پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
ماجرای جاسوسان هسته ای را برای ثبت در تاریخ ایران خواهم گفت
رأس ساعت ۹ صبح رئیس جمهور در حالی از جلسه شورای دانشگاه علم و صنعت با حضور اعضای هیئت علمی به سالن شهید ملک لو آمد که دربهای سالن از دقایقی قبل به دلیل ازدحام جمعیت بسته شده بود. اگرچه در ادامه برنامه مجریان برگزاری دربهای سالن را گشودند. بیش از ۱۷۰۰ نفر از دانشجویان از ساعت ۷ صبح به بعد به تدریج سالن را پر کردند.
احمدی نژاد در حالی به جمع دانشجویان علم و صنعت آمد که خود یک علم و صنعتی تمام عیار است و بیش از ۳۰ سال در این دانشگاه، تطور دانشجویی تا عضویت در هیئت علمی را پشت سر گذاشته است شاید همین نکته هم باعث شد که دانشجویان این دانشگاه به گرمی از او استقبال کنند و تعداد معدودی که برای هوچی گری به سبک دانشگاه امیرکبیر در این جلسه حضور یافته بودند، در این فضای صمیمانه کاملاً هضم شد.
در این جلسه که حدود ۳ ساعت به طول انجامید هفت نفر از دانشجویان، به نمایندگی از تشکلهای دانشجویی پیش از سخنرانی رئیس جمهور به بین دیدگاه های خود پرداختند. مسائل فرهنگی دانشگاه ها، انفعال وزارت خارجه در مقابل سیاست خارجی تهاجمی و فعال رئیس جمهور، سرانجام اقدام انقلابی درباره دانشگاه آزاد و برخی تحرکات مشکوک برای تطهیر و تبرئه پرونده یک جاسوس هسته ای، اهم مطالبی بود که از سوی دانشجویان ایراد شد. مشروح سخنان رئیس جمهور در ادامه آمده است:
بنده هم ولادت حضرت معصومه (س) را به همه شما و ملت ایران و جامعه بشری تبریک و تهنیت عرض می کنم و خدای بزرگ را سپاسگزارم که این دیدار را در چنین روزی قرار داد.
ابتدا دو مطلب را عرض می کنم و بعد به مطالبی که فرمودند اشاره خواهم داشت.
مطلب اول احساسم از حضور در دانشگاه علم و صنعت ایران است.
البته حضور در دانشگاه، بین دانشجویان عزیز و اساتید محترم برای امثال بنده فرصت بسیار مغتنمی است. یقیناً این حضور برای کسی که ریشه اصلیش در دانشگاه و بخش اصلی زندگی او در این محیط سپری شده و وجود و تار و پودش در دانشگاه در هم تینده مفهوم دیگری دارد.
الآن که با حجم زیادی از کارهای اجرایی مواجهیم، لحظات حضور در دانشگاه مثل بازگشت ماهی به دریاست. خاطراتم را مرور می کردم، بد نیست به چند مورد اشاره کنم که ۳۲ سال قبل در این دانشگاه چه خبر بود؟
وضعیت کنکور مثل الآن نبود. حدود ۵۶۰ هزار نفر شرکت کننده داشت و مجموع پذیرفته شدگان ۲۷ هزار نفر بود. اسم اینجا دانشکده علم و صنعت بود. دور دانشگاه به جای میله هایی که الآن هست (مثل اردوگاه) فنس بود. که شامل بخشهایی بود که الآن دانشکده های فیزیک، ریاضی قرا ردارند. کتابخانه مرکزی، دفتر ریاست، کارگاه و آزمایشگاه ها نیز در همین محل بودند. کل دانشگاه همین بود به اضافه ۲ زمین خاکی و یک سالن. قسمت غربی دانشگاه که پارکینگ است باغ گیلاس و هلو و زردآلو برای استراحت بچه ها بود. این قسمت دانشکده عمران و صنایع فعلی هم باغ سیب بود و از کل خوابگاه های موجود، فقط ۲ طبقه سفید رنگی بود که الآن در اختیار خانمهاست.
اما درباره فضای فعالیتهای سیاسی به چند نکته اشاره می کنم که ببینیم از کجا به کجا رسید؟
قبل از ورود به دانشگاه با کسانی که اهل مبارزه بودند ارتباط داشتند، روز ثبت نام یکی از آشنایان توصیه می کرد دانشگاه که می روی خیلی مراقب باش از این حرفهایی که در خانه می زنی آنجا نزنی چون حتی لای درختها هم میکروفون گذاشته اند! نه اینکه واقعاً اینطور بود، چنین فضا و ذهنیتی موجود بود.
در قسمتی که الآن بانک ملت دانشگاه قرار دارد، گارد دانشگاه مستقر بود که گروه ویژه ای بودند که آدمهای اختصاصی با هیکلهای قوی، بسیار خشن و نفهم استخدام می شدند و تنها چیزی که می فهمیدند باتوم بود. در همین محل سردر فعلی دانشگاه دو تا قاب لوله ای درست کرده بودند که در دانشگاه شده بود. صبحها گاهی که در را باز می کردند، رئیس گارد که سرهنگ هنری نام داشت می ایستاد کوچه ای از گاردیها با لباس و باتوم مخصوص هم درست می کرد و به هرکس مشکوک می شدند، بازرسی بدنی می کردند که ته این خط به ساختمان بانک فعلی می رسید و آنجا با تسمه پروانه شروع به زدن می کردند و اگر حرف قانع کننده ای برای اینها نداشت، تحویل ساواک می شد و حداقل ۴۰ روز انفرادی می رفت. خاطرات خنده داری دارم از برخورد گارد که برای اینکه فضای دانشگاه را متوجه شوید، اشاره می کنم.
من وقتی وارد دانشگاه شدم، جثه درشتی نداشتم و صورتم هم مو نداشت در بین بچه هایی که کار مبارزه را انجام می دادند، من مأمور حمل اعلامیه ها بودم که یک ساک ورزشی هم برای این کار داشتم؛ کمدی داشتیم که قفل رمزی داشت و فقط چند نفر رمز آن را می دانستند. اعلامیه ها را آنجا می گذاشتیم افرادی می آمدند، می بردند و پخش می کردند. در آن زمان، داشتن و یا پخش اعلامیه ۱۰ تا ۱۵ سال زندان داشت ۸، ۷ ماه آن هم در کمیته مشترک ساواک که الآن موزه شده و توصیه می کنم، حتماً از این موزه دیدن کنید، نگهداری می شد که بخشهایی از شکنجه های این کمیته در کتاب احمد احمد یا عزت شاهی آمده است.
دوستی داشتیم از بچه های دانشکده که هیکلش درشت تر از من بود که یکی از این صبحها که گارد ویژه در مقابل درب ورودی دانشگاه صف درست کرده بودند، کیف دست این بود، رئیس دانشگاه به ما گفت، بایستید. ما هم به سمت مسجد حرکت کردیم. دوباره گفت بایستید. حرکت کردیم انگار که به ما نمی گفت. برای بار سوم که این جمله را تکرار کرد آمد چنان با باتوم به دوست ما زد که کتابهایش روی زمین پخش شد. البته من از فرصت استفاده کردم و از آنجا دور شدم.
سال ۵۵ یکبار اعتصاب سراسری اتفاق افتاد و ۱۴، ۱۵ روزی طول کشید. طرح فریب برای گارد می گذاشتند بعد نقاط دیگر دانشگاه را به هم می زدند. ساعت ۵ بعدازظهر در دانشکده ریاضی قرار داشتیم. وقتی بچه ها شعار دادند و شیشه ها را شکستند، گارد رسید و ما را محاصره کرد. من دویدم و فرار کردم بین درختهای محوطه و از کنار ما رد شدند. ۵، ۶ دقیقه بعد، وقتی بیرون آمدم یکی از این نیروها مرا دید، کتابهایم را برای بازرسی گرفت، آن موقع ما سال دوم بودیم و مقاومت مصالح داشتیم. کتاب مقاومت مصالح را مقاومت مسلحانه خواند. هرچه می گفتیم، متوجه نمی شد، تا یک نفر دیگر را خدا رساند و اینها را برد و برایشان توضیح داد.
خاطرات فراوانی دارم که می ریختند و با همین باتومها می زدند. یکبار جلوی مسجد مراسم نماز جماعت و دعا داشتیم و بین نماز، فقط دعای وحدت خوانده شد. بلافاصله نیروهای گارد ویژه، دانشگاه را تخلیه و این جمع را محاصره کردند. نماز که تمام شد، کوچه ای باز کردند که از آن بیرون بیاییم. من قرار شد جزء آخرین نفرات بیرون بیایم که تعدادی از خواهران عبور کنند، بعد ما خارج شویم. در حال خروج از این کوچه بودیم که رئیس گارد فرمان حمله داد و آنچنان با باتوم زدند که باتوم با برخورد با پای یکی از این خانمها شکست. ما از آن فضا به لطف شهدا، انقلاب و امام به اینجا رسیدیم که البته نقطه آرمانی ما نیست.
نوع برخورد با اساتید، چنان تحقیرآمیز بود که اساتید نمی توانستند حتی نسبت به وضعیت دانشگاه و علم، کوچکترین مطلبی بیان کنند. اما به لطف الهی اکنون در این نقطه هستیم.
مطلب دوم در مورد آرمانخواهی است. اساساً انسان، بدون آرمان با سایر موجودات فرقی ندارد. اگر می خواهید کسی را اندازه بگیرید با آرمانهایش می توان او را اندازه گیری کرد. فضای دانشجویی ما همواره فضای آرمانی بوده حتی در مقاطعی که در بخشهایی از رأس دانشجویی، انحرافاتی رخ داده اما وقتی در متن آن می روی فضا کاملاً آرمانی است. اما خود آرمان قابل تعریف است. برای استفاده مناسب از روحیه آرمانخواهی، کسی که به وضع موجود خود و محیطش رضایت بدهد او مرده است. در دستورات اسلامی داریم که مراقبت کن، دو روزت هم مثل هم نباشد. ایستایی در اندیشه توحیدی و دینی مفهمومی ندارد. ایستایی معادل مرگ است. انسان همواره باید از وضع موجود ناراضی باشد و مراتب بالاتر را بخواهد. این کمال است. برای اینکه از این قدرت عظیم و ویژگی برجسته حداکثر استفاده شود به چند عامل باید توجه داشت:
اولین عامل انگیزه هاست. می خواهیم تلاش کنیم برای چه؟ چه چیزی ما را حرکت می دهد. استاد ریاحی (مجری جلسه) اشاره کردند در اندیشه مادی آنچه انسانها را حرکت می دهد، خواسته های نفسانی، انگیزه های مادی، خودخواهی و غرور و ارضای نفس، مبدأ حرکت است. اما انگیزه ما باید چه باشد؟ آنچه ما را حرکت می دهد، عبارتست از کسب رضایت الهی. کار برای رضای خدا، اخلاص در کارها و نیت خدایی است. این دو نوع نگاه، دو دنیای متفاوت برای بشر می سازد. آن صحنه ای که در دانشگاه کلمبیا یا از سوی رئیس جمهور آن کشور می بینیم، ناشی از نگاه اول است. اینها برای سایر ملت ها اساساً ارزشی قائل نیستند، باور کردند که دیگران باید حمالی کنند و آنها بخورند و این پایه حرکتشان است.
اگر فقط به بخشی از خاطرات خودم مراجعه کنم، بچه های زیادی بودند که با انگیزه های الهی و در صحنه های حساس حضور داشتند اما آخر با طاغوت و یا طاغوتیان همراه شدند. دوستی داشتم که نان و سرکه می خورد. قبلاً خوابگاه نبود بچه های شهرستان اطراف دانشگاه اتاق اجاره می کردند. خانه اش رفته بودم و زندگیش را دیده بودم. اما وقتی که جیب و دستش با پول آشنا شد هیچ چیز را غیر از پول نمی شناخت. آدمهایی را دیده ام که اینجا بخاطر فقر جامعه فریاد می زدند و با گاردیها دست به یقه می شدند. اما خود که به جایی رسیدند نه تنها فراموش کردند بلکه محرومین را قربانی کردند. اغلب نوکیسه هایی که ما امروز نگاه منفی نسبت به آنها داریم، روحیه انقلابی داشتند. من ماشین ژیان مدل ۵۶ داشتم. یادم هست یکی از همینها یقه ما را می گرفت که تو اندیشه ات لیبرالی و آمریکایی است. وی تابحال دوبار ورشکست و میلیاردر شده، به خود من مراجعه کرد گفتم من چیزی ندارم غیر از یک ماشین و یک خانه کوچک اگر می خواهی سند آنها را ببر. برای رسیدن به دنیا همه آرمانها را زیر پا گذاشت. اما عزیزان کار باید فقط خدایی باشد.
دومین عامل "قله" است. باید به وضع موجود معترض باشیم. خدا شاهد است من صحبتهای بچه ها را که می شنیدم، بسیار لذت بردم که چه نگاه های عمیقی وجود دارد که اصلاً نسبت به وضع موجود راضی نیستند. این افتخار بزرگی است. یعنی پتانسیل حرکت بالاست و می توان بسیار امیدوار بود. اما قله آرمانی ما کجاست؟ کشورهای اروپایی؟ مالزی؟ ترکیه؟ آلمان؟ آیا می ارزد کسی عمر و تاریخ ملت خود را بگذارد و به آنجا برسد. قله باید تعریف شود. بخصوص برای ما که پرچمداریم. آن قله بسیار بلند و نورانی است که ۲ ویژگی دارد: یکی ویژگی فردی که انسان تا کنار خدا اوج می گیرد و خدایی می شود. همه استعدادهایش شکوفا می شود. بشر هنوز از این چند هزار سال زندگی دنیا چیزی عایدش نشده، استعدادی شکوفا نشده است، البته تکهایی بوده اند، اما آیا ظرفیت انسان این است. خدای متعال فرمود: سخرلکم ما فی السموات و ما فی الارض. آیا عالم الآن در تسخیر انسان است. ما از دنیا چه می دانیم؟ در تاریخ بشر که ورق بزنیم آنها که به قله کمال رسیدند، در مقابل حجم عظیمی که به دره سقوط کردند، بسیار کم اند.
مرحله بعد برپایی جامعه سعادتمند در دنیا که پایه اش عشق و نور و علم و کمال و خدایی زیستن است. اگر این مورد را هدف قرار ندهیم، هر چیز دیگری را که هدف بگیریم ضرر کردیم. الآن در دنیا هدف چیست؟ یک ماشین مدل فلان ظرفیت انسانها را پر می کند. یک ویلا، یک جایزه، یک مقام. اینها از زندگی چه می فهمند؟ نمی گویم بد است. اما هیچکدام قله نیست. ایستگاه هم نیست ابزار است. ما چند روز پیش، بحثی در جمع علما داشتیم که در همین رابطه بود. استعدادهای انسان تابحال کجا شکوفا شده است؟ آیا این استعداد وجود دارد که در یک چشم به هم زدن، به فاصله یک میلیارد سال نوری در جای دیگری باشد، بر همه آفرینش احاطه پیدا کند؟ این شدنی است. مثالش را از ریاضی بزنم که اکثراً خوانده اید. نقطه ریاضی بعد ندارد. اما در پاره خطی به طول یک هزارم میلی متر چند نقطه هست؟ ناشماره، بی نهایت. باز یک خط رسم کنید، چند پاره خط در این خط هست؟ یک بعد که اضافه می شود چقدر ابعاد وجودی در آن جای می گیرد؟ بعد دوم، سوم، چهارم ... انسان تا بعد دوازدهم می تواند برود. ما در کدام بعد هستیم؟ اول؟ دوم؟ حداکثر خیلی زرنگ باشیم. سه بعد اطراف خود را تا حدودی می شناسیم.
عامل بعد امید است. یکی از شیوه های شیطان گرفتن امید از انسانهاست. بترساند، مأیوس کند. امام فرمودند: «یأس از جنود شیطان است» الآن در شورای دانشگاه خدمت اساتید بودیم گفتم چه کسی گفته دانشگاه های ما نمی تواند دانشگاه اول دنیا باشد. چه کسی گفته ۲۰۰ سال باید برویم تا برسیم به علم روز دنیا. دشمن دائماً تزریق یأس می کند که شما نمی توانید، عقب افتاده اید.
عامل آخر نیازمندی انسان به راهنما و الگوست. راهنمایی که بتواند دست ما را بگیرد. خدای متعال بهترین و بالاترین مخلوقات خود، انسان کامل را برای ما قرار داده است. مثال جامعه بشری مثال کاروانی است که در کویر حرکت می کنند. کاروان، کاروانسالار دارد تا به یک نقطه ای در وسط کویر می رسند که اهل کاروان همزمان، هم زنگوله های شترانشان را گم می کنند، هم کاروانسالار را. اما بجای گشتن دنبال کاروانسالار دنبال زنگوله ها می گردند. مگر می توان از کویر بدون کاروانسالار حرکت کرد. خدا او را برای ما قرار داده است. در دنیا دنبال زنگوله ها می گردیم اما دنبال کاروانسالار نمی گردیم. او ما را گم نگرده است، ما او را گم کرده ایم.
گاهی حرف از امام که می زنیم انسانهای جاهل شروع به تمسخر می کنند، مگر می شود بدون راهنما و بلد حرکت کرد. ما قبل از انقلاب یک گروه کوه داشتیم، که مسئول فنی گروه، قبل از هر برنامه می رفت و کلیه شرایط را بررسی می کرد. آیا در جهانی به این عظمت خدا برای ما راهنمایی قرار نداده است؟ دنیای مادی ما زنگوله شترهاست و بیش از آن در کمال انسان اثر و نقشی ندارد. دنبال این هستند اما راهنما را کنار گذاشته اند. من البته بسیار امیدوارم بشر باید به سمت آن قله برگردد. بدون آن انسان ارزشی ندارد.
دکتر حائری اشاره به ماجرای دانشگاه کلمبیا کردند، قسمتی در باره این قضیه بگویم و بعداً پاسخ به سئوالات.
ماجرای دانشگاه کلمبیا واقعاً طراحی شده بود. سال گذشته رئیس دانشکده علوم اجتماعیشان که خانمی بود برای سخنرانی ما را دعوت کرد اما نپذیرفتم. چون باید زمان سفر را ۱۵، ۱۶ ساعت اضافه می کردیم. اما وی شخصاً به محل اقامت ما آمد و گفت: این پیام از طرف من نیست از طرف دانشگاهیان است که می خواهند پیام ملت ایران را بشنوند. پذیرفتم ولی به دوستان گفتم این اتفاق نمی افتد. در دانشگاه اعلام کردند، پوسترهایی نصب شد. اما ساعت ۱۱ شب قبل از برگزاری این جلسه پیغام دادند که دولت آمریکا گفته جلسه باید لغو شود. چون نمی توانیم امنیت آن را برقرار کنیم. بلافاصله دوربینها برای مصاحبه آمدند، گفتند: اینها نمی خواهند حرف ملت ایران را بشنوند. بعد هم دولتی که نمی تواند در یک دانشگاه امنیت برقرار کند چگونه آمده به عراق، امنیت ایجاد کند. البته به نظرم رئیس دانشکده از کل سناریو آگاه نبود. تصور نمی کنم کسی بعد از اینکه ۲۰، ۳۰ سال در محیط دانشگاه باشد و این رفتار را داشته باشند.
امسال آمدند طراحی کردند و از قبل دعوتنامه فرستادند. گفتم می آیم ولی ۳ دیواره آتش درست کردند که کسی رد نشود. سه، چهارتا از رسانه های اینها مانند فاکس نیوز، فضاسازی تبلیغاتی و جنگ روانی سنگینی را شروع کردند که این فردی که می خواهد بیاید دنبال بمب اتم است و می خواهد آمریکا را نابود کند. بعد مسئول دولتشان گفت باید احمدی نژاد را دستگیر کنیم. هدفشان این بود که نرویم. دوستان گفتند روزنامه و تلویزیونهایشان را ببین. فقط وسط برنامه های ضد ایرانیشان، آگهی تبلغیاتی پخش می کردند! از طرف دیگر در دانشگاه هم همه چیز را پیش بینی کرده بودند. اصلاً به بچه های طرفدار ایران اجازه حضور در سالن را نداده بودند و گفتند سالن پر شده است. پشت تلفن دانشگاه که برای اظهارنظر درباره این رویداد اعلام شده بود، نواری گذاشته بودند که وقتی کسی تماس می گرفت، به مدت چند دقیقه علیه جمهوری اسلامی ناسزا می گفت. فضایی درست کردند که منصرف شویم و اگر منصرف شدیم کیفرخواست بلندی علیه ملت ایران از موضع دانشگاه تهیه کنند و برایم یقین شد که از این ماجرا می خواهند صحنه تکمیلی برای تعرض در منطقه درست کنند.
دومین دیواره آتش این بود که پس از رفتن، با آن حجم از توهینها به نشانه اعتراض جلسه را ترک کنیم و صحبت نکنیم و سومین مورد هم این بود که دست و پای خود را گم کنیم و نتوانیم از مواضع ملت ایران دفاع کنیم. هر سه مورد را با استادی تمام اجرا کردند. من تعجب کردم که در داخل کشور، این برنامه به صورت مستقیم پخش نشد، ۲۷ شبکه جهانی این برنامه را زنده منعکس کردند و رئیس آن دانشگاه ۲۷ دقیقه علیه ملت ایران فحش داد. انگار فرهنگ لغت را برداشته بود و هرچه ناسزا بود، در قالب یک بیانیه ریخته بود. اما خدای متعال با ملت ایران بود. برخی به من گفتند که چرا هنگام قرائت این بیانیه می خندیدی؟ من واقعاً می خندیدم مصنوعی نبود، سه مطلب در ذهنم دور می زد. گفتم خدایا چه بلایی سر اینها می خواهی بیاوری و چه سیلی ای به اینها خواهی زد که چنین صحنه ای درست کردند؟ چون هیچ احمقی این کار را نمی کند. البته می دانم آدمهای کوته فکر این باورها را در ذهن خود که می برند، هضم نمی کنند اما من یقین داشتم که مولایمان خواهد آمد و صحنه را اداره می کند. گفتم مولاجان می خواهم هنرمندی ات را ببینم اینها به خیال خود همه راهها را بسته اند. خنده سوم من از این بود که با آن بیانیه هر لحظه بیشتر در تیررس قرار می گرفت. دقت کنید اینجا احمدی نژاد مطرح نیست؛ انقلاب، اسلام، ایران و ملت بزرگ آن مطرح است. عده ای گفتند باید بیرون می آمدی، گفتم کسی حق ندارد، میدان را خالی کند. اول فکر می کردند که پیروز شده اند، بوش مصاحبه کرد و گفت: اگر من جای رئیس دانشگاه کلمبیا بودم اجازه سخنرانی نمی دادم. اما بالاخره احمدی نژاد فهمید آمریکا خیلی مهم است! دوستان قدری نگران شدند. گفتم: تأمل کنید؛ دو، سه ساعت بعد، سایت نمایندگی ایران و شبکه های تلویزیونی پر شد از پیامهای ملت آمریکا علیه سیاستمدارانشان.
باورم این است که بشر هنوز به جایی نرسیده و باورم این است که حرکت آخرین آغاز شده و خداوند متعال اراده کرده بینی اینها را به خاک بمالاند. خود را برای مأموریتهای بزرگ در مقیاس ملی و جهانی آماده کنید. امروز کشورهای بسیاری علاقمند به توسعه همکاری، سرمایه گذاری، نظریه پردازی و کمک فکری مشترک با ایران هستند. می توانیم مسائل را حل کنیم. دشمن می خواهد بگوید نمی توانیم، مانع درست می کند. فردی سئوال کرد که ۲ سال قبل می گفتی که ما می توانیم الآن هم چنین نظری داری؟ گفتم امروز عزم، باور امید و ایمان من به اینکه با همین جوانان می توانیم این کشور را اداره کنیم صد برابر است.
دو مانع را هم می گویم البته معنایش این نیست که نمی شود. خط حرکت باید با چشم بیدار و باز باشد. اصلاح وضعیت اینگونه نیست که بنشینیم و بگوییم بشود و خود بخود انجام شود. اگر اینطور بود، با اولین پیامبر الهی انسان به قله کمال می رسید و تمام می شد. اتفاقاً شیرینی و سازندگی اش هم در همین سختیهاست.۲ مثال بزنم؛ در بحث هسته ای، دشمنان ما بسیار مصمم اند. آنها اساساً وجود خارجی ما را نمی خواهند، چه رسد به اینکه قله ها را فتح کنیم. کینه آنقدر عمیق است که در قسمت مرگ و حیات ما تعریف می شود. طبیعی است که با همه توان علیه ما بیایند. اما در قضیه هسته ای آنجا که با آن گرفتاری در حال عبور از موانع بودیم، بخش عمده ای از موانع، همین موانع داخلی بودند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست