شنبه, ۱۶ تیر, ۱۴۰۳ / 6 July, 2024
مجله ویستا

کیفیت نزول قرآن و رهیافت های گوناگون آن


کیفیت نزول قرآن و رهیافت های گوناگون آن

چگونگی نزول قرآن از مباحث کهن تفسیری و کلامی است که مطمح نظر عالمان اسلامی قرار گرفته است امروزه با پیش کشیدن مباحث تجربة دینی و تفسیر حقیقت دین و نبوت بر آن, برخی از روشنفکران, به انکار نزول آسمانی پرداخته و حقیقت قرآن را معلول تجربة دینی پیامبر اسلام۹ تفسیر کرده اند

چگونگی‌ نزول‌ قرآن‌ از مباحث‌ کهن‌ تفسیری‌ و کلامی‌ است‌ که‌ مطمح‌ نظر عالمان‌ اسلامی‌ قرار گرفته‌ است. امروزه‌ با پیش‌ کشیدن‌ مباحث‌ تجربة‌ دینی‌ و تفسیر حقیقت‌ دین‌ و نبوت‌ بر آن، برخی‌ از روشنفکران، به‌ انکار نزول‌ آسمانی‌ پرداخته‌ و حقیقت‌ قرآن‌ را معلول‌ تجربة‌ دینی‌ پیامبر اسلام۹ تفسیر کرده‌اند.

نویسنده‌ در این‌ مقاله‌ به‌ تدوین‌ و تحلیل‌ دیدگاه‌های‌ کهن‌ و معاصر از چگونگی‌ نزول‌ قرآن‌ می‌پردازد که‌ عبارتند از:

۱) نزول‌ لفظی‌ (قرآن‌ عین‌ کلام‌ خدا)؛

۲) نزول‌ معنایی‌ (قرآن‌ کلام‌ نبوی)؛

۳) انکار نزول‌ (قرآن‌ محصول‌ تجربة‌ دینی‌ پیامبر)؛

۴) نزول‌ حقیقت‌ مجردة‌ قرآن‌ (تفسیر عرفانی).

در این‌ نوشتار، روشن‌ خواهد شد نظریة‌ اول‌ که‌ نظریة‌ معروف‌ متکلمان‌ و مفسران‌ است، هر چند با ظواهر آیات‌ سازگاری‌ دارد، مبانی‌ و اصول‌ فلسفی‌ و عرفانی، آن‌ را بر نمی‌تابد که‌ در متن‌ مقاله‌ به‌ نظریه‌ بزرگانی‌ مانند محیی‌الدین، صدرالمتألهین‌ و امام‌ خمینی‌ اشاره‌ خواهد شد. نظریة‌ چهارم، برگزیدة‌ عارفان‌ و حکمت‌ متعالیه‌ است‌ که‌ با آیات‌ و مبانی‌ عقلی‌ و فلسفی‌ جمع‌ می‌شود.

قرآن‌ کریم، یگانه‌ کتاب‌ اصیل‌ آسمانی‌ است‌ که‌ امروزه، بشر از آن‌ کسب‌ فیض‌ و هدایت‌ می‌کند. قرآن، طی‌ ۲۳ سال‌ دورة‌ نبوت‌ حضرت‌ محمد۹ در تجربة‌های‌ وحیانی‌ گوناگون‌ به‌ وسیلة‌ خداوند بر حضرت‌ نازل‌ می‌شد. از آن‌ جا که‌ نزول‌ قرآن‌ و مخاطب‌ آن‌ به‌ حضرت‌ محمد۹ اختصاص‌ یافته‌ است، شناخت‌ حقیقت‌ نزول‌ آن‌ برای‌ دیگران‌ که‌ در واقع‌ نامحرم‌ تلقی‌ می‌شوند، امری‌ دشوار و شاید محال‌ باشد. باری‌ می‌توان‌ اضلاعی‌ از آن‌ را با اتکا به‌ آیه‌های‌ قرآنی‌ و نیز کلمات‌ نورانی‌ مخاطب‌ وحی‌ حضرت‌ محمد۹ و اصول‌ فلسفه‌ و عرفان‌ باز شناخت؛ اما در تفسیر چگونگی‌ نزول‌ قرآن‌ با اتکا به‌ قرآن‌ و روایات، دیدگاه‌های‌ گوناگونی‌ ارائه‌ شده‌ است‌ که‌ در این‌ جا به‌ اختصار به‌ تحلیل‌ و بررسی‌ آن‌ها می‌پردازیم.

● رهیافت‌ اول: نزول‌ لفظی‌ (قرآن، کلام‌ خدا)

دیدگاه‌ مشهور بر این‌ اعتقاد است‌ که‌ عین‌ آیات‌ و الفاظ‌ قرآن‌ را فرشتة‌ وحی‌ (جبرئیل) از خداوند دریافت‌ می‌کند و به‌ پیامبر۹ انتقال‌ می‌دهد؛ اما چگونگی‌ دریافت‌ وحی‌ یا با صعود و تلبس‌ پیامبر۹ به‌ صورت‌ فرشته‌ است‌ که‌ رهاورد تکامل‌ روحی‌ او است‌ یا این‌ که‌ فرشته، به‌ صورت‌ بشر متمثل‌ می‌شود، و پیامبر، وحی‌ را از آن‌ دریافت‌ می‌کند.

زرکشی‌ در این‌ باره‌ می‌نویسد:

والتنزیل‌ له‌ طریقان: احدهما: ان‌ رسول‌ ا۹ انخلع‌ من‌ صورة‌ البشریة‌ الی‌ صورة‌ الملائکة‌ و اخذه‌ من‌ جبرئیل‌ و الثانی: ان‌ الملک‌ انخلع‌ الی‌ البشریة‌ حتی‌ یأخذ الرسول‌ منه‌ (زرکشی، ۱۴۲۲: ج‌ ۱، ص‌ ۲۹۰).

دیدگاه‌ پیشین‌ دیدگاه‌ اکثریت‌ اندیشه‌وران‌ متقدم‌ و معاصر است‌ که‌ این‌ جا به‌ نظریة‌ علا‌ مه‌ طباطبایی‌ بسنده‌ می‌شود.

فان‌ الفاظ‌ القرآن‌ نازلة‌ من‌ عنده‌ تعالی‌ کما ان‌ معانیها نازلة‌ من‌ عنده‌ علی‌ ماهو ظاهر قوله‌ تعالی۱۷ (المیزان، ج‌ ۱۵، ص‌ ۳۱۷).

برخی‌ معاصران‌ نیز (جوادی‌ آملی، مبدأ و معاد، ص‌ ۷۸؛ مصباح‌ یزدی، ۱۳۷۶،: ج‌ ۱، ص‌ ۹۳) از این‌ نظریه‌ جانبداری‌ کرده‌اند.

● دلیل‌ نظریه‌

طرفداران‌ این‌ نظریه‌ به‌ آیات‌ متعددی‌ تمسک‌ کرده‌اند که‌ اشاره‌ می‌شود.

۱) نسبت‌ وحی‌ قرآن‌ به‌ خدا

خداوند، وحی‌ آیات‌ قرآن‌ را به‌ مقام‌ قدسی‌ خویش‌ نسبت‌ می‌دهد و با صراحت‌ می‌فرماید که‌ ما وحی‌ کردیم، و قرآن، جز وحی‌ نیست.

کَذلَِ‌ یُوحِی‌ اًِلَیَ‌ وَ‌اًِلَی‌ الَّذِینَ‌ مِن‌ قَبلَِ‌ اللَّهُ‌ العَزِیزُ‌ الحَکِیمُ‌ (شوری‌ (۴۲): ۳).

وَکَذلَِ‌ أَوحَینَا اًِلَیَ‌ رُوحاً‌ مِن‌ أَمرِنَا مَا کُنتَ‌ تَدرِ‌ی‌ مَا الکِتَابُ‌ وَ‌لاَ‌ الاًِیمَانُ‌ (شوری‌ (۴۲): ۵۲).

أَوحَینَا اًِلَیَ‌ هذَ‌ا القُر‌آنَ‌ وَ‌اًِن‌ کُنتَ‌ مِن‌ قَبلِهِ‌ لَمِنَ‌ الغَافِلِینَ‌ (یوسف‌ (۱۲): ۳).

وَ‌أُوحِیَ‌ اًِلَیَّ‌ هذَ‌ا القُر‌آنُ‌ لاِ‌ ُنذِرَکُم‌ بِهِ‌ وَمَن‌ بَلَغَ‌ (انعام‌ (۹): ۱۹).

قُل‌ اًِنَّمَا أَتَّبِعُ‌ مَایُوحَی‌ اًِلَیَّ‌ مِن‌ رَبٍّی‌ (اعراف‌ (۷): ۲۰۳ و نیز کهف‌ (۱۸): ۱۱۰؛ فصلت‌ (۴۱): ۶؛ آل‌ عمران‌ (۳): ۴۴؛ نجم‌ (۵۳): ۱۰؛ شوری‌ (۴۲): ۷).

۲) نسبت‌ انزال‌ قرآن‌ به‌ خداوند

آیات‌ دال‌ بر وحیانی‌ بودن‌ قرآن، خود روشنگر نزول‌ وحی‌ از سوی‌ خداوند است؛ اما احتمال‌ ضعیفی‌ وجود دارد که‌ گفته‌ شود: منظور از وحی‌ خداوند، همان‌ الهام‌ قلبی‌ و وحی‌ نفسی‌ است‌ و بر نزول‌ وحی‌ از سوی‌ خداوند به‌ وسیلة‌ فرشته‌ وحی‌ دلالت‌ نمی‌کند. برای‌ دفع‌ چنین‌ احتمالی‌ به‌ آیاتی‌ می‌توان‌ استناد کرد که‌ در آن‌ها به‌ جای‌ وحی، از واژگان‌ نزول، تنزیل‌ و انزال‌ استفاده‌ شده‌ که‌ در رساندن‌ نزول‌ وحی‌ و قرآن‌ از بیرون‌ نفس‌ نبوی‌ رساتر است. آیات‌ ذیل‌ با صراحت‌ از نزول‌ وحی، قرآن، تورات‌ و انجیل‌ بر پیامبر از سوی‌ خداوند سخن‌ به‌ میان‌ می‌آورد:

نَزَّلَ‌ عَلَیَ‌ الکِتَابَ‌ بِالحَقٍّ‌ مُصَدٍّقاً‌ لِمَا بَینَ‌ یَدَیهِ‌ وَ‌أَنزَلَ‌ التَّورَ‌اةَ‌ وَ‌الاًِنجِیلَ‌ (آل‌ عمران‌ (۳): ۳).

وَ‌أَنزَلَ‌ اللهُ‌ عَلَیَ‌ الکِتَابَ‌ وَ‌الحِکمَةَ‌ وَ‌عَلَّمََ‌ مَا لَم‌ تَکُن‌ تَعلَمُ‌ (نسأ (۴): ۱۱۳).

وَنَزَّلنَا عَلَیَ‌ الکِتَابَ‌ تِبیَاناً‌ لِکُلٍّ‌ شَیءٍ‌ (نحل‌ (۱۶): ۸۹).

تَنزِیلٌ‌ مِن‌ رَبٍّ‌ العَالَمِینَ‌ (حاقه‌ (۶۹): ۴۴).

اًِنَّا نَحنُ‌ نَزَّلنَا الذٍّکرَ‌ وَ‌اًِنَّا لَهُ‌ لَحَافِظُونَ‌ (حجر (۱۵): ۹).

وَ‌اًِن‌ کُنتُم‌ فِی‌ رَیبٍ‌ مِمَّا نَزَّلنَا عَلَی‌ عَبدِنَا فَأتُوا بِسُورَةٍ‌ مِن‌ مِثلِهِ‌ (بقره‌ (۲): ۲۳ و نیز: زخرف‌ (۴۳): ۳؛ عنکبوت‌ (۲۹): ۴۷).

آیة‌ اخیر که‌ به‌ آیة‌ تحد‌ی‌ معروف‌ است، از همة‌ انسان‌ها می‌خواهد با صرف‌ همة‌ توان‌ علمی‌ خود، یک‌ سوره‌ مثل‌ قرآن‌ را بیاورند. خود این‌ تحد‌ی‌ و عدم‌ معارضة‌ انسان، گواه‌ دیگر بر الاهی‌ بودن‌ قرآن‌ مجید است.

۳) نسبت‌ تلاوت‌ قرآن‌ به‌ خدا

استعمال‌ واژة‌ تلاوت‌ در معنای‌ خواندن‌ و ابلاغ‌ گزاره‌ به‌ مخاطب، کاربرد رایج‌ و متداول‌ است. خداوند برای‌ تبیین‌ مسألة‌ وحی، در چند آیه‌ از واژگان‌ تلاوت‌ استفاده‌ کرده‌ است‌ تا توهم‌ وحی‌ نفسی‌ و الهام‌ نشود.

ذلَِ‌ نَتلُوهُ‌ عَلَیَ‌ مِنَ‌ الاَّیَاتِ‌ وَ‌الذٍّکرِ‌ الحَکِیمِ‌ (آل‌عمران‌ (۳): ۵۸).

تِلَ‌ آیَاتُ‌ اللهِ‌ نَتلُوهَا عَلَیَ‌ بِالحَقٍّ‌ (بقره‌ (۲): ۲۵۲).

آیة‌ پیشین‌ بعینه‌ در آیة‌ ۱۰۸ آل‌عمران‌ تکرار شده‌ است. نکتة‌ دیگر این‌ که‌ آیات‌ تلاوت، افزون‌ بر دلالت، بر آسمانی‌ بودن‌ قرآن‌ بر نزول‌ لفظی‌ آن‌ نیز تأکید می‌کند.

آیات‌ پیش‌گفته، تلاوت‌ قرآن‌ را به‌ خداوند و فرشتگان‌ نسبت‌ می‌داد. چهار آیه‌ دیگر وجود دارد که‌ در آن‌ها تلاوت‌ به‌ خود پیامبر۹ نسبت‌ داده‌ شده‌ است.

قُل‌ لو‌ شَأَ‌ اللَّهُ‌ مَا تَلَوتُهُ‌ عَلَیکُم‌ وَ‌لاَ‌ أَدرَ‌اکُم‌ بِهِ‌ (یونس‌ (۱۰): ۱۶).

قُل‌ تَعَالَو‌ا أَتلُ‌ مَاحَرَّمَ‌ رَبُّکُم‌ عَلَیکُم‌ (انعام‌ (۶): ۱۵۱).

وَیَسأَلُونََ‌ عَن‌ ذِ‌ی‌ القَرنَینِ‌ قُل‌ سَأَتلُوا عَلَیکُم‌ مِنهُ‌ ذِکراً‌ (کهف‌ (۱۸): ۸۳).

وَ‌أَن‌ أَتلُوَ‌ا القُر‌آنَ‌ فَمَنِ‌ اهتَدَ‌ی‌ فَاًِنَّمَا یَهتَدِ‌ی‌ لِنَفسِهِ‌ (نمل‌ (۲۷): ۹۲).

دلالت‌ آیات‌ پیشین‌ از آیات‌ پیش‌ از آن‌ روشن‌تر است؛ زیرا تلاوت‌ همان‌ طوری‌ که‌ گفته‌ شد، فعل‌ خواندن‌ و قرائت‌ از روی‌ نسخه‌ای‌ است. از آن‌ جا که‌ خود پیامبر۹ امی‌ و قادر بر نوشتن‌ نبود نمی‌توانست‌ نسخه‌ای‌ بنویسد و از روی‌ آن‌ بخواند؛ پس‌ تلاوت‌ حضرت‌ به‌ قرآن‌ و نسخه‌ای‌ مربوط‌ می‌شود که‌ فرشته‌ وحی‌ آورده‌ است.

۴) نسبت‌ قول‌ به‌ قرآن‌

بعضی‌ آیات، وحی‌ را قول‌ و سخن‌ الاهی‌ وصف‌ می‌کنند که‌ خود روایتگر نسبت‌ الفاظ‌ وحی‌ به‌ خداوند است‌ و این‌ که‌ وحی‌ از سنخ‌ قول‌ و گفتار است.

اًِنَّهُ‌ لَقَولُ‌ رَسُولٍ‌ کَرِیمٍ‌ (حاقه‌ (۶۱): ۴۰).

اًِنَّهُ‌ لَقَولٌ‌ فَصلٌ‌ (طارق‌ (۸۶): ۱۳).

۵) نسبت‌ قرائت‌ قرآن‌ به‌ خداوند

برخی‌ دیگر از آیات‌ بر قرائت‌ و خواندن‌ قرآن‌ از سوی‌ خداوند بر پیامبر۹ دلالت‌ می‌کند که‌ مثبِت‌ گزاره‌ای‌ بودن‌ وحی‌ است.

سَنُقرِئَُ‌ فَ‌لاَ‌ تَنسَی‌ (اعلی‌ (۸۷): ۶).

فَاًِذَ‌ا قَرَ‌انَاهُ‌ فَ‌اتَّبِع‌ قُر‌آنَهُ‌ (قیامت‌ (۷۵): ۱۸).

آیة‌ اول، از قرائت‌ و خواندن‌ قرآن‌ خبر داده‌ و پیامبر را از فراموشی‌ آن‌ نهی‌ می‌کند و آیة‌ دوم، ضمن‌ تأکید بر قرائت‌ قرآن، پیامبر را به‌ تبعیت‌ از قرائت‌ قرآن‌ امر می‌کند که‌ مثبت‌ نزول‌ لفظی‌ قرآن‌ است.

تحلیل‌ و بررسی‌ پنج‌ دلیل‌ پیش‌گفته‌

در تبیین‌ نظریة‌ عارفان‌ (نزول‌ حقیقت‌ مجرد قرآن) بیان‌ خواهد شد که‌ مقصود از «وحی»، «انزال»، «تلاوت»، «قول» و «قرائت»، معنای‌ ظاهری‌ تلاوت‌ و قول‌ و قرائت‌ به‌ وسیلة‌ خداوند نیست؛ چرا که‌ آن‌ به‌ وجود ماد‌ی‌ منحصر است؛ بلکه‌ مقصود، اعطا و انزال‌ وجود مجرد قرآن‌ به‌ وسیلة‌ حق‌ متعالی‌ به‌ پیامبر خویش‌ است، که‌ این‌ اعطا و انزال، نخستین‌ بار بر صادر اول‌ (حقیقت‌ محمدیه) تجلی‌ و ظهور یافته‌ است؛ سپس‌ به‌ وسیلة‌ صادر اول‌ به‌ مراتب‌ پایین‌ وجود و در واپسین‌ مرحله، به‌ عنصر ماد‌ی‌ نفس‌ نبوی، اعطا شده‌ است. از آن‌ جا که‌ فیاض‌ و مبدأ وجود حقیقت‌ مجردة‌ قرآن، خداوند است‌ و علت‌های‌ واسطه‌ نیز در حدوث‌ و بقا به‌ آن‌ نیازمندند، می‌توان‌ نزول‌ قرآن‌ را به‌ نسبت‌ حقیقت‌ به‌ خداوند نسبت‌ داد، و این، با نظریة‌ عارفان‌ منافاتی‌ ندارد که‌ حقیقت‌ محمدیه‌ را در نزول‌ قرآن‌ دخیل‌ می‌دانند. توضیح‌ بیش‌تر آن‌ در تحلیل‌ نظریة‌ عارفان‌ خواهد آمد.

۶) نسبت‌ قرآن‌ به‌ فرشته‌ و مشاهدة‌ آن‌

آیات‌ پیشین، نزول‌ را به‌ صورت‌ متکلم‌ وحده‌ یا مع‌الغیر به‌ خداوند نسبت‌ می‌داد؛ اما بعضی‌ از آیات، نزول‌ و تعلیم‌ قرآن‌ را به‌ فرشتة‌ مخصوص‌ الاهی‌ نسبت‌ می‌دهند.

نَزَلَ‌ بِهِ‌ الرُّوحُ‌ الأَمِینُ، عَلَی‌ قَلبَِ‌ لِتَکُونَ‌ مِنَ‌ المُنذِرِینَ، بِلِسَانٍ‌ عَرَبِی‌ مُبِینٍ‌ (شعرأ (۲۶): ۱۹۳).

قُل‌ نَزَّلَهُ‌ رُوحُ‌ القُدُسِ‌ مِن‌ رَّبٍَّ‌ بِ‌الحَقٍّ‌ (نحل‌ (۱۶): ۱۰۲).

قُل‌ مَن‌ کَانَ‌ عَدُوًّ‌ا لِجِبرِیلَ‌ فَاًِنَّهُ‌ نَزَّلَهُ‌ عَلَی‌ قَلبَِ‌ بِاًِذنِ‌ اللهِ‌ (بقره‌ (۲): ۹۷).

سه‌ آیة‌ پیشین‌ بر وجود واسطه‌ در نزول‌ وحی‌ الاهی‌ بر پیامبر اسلام۹ تأکید می‌کند که‌ نام‌ این‌ واسطه‌ها، «روح‌ الأ‌مین»، «روح‌ القدس» و «جبرئیل» است.

تحقیق‌ این‌ که‌ آیا سه‌ اسم‌ پیش‌گفته، حقیقت‌ واحد یا متغایر از یک‌دیگرند و فعل‌ و فاعلیت‌ آنان‌ در طول‌ یک‌دیگر است، مجال‌ دیگری‌ را می‌طلبد (المیزان: ج‌ ۱۵، ص‌ ۳۴۶)؛ اما قدر متیقن‌ بر وجود واسطه‌ در نزول‌ قرآن، دلالت‌ صریح‌ دارند.

آیة‌ ذیل، وحی‌ را به‌ فرشتة‌ حق‌ با وصف‌ «شدید القوی» نسبت‌ می‌دهد که‌ مفسران‌ آن‌ را بر جبرئیل‌ تطبیق‌ می‌کنند (مجلسی، ۱۳۶۲: ج‌ ۱۸، ص‌ ۲۴۷).

اًِن‌ هُوَ‌ اًِ‌لاَّ‌ وَحیٌ‌ یُوحَی‌ عَلَّمَهُ‌ شَدِیدُ‌ القُوَ‌ی‌ (نجم‌ (۵۳): ۴ و ۵).

آیات‌ بعدی، از مشاهدة‌ فرشتة‌ حامل‌ وحی، به‌ صورت‌ اصلی‌ خود در دو زمان‌ خبر می‌دهد.

ذُو مِرَّةٍ‌ فَ‌استَوَ‌ی‌ وَ‌هُوَ‌ بِالأُفُقِ‌ الأَ‌علَی‌ ثُمَّ‌ دَنَا فَتَدَلَّی‌ فَکَانَ‌ قَابَ‌ قَوسَینِ‌ أَو‌ أَدنَی‌ فَأَوحَی‌ اًِلَی‌ عَبدِهِ‌ مَا أَوحَی‌ مَا کَذَبَ‌ الفُؤَ‌ادُ‌ مَا رَ‌أَ‌ی‌ أَفَتُمارُونَهُ‌ عَلَی‌ مَا یَرَ‌ی‌ وَلَقَد‌ رَ‌آهُ‌ نَزلَةً‌ أُخرَ‌ی‌ عِندَ‌ سِدرَةِ‌ المُنتَهَی‌ (همان: ۶ و ۱۴).

براساس‌ دیدگاه‌ مفسران، فرشتة‌ مذکور جبرئیل‌ است‌ که‌ پیامبر۹ او را به‌ صورت‌ اصلی‌ مشاهده‌ کرده‌ است.

▪ تحلیل‌ و بررسی‌

در تحلیل‌ آن‌ باید گفت‌ که‌ نزول‌ یک‌ لایه‌ از حقیقت‌ مجرد قرآن‌ به‌ وسیلة‌ فرشته‌ (جبرئیل) بر عنصر ماد‌ی‌ حضرت‌ محمد۹ با مبانی‌ عرفانی‌ قابل‌ تبیین‌ است. در عرفان، مبرهن‌ شده‌ است‌ که‌ نخستین‌ وجود ممکن، حقیقت‌ محمدیه‌ است‌ که‌ وجودهای‌ دیگر از آن‌ کسب‌ فیض‌ کرده‌اند. فرشتگان، از آن‌ جمله‌ جبرئیل، معلول‌ و متجلی‌ حقیقت‌ محمدیه‌ و تحت‌ تعلیم‌ و تربیت‌ آن‌ حقیقت‌ است. جبرئیل، با دریافت‌ بخشی‌ از حقیقت‌ مجرد قرآن‌ از حقیقت‌ محمدیه، آن‌ را به‌ کالبد ماد‌ی‌ پیامبر۹ انتقال‌ می‌دهد و این‌ منافاتی‌ ندارد که‌ نفس‌ نبوی‌ پیامبر۹ می‌تواند با اتصال‌ به‌ عالم‌ غیب‌ و حقیقت‌ محمدیه، خود بدون‌ واسطه‌ قرآن‌ را از آن‌ وعا دریافت‌ کند. توضیح‌ بیش‌تر آن‌ خواهد آمد.

۷) ناشناخته‌ ماندن‌ فرشته‌ و خوف‌ از او

از بعضی‌ آیات‌ استفاده‌ می‌شود که‌ خداوند، فرشتگان‌ و نمایندگان‌ خود را در بعضی‌ مواقع‌ به‌ صورت‌ ناشناس‌ و چهرة‌ آدمی‌ به‌ صورت‌ مهمان‌ نزد پیامبران‌ می‌فرستاد و پیامبر نیز چهره‌ آنان‌ را نمی‌شناخت؛ چنان‌ که‌ چند انسان‌ به‌ صورت‌ مهمان‌ وارد خانة‌ حضرت‌ ابراهیم‌ شدند و میزبان‌ نیز برای‌ مهمان‌ خود گوشت‌ گوساله‌ بریانی‌ آماده‌ کرد و سر سفره‌ گذاشت. با عدم‌ توجه‌ مهمان‌ به‌ غذا که‌ در عرف‌ نشان‌ از سوء نیت‌ مهمان‌ می‌کند، خوفی‌ بر ابراهیم‌ عارض‌ شد. این‌ جا است‌ که‌ مهمانان‌ خودشان‌ را معرفی‌ می‌کنند و خودشان‌ را رسولان‌ الاهی‌ می‌خوانند.

وَلَقَد‌ جَأَت‌ رُسُلُنَا اًِبرَ‌اهِیَم‌ بِ‌البُشرَ‌ی‌ قَالُوا سَ‌لاَماً‌ قَالَ‌ سَ‌لاَمٌ‌ فَمَا لَبِثَ‌ أَن‌ جَأَ‌ بِعِجلٍ‌ حَنِیذٍ»، فَلَمَّا رَ‌أی‌ أَیدِیَهُم‌ لاَ‌ تَصِلُ‌ اًِلَیهِ‌ نَکِرَ‌هُم‌ وَ‌أَوجَسَ‌ مِنهُم‌ خِیفَةً‌ قَالُوا لاَ‌ تَخَف‌ اًِنَّا أُرسِلنَا اًِلَی‌ قَومِ‌ لُوطٍ‌ (هود (۱۱): ۶۹ و ۷۰).

‌داستان‌ پیشین‌ با کمی‌ تفاوت‌ در سورة‌ حجر (۱۵) آیات‌ ۵۱ به‌ بعد تکرار شده‌ است.

فرستادگان، پس‌ از ترک‌ حضرت‌ ابراهیم، به‌ محضر حضرت‌ لوط‌ وارد می‌شوند و او نیز آنان‌ را نمی‌شناسد.

فَلَمَّا جَأَ‌ آلَ‌ لُوطٍ‌ المُرسَلُونَ‌ قَالَ‌ اًِنَّکُم‌ قَومٌ‌ مُّنکَرُونَ‌ (حجر (۱۵): ۶۱ و ۶۲).

وَلَمَّا جَأَت‌ رُسُلُنَا لُوطاً‌ سِیءَ‌ بِهِم‌ وَضَاقَ‌ بِهِم‌ ذَر‌عاً‌ وَقَالَ‌ هذَ‌ا یَومٌ‌ عَصِیبٌ‌ (هود (۱۱): ۷۷).

از این‌ آیات‌ برمی‌آید که‌ نزول‌ فرشتگان، با علم‌ و امر نبوی‌ نیست؛ بلکه‌ گاهی‌ نفس‌ نبوی، از وجود فرشتة‌ حامل‌ پیام‌ آسمانی‌ آگاه‌ نمی‌شود و در این‌ نوع‌ وحی‌ هیچ‌ صعودی‌ از سوی‌ نفس‌ نبوی‌ وجود ندارد؛ بلکه‌ همه‌اش‌ تنزل‌ است‌ و آن‌ نه‌ با نظریة‌ فیلسوفان‌ و عارفان‌ که‌ با دیدگاه‌ ربانی‌ وحی‌ سازگار است.

حضرت‌ محمد۹ خود دو مرتبه، یکی‌ در آغاز وحی‌ در افق‌ اعلا و مرتبة‌ دوم‌ در اثنای‌ وحی‌ (و در معراج‌ بنا به‌ نقلی) مشاهده‌ کرد؛ اما به‌ صورت‌ متمثل‌ (به‌ شکل‌ یکی‌ از صحابه‌ به‌ نام‌ دحیه‌ کلبی‌ که‌ چهره‌ای‌ بسیار زیبا داشت) جبرئیل‌ را فراوان‌ مشاهده‌ می‌کرد (مجلسی، ۱۳۶۲: ج‌ ۲۰، ص‌ ۲۱۰).

نسبت‌ وحی‌ و قرآن‌ به‌ جبرئیل‌ و مشاهدة‌ وی، در آیة‌ ذیل‌ نیز آمده‌ است.۱۸

اًِنَّهُ‌ لَقَولُ‌ رَسُولٍ‌ کَرِیمٍ‌ (حاقه‌ (۶۹): ۴۰)؛ وَلَقَد‌ رَ‌آهُ‌ بِ‌الأُفُقِ‌ المُبِینِ‌ (تکویر (۸۱): ۲۳).۱۹

آیة‌ دیگر، وحی‌ از طریق‌ فرشته‌ را یکی‌ از راه‌های‌ سه‌ گانة‌ وحی‌ بر می‌شمارد.

أَو‌ یُرسِلَ‌ رَسُولاً‌ فَیُوحِیَ‌ بِاًِذنِهِ‌ مَا یَشَأُ‌ (شوری‌ (۴۲): ۵۱).

▪ تحلیل‌ و بررسی‌

این‌ که‌ پیامبران‌ پیشین‌ در برخی‌ موارد، فرشتگان‌ را نمی‌شناختند یا وحی‌ را از آنان‌ دریافت‌ می‌کردند، به‌ مورد بحث‌ یعنی‌ نزول‌ قرآن‌ به‌ وسیلة‌ پیامبر اسلام۹ ارتباطی‌ ندارد. مرتبة‌ وجود پیامبر اسلام۹ با دیگر پیامبران‌ قابل‌ مقایسه‌ نیست؛ چرا که‌ پیامبر اسلام‌ صادر اول‌ و دیگر وجودها حتی‌ پیامبران‌ اولوالعزم، پرتو وجود حضرت‌ هستند؛ پس‌ وحی‌ پیامبران‌ دیگر می‌تواند از طریق‌ «رسول» باشد.

نکتة‌ دیگر این‌ که‌ پیش‌تر گفته‌ شد: انتقال‌ وحی‌ به‌ وسیلة‌ جبرئیل‌ و مشاهدة‌ آن، با نظریة‌ عارفان‌ منافاتی‌ ندارد؛ اما این‌ که‌ حضرت‌ محمد۹ جبرئیل‌ را به‌ صورت‌ دحیه‌ کلبی‌ مشاهده‌ می‌کرد، به‌ کالبد ماد‌ی‌ پیامبر بر می‌گردد که‌ از حقیقت‌ محمدیه‌ خویش‌ منقطع‌ بود.

۸) یادآوری‌ تاریخ‌ امت‌های‌ پیشین‌

قرآن‌ کریم، علم‌ و خبر دادن‌ پیامبر اسلام۹ از تاریخ‌ و جزئیات‌ احوال‌ پیامبران‌ و امت‌های‌ پیشین‌ را به‌ خداوند نسبت‌ می‌دهد که‌ علم‌ و قصة‌ آن‌ بر حسب‌ نیاز طی‌ وحیی‌ در اختیار پیامبر قرار می‌گرفت.

نَحنُ‌ نَقُصُّ‌ عَلَیَ‌ أَحسَنَ‌ القَصَصِ‌ بِمَا أَوحَینَا اًِلَیَ‌ هذَ‌ا القُر‌آنَ‌ وَ‌اًِن‌ کُنتَ‌ مِن‌ قَبلِهِ‌ لَمِنَ‌ الغَافِلِینَ‌ (یوسف‌ (۱۲): ۳).

آیة‌ پیش‌ گفته‌ ضمن‌ نسبت‌ دادن‌ بازگویی‌ تاریخ‌ امت‌ها به‌ خداوند، با صراحت‌ تأکید می‌کند که‌ علم‌ پیامبر۹ بر این‌ تاریخ‌ها فقط‌ با وحی‌ آسمانی‌ تحقق‌ یافته‌ است‌ و پیامبر پیش‌ از این، از تاریخ‌ آن‌ها غافل‌ بود.

آیة‌ مذکور، این‌ اد‌عا را که‌ پیامبران‌ پیشین‌ به‌ وسیلة‌ پیامبران، از مجاری‌ عادی‌ مانند مطالعة‌ تاریخ‌ یا شنیدن‌ از مورخان‌ و دین‌پژوهان‌ عصر خویش‌ از وقایع‌ تاریخی‌ آگاه‌ می‌شوند، رد می‌کند.

آیة‌ دیگر به‌ پیامبر۹ یادآوری‌ می‌کند که‌ آن‌ چه‌ از قصة‌ پیامبران‌ بازگو و وحی‌ شده، به‌ بعضی‌ از پیامبران‌ مربوط‌ می‌شود و به‌ قصة‌ پیامبران‌ دیگر پرداخته‌ نشده‌ است.

وَرُسُ‌لاً‌ قَد‌ قَصَصناهُم‌ عَلَیَ‌ مِن‌ قَبلُ‌ وَرُسُ‌لاً‌ لَم‌ نَقصُصهُم‌ عَلَیَ‌ (نسأ (۴): ۱۶۴).

پاسخ‌ این‌ اشکال‌ نیز از پاسخ‌ پیشین‌ روشن‌ می‌شود. از آن‌ جا که‌ کالبد عنصری‌ پیامبر از گذشته‌ خبر نداشته‌ است، اخبار پیشین‌ به‌ وسیلة‌ فرشته‌ و وحی‌ به‌ حضرت‌ منتقل‌ می‌شد؛ افزون‌ بر این‌ که‌ اخبار و وحی‌ به‌ وسیلة‌ جبرئیل‌ صورت‌ می‌گرفت‌ که‌ پرتو وجود حقیقت‌ محمدیه‌ است.

۹) خطاب‌های‌ پیامبر و تهدیدهای‌ وی‌

یکی‌ دیگر از شواهد و ادلة‌ نسبت‌ قرآن‌ و وحی‌ به‌ خداوند، خطاب‌های‌ متوجه‌ بر شخص‌ پیامبر۹ در قرآن‌ است؛ برای‌ مثال، در چندین‌ مورد آمده‌ است: ای‌ پیامبر! «بگو» یا امر خدا را به‌ مردم‌ ابلاغ‌ کن‌ و از آن‌ دل‌نگران‌ نباش؛ چرا که‌ خداوند، تو را پشتیبان‌ است. افزون‌ بر این‌ خطاب‌ها، تهدیدها و توبیخ‌هایی‌ متوجه‌ شخص‌ پیامبر است‌ که‌ در صورت‌ تخطی‌ از فرمان‌ الاهی، شامل‌ حال‌ پیامبر خواهد شد. این‌ گونه‌ خطاب‌های‌ و تهدیدها با نسبت‌ قرآن‌ به‌ شخص‌ پیامبر سازگار نیست؛ بلکه‌ دلیل‌ بر وجود وحی‌ کننده‌ای‌ است‌ که‌ با امر و نهی، پیامبر را همیشه‌ مراقب‌ و کنترل‌ کرده، وی‌ را از هر گونه‌ سستی‌ و سهل‌انگاری‌ در امر وحی‌ باز می‌دارد.

با مراجعه‌ به‌ قرآن‌ می‌یابیم‌ که‌ خطاب‌ خداوند بر شخص‌ پیامبر متعدد است؛ به‌ طوری‌ که‌ خطاب‌های‌ با ادبیات‌ «قل»، حدود ۳۰۰ مرتبه‌ پیامبر را مورد مخاطبه‌ قرار داده‌ است.

قُل‌ لاِ‌ َزوَ‌اجَِ‌ وَبَنَاتَِ‌ وَنِسَأِ‌ المُؤمِنِینَ‌ ... (احزاب‌ (۳۳): ۵۹).

قُل‌ أَمَرَ‌ رَبٍّی‌ بِالقِسطِ‌ (اعراف‌ (۷): ۲۹).

خطاب‌های‌ با واژگان‌ «یا ایها النبی»، ۲۳ مرتبه‌ و «یا ایها الرسول» ۳ مرتبه‌ نیز به‌ کار رفته‌ است؛ مانند:

یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ‌ حَرٍّضِ‌ المُؤمِنِینَ‌ عَلَی‌ القِتَالِ‌ (انفال‌ (۸): ۶۵).

یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ‌ حَسبَُ‌ اللهُ‌ (انفال‌ (۸): ۶۴).

یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ‌ اتَّقِ‌ اللَّهَ‌ وَ‌لاَ‌ تُطِعِ‌ الکَافِرِینَ‌ (احزاب‌ (۳۳): ۱).

یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ‌ بَلٍّغ‌ مَا أُنزِلَ‌ اًِلَیَ‌ مِن‌ رَبٍَّ‌ (مائده‌ (۵): ۶).

روشن‌ است‌ که‌ اگر قرآن، کلام‌ خود پیامبر می‌بود، به‌ کار بردن‌ ادوات‌ ندا به‌ خود نبی‌ بی‌معنا می‌شد؛ اما تهدیدهای‌ قرآن‌ و نهی‌ از هر گونه‌ تحریف‌ و تبدیل‌ وحی‌ آسمانی، بر تغایر وحی‌ و پیامبر دلالت‌ واضح‌ دارد.

وَلَو‌ تَقَوَّلَ‌ عَلَینَا بَعضَ‌ الأَقَاوِیلِ، لاَ‌ َخَذنَا مِنهُ‌ بِالیَ-مِینِ، ثُمَّ‌ لَقَطَعنَا مِنهُ‌ الوَتِینَ‌ (حاقه‌ (۶۹): ۴۴ - ۴۶).

وَ‌اًِن‌ کَادُوا لَیَفتِنُونََ‌ عَنِ‌ الَّذِ‌ی‌ أَوحَینَا اًِلَیَ‌ لِتَفتَرِ‌یَ‌ عَلَینَا غَیرَهُ‌ ... اًِذاً‌ لاَ‌ َذَقنَاکَ‌ ضِعفَ‌ الحَیَاةِ‌ وَضِعفَ‌ المَمَاتِ‌ (اسرأ (۱۷): ۷۳ - ۷۵).

در تحلیل‌ این‌ دلیل‌ باید گفت‌ که‌ صاحب‌ خطاب‌های‌ «قل» حقیقت‌ محمدیه‌ است‌ که‌ آن‌ هم‌ به‌ خداوند بر می‌گردد. حقیقت‌ محمدیه‌ با اشرافی‌ که‌ بر عنصر ماد‌ی‌ پیامبر۹ دارد، برای‌ تعلیم‌ و تربیت‌ وی، او را خطاب‌ و در برخی‌ موارد مورد تهدید و توبیخ‌ قرار می‌دهد. توضیح‌ بیش‌تر آن‌ خواهد آمد.

۱۰) قطع‌ و تأخیر وحی‌ (دورة‌ فترت)

در اوایل‌ بعثت‌ و پس‌ از نزول‌ چندین‌ آیه، ارتباط‌ پیامبر با وحی‌ به‌ مدت‌ سه‌ سال‌ قطع‌ شد که‌ در اصطلاح‌ قرآنی، از آن‌ به‌ «دورة‌ فترت» نام‌ می‌برند. اگر وحی‌ و جبرئیل‌ به‌ طور کلی‌ در اختیار پیامبر۹ می‌بود، برای‌ قطع‌ وحی‌ نمی‌توان‌ توجیه‌ یافت؛ افزون‌ بر این‌ که‌ گاهی‌ نزول‌ آیات‌ به‌ تأخیر می‌افتاد و با وجود اصرار مخالفان‌ مبنی‌ بر نزول‌ آیه‌ای، وحی‌ نازل‌ نمی‌شد که‌ این، گاهی‌ اضطراب‌ پیامبر۹ و سوء استفاده‌ مخالفان‌ را در پی‌ داشت.

آیة‌ ذیل‌ به‌ تأخیر وحی‌ و عدم‌ اتیان‌ آیه‌ای‌ از سوی‌ پیامبر۹ در پاسخ‌ مشرکان‌ اشاره‌ می‌کند.

وَ‌اًِذَ‌ا لَم‌ تَأتِهِم‌ بِاَّیَةٍ‌ قَالُوا لَو‌لاَ‌ اجتَبَیتَهَا قُل‌ اًِنَّمَا أَتَّبِعُ‌ مَایُوحَی‌ اًِلَیَّ‌ مِن‌ رَبٍّی‌ (اعراف‌ (۷): ۲۰۳).

سوره‌ الضحی‌ پس‌ از قطع‌ وحی‌ به‌ مدت‌ چند روز و نگرانی‌ پیامبر۹ نازل‌ شد و در آن‌ به‌ حضرت‌ دلداری‌ داد که‌ پروردگارت‌ تو را وانگذاشته‌ و مورد خشم‌ قرار نداده؛ بلکه‌ پس‌ از این، بخشش‌ و عطای‌ الاهی‌ در آن‌ اندازه‌ خواهد بود که‌ انتظار و رضایت‌ تو را برآوَرَد.

مَا وَدَّ‌عََ‌ رَبَُّ‌ وَمَا قَلَی‌ ... وَلَسَوفَ‌ یُعطِیَ‌ رَبَُّ‌ فَتَرضَی‌ (ضحی‌ (۹۳): ۳ و ۵).

دربارة‌ مدت‌ زمان‌ تأخیر وحی، روایات‌ گوناگون‌ و از دوازده‌ تا چهل‌ روز روایت‌ نقل‌ شده‌ است‌ (ر.ک: تفاسیر گوناگون، ذیل‌ آیه). آیه‌ ذیل‌ نیز از تأخیر وحی‌ خبر می‌دهد.

وَمَا نَتَنَزَّلُ‌ اًِ‌لاَّ‌ بِأَمرِ‌ رَبٍَّ‌ لَهُ‌ مَا بَینَ‌ أَیدِینَا وَمَا خَلفَنَا وَمَا بَینَ‌ ذلَِ‌ وَمَا کَانَ‌ رَبَُّ‌ نَسِیاً‌ (مریم‌ (۱۹): ۶۴).

آیة‌ پیشین‌ در جریان‌ پرسش‌ مخالفان‌ از پیامبر دربارة‌ داستان‌ اصحاب‌ کهف‌ و ذی‌قرنین‌ و روح‌ نازل‌ شده‌ است‌ که‌ پیامبر، زمان‌ پاسخ‌ آن‌ را زود هنگام‌ (فردا) معرفی‌ کرد؛ اما نزول‌ وحی‌ به‌ تأخیر افتاد. وقتی‌ حضرت‌ دربارة‌ جبرئیل‌ از علت‌ تأخیر پرسید، آیة‌ پیش‌گفته‌ نازل‌ شد که‌ مفاد آن‌ این‌ است: نزول‌ فرشتة‌ وحی‌ فقط‌ به‌ امر الاهی‌ بستگی‌ دارد و فرشته، مأمور و معذور است‌ (تفاسیر گوناگون، ذیل‌ آیه؛ بحار الانوار، ج‌ ۱۸: ص‌ ۲۴۵).

اگر وحی‌ و اط‌لاع‌ پیامبر از غیب، محصول‌ تجربة‌ پیامبر می‌بود، این‌ تأخیر آیات‌ و عدم‌ پاسخ‌دهی‌ پیامبر به‌ مخالفان‌ بی‌معنا می‌شد.

پاسخ‌ این‌ دلیل‌ نیز مانند دلیل‌ پیشین‌ است. از آن‌ جا که‌ حالات‌ معنوی‌ کالبد ماد‌ی‌ پیامبر۹ دارای‌ فراز و نشیب‌ است، امکان‌ تأخیر وحی‌ در مواجهه‌ وحیانی‌ وجود دارد، و این، با نزول‌ مجرد قرآنی‌ منافاتی‌ ندارد.

۱۱) اعتراف‌های‌ پیامبر۹

مخاطب‌ مستقیم‌ وحی، یعنی‌ پیامبر اسلام۹ در آیات‌ متعدد با صراحت، وحی‌ را به‌ خداوند نسبت‌ داده، خود را فقط‌ مأمور و واسطه‌ انتقال‌ وحی‌ وصف‌ می‌کند که‌ به‌ تغییر در ماهیت‌ وحی‌ قادر نیست.

قُل‌ مَایَکُونُ‌ لِی‌ أَن‌ أُبَدٍّلَهُ‌ مِن‌ تِلقَأِ‌ نَفسِی‌ اًِن‌ أَتَّبِعُ‌ اًِ‌لاَّ‌ مَا یُوحَی‌ اًِلَیَّ‌ (یونس‌ (۱۰): ۱۵).

در آیات‌ دیگر، پیامبر با نفی‌ علم‌ غیب‌ خویش، و رد‌ اتهام‌های‌ مخالفان‌ مبنی‌ بر اختراع‌ قرآن‌ از پیش‌ خود، وحی‌ را به‌ خداوند نسبت‌ می‌دهد.

قُل‌ لاَ‌أَملُِ‌ لِنَفسِی‌ نَفعاً‌ وَ‌لاَ‌ ضَر‌اً‌ اًِ‌لاَّ‌ مَا شَأَ‌ اللهُ‌ وَلَو‌ کُنتُ‌ أَ‌علَمُ‌ الغَیبَ‌ لاَستَکثَرتُ‌ مِنَ‌ الخَیرِ‌ وَمَا مَسَّنِیَ‌ السُّوءُ‌ اًِن‌ أَنَا اًِ‌لاَّ‌ نَذِیرٌ‌ وَبَشِیرٌ‌ (اعراف‌ (۷): ۱۸۸).

قُل‌ اًِنِ‌ افتَرَیتُهُ‌ فَ‌لاَ‌ تَملِکُونَ‌ لِی‌ مِنَّ‌ اللَّهِ‌ شَیئاً‌ ... مَا أَدرِ‌ی‌ مَا یُفعَلُ‌ بِی‌ وَ‌لاَ‌ بِکُم‌ اًِن‌ أَتَّبِعُ‌ اًِ‌لاَّ‌ مَا یُوحَی‌ اًِلَیَّ‌ وَمَا أَنَا اًِ‌لاَّ‌ نَذِیرُّ‌ مُبِینٌ‌ (احقاف‌ (۴۶): ۸ و ۹).

این‌ آیات، یگانه‌ نقش‌ پیامبر را نقش‌ واسطه‌ و مأمور انتقال‌ پیام‌ عرشی‌ به‌ فرشی‌ ذکر می‌کند.

در تحلیل‌ اعتراف‌ها باید گفت: این‌ اعتراف‌ها به‌ کالبد ماد‌ی‌ پیامبر تعلق‌ دارد و درست‌ است‌ که‌ این‌ عنصر ماد‌ی‌ پیامبر، حق‌ تغییر وحی‌ مجرد را که‌ به‌ وسیلة‌ حقیقت‌ محمدیه‌ نازل‌ می‌شود، را ندارد. آیات‌ پیشین، منکر نظریة‌ سوم‌ (تجربة‌ دینی) است‌ که‌ با نظریة‌ عارفان‌ متفاوت‌ دارد و بیان‌ خواهد شد.

● تحلیل‌ کلی‌ نظریه‌ و آیات‌ پیش‌گفته‌

در تحلیل‌ نظریه‌ و آیات‌ پیش‌گفته، نکات‌ ذیل‌ قابل‌ تأمل‌ است.

۱) مشکل‌ عمدة‌ نظریة‌ پیشین، مسألة‌ قاعده‌ «الواحد» است. طرفداران‌ این‌ قاعده‌ بر این‌ اعتقادند که‌ فعل‌ مستقیم‌ خداوند فقط‌ همان‌ آفرینش‌ عقل‌ و صادر اول‌ است‌ و بقیة‌ افعال‌ از طریق‌ عقل‌ اول‌ و دیگر عقول‌ انجام‌ و به‌ خداوند نسبت‌ داده‌ می‌شود. در این‌ فرض، نسبت‌ نزول‌ لفظی‌ قرآن‌ به‌ خداوند و نادیده‌ انگاشتن‌ نقش‌ واسطه، با قاعدة‌ «الواحد» ناسازگار است، مگر این‌ که‌ مانند اکثر متکلمان، قاعدة‌ مذکور را نپذیریم.

۲) اگر قرآن‌ با الفاظ‌ و اصوات‌ معمول‌ و ماد‌ی‌ نازل‌ می‌شد، چرا شنیدن‌ آن‌ به‌ پیامبر۹ اختصاص‌ می‌یافت؟ باید دست‌ کم‌ حضرت‌ علی۷ آن‌ را می‌شنید. خفا و عدم‌ شنیدن‌ کلام‌ فرشته، خود دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ این‌ ندا با صوت‌ و لفظ‌ عادی‌ نبوده‌ است.

۳) پرسش‌ها و ابهام‌های‌ گوناگونی‌ دربارة‌ کیفیت‌ نزول‌ قرآن‌ مطرح‌ است‌ که‌ مجال‌ دیگری‌ را می‌طلبد؛ مانند: نخستین‌ لفظ‌ و صوت‌ قرآن‌ به‌ وسیلة‌ خداوند در کجا خلق، تولید یا نازل‌ شد؟ آیا بر جبرئیل‌ نازل‌ می‌شد یا بر ملائکة‌ پیشین‌ او یا بر لوحی‌ (محفوظ) ظاهر می‌شد و فرشته، وحی‌ را از آن‌ اخذ می‌کرد یا این‌ که‌ قرآن‌ لفظی‌ در قلب‌ فرشته‌ الهام‌ می‌شد؟ قرآن‌ که‌ حقیقت‌ پیشین‌ و مجرد دارد، چگونه‌ به‌ امر ماد‌ی‌ و اعتبار تحول‌ یافته‌ است؟

۴) نکتة‌ دیگر، فاعلیت‌ طولی‌ حق‌ تعالی‌ است. همان‌ طور که‌ بنا بر قاعدة‌ الواحد و اصل‌ علیت‌ و سببیت، فاعلیت‌ و تصرف‌ خداوند در عالم‌ امکان‌ را با تفسیر طولی‌ و فقر ذاتی‌ عالم‌ ممکن‌ توجیه‌ می‌کنیم، در بحث‌ نزول‌ قرآن‌ نیز به‌ همان‌ شیوه‌ عمل‌ می‌شود. درست‌ است‌ که‌ خداوند، نزول، قرائت، و تلاوت‌ قرآن‌ را به‌ خویش‌ نسبت‌ داده‌ است، اما این‌ در طول‌ علیت‌ و نزول‌ قرآن‌ به‌ وسیلة‌ پیامبر۹ است؛ مانند نسبت‌ حرکت‌ ابرها و رشد و نمو‌ گیاهان‌ به‌ خداوند که‌ در طول‌ علیت‌ الاهی، علیت‌ طبیعی‌ در بین‌ هست‌ (قدردان‌ قراملکی، ۱۳۷۵: ۳۰). به‌ دیگر سخن، نزول‌ قرآن‌ دو سویه‌ دارد: سویة‌ اول‌ آن‌ نشأت‌ گرفتن‌ حقیقت‌ غیبی‌ و مجرد آن‌ از ذات‌ حق‌ است‌ و این‌ که‌ ارادة‌ حق‌ تعالی‌ بر ظهور قرآن، از طریق‌ حقیقت‌ محمدیه‌ و عنصر جسمانی‌ وی‌ تعلق‌ گرفته‌ است‌ و چون‌ خداوند، مصدر نزول‌ قرآن‌ و حقیقت‌ محمدیه‌ است، از این‌ جهت‌ انزال‌ قرآن‌ را می‌توان‌ به‌ خداوند نسبت‌ داد؛ اما سویة‌ دوم‌ قرآن، انتقال‌ حقیقت‌ عقلی‌ و مثالی‌ آن‌ از حقیقت‌ محمدیه‌ به‌ نفس‌ نبوی‌ و تحول‌ وجود عقلی‌ و مثالی‌ غیبی‌ به‌ وجود ماد‌ی‌ و لفظی‌ به‌ وسیلة‌ پیامبر است. از این‌ حیث، قرآن‌ را کلام‌ نبوی‌ می‌توان‌ نامید؛ پس‌ دو نسبت‌ پیشین، قابل‌ جمع‌ و سازگارند.

۵) محتمل‌ است‌ که‌ خطاب‌های‌ تکلیفی‌ و عتابی‌ و توبیخی‌ قرآن‌ به‌ پیامبر۹ را نیز بر همین‌ منوال‌ تفسیر کرد به‌ این‌ معنا که‌ حقیقت‌ محمدیه، روح‌ متعلق‌ در نفس‌ دنیایی‌ پیامبر را خطاب‌ قرار می‌دهد و به‌ آن‌ امر و نهی‌ و عتاب‌ می‌کند و این‌ خطاب، چون‌ در علیت‌ طولی‌ الاهی‌ و منبعث‌ از ذات‌ الاهی‌ است، به‌ خداوند هم‌ نسبت‌ داده‌ می‌شود.

احتمال‌ پیش‌ گفته‌ را مبنای‌ عارفان‌ در تربیت‌ عنصر ماد‌ی‌ پیامبر به‌ وسیلة‌ حقیقت‌ محمدیه‌ و عین‌ ثابت‌ او تأیید می‌کند که‌ توضیح‌ آن‌ در نظریة‌ عارفان‌ گذشت.

۶) نکتة‌ دیگر این‌ که‌ زبان‌ قرآن، زبان‌ خاصی‌ است‌ که‌ در آن‌ بیش‌تر سبک‌های‌ زبانی‌ از قبیل‌ کنایه، استعاره، و اسطوره‌ به‌ کار رفته‌ است. از آن‌ جا که‌ مخاطبان‌ قرآن‌ به‌ ویژه‌ در صدر اسلام‌ که‌ مقارن‌ عصر جاهلیت‌ بود، از درک‌ حقایق‌ و نکات‌ غیبی‌ و مجرد ناتوان‌ بودند و قرآن‌ نمی‌توانست‌ به‌ نکات‌ و اسرار غیبی‌ نزول‌ (نکاتی‌ که‌ عارفان‌ پس‌ از چندین‌ قرن‌ بدان‌ دست‌ یازیدند) اشاره‌ کند، قرآن‌ بر حسب‌ فهم‌ عرفی، مسألة‌ نزول‌ وحی‌ را مطرح‌ کرد؛ چرا که‌ فهم‌ متداول‌ مردم‌ و همچنین‌ اهل‌ کتاب‌ از نزول‌ وحی، همان‌ نزول‌ لفظی‌ بود (قدردان‌ قراملکی: قبسات، پاییز ۸۱).

‌محمدحسن‌ قدردان‌ قراملکی۱۶

منابع‌

. آشتیانی، سید جلال‌الدین: رسائل‌ قیصری، شرح‌ رساله‌ قیصری، مؤ‌سسة‌ پژوهشی‌ حکمت‌ و فلسفة‌ ایران، دوم، تهران، ۱۳۸۱ ش.

. آشتیانی، سید جلال‌الدین: مقدمه‌ مصباح‌ الهدایه‌ امام‌ خمینی، مؤ‌سسة‌ تنظیم‌ و نشر آثار امام، اول، تهران، ۱۳۷۲ ش.

. ابن‌ عربی، محیی‌الدین: الفتوحات‌ المکیة، ج‌ ۳، دار صادر، بیروت، بی‌تا.

. ابو حامد ابو زید، نصر: مصاحبه، کیان، شمارة‌ ۵۴.

. ابو حامد ابو زید، نصر: معنای‌ متن، ترجمة‌ مرتضی‌ کریمی‌نیا، طرح‌ نو، اول، تهران، ۱۳۸۰ ش.

. اشعری، ابوالحسن، مقالات‌ الأ‌سلامیین، آلمان، ۱۹۸۰ م.

. جوادی‌ آملی، عبدا: پیرامون‌ مبدأ و معاد، انتشارات‌ الزهرأ، سوم، تهران، ۱۳۷۲ ش.

. جوادی‌ آملی، عبدا: پیرامون‌ وحی‌ و رهبری، انتشارات‌ الزهرا، سوم، تهران، بی‌تا.

. جیلی، عبدالکریم: الأ‌نسان‌ الکامل، دار الکتب‌ العلمیه، بیروت، ۱۴۱۸ ق.

. خرمشاهی، بهأالدین، قرآن‌ پژوهی، مرکز نشر فرهنگی‌ مشرق، تهران، ۱۳۷۲ ش.

. خمینی، روح‌ا: آداب‌ الصلوة، مؤ‌سسة‌ تنظیم‌ و نشر آثار امام‌ خمینی، سوم، تهران، ۱۳۷۳ ش.

. خمینی، روح‌ا: تعلیقات‌ علی‌ شرح‌ فصوص‌ الحکم، مؤ‌سسة‌ پاسدار اسلام، دوم، قم، ۱۴۱۰ ق.

. خمینی، روح‌ا: تفسیر سورة‌ حمد، انتشارات‌ اسلامی، قم، بی‌تا.

. خمینی، روح‌ا: شرح‌ دعأ السحر، مؤ‌سسة‌ تنظیم‌ و نشر آثار امام‌ خمینی، اول، تهران، ۱۳۷۴ ش.

. خمینی، روح‌ا: صحیفه‌ نور، وزارت‌ ارشاد، تهران، ۱۳۶۵ ش.

. خمینی، روح‌ا: مصباح‌ الهدایة‌ الی‌ الخلافة‌ و الولایه، مؤ‌سسة‌ تنظیم‌ و نشر آثار امام‌ خمینی، اول، تهران، ۱۳۷۲ ش.

. زرکشی، بدرالدین: البرهان‌ فی‌ علوم‌ القرآن، ج‌ ۱، دار الکتب‌ العلمیه، بیروت، ۱۴۲۲ ق.

. سروش، عبدالکریم: بسط‌ تجربة‌ نبوی، مؤ‌سسة‌ فرهنگی‌ صراط، سوم، تهران، ۱۳۷۹ ش.

. سروش، عبدالکریم: صراط‌های‌ مستقیم، مؤ‌سسة‌ فرهنگی‌ صراط، سوم، تهران، ۱۳۷۷ ش.

. صدر المتألهین: الأ‌سفار الأ‌ربعة، انتشارات‌ مصطفوی، قم، بی‌تا.

. طباطبایی، سید محمدحسین: المیزان‌ فی‌ تفسیر القرآن، انتشارات‌ اسلامی، قم، بی‌تا.

. قدردان‌ قراملکی، محمدحسن: اصل‌ علیت‌ در فلسفه‌ و کلام، انتشارات‌ دفتر تبلیغات‌ اسلامی، قم، ۱۳۷۵ ش.

. قدردان‌ قراملکی، محمدحسن: وحی‌ تجربة‌ دینی‌ یا عرفانی؟، پژوهشگاه‌ فرهنگ‌ و اندیشة‌ اسلامی، مجله‌ قبسات، زمستان‌ ۱۳۸۱ ش.

. قمی، قاضی‌ سعید: شرح‌ توحید الصدوق، وزارت‌ ارشاد، تهران، ج‌ ۲، دوم، تهران، ۱۴۱۶ ق.

. مجلسی، محمدتقی: بحارالأ‌نوار، دار الکتب‌ الأ‌سلامیه، تهران، ۱۳۶۲ ش.

. مصباح‌ یزدی، محمدتقی: قرآن‌شناسی، مؤ‌سسة‌ آموزشی‌ و پژوهشی‌ امام‌ خمینی، ج‌ ۱، قم، ۱۳۷۶ ش.