزه انصاف است که تلاشهای بسیاری از بزرگان در این رشته را نادیده بگیریم. یکی از دلایل بزرگ عدم پیشرفت نقد ادبی در ایران این است که دستاندرکاران این حوزه به طور صددرصد ذهنیت خود را به این امر اختصاص ندادهاند یعنی اینکه بخشی از فعالیت آنها در حوزه نقد مخصوص به حوزه ادبیات بوده است.
ظاهرا مشکل نبود نقد اصولی فقط دامنگیر ادبیات نیست و حوزههای دیگری چون فلسفه هم از این نقیصه رنج میبرد تا جایی که منتقدان هر دو حوزه را برای تحلیل نقد انتخاب کردهاند یعنی اینکه یک منتقد ادبی قبل از هر چیز دیگر به این مسئله اندیشیده که فلسفه بدون ادبیات و بالعکس ممکن است ره به جایی نبرد و احساس مسئولیت شناساندن هر دو را بر گردن خود احساس کرده و از آنجایی که این دو حوزه به طور مستقل نیاز به کنکاش مداوم دارند به هر دو سو ضربه وارد کرده است.
رسول آبادیان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست