جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

گفت وگو از شنیدن آغاز می شود


گفت وگو از شنیدن آغاز می شود

«گفت و گو» نیاز دیرین انسانی است در طول تاریخ اندیشه و «گفت و گوی تمدن ها» ضرورت نوین جهانی است که در عمیق ترین لایه های خویش به خردورزی رو آورده است پس این موضوع چنان ظرفیتی دارد که مبنای نظریه پردازی ها و تجربه اندوزی های گوناگون باشد

«گفت و گو» نیاز دیرین انسانی است.در طول تاریخ اندیشه و «گفت و گوی تمدن ها» ضرورت نوین جهانی است که در عمیق ترین لایه های خویش به خردورزی رو آورده است. پس این موضوع چنان ظرفیتی دارد که مبنای نظریه پردازی ها و تجربه اندوزی های گوناگون باشد. هر کس گام در راه «گفت و گو» می گذارد، نقطه عزیمت خویش را «ندانستن» قرار می دهد و چون می داند که گفت و گو از «شنیدن» آغاز می شود، جسارت ورود به عرصه های ناشناخته را دارد. در جهان گفت وگو پژوهشی است برای «بررسی تحولات گفتمانی در پایان قرن بیستم» که در همین راستا به انجام رسیده است.

انگیزه اصلی در پرداختن به این مهم تلاش برای پاسخ گفتن به دغدغه هایی است که نگارنده برحسب علایق و تجارب خود در این دوران با آنها رو به رو بود و خواسته یا ناخواسته در طول زمان تحقیق با آن مسائل زیست. اگرچه ورود به دامنه گسترده تعاریف فرهنگ و تمدن، ملازم با گرفتار شدن در مجموعه پراکنده یی از مباحث متفاوت و بعضاً متضاد است، به ناچار باید برای دستیابی به مفهوم مشخصی از گفت وگوی تمدن ها از دایره کلی این تعاریف عبورکرد. واژه های «فرهنگ» و «تمدن» گاه در تعابیر معمول و متعارف با یکدیگر تداخل پیدا می کنند، در حالی که هر یک از این دو مفهوم به حوزه های نظری و مصادیق عینی متفاوتی تعلق دارند. طبعاً وقتی صحبت از گفت و گوی میان تمدن ها یا فرهنگ ها هم به میان می آید، ناظر به عرصه های مختلفی می شود، از این رو نیاز به آن است که مرزهای توصیفی هر یک حتی الامکان روشن شود. واژه فرهنگ در فارسی مرکب از پیشوند «فر» به معنای جلو و بالا و «هنگ» است که در تبارشناسی لغوی از tang و tanga در پهلوی و اوستایی منشعب شده است.

این واژه به معنی برکشیدن و متعالی ساختن است که با کلمات هیختن و فرهیختن ریشه مشترک دارد. این کلمه و هم خانواده های آن در ادبیات کهن ایران دارای سابقه مشخصی است. نزد مولانا بیشتر به معنای «آداب و رسوم»، در شاهنامه ابومنصوری به معنی «عظمت و شکوه» و نزد فردوسی، ناصرخسرو، سعدی و در قابوسنامه به معنای «دانش و علم و حرفه و تعلیم و تربیت و خردمندی» آمده است.واژه culture نیز مشتق از کلمه لاتین cultura- و به لحاظ تبارشناسی از ریشه colere به معنی پروراندن و بارور ساختن- است که طیف معنایی گسترده یی را دربردارد؛ «مسکن گزیدن، کشت کردن، حراست کردن و پرستش کردن» از آن جمله است. معنای آغازین واژه فرهنگ که در اروپا به مفهوم کشاورزی و کشت و زرع به کار می رفت، گرایش به رشد طبیعی را نشان می دهد، اما به وضوح می توان دریافت که از قرن شانزدهم میلادی به بعد این مفهوم تعمیم یافته و فراگیر شامل توسعه انسانی نیز شده است. در حقیقت فرهنگ در غرب معنای آغازین را که خصلتی عملی داشته، پشت سر نهاده است و به سوی معنایی استعاره یی سیر می کند.

در عین حال دیده می شود فرهنگ محدود به فراگیری مشخصی نیز نشده و فراگیری عام را که در ضمن خصلتی انتزاعی دارد، می نمایاند. درست از همین جا و با جذب معنایی انتزاعی است که واژه فرهنگ تحول پیچیده یی را در تاریخ مدرن می پیماید. مفهوم فرهنگ در حوزه علوم اجتماعی همواره در معرض تفسیرها و تعبیرهای مختلف قرار داشته است، از این رو تنوع و گستردگی معانی کمتر امکان آن را به وجود آورده است تا بر سر گستره موضوعی آن وحدت نظر به وجود آید. دگرگونی های پدیدآمده در مفهوم فرهنگ به خصوص بر اثر گسترش ارتباطات رشد روند جهانی شدن و تحول نظام آموزش، گستره تاثیرگذاری و نقش های آن حوزه را نیز تغییر داده است. در واقع ما در زمان حاضر بیش از هر موقع دیگر، در معرض اندیشه های متفاوت در قالب های شفاهی، کتبی یا تصویری قرارگرفته ایم. این اندیشه ها است که جوهر و محصول فرهنگ به حساب می آیند. به میزانی که از طبیعت فاصله می گیریم، آن را از نو می آراییم و می توانیم به آن معنای تازه یی بدهیم. زندگی فردی و جمعی ما از طریق کوشش های متنوع در پرتو اندیشه ها سنجیده می شود. تصورات ما از جهان واقع جهت دهنده اعمال و کردار در ارتباط با محیط پیرامون مان است.

با توجه به همین تعبیر از اندیشه است که فریدریش تنبروک (۱۹۹۴-۱۹۱۹) می گوید؛ به معنی وسیع کلمه، هرآنچه انسان می کند و هر آنچه عمل او به بار می آورد، در حوزه فرهنگ قرار می گیرد. به نظر او، اندیشه جوهر فرهنگ است، زیرا کلید تفسیر واقعیت را به دست می دهد. به همان میزان که فرهنگ بنیادهای اجتماعی دارد، اجتماع هم بنیادهای فرهنگی دارد. براساس تعاریف کلاسیک، فرهنگ را شامل «تمامی عادات جامعه» می دانند، یعنی اگر جامعه را مجموعه افرادی سازمان یافته بدانیم که شیوه زندگی خاصی دارند، در این صورت فرهنگ یعنی شیوه زندگی. تسودی باربو (متولد ۱۹۱۹) در کتاب جامعه، فرهنگ و شخصیت می نویسد؛ بیشتر تعریف های فرهنگ بر دو نکته تاکید می گذارند؛ نخست بر عناصر فرهنگ، چه به صورت عادات اجتماعی جلوه گر شوند و چه به صورت روش زندگی جامعه تظاهر یابند، دوم بر تاثیر انگیزاننده و هنجاری این عناصر نسبت به رفتار خود.

به بیان دیگر کارکرد ویژه فرهنگ، آفرینش و نگهداری تداوم و همبستگی میان افراد جامعه معین است. اصطلاحاتی چون باورهای مشترک، اندیشه ها، ارزش ها و همچنین الگوهای رفتار اغلب در همین چارچوب به کار می روند. یکی از مهم ترین تعریف های فرهنگ که از جمله تعریف های پایه و کلاسیک است، توسط ادوارد بارنت تایلور انسان شناس انگلیسی ارائه شده است. او در کتاب فرهنگ ابتدایی که در سال ۱۸۷۱ منتشر شده، فرهنگ را این گونه تعریف کرده است؛ فرهنگ آن کل تالیفی است که شامل معرفت، اعتقاد، هنر، اخلاقیات، قانون، آداب، همه توانایی ها و عادات مکتسب انسان به مثابه یک عضو جامعه می شود. به مدت چند دهه، تعریفی که تایلور ارائه داده بود، مورد پذیرش گسترده یی قرار گرفت.

اما از اوایل قرن بیستم، به ویژه با طرح مباحث نسبیت گرایانه دیدگاه های وحدت گرای قرن ۱۹ کم کم رنگ باخت و تعاریف گوناگون و متکثری ارائه شد. این تعاریف عمدتاً به سوی تجرید و مفهومی شدن پیش می رود. یکی از کارهای برجسته و جامعی که در این زمینه انجام شده، کار مشترک دو فیلسوف اجتماعی امریکایی کروبر و کلوکون است که به سامان بخشیدن و ضابطه مند کردن تعاریف کمک چشمگیری کرد. آنها در کتاب مروری انتقادی بر مفاهیم و تعاریف فرهنگ، تعریف از فرهنگ را جمع آوری و دسته بندی و تنظیم کرده و در شش طبقه جای داده اند. در این تقسیم بندی برای هر طبقه یکی از مهم ترین نظریه پردازان معاصر آن به نمایندگی انتخاب شده است.

هادی خانیکی

مدیرعامل موسسه بین المللی گفت وگوی فرهنگ ها و تمدن ها