پنجشنبه, ۱۴ تیر, ۱۴۰۳ / 4 July, 2024
مجله ویستا

خورشیدی عالمتاب که در مشرق غروب کرد


خورشیدی عالمتاب که در مشرق غروب کرد

تاریخ نگاری از زمان تولد تا شهادت امام رضا ع و بیان ویژگی های رفتاری آن امام همام

از منظر امام هشتم(ع) همه پیروان اقلیت‌های دینی در جامعه حق شهروندی، زندگی، اشتغال، استفاده از کلاس درس و بحث... دارند. امام رضا(ع)، در برابر عقاید دیگران، آن هم در نهایت احترام، تنها به مناظره با دیگران بسنده می‌کند و درصدد اقناع آنها مبنی بر اعلام تجلی کامل حق در دین اسلام بر می‌آید

علی بن موسی‌الرضا(ع) فرزند امام موسی کاظم (ع) شخصیتی بزرگوار، عالیقدر، دانا و فاضل‌بودند. امام رضا(ع) در یازدهم ذیقعده سال ۱۴۸ هجری قمری در مدینه متولد شدند. ایشان در ۳۵ سالگی و با شهادت پدر بزرگوارشان، عهده‌دار امامت شیعیان شد. حیات ایشان مقارن بود با خلافت خلفای عباسی که سختی‌ها و رنج بسیاری را بر امام رواداشتند. حضرت رضا(ع) تا قبل از هجرت به مرو در مدینه زادگاهشان، ساکن بودند. در طول مدت ۲۰ سال امامتش، در سه سال آخر یعنی سال ۲۰۰ هجری قمری به دعوت مامون به ایران آمد و در خراسان ساکن شد. ولایتعهدی امام رضا(ع) مقارن بود با پنجم رمضان سال ۲۰۱ هجری قمری. امام(ع) بعد از سه سال زندگی در کنار مامون در ۳۰ صفر سال ۲۰۳ در سن ۵۵ سالگی درتوس با زهری که مامون لعین به ایشان خوراند به شهادت رسیدند.

● امام رضا(ع) به امامت انتخاب می‌شوند

عده‌ای از معتمدان و دانشمندان شیعه از قبیل داوود رقی، محمد بن اسحاق ابن عمار و علی بن یقطین و... گفته‌اند امام موسی‌الکاظم(ع) تاکید کرده که امام بعد از او، علی بن موسی(امام رضا) است. داوود رقی در این‌باره گفته است: «به ابو ابراهیم(امام موسی کاظم) عرضه داشتم پیر شده‌ام، دستم را بگیر و از آتش جهنم خلاصم کن و بگو امام ما پس از رحلت شما کیست؟ حضرت به فرزند بزرگوارش اشاره کرده و فرمود امام شما پس از من این عالیقدر است.» حسین بن نعیم صحاف می‌گوید: «من و هشام‌بن‌حکم و علی‌بن‌یقطین در بغداد بودیم. علی گفت حضور حضرت کاظم مشرف بودم، فرمود فرزندم علی، سید و بزرگ فرزندان من است و من کنیه خود را به او عطا کردم.» هشام در همان حال می‌گوید پس بنابراین، امامت پس از حضرتش، به علی(ع) می‌رسد.

زیاد عبدی می‌گوید حضور حضرت شرفیاب شدم. فرزند بزرگوارش علی بن موسی نیز حضور داشت. موسی بن جعفر (ع) فرمود این فرزندم علی است، نوشته او نوشته من و فرموده او فرموده من و رسول او فرستاده و رسول من است. هر چه بگوید حق با اوست.

● امام(ع) به ایران می‌آید

مامون بعد از قتل برادرش امین در ۲۵ محرم سال ۱۹۸ ه.ق، خلافت را به‌دست گرفت. هارون بعد از قتل یحیی برمکی نتوانست کشورداری کند. پس از برمکیان کارهای کشوری و لشکری مختل شد و مردم بی‌تدبیری و سوء‌سیاست او را می‌دیدند. هارون در سال‌های پایانی حکومت خود دست به کارهای تحریک‌آمیز مذهبی می‌زد. دستور داد کلیساهایی را که در مرزها بود خراب کنند و کارهایی از این دست. در نتیجه این کارها، اقوام ساکن در غرب دریای مازندران به تحریک امپراتور روم از طریق دربند به خاک سرزمین اسلامی وارد شدند و قتل و غارت عظیمی‌کردند. به‌طوری که مورخین گزارش می‌کنند هزاران نفر از مسلمانان و اهل ذمه کشته شدند.

شورش‌های مختلفی از اقصی نقاط کشورهای اسلامی شروع شد اما از همه مهم‌تر شورشی بود در خراسان که مردم از جور علی بن عیسی ماهان والی خراسان به‌ستوه آمده بودند سر به شورش برآوردند. وقتی هارون در توس مرد، فرزندش در مرو ماند. این شورش‌ها در دوره آغازین حکومت مامون شدت گرفت. از یک طرف شورش علویان از طرف دیگر امام رضا(ع) برخلاف مامون مقام و قدرت معنوی داشت و بر دل‌های مردم حکومت می‌کرد. از این رو بود که مامون می‌خواست از امامت امام رضا(ع) سوء‌استفاده کند. برای همین مامون عده‌ای از آل ابی‌طالب را به توس خواند. وقتی آنها که امام‌رضا (ع) هم همراهشان بود وارد شدند، مامون خیلی به آنها احترام گذاشت. بعد از آن به حضرت گفت که می‌خواهد خود را از خلافت خلع کند و حضرت را به عنوان خلیفه معرفی کند. اما حضرت نپذیرفت و گفت به‌خدا سوگند از چنین هدفی که در نظر داری به‌خدا پناهنده می‌شوم و شایسته است کسی هم از فکر تو خبردار نشود. مامون گفت پس شما را به‌سمت ولایتعهدی پس از خودم انتخاب می‌کنم. حضرت فرمود بهتر است مرا از این سمت هم معاف بداری.

مامون ناراحت شد و ایشان را تهدید کرد و گفت: «عمر خطاب، شورا را در میان شش نفر که یکی از آنها جد تو امیرالمومنین بود قرار داد و شرط کرد هر کدامشان مخالفت کردند کشته شوند بنابراین شما هم ناگزیر باید با هدف من موافقت کنید و خواسته مرا بپذیرید زیرا من صلاح مقام خلافتم را در ولایتعهدی شما می‌بینم و چاره‌ای جز این ندارم.» حضرت هم که چاره را منحصر به پذیرش خواسته او دید، گفت در صورتی ولایتعهدی ترا می‌پذیرم که امر و نهی نکنم و فتوا ندهم، قضاوت نکنم، عزل و نصب نکنم، آیینی را که هم‌‌اکنون در عصر خلافت تو رایج است تغییر ندهم.» مامون مراسمی گرفت تا ولایتعهدی امام را اعلام کند و همه را برای بیعت با او فراخواند. مدائنی نقل می‌کند: «هنگامی که حضرت رضا (ع) بر سریر ولایتعهدی قرار گرفته بود و خطبا و سرایندگان در برابر آن حضرت به خطبه و شعر مشغول بودند و پرچم‌های شادمانی بر فراز سر همایونش به اهتزاز درآمده بودند یکی از مخصوصان آن حضرت که حضور داشت چنین نقل می‌کند: من آن روز از این موقعیت بی‌اندازه شادمان بودم و خرسندی داشتم.

حضرت که مرا اینگونه خوش و خرم دید صدایم زد و بدون آنکه کسی متوجه شود فرمود: دلت به این پیش‌آمد مشغول نگردد و خوشحال مباش که سرانجامی ندارد.» مدت امامت امام هشتم در حدود بیست سال بود که می‌توان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم کرد: ۱۰ سال اول امامت آن حضرت، که همزمان بود با زمامداری هارون، پنج سال بعد از‌ آن مقارن با خلافت امین بود، پنج سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مامون و تسلط او بر قلمرو اسلامی آن روز بود.

● با مردم، رئوف بود

امام رضا(ع) فردی خوشرو و خوش برخورد بود، برای همین با هر مسلمانی به سادگی رابطه برقرار و راه دوستی را با او باز می‌کرد. به هیچ‌کس به دیده حقارت نگاه نمی‌کرد. عقیده امام رضا(ع) این بود که همه از یک پدر و مادر و از یک اصل و ریشه‌اند و دلیلی برای برتری یکی بر دیگران وجود ندارد مگر به تقوا و پرهیزکاری. همچون امامان دیگر به نیکی سخن می گفت. با همه طوری برخورد می‌کرد که انگار با اهل خانه‌اش حرف می‌زند. در جایی فرموده‌اند: «محبت نسبت به مردم و اظهار دوستی بدانان نیمی از عقل است.»(تحف‌العقول) آنقدر با مردم خوب برخورد می‌کرد که آنها هم با راحتی خیال پیش او می‌آمدند و مشکلاتشان را می‌گفتند. همیشه برای مردم دعای خیر می‌کردند و می‌فرمودند: «ای خدای کریم! تمام کسانی را که از مشرق تا مغرب روی زمین هستند، بیامرز.»‌ای خدای کریم! از خطای مردان و زنان مومن درگذر و آنان را بیامرز.»

حسن بن جهم می‌گوید: «خدمت حضرت رضا(ع) عرض کردم، مرا از دعا فراموش نکنید. امام فرمود: آیا گمان داری که من تو را فراموش می‌کنم؟ من با خود گفتم: آن جناب برای شیعیان خود دعا می‌کند. من هم یکی از شیعیان او هستم. سپس گفتم: شما من‌را فراموش نمی‌کنید. پرسید: از کجا دانستی؟ عرض کردم: من از شیعیانت هستم و تو آنها را دعا می‌کنی. فرمود: آیا غیر از این چیز دیگری به خاطرت رسید؟ گفتم نه. فرمود: هرگاه خواستی بدانی نزد من چگونه هستی، بنگر من در نزد تو چگونه هستم!»

یکی از یاران امام می‌گوید: «هیچ‌گاه ندیدم که امام در سخن بر کسی جفا ورزد و نیز ندیدم که سخن کسی را پیش از تمام شدن قطع کند. هرگز نیازمندی را که می‌توانست نیازش را برآورده سازد رد نمی‌کرد. در حضور دیگری پایش را دراز نمی‌فرمود. هرگز ندیدم به کسی از خدمتکارانش بدگویی کند. خنده او قهقهه نبود بلکه تبسم می‌فرمود. چون سفره غذا به میان می‌آمد، همه افراد خانه حتی دربان و مهتر را نیز بر سر سفره خویش می‌نشاند و آنان همراه با امام غذا می‌خوردند. شب‌ها کم می‌خوابید و بسیاری از شب‌ها را به عبادت می‌گذراند. بسیار روزه می‌گرفت. کار خیر و انفاق پنهان بسیار داشت. بیشتر در شب‌های تاریک مخفیانه به فقرا کمک می‌کرد.» کلینی در کافی به سند خود از الیسع بن حمزه نقل کرده است که گفت: در مجلس ابو الحسن رضا(ع) بودم. مردم بسیاری به گرد آن حضرت حلقه زده بودند و از وی درباره حلال و حرام پرسش می‏کردند که ناگهان مردی بلند قامت و گندمگون داخل شد و گفت: السلام علیک یا بن رسول الله.

من یکی از دوستداران تو و پدران و نیاکان تو هستم، من از حج باز می‏گردم و خرجی خود را گم کرده‏ام و با آنچه همراه من است نمی‏توانم به یک منزل هم برسم، پس اگر صلاح بدانی که مرا به دیارم روانه کنی که برای خدا بر من نعمتی داده‏ای و اگر به شهرم رسیدم آنچه از تو گرفته‏ام به صدقه می‏دهم. امام(ع) به او فرمود: بنشین خدا تو را رحمت کند. آنگاه دوباره با مردم به گفت‌وگو پرداخت تا آنان پراکنده شدند و تنها سلیمان جعفری و خیثمه و من مانده بودیم پس امام فرمود: اجازه می‏دهید داخل شوم سلیمان گفت: خداوند فرمان تو را مقدم داشت. پس امام برخاست و به اتاقش رفت و لختی درنگ کرد و سپس بازگشت و در را باز کرد و دستش را از بالای در بیرون آورد و پرسید: آن خراسانی کجاست؟پاسخ داد: من اینجایم. فرمود: این دویست دینار را برگیر و در مخارجت از آن استفاده کن و بدان تبرک جو و آن را از جانب من به صدقه بده. اکنون برو که نه من تو را ببینم و نه تو مرا. مرد بیرون رفت. سلیمان به آن حضرت عرض کرد: فدایت‏شوم بخشش بزرگی کردی و رحمت آوردی، پس چرا چهره از او پوشاندی؟ فرمود: از ترس آن که مبادا خواری خواهش را در چهره او ببینم. مگر این سخن رسول خدا را نشنیدی که می‏گوید: آنکه به نهان نکویی آورد با هفتاد حج برابری می‌کند و آنکه پلیدی و زشتی را اشاعه می‏دهد، مخذول و خوار است و کسی که در نهان گناه کند، آمرزیده است.

● اهمیت به‌حقوق فقرا و کارگران

امام رضا (ع) توجه ویژه‌ای به فقرا داشتند و یکی از مهم‌ترین وجه حفظ حقوق انسان‌ها در سیره حضرت، همنشینی و همسفره شدن با فقرا و بینوایان بود. آن حضرت همواره در کنار سفره خادمان و غلامان خویش می‌نشستند و با آنها همسفره می‌شدند. ابراهیم بن عباس می‌گوید: «زمانی که حضرت خلوت می‌کرد و سفره غذا پهن می‌شد تمامی خدمتکاران را بر سر سفره می‌نشاند و با آنان غذا می‌خورد.» منشور حقوقی امام رضا (ع) درباره کارگران به‌گونه‌ای بود که می‌فرمودند: «حق کارگر را پیش از آنکه عرق تنش خشک شود بپردازید.» یکی از یاران امام به نام سلیمان جعفری نقل می‌کند که روزی: «به همراه امام به خانه‌شان رفتم. غلامان در حال بنایی و بستن میخ آخور چارپایان و کارهای دیگر بودند. با آنان مردی رنگین پوست نیز کار می‌کرد که از جمله خدمتگزاران نبود. امام فرمود: این مرد که با شماست کیست؟ گفتند: به ما کمک می‌کند و مزدش را می‌دهیم. حضرت فرمود: «اجرتش را تعیین کرده‌اید؟» گفتند نه، هرچه بدهیم قبول می‌کند و راضی است. امام به‌شدت ناراحت شد. گفتم فدایت شوم چرا خشمگین شدید؟ فرمودند: من بارها آنان را نهی کرده‌ام از اینکه کسی را پیش از اینکه اجرتش را تعیین کنند به کار گیرند. بدان هر فردی بدون اینکه قبلا مزد او را تعیین کرده باشی کاری برای تو انجام دهد اگر سه برابر آنچه مزدش است به او بپردازی باز گمان می‌کند که از اجرت او کاسته‌ای و اگر پیش از انجام دادن کار مزدش را تعیین کنی و پس از آن پرداخت کنی تو را به سبب وفای به عهد می‌ستاید و اگر اندکی زیادتر از مزدش به او بدهی آن را بخششی از تو می‌داند.»

● اقلیت‌های دینی از دیدگاه امام رضا(ع)

از دیدگاه معصومین(ع) اقلیت‌های دینی دارای حقوق مشخصی هستند که در جامعه مدنی باید مورد توجه قرار بگیرد. حضرت رسول(ص) نیز در صدر اسلام حقوقی را برای پیروان سایر ادیان مذهبی در نظر گرفته بودند. امام رضا(ع) هم همین‌گونه بود و حتی در جریان مناظراتی که با سران ادیان دیگر داشتند حقوق انسانی و اجتماعی آنها را مقدم می‌شمردند و با این دیدگاه مناظره را دنبال می‌کردند. از منظر امام هشتم(ع) همه پیروان اقلیت‌های دینی در جامعه حق شهروندی، زندگی، اشتغال، استفاده از کلاس درس و بحث... دارند. امام رضا(ع)، در برابر عقاید دیگران، آن هم در نهایت احترام، تنها به مناظره با دیگران بسنده می‌کند و درصدد اقناع آنها مبنی بر اعلام تجلی کامل حق در دین اسلام بر می‌آید. آن حضرت با رعایت انصاف و منطق، احترام و مهرورزی، مدارا، به دور از تعصب، رعایت اصول اخلاقی، به دور از هر نوع مغالطه، مخاطب‌شناسی و آشنایی با زبان و متون مقدس دیگر ادیان و همزیستی مسالمت‌آمیز، با پیروان دیگر ادیان روبه‌رو می‌شد.

● امام(ع) همیشه لباس زیبا می‌پوشید

امام‌رضا (ع) به لباس خوب توجه ویژه‌ای داشت و آن را احترام به دیگران می‌دانست و می‌فرمود: «لباس مظهر خارجی انسان است، نمی‌توان نسبت به آن بی‌توجه بود. حرمت مومن ایجاب می‌کند که انسان در ملاقات با او، شئون خود و وی را رعایت کند و مقید باشد که پاکیزه و خوش لباس باشد.» از جمله محمد بن عباد، از یاران و معاصران امام رضا(ع) می‌گوید: «پوشش ابوالحسن(ع) در طول تابستان همواره یک بوریا بود. ایشان در طول زمستان با همه عظمت و وقاری که داشتند پوششی ساده داشتند و به دور از هر گونه علامت‌گذاری یا اینکه رنگ مخصوصی داشته باشد همیشه لباس زبر به تن می‌کردند مگر آن که می‌خواستند پیش مردم و به دیدن آنها بروند که در آن وقت بهترین لباس خود را می‌پوشیدند.» امام رضا (ع) می‌فرماید: «بپوش و زیبا بپوش. زیرا جدم علی بن الحسین(ع) روپوش(عبای خز که قیمت آن پانصد درهم بود) می‌پوشید. همچنین ردای پنجاه دیناری داشت که زمستان را در آن می‌گذرانید و چون زمستان تمام می‌شد آن را می‌فروخت و پولش را به بینوایان می‌داد.» در روایتی جالب امام رضا(ع) در جواب این پرسش که چرا لباس‌های فاخر و گران‌بها می‌پوشید درحالی که اجداد و نیاکان شما، پیامبر(ص) و امام علی(ع) چنین لباس‌هایی نمی‌پوشیدند؟ فرمود: زمان رسول خدا (ص) فقر عمومی بود و پوشش مناسب آن زمان همان بود که جد ما می‌پوشید. ولی زمان ما رو به توسعه و گسترش است و اگر بخواهیم مانند نیاکان خود بپوشیم در نظر دیگران خوار می‌شویم و به ما اهانت می‌کنند.»

مهرداد شیری

منابع: الارشاد به قلم شیخ مفید

وسایل‌الشیعه به قلم شیخ حر عاملی