چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

حقیقت تلخ است


حقیقت تلخ است

كار هنرمند آن است كه «زندگی» را «مكانی» بهتر برای «زیستن» جلوه بدهد بارقه های امید و تشویق و تحریك آدم ها به «نوع دوستی» در همه اپیزودهای راه شب موجود است

●● شناسنامه

● نام سریال: راه شب

● تهیه كننده: محمد مسعود

● كارگردان: داریوش فرهنگ

● روزهای پخش: چهارشنبه

● طرح: مهدی هاشمی و داریوش فرهنگ

● نویسنده فیلمنامه: جابر قاسمعلی

● بازیگران ثابت: شیوا خنیاگر، ناصر ممدوح، آرتمیس ورزنده، محمدابراهیم صادقی

● بازیگران دیگر: داریوش فرهنگ، محمدعلی كشاورز، سارا خوئینی ها، رضا بابك، غزل صارمی، شهین علیزاده، مارال فرجاد...

حقیقت تلخ است، گاهی «واقعیت» بسیار تلخ تر و گزنده تراست.

● شما می خواستید همه «واقعیت »ها را در كارتان نشان بدهید كار هنرمند این نیست كه «زندگی» را با همه تلخی های گزنده اش، «سیاه تر» و «ناامیدكننده»تر نشان بدهد.

▪ كار هنرمند آن است كه «زندگی» را «مكانی» بهتر برای «زیستن» جلوه بدهد. بارقه های امید و تشویق و تحریك آدم ها به «نوع دوستی» در همه اپیزودهای راه شب موجود است

● اگر موافق باشید می خواهم مصاحبه را از ابتدا به كارهای حرفه ای تان در تئائر بكشانم و...

▪ ایرادی نیست، بفرمایید. من هم سعی می كنم «صادقانه» جواب بدهم.

● مگر در مصاحبه های دیگرتان غیر از این بوده

▪ نه. منظورم آن است كه آرایش و پیرایش به آن ندهم. راستش آنقدر مصاحبه در یك سال گذشته داشته ام كه دیگر حوصله تكرار مكررات را ندارم. دلم می خواهد سئوال و جواب هایمان چند لایه تر و اساسی تر باشد.

● من هم امیدوارم.

بعد از سی و هفت سال تجربه و زندگی در هنر، «نیازی» به سخن پراكنی های صفحه پركن و صغری و كبری چیدن و احتمالا دست و پا كردن یك شناسنامه هنری نیست دوران خودنمایی های نوجوانی گذشته، دوره «ستاره» مطبوعات شدن و اینجا و آنجا عكس و خبر و تفسیر و افاضات... امیدوار هستم نكته هایی از لابه لای گفت وگوی ما به درد چند نفر بخورد. امروزه تعداد شیفتگان به هنر سینما و تلویزیون و تئاتر خیلی بیشتر شده اما نورسیدگان همه چیز دارند جز صبر و شكیبایی و تلاش «مستمر»، یك «مسابقه» شتاب آلود برای زودتر چهره شدن.

راه افتادن، شهرت و پولدار شدن مثل «زالو» جسم و روح آنان را ذره ذره می خورد و به تباهی می كشاند. حرفه ما، مثل خیلی حرفه های دیگر رنج و تلاش بیش از اندازه و توان می خواهد طبق آمار یونسكو خیلی بیشتر مهم نیست كه «كسی بشوی» مهم آن است كه «كسی بمانی». برای ماندگاری در این هنر، جان شیفته و رنج بسیار می خواهد... تا جاودان. برای ماندگاری، باید پشتوانه داشته باشی و برای پشتوانه، باید علم و عمل را با هم تجربه كنی. هر كس زود آمده، زود هم رفته است. برای كار «هنر» هیچ وقت «دیر» نیست، همیشه «زود» است. ▪ خب قرار بود برگردیم به دوران شكل گیری حرفه ای. من در خدمتم

● شما فعالیت هنری تان را با تئاتر آغاز كردید. چه شد كه كار در این حوزه را كنار گذاشتید

▪ بله یادش خوش، خب، آن روزها رفتند... آن روزهای سالم و سرشار ما در «تئاتر». نزدیك به شانزده سال كار «مستمر» تئاتر می كردیم. البته قبل از انقلاب.

● یعنی در تلویزیون و سینما فعالیتی نداشتید

▪ تلویزیون و كار نمایشی در انحصار و «مونوپول» عده ای خاص بود. مثل همین حالا، كه توضیح خواهم داد. سینما و فیلمفارسی آن كه حكایت دور و درازی دارد و در سلیقه و افكار دانشجویی ما نبود. یادم می آید به هر دری زدم، همه درها بسته می شد جالب است بدانید قریب یك سال هم كار «دوبله» می كردم. ۱۳۴۷ یك سالی هم در گروه تئاتر امروز به عنوان بازیگر در اداره تئاتر استخدام شدم و... همه این سفر طولانی و پرسه زدن ها و سرك كشیدن ها و شور و شوق نشان دادن ها «اما جواب نگرفتن ها»، ما را سخت به فكر انداخت كه چرا همه جا و همه كس «به خصوص دسته بندی در دوبله و تلویزیون و سینما» فقط پارتی بازی و رابطه، اصل شده خب یك دانشجوی شهرستانی كه از «كرمان» دیپلم گرفته و به عشق و سودای بازیگری به دانشگاه آمده تا پله پله به كار و شهرت برسد، با این درهای بسته آهنین چه باید بكند درهایی كه پاسخ بلندپروازی ما را نمی داد و جز وقت تلف كردن نتیجه ای نداشت و...

همین جا توی پرانتز برای همه آنها كه می خواهند با عشق و شور به این حرفه راه پیدا كنند می گویم هنوز هم پارتی بازی و رابطه هست، شاید امروز خود من هم جزء كسانی باشم كه عامل پارتی بازی اند اما صادقانه بگویم تا به امروز هرگز براساس این «شگرد» پست و توخالی كسی را به كار دعوت نكرده ام. همین جا به همه «نورسیدگان» اعلام می كنم: شما كسی را ندارید جز «خودتان». بهتر نیست «كارتان» پارتی شما بشود با «مهدی هاشمی» هم دوره بودیم. او از شمال آمده بود و من از جنوب.

در دانشكده هنرهای زیبا رشته تئاتر می خواندیم. یكی از شب های دور و دراز تابستان، از شب های پر از ناامیدی و سیاهی تا خود صبح گپ زدیم و به نتیجه رسیدیم حالا كه اوضاع بدین گونه است چرا از «خودمان» شروع نكنیم این جرقه رفته رفته شكل گرفت و نطفه اصلی گروه «تئاتر پیاده» ریخته شد.

● چرا «پیاده»

▪ خب خیلی این طرف و آن طرف با پای پیاده پرسه می زدیم. هنوز هم همان هنرجوی پیاده ام و خوشحالم كه این عادت پیاده روی را «روزی یك ساعت» ترك نكرده ام. وقتی پیاده روی می كنم آدم ها و خیابان و كوچه و پرندگان روی درخت ها و برگ ریزان پاییز و برف زمستان و هرم آفتاب را می بینم. زیبایی ها و پلشتی ها را می بینم، بیقوار گی شهر و بی هویتی تهران را می بینم، دوندگی صبح تا شب مردمی را می بینم كه در كنار قشر مرفه كه به راستی یك شبه مرفه شده اند برای تامین معاش، جان می كنند. بی عدالتی را می بینم، با بسیاری از آدم ها آشنا می شوم و بسیاری را نمی شناسم و...

● گروه تئاتر پیاده یك گروه تئاتری حرفه ای بود یا دانشجویی

▪ همه اعضای گروه دانشجویان رشته تئاتر بودند بسیاری از آنها از چهره های سرشناس سینما و تلویزیون امروز هستند. همین طور كه گروه شكل گرفت، رفته رفته حرفه ای شد و حتی درآمدهای اجرای نمایش آنها تا حدودی پاسخگوی امورات روزمره هم می شد. این گروه امضای خاص خودش را داشت. هدف اصلی اش یك گروه تئاتر «پیشرو» بود و كارهای به یادماندنی هم داشته.

● چه نمایشنامه هایی اجرا می كردید و شما چه عنوانی داشتید

▪ من هم بازیگر بودم و هم كارگردان و طراح صحنه. شانس ما در آن بود كه بهترین نمایشنامه های خارجی را از بهترین نویسندگان برای اولین بار به اجرا درمی آوردیم. شور و هیجان فوق العاده ای در گروه ما بود. حدود شانزده تا هفده نمایشنامه خارجی و ایرانی اجرا كردیم كه طرفداران بسیاری هم داشت.

یادم می آید اجرای آدم آدم است نوشته «برتولت برشت» و دیوار چین «ماكس فریش» و دایره گچی قفقازی «برتولت برشت» صف های بسیار طولانی برای تماشا داشت.

● چند گروه تئاتری دانشجویی وجود داشت سال های دانشجویی تان كی بود

▪ ما گروهمان را در سال ۱۳۴۷ تاسیس كردیم و آن روزها تئاتر دانشجویی به این شكل گسترده امروزی وجود نداشت. شاید دو سه گروه تركیبی بیشتر نبود. اما گروه ما یكسره دانشجو بودند و این اتفاق سر و شكلی به فعالیت های فوق برنامه تئاتری دانشگاه ها داد. شیوه كار و امضا به خصوص گروه «تئاتر پیاده» یك شیوه تئاتر «بی چیز» بود. یك سكوی خالی به شیوه یك روحوضی یا گود زورخانه و دنیایی از شور و شوق.

● آخرین كار شما چه بود

▪ «دایره گچی قفقازی» كه حدود چهل بازیگر و نوازنده داشت. یادش بخیر، خیلی از آن استقبال شد. هنوز هم اینجا و آنجا به كسانی برمی خورم كه از آن یاد می كنند. در تئاتر شهر اجرا شد و طراح و كارگردانش من بودم. سال ۵۸ ۵۷ را می گویم كه تماما روی یك سكو اجرا شد.

● چرا تئاتر را رها كردید

▪ می خندد شاید هم تئاتر مرا «رها» كرد. قبل از انقلاب فقط و فقط كار تئاتر می كردم و به آن عشق می ورزیدم. دنیای من، زندگی من و وسوسه های دوران نوجوانی ام بود. بعد از انقلاب اوضاع تئاتر، آش شله قلمكاری شد كه نمی توانستی تشخیص بدهی برایت آش پخته اند یا ساچمه پلو و یا ته دیگ سوخته و یا تهمت پلو و... آشفته بازاری به راه افتاده بود كه به قول معروف تشخیص «سره» از «ناسره» كار حضرت فیل بود.

هر دو هفته یك بار مدیران و كارگزاران فرهنگی آن دوره عوض می شدند. نابسامانی، بی مدیریتی ظاهرا بحران مدیریت به آسانی در این آب و خاك حل نمی شود چنان حاكم شد كه شور و شوق را در ما كشت. عده ای ماندند و ساختند و جان كندند و عده ای هم مثل ما عطایش را به لقایش بخشیدند. هنوز وضعیت تئاتر مثل خیلی چیزهای دیگر در انقلاب شكل نگرفته بود. انواع و اقسام تهمت ها و دسته بندی ها شده بود برنامه مدیریتی هیچ كس هیچ طرح و برنامه شفاف و مدونی نداشت.

همه چیز برای یك روز و دو روز و یك هفته طرح می شد و ابدا افق دید گسترده ای در كار نبود. افق دیدها اكثرا یك متری و دو متری بود و... در كنار این آشفته بازار مسائل همیشگی «اقتصادی» تئاتر را نباید فراموش كنیم. هنوز كه هنوز است تئاتر را آن طور كه باید جدی نمی گیرند، سینما هم همین طور است. ضرورت آن چندان مورد توجه نیست تئاتر پالایش روح و روان جامعه است و نمی تواند با چندر غاز پول به عمر خود ادامه بدهد. «عشق» تنها نمی تواند پاسخگوی زندگی باشد «عشق» عاشق می خواهد و عاشق هم «معشوق» آن وقت است كه زندگی «رنگ» می گیرد.

گفت وگو با داریوش فرهنگ درباره مجموعه راه شب

مهربانو ابدی دوست


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.